زمان آموزشی و تاثیر آن بر بزهکاری نوجوانان
یکی از مشکلات مهم نوجوانان و جوانان در جامعههای غربی، پرخاشگری در خانه،مدرسه و اجتماع و همچنین پرسه زدن در خیابانها و گرایش به انواع بزهکاری است.البته در جامعهء ما نیز نوجوانان و جوانان به نوع دیگری با این مشکل روبهرو هستند.
به راستی وقتی خانواده،خود تا حدودی از سلامت روانی اخلاقی برخوردار است،چه منبع و چه نوع رابطهای در به وجود آمدن این معضل دخالت دارد؟
به نظر میرسد که بیعدالتیها و بحرانهای اقتصادی جامعه، بیتوجهی خانوادهها به فرزندان،انعکاس یافتن بحرانهای اجتماعی به درون خانواده و مدرسه و عدم توجه به نیازها و فرهنگ خاص کودکان،هریک به نوعی در این امر سهیم هستند اما به نظر ما در این مورد خاص،خانواده سهم به سزایی دارد؛چون اولا شخصیت اصلی فرزندان تا قبل از شش سالگی-که بیشترین وقت را در خانواده میگذرانند-شکل میگیرد.در ثانی،در دوران تحصیل نیز فرزندان بیشترین زمان را با خانواده میگذرانند و لذا همیشه تحت تأثیر آنها هستند.
“زمان آموزشی”و تأثیر آن بر بزهکاری نوجوانان
نوشتهء:دکتر مرتضی منادی
معرفی مقاله
یکی از مشکلات مهم نوجوانان و جوانان در جامعههای غربی، پرخاشگری در خانه،مدرسه و اجتماع و همچنین پرسه زدن در خیابانها و گرایش به انواع بزهکاری است.البته در جامعهء ما نیز نوجوانان و جوانان به نوع دیگری با این مشکل روبهرو هستند.
به راستی وقتی خانواده،خود تا حدودی از سلامت روانی اخلاقی برخوردار است،چه منبع و چه نوع رابطهای در به وجود آمدن این معضل دخالت دارد؟
به نظر میرسد که بیعدالتیها و بحرانهای اقتصادی جامعه، بیتوجهی خانوادهها به فرزندان،انعکاس یافتن بحرانهای اجتماعی به درون خانواده و مدرسه و عدم توجه به نیازها و فرهنگ خاص کودکان،هریک به نوعی در این امر سهیم هستند اما به نظر ما در این مورد خاص،خانواده سهم به سزایی دارد؛چون اولا شخصیت اصلی فرزندان تا قبل از شش سالگی-که بیشترین وقت را در خانواده میگذرانند-شکل میگیرد.در ثانی،در دوران تحصیل نیز فرزندان بیشترین زمان را با خانواده میگذرانند و لذا همیشه تحت تأثیر آنها هستند.
در واقع در وهلهء اول،زمانی که والدین به فرزندان خود
اختصاص میدهند،اهمیت ویژهای دارد.در مرحلهء دوم،رابطهء آموزشی آنها میتواند در چگونگی شکلگیری شخصیت اجتماعی- فرهنگی فرزندان مؤثر باشد.در اینجا این نکته قابل تعمق است که گاهی خانواده،مستقیما و گاهی به صورت غیرمستقیم در این امر دخالت میکند.مانند شکل خاص خانوادهء پرتقالی موردنظر که بستر مناسبی را برای بزهکار شدن فرزندان مهیا میکند و به این ترتیب، عوامل دیگر یعنی اجتماع،مدرسه و…به راحتی میتوانند تأثیر خود را اعمال کنند.
این تحقیق با معرفی نظریهء زمان هانری لوفبر (Henri Lefebvre)و نقش رابطهء آموزشی والدین در این زمان اختصاص داده شده به فرزندان و نشان دادن چند نمونهء موردی، سعی در تبیین تأثیر زمان آموزشی و رابطهء آموزشی والدین با فرزندان بر چگونگی شکلگیری شخصیت فرزندان و بزهکاری آنان دارد. مطالعه روی دهها خانواده-چه به صورت رسمی یعنی مصاحبههای ضبط شده و چه به صورت مردمنگاری یعنی گفتوگوهای دوستانه -ما را در انجام این تحقیق یاری رسانده است.
آنچه به عنوان پیشنهاد میتوان-نه فقط با والدین بلکه با تمامی افرادی که به نوعی در امر آموزش و پرورش با آموزشگیرندگان رابطهء مستقیم دارند-مطرح کرد این است که اولا وجود زمان آموزشی اهمیت خاصی دارد.در ثانی،طی این زمان آموزشی،نوع رابطه بایستی آموزشی باشد؛یعنی شرایط زیر فراهم شود:
۱-وجود زمان،۲-اعتماد متقابل،۳-تحمیل نکردن نظر و اندیشه،۴-تعهد و قبول مسؤولیت طرفین،۵-برقراری ارتباط و وجود گفتوگو،۶-داشتن شناخت،آگاهی،تخصص یا تبحر در مقولهء آموزش.در چنین شرایطی یقینا آموزشدهندگان اعم از والدین-که موضوع این مقاله است-و معلمان و مربیان و دیگر عوامل آموزشدهنده مثل تلویزیون،میتوانند محتوای آموزشی موردنظر خود را به آموزشدهندگان انتقال دهند و آن را در آنها
مقدمه
پرخاشگری۱یکی از اشکال بزهکاری در بین تعدادی از نوجوانان و جوانان است که در رفتار آنها در محیط خانه،مدرسه و اجتماع به صورت ولگردی و مزاحمت دیده میشود.این رفتار در مرحلهء اول،نسبت به همکلاسان یا مسؤولان مدرسه ابراز میشود و سپس به صورت ولگردی در خیابانها و تشکیل گروهها و باندهای مختلف،امنیت محله یا منطقهای را به خطر میاندازد.
پرخاشگری نوجوانان و پرسه زدن آنها در خیابانها،هم از حیث آموزشی و هم از نظر پرورشی ذهن بسیاری از دولتمردان و مسؤولان آموزشی کشورها را به خود جلب کرده و آنها را چارهجویی وا داشته است.
مشکل نوجوانان کشور ما،از دیدگاه آموزشی به گونهای دیگر است.در واقع،تعدادی از این نوجوانان و جوانان امکان ورود به مدرسه یا دانشگاه را پیدا نمیکنند.این عده به دلایل مختلف اقتصادی،فرهنگی،قومی و نیز عدم وجود امکانات آموزشی-به خصوص در سطح روستاها و مکانهای کوچک-نمیتوانند از این حق طبیعی خود در آموزش استفاده کنند.بعضی از افراد،روستاییانی هستند که به دلیل همکاری با خانواده در امر اقتصاد نمیتوانند به مدرسه راه یابند یا در روستاهای آنها امکانات آموزشی وجود ندارد. بخش عمدهای از این افراد را دخترانی تشکیل میدهند که به دلیل ازدواجهای زودرس یا تعصبات قومی و فرهنگی نمیتوانند به مدرسه بروند.همینطور است وضعیت خانوادههای بیبضاعت ساکن حاشیهء شهرها که فرزندانشان کمک خرجی آنها به حساب میآیند و مجبورند از تحصیل صرفنظر کنند و به کارهای سخت بپردازند تا بتوانند از نظر اقتصادی به یاری والدین خود بشتابند(مهران،۱۳۷۵).
گروه دیگر،نوجوانان و جوانانی هستند که به دلیل مشکلات خاص خود،پس از ورود به مدرسه از تحصیل صرفنظر میکنند و مدتی را به ولگردی در خیابانها میگذرانند یا جذب کارهای کاذب میشوند.عدهای از این افراد پس از به هدر دادن سالهایی از عمر خود،
وارد بازار کسب و کار یا کار در کارگاههای تولیدی میشوند.این گروه-هم از نظر آموزشی و هم پرورشی-برای کار آموزش و پرورش حائز اهمیت بسیار است.
(۱)-پرخاشگری رفتاری است که هدف آن،صدمه زدن فرد از نظر بدنی یا مادّی به خود یا دیگری است. در این تعریف آنچه اهمیت دارد،انگیزهء این کار نیست بلکه صرف آسیب رساندن موردنظر است.
هدف این مقاله بیشتر متوجه دستهء دوم است؛یعنی کسانی که وارد محیطهای آموزشی میشوند و پس از مدتی به دلایل مختلف،این محیط را ترک میکنند و به کارهایی که ذکر شد،میپردازند.بدون شک شکل بزهکاری در جامعهء ما مشابه جوامع غربی نیست ولی بزهکاریهایی را که میتوان در جامعهء ما مشاهده کرد عبارتاند از:اعتیاد به مواد مخدر، مصرف مشروبات الکلی،دزدی،پرخاشگری نسبت به والدین و محیط اجتماعی خویش، بیحجابی یا بدحجابی و رابطهء نامشروع بین دختر و پسر.
در مورد انگیزهء کسانی که مدرسه را رها میکنند و بزهکار میشوند یا در حین مدرسه رفتن،بزهکار شده خود این عامل،باعث خروج آنها از مدرسه میشود،مسائل مختلفی وجود دارد و سؤالات فراوانی مطرح است.از جملهء این سؤالات این است که چه عواملی باعث میشود عدهای از نوجوانان و جوانان به افرادی بزهکار تبدیل شوند و چه بخشی یا نهادی مقصر اصلی این امر است.جامعه،خانواده یا نهاد آموزش و پرورش؟در این مورد عقاید مختلفی وجود دارد:
-عدهای بر این عقیدهاند که جامعه با بحرانها و بیعدالتیهای خود مسؤول پیدایش این مشکل اجتماعی است.
-عدهای دیگر بر این باورند که مدرسه به دلیل برنامهریزی نادرست و به کارگیری روشهای غیرمعقول و دور بودن مطالب مندرج در کتابهای درسی از واقعیتهای اجتماعی،باعث سرخوردگی نوجوانان از درس و در نتیجه،به وجود آمدن بزهکاری است.
-و سرانجام،عدهای بر این نکته پافشاری میکنند که،خانواده با عدم توجه به نوجوانان و اختصاص ندادن وقت کافی به آنها-به عنوان دوست،غمخوار و تکیهگاه-مسؤول واقعی این مشکل اجتماعی است.
بههرحال،همهء این عوامل در نوجوانان کمبودها،ناراحتیها،نارضایتیها و عدم توافقهایی ایجاد میکند و سبب میشود که آنها در محیط اجتماعی و خانوادگی رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان دهند.
به نظر میرسد که جامعه با داشتن خصوصیاتی چون فردگرایی،بحرانهای اقتصادی و مالی و بیعدالتیها،در ایجاد این معضل اجتماعی بیتقصیر نیست.همچنین،نظام آموزش و پرورش را نمیتوان در به وجود آمدن این شرایط بیتأثیر دانست.از طرف دیگر،با توجه به اینکه بخش مهمی از شخصیت کودک تا قبل ورود به مدرسه،در طول شش سال اوّل زندگی در خانواده شکل میگیرد(Fitzhugh,D.1972)و از این سنین به بعد نیز او تنها چند ساعت از شبانه روز را در مدرسه میگذراند و سایر اوقاتش را در بین
اعضای خانواده به سر میبرد،در عین حال با توجه به اینکه اکثر افراد پرخاشگر،مدرسه را ترک میکنند و در خیابانها و مکانهای عمومی به پرخاشگری ادامه میدهند ولی ارتباط آنها با خانواده همچنان حفظ میشود،میتوان مسؤولیت خانواده را مهّمتر دانست.به عبارت دیگر،بیشترین تقصیرات و نارساییها در این مورد به گردن خانواده است.بدون اینکه از تقصیر و کوتاهی اجتماع و آموزش و پرورش در این زمینه چشمپوشی شود.
در واقع،در اینجا صحبت از دانش و دانستنیهای کودک نیست بلکه تأکید بر شخصیت فردی اوست که باعث بیانضباطی وی در مدرسه میشود؛به طوری که نمیتواند خود را با قوانین مدرسه وفق دهد که در شکلگیری شخصیت،خانواده وی یا تغییر آن نیست.ازاینرو،میتوان گفت که در شکلگیری شخصیت،خانواده نقش مهمی ایفا میکند.در صورتی که کودک شخصیتی پرخاشگر پیدا کند این حالت،او را از مدرسه فراری میدهد و به کودک یا جوانی بزهکار تبدیل میکند.۱
تأثیر جامعه بر خانواده
در اغلب جوامع امروزی،انواع بحرانها و بیعدالتیهای اجتماعی مشاهده میشود و این وضعیت،بر خانوادهها تأثیر زیادی میگذارد.تعدادی از خانوادهها،این بحرانها و مشکلات را هضم میکنند و میکوشند تا در مقابل آنها سدی ایجاد کنند و به شکلی آنها را تعدیل کنند و محیطی گرم و محبتآمیز و به دور از تشنّج برای فرزندان خود فراهم آورند اما عدهء دیگر نمیتوانند این بحرانها را هضم کنند.و لذا آنها را مستقیما به فرزندان خود انتقال میدهند.حاصل این انتقال،تنفّر از محیط اطراف و پرخاشگری نسبت به آن است.به عبارت دیگر،خانوادهها میتوانند یا به صورت صافی عمل کنند یا تقویتکنندهء مشکلات، معضلات،بحرانها و بیعدالتیهای جامعه برای فرزندان خود باشند.پس در این مورد، جامعه نقش بسیار مهمی دارد ولی خانواده نیز بیتقصیر نمیتواند باشد.
در اینجا چند سؤال قابل طرح است:چرا بعضی از خانوادهها،مشکلات اجتماع را هضم میکنند و بعضی دیگر قدرت انجام این کار را ندارند و آنها را به درون کانون خانواده میکشانند؟چرا در بعضی از خانوادهها محیطی به وجود میآید که فرزندان بزهکار تولید میشوند؟
پاسخ گفتن به هریک از این سؤالها به تحقیقی جداگانه نیاز دارد ولی آنچه در این (۱)-در مورد نقش هریک از این سه عامل،به مقالهء نگارنده در فصلنامهء شمارهء ۳ و ۴،سال ۱۳۷۲ مراجعه شود.
مقاله مورد توجه است،پاسخگویی به سؤال دوّم است.به عبارت دیگر،در این مقاله تلاش خواهد شد تا از مفهوم”زمان آموزشی”برای پاسخگویی به این سؤال استفاده شود. بدون شک،مفهوم زمان آموزشی در همهء خانوادهها یکسان نیست.در درون زمان،بخشی به عنوان”رابطهء آموزشی”به مثابهء یک ملاک،مورد توجه است.به بیان دیگر،زمان آموزشی اختصاص داده شده به فرزندان و شکل رابطهء والدین با آنها به مثابهء یکی از عوامل تأثیرگذار بر ساختار شخصیت(به هر شکلی)فرزندان،مورد توجه و بررسی این مقاله است.
۱-نظریهء زمان
انسان بدون زمان قابل مطالعه نیست.او در ارتباط تنگاتنگ با زمان است و در واقع، زمان،بخشی از انسان است و انسان در درون زمان و در ارتباط با آن،معنا و مفهوم پیدا میکند امّا چگونه میتوان این دو وجود و عینیت را در ارتباط باهم مطالعه کرد؟به عبارت دیگر،زمان چه نقشی در زندگی انسان دارد و انسان در مقابل زمان چگونه نقش بازی میکند؟نظریهء زمان پاسخگوی این سؤالات خواهد بود.
هانری لوفبر،فیلسوف مشهور فرانسوی و بنیانگذار جامعهشناسی شهری و پردازندهء نظریهء زمان است.به اعتقاد او یکی از تفاوتهای انسان و حیوان،وجود زمانهای خاص در نزد انسان است؛یعنی،انسان دارای زمانهای مشخص و خاص است،درحالیکه حیوانات فاقد آن هستند.برای مثال،انسان برای غذا خوردن یا استراحت کردن،زمانهای خاصی را به خود اختصاص میدهد،درحالیکه در حیوانات شاهد این امر نیستیم.همینطور،مفهوم زمان در بین انسانها نیز یکسان نیست؛یعنی اولا از جامعهای به جامعهای و از فرهنگی به فرهنگ دیگر،شکل،محتوا و اندازهء آن متفاوت است و ثانیا،در درون هر جامعه نیز زمان از طبقهای به طبقه دیگر و از فردی به فرد دیگر یکسان نیست.هانری لوفبر در این مورد میگوید:”تفاوتی که از طرفی بین انسان و حیوان و از طرف دیگر بین انسانها یا فرهنگها و تمدنها و طبقات موجود در جامعه وجود دارد،وجود زمان است.بدون شک این امر خاص انسان است و آن حالتی است که آغاز و انجام آن کاملا مشخص میباشد؛یعنی مرز بین دو زمان مختلف کاملا مشخص است.همینطور،انسان میتواند از یک زمان،خارج و به زمان دیگری وارد شود یا در جایی زمانها میتوانند باهم یکی شوند و زمان واحد و جدیدی را به وجود آورند(صفحه ۵۲).با این تعریف به خوبی روشن میشود که اولا انسان دارای زمان است،ثانیا،زمان دارای فرم،ساخت و محتوای خاص خود است و ثالثا، اندازه و عمر خاصی نیز دارد.
تعریف زمان و انواع آن
زمان نه یک لحظه است و نه تکرار سادهء یک عمل در یک دورهء مشخص و خاص.
زمان،”یعنی اقدام به انجام دادن کاری که قابل اجراست؛کاری مشخص و قابل انجام،که در یک محدودهء زمانی خاص و در دورهای مشخص اجرا میشود و با اجرای آن،حرکتی کشف و عملی منسجم به نمایش درمیآید”(۱۹۶۲،صفحه ۳۴۸).لوفبر میافزاید که “زمان مهمتر از تکرار عمل است؛یعنی،زمان،تنها شروع و پایان یک عمل نیست بلکه مفهوم زمان،طرح و بازشناسی شخص در ارتباط با شخص دیگر،با خود و با دیگران است (همان منبع،صفحهء ۳۴۴).
با توجه به تعریف ذکر شده میتوان گفت که”زمان”مجموعه لحظاتی مشخص و محدود است که انسان در درون به عمل یا اعمالی دست میزند و در گذر از این عمل، حالتی به وجود میآید که به خاطر معنیدار بودن آن،هم تفاوت بین انسان و حیوان مشخص میشود و هم تفاوت بین انسانها با یکدیگر و نیز تفاوت بین فرهنگها و تمدنهای مختلف.در واقع،زمان،نهادینه شدن یک فعالیت خاص را میرساند.
انسانها دارای زمان خاص نیستند بلکه در نزد هر انسان،زمانهای مختلفی وجود دارد، مانند زمان سیر و سیاحت،زمان فکر کردن،زمان جنگ و نزاع،زمان توجه به خانواده، زمان بازی،زمان استراحت و غیره.هریک از این زمانها دارای ویژگیهای خاص خود است امّا باید توجه کرد که”زمان در درون آگاهی فردی و اجتماعی هر انسان ساخته میشود”(همان منبع،صفحه ۲۳۴).همچنین،تاریخ تفکر هر انسان را میتوان در کارهای روزانهء او در ارتباط با جامعهاش شناخت و بررسی کرد.
با توجه به اینکه وجود و آگاهی انسانها با یکدیگر متفاوت است-یعنی انسانها مشابه یکدیگر نیستند-محیط اجتماعی و فرهنگی افراد نیز متفاوت است؛بنابراین،اولا در نزد هر انسان،نوع یا انواع خاصی از زمان وجود دارد و ثانیا،محتوای هر زمان از فردی به فرد دیگر تغییر میکند.بدین ترتیب،همانطور که یک فرد میتواند زمانی را به موسیقی،شعر یا مطالعه اختصاص دهد،فرد دیگر میتواند زمانی را برای کارهای فنی و یدی تعیین کند.به علاوه،محتوای هریک از این زمانها و ساختار آنها با یکدیگر متفاوت است؛یعنی محتوا و ساختار زمان فلسفی در نزد همهء افراد اهل فلسفه یکسان نیست. لوفبر خود را در این زمینه تأکید میکند که”من به عنوان یک فیلسوف،به هیچوجه به زمان واحد،زمان مشابه و همشکل در نزد انسانها اعتقاد ندارم و نمیخواهم که یکسان بودن اندیشه و تفکر انسانها را تعیین کنم بلکه به عکس،بر وجود تکّثر زمانها با محتواهای مختلف در نزد انسانها تأکید دارم(۱۹۸۹،صفحه ۲۳۵).زیرا آگاهیهای هر انسان که
سازندهء شکل و محتوای زمانهاست،نزد انسانها مشابه نیست.
با توجه به مطالب گفته شده میتوان نتیجه گرفت که زمان،مقولهای غیرواقعی نیست و دارای محتوا،ساختار،حد و مرز و حافظه است.”هر زمان،شکل خاصی را بیان میکند و آن شکل،خود معرّف آن زمان است.در هر جامعه معنا و مفهوم مشخصی از زمان مورد نظر است.در واقع زمان،حالت و ویژگی مشخص و واحدی را که ثابت است در طول لحظاتی خاص نشان میدهد.به عبارت دیگر،محتوای زمان،معرّف کامل آن زمان است و جریانی که در زمانهای مختلف مشترک باشد-مثلا فکر کردن-دارای ساختار،حدود و اندازهء مشخص است.(همان منبع،صفحه ۱۴۳)در واقع،هم بر چگونگی گذران یک زمان نظمی حاکم است و هم اینکه ابتدا و انتهای آن کاملا مشخص است و میتوان آنها را از هم تفکیک کرد.برای مثال:زمان غذا خوردن با زمان بازی یکی نیست و هریک جایگاه خود دارد و ثبات خود را نیز حفظ میکند.
امّا زمان علاوه بر اندازه دارای حافظه نیز هست؛یعنی،تاریخ دارد.به عبارت دیگر،هر عمل به خودی خود و در هر لحظهء دلخواه صورت نمیگیرد،بلکه در ارتباط با محتوای همان زمان است؛محتوایی که قبلا آغاز و به دفعات تکرار شده است.برای مثال،محتوای مثلا یک نقاشی در زمان خاص در ارتباط با محتوای زمانهای مشابه قبلی(یعنی نقاشیهای قبلی)است.لوفبر با صحبت کردن دربارهء یک صلیب سنگی که در چهار راهی در روستای محل تولدش قرار داشته است،به زمانهایی اشاره میکند که پدر و مادر یا اجدادش در مقابل آن صلیب زانو میزده و به عبادت میپرداختهاند.او با گذار از مقابل این صلیب سنگی و به یاد آوردن این صحنهها،زمانهایی را به خاطر میآورد که خاص عبارت بوده است.در واقع،او با ذکر این مثال تأکید میکند که زمان فلسفی برای یک فیلسوف با کلیهء زمانهای فلسفی گذشتهء او در ارتباط است،نه چیزی کاملا مجزّا که برای یک یا چند بار در زمانی خاص صورت پذیرد.در اینجا وی با تأکید بر تکراری بودن یک عمل در زمانی خاص،از ارتباط بین محتوای یک زمان با حافظهء مربوط به آن زمان صحبت میکند.
همچنین،میتوان گفت که چون انسان دارای زمانهای مختلف است،در هر زمانی، اعمالی را انجام میدهد که کاراییهای مختلفی دارد و میتوان گفت که در اصل”زمان، نوعی عضو شدن انسان در عمل و مراسمی خاص است و لذا نوعی تعهد نسبت بدان عمل و مراسم میباشد.”(لوفبر،۱۹۸۹،صفحه ۲۸۳).
زمان،کارایی دیگری نیز دارد.رابطهء زمان با محتوای آن صرفا یک مقولهء ذهنی نیست بلکه وسیلهای است برای برقراری ارتباط با محیط و اطرافیان؛به عبارت دیگر،زمان، حضور آدمی را در جامعه مطرح میکند”.(لوفبر،صفحه ۲۳۴،).لذا میتوان از نظریهء زمان
به عنوان نظریهای که”مجموعهء۱،انسان”(لوفبر،صفحه ۶۵۲)را در برمیگیرد،استفاده کرد.در این نظریه،”وجود،شکل،ساختار و محتوای یک رویداد چیزی نیستند مگر زمانهای مختلف یک انسان”(لوفبر،همان،صفحه ۷۵۶)که در مجموع،معرّف کل یک انسان در انطباق با جامعهاش است.
باسلام خدمت جناب دکتر امشب درارتباط با موضوع ومقاله ای در خصوص نامه ۳۱نهج البلاغه یکدفعه یاد یادداشتهایم در مورد زمان ورابطه آموزشی افتادم و اینکه جنابعالی مقاله ای داشتید فکر نمیکنم مرا فراموش کرده باشید چون در دفتر فصلنامه تعلیم وتربیت خدمت شما ومقاله هایتان بودم و گفتگوهای خوبی داشتیم وتا کنون هم یادداشتهایم را دارم وبیادتان هم بودم ولی سالها بی ارتباطی هم بوده.خلاصه مراجعه کردم واز دیدن رزومه وآثارتان بسیار خوشحال شدم مشتاق دیدارتان هستم حتما یک زمانی را تعیین فرمایید. بااحترام علی سعیدی