دکتراسدالله مرادی – پژوهشگرتعلیم وتربیت
در گذشته تربیت فرزندان کاری سخت و دشوار نبود چرا که روابط و مناسبات خانوادگی و اجتماعی ساده و بسیط بود. فرزندان بدون چون و چرا ارزشها و سنتهای خانوادگی را پذیرا بودند و با آن زندگی میکردند. اما امروزه علیرغم اینکه رفاه و علم و آگاهی خانواده بالاتر رفته، خانواده در تربیت فرزند خود با مشکلات و مسائل بنیادین دست به گریبان است و گویا تربیت فرزندان در این عصر هر روز نیز دشوارتر و بغرنجتر میشود.
جامعه شناسان تعلیم و تربیت معتقدند با وجود تغییر و تحولات شتابان این روزگار در عرصههای فرهنگ و آموزش، هنوز هم خانواده مهمترین و تأثیرگذارترین نهاد تربیتی است چون که در کانون پرمهر خانواده ژرفترین و پایدارترین منشهای تربیتی نرم نرمک شکل میپذیرد و راسخ میشود.
ما به عنوان پدر و مادر اگر در پی توانمندی و موفقیت و سرفرازی فرزندان خویش هستیم شایسته است از یک سو مشکلات و مسائل تربیتی را مجدانه و آگاهانه بررسی و تحلیل کنیم و از دیگر سو به دنبال روشهای جدید تربیتی و راه حلهای مفید و تأثیرگذار باشیم.
چرا در تعلیم و تربیت فرزندان خود با مشکلات و مسائل گوناگون و پیچیده مواجهایم؟
۱-عدم توجه به انسانشناسی معطوف به تعلیم و تربیت: بسیاری از مشکلات و مسائل تربیتی ما در خانه و مدرسه ریشه در انسانشناسی معطوف به تعلیم و تربیت دارد. به طور کلی دو نگاه به تربیت انسان در باب تعلیم و تربیت وجود دارد. در یک نگاه انسان موجودی بیشتر منفعل و کنش پذیر تصور می شود و به تبع در تربیتش، محیط و عوامل محیطی نقش اصلی و مسلطی دارند.
این نگاه بیشتر میان روانشناسان رفتارگرا مطرح است. جان واتسون در این خصوص مینویسد: « چند کودک نوپای سالم به من بدهید و امکاناتی را که برای پرورش آنها لازم میدانم در اختیارم بگذارید. آن وقت تعهد میکنم صرف نظر از استعدادها، علاقهها، تمایلات، تواناییها، شغل و نژاد و اجداد این کودکان، از بین آن ها به طور تصادفی یکی را انتخاب، و طوری تربیت کنم که هر متخصصی که می خواهم بشود؛ پزشک، حقوقدان، تاجر و حتی گدا یا دزد ( هیلگارد، زمینهی روانشناسی، ص ۱۰۳). در نگاه دیگر، انسان موجودی بیشتر کنش گر و باز و رازگونه و پیش بینیناپذیر تصور میشود.
این نگاه میان روانشناسان انسانگرا و بعضی از فلاسفه مطرح است. تئودور آدورنودر این باره می گوید: «من معتقدم گفتن این که انسان چیست، کاری مطلقاً ناممکن است و اگر این سخن زیستشناسان درست باشد که مهمترین خصوصیت انسان دقیقاً این است که او «باز» و نامعین است و نمیتوان او را با دایره معینی از افعال عینی تعریف کرد، این «باز» بودن شامل این نیز هست که ما اساساً نمیتوانیم پیشبینی کنیم که این انسان چه خواهد شد … (انسانشناسی فلسفی، دیرکس هانس ، ص ۱۵۰۹)
حافظ نیز می گوید:
وجود ما معمائیست حافظ
که تحقیقش فسونست و فسا نه
۲-عدم توجه به حیطه استعدادها و علائق فرزندان: در تعلیم و تربیت علاوه بر انسانشناسی لازم است به خودشناسی نیز توجه شود. در انسانشناسی بیشتر سخن از خصوصیات مشترک انسانها میرود اما در خودشناسی خصوصیات منحصربه فرد هر انسان بررسی و مطالعه میشود. یکی از اهداف مهم تعلیم و تربیت این است که به فرزند یا شاگرد خودکمک کنیم که برای انتخاب رشته تحصیلی و شغل آینده خود، شناخت دقیق از حیطه علائق و استعدادهای خویش پیدا کند. فرزندان و شاگردان ما در انتخاب رشته تحصیلی بیشتر به علائق خود توجه میکنند و حال آن که شایسته است هم به علائق هم به استعدادهای خود توجه کنند. برای مثال ممکن است همه علاقه به خلبانی داشته باشند اما بیشک همه استعداد خلبانی ندارند. فرآیند تعلیم و تربیت در آنجا معجزه میکند و بسیار موفقیتآمیز است که میان حیطه علائق فرد از یکسو و حیطه استعدادهای آن از سوی دیگر تطابق و هماهنگی برقرار شود. یعنی فرد دستش در کاری قرار گیرد که دلش در آن کار است. به قول مولانا:
هرکسی را بهر کاری ساختند
مهر آن را در دلش انداختند
در فرآیند تعلیم و تربیت خصوصیات منحصربهفرد شاگردان از منظرهای گوناگون مانند حیطه علائق و استعدادها ، هوش چندگانه و … قابل بررسی و تحلیل است. برای مثال در گذشته بیشتر به هوش ریاضی توجه میشد اما امروزه نظریه هوش چندگانه گاردنر مطرح است که تحول بزرگی در روانشناسی تربیتی در پی داشته است. گاردنرمعتقد است که هشت نوع مشخص هوش یا ساختار ذهنی وجود دارد:
– مهارتهای کلامی: توانایی فکر کردن با استفاده از واژه ها و به کار بردن زمان برای بیان معنا (نویسندگان، خبرنگاران، سخنرانان).
– مهارت های ریاضی: توانایی انجام دادن عملیات ریاضی (دانشمندان، مهندسان، حسابداران).
– مهارتهای فضایی: توانایی تجسم سه بعدی (معمارها، نقاشها، مجسمهسازها، دریانوردها)
– مهارتهای حسی –حرکتی –جسمانی: توانایی کار کردن با اشیاء و قابلیت جسمانی (جراحها، صنعتگرها، رقصندهها، ورزشکارها)
– مهارتهای موسیقی: حساسیت به زیر و بمی صدا، ملودی، ضرباهنگ، و غیره (آهنگسازها، نوازندگان و شنوندههای حساس)
– مهارتهای درون فردی: توانایی درک خود و ادارهی موفق زندگی شخصی(عالمان دینی، روانشناسان)
– مهارتهای بین فردی: توانایی درک و تعامل کارساز با دیگران (معلمهای موفق، متخصصان بهداشت روانی)
– مهارتهای طبیعتگرایانه: توانایی مشاهده الگوها در طبیعت و درک نظامهای طبیعی و ساختهی دست بشر(کشاورزها،گیاهشناسها، بوم شناسان، باغبانها)،(روانشناسی تربیتی، جان دبلیو. سانتراک، ص ۱۳۲)
موفقیت و نیکبختی فرزند ما در گرو این است که او نسبت به خصوصیات و روحیات منحصربهفرد خود شناخت دقیق پیدا کند تا از این رهگذر بتواند فرآیند تعلیم و تربیت و رشته تحصیلیاش را متناسب با حیطه علائق و استعدادهای خویش انتخاب کند و در نتیجه نسبت به شغل آینده خود امیدوار و خشنود و شاداب و هدفدار باشد.
۳-عدم توجه به تحولات شتابان این عصر: در جهان گذشته (پیشامدرن) آهنگ تغییر و تحولات فکری و فرهنگی و علمی بس اندک و ناچیز بود. تعلیم و تربیت درمکتبخانهها در حد سواد خواندن و نوشتن بود و مدرسه و دانشگاه به شکل امروز وجود نداشت. ارزشهای دینی ، سنتها و هنجارهای اجتماعی پایدار بود و به طور طبیعی از نسلی به نسل بعد منتقل میشد. حق رأی و حقوق شهروندی و دمکراسی وجود نداشت. روابط خانوادگی و مناسبات اجتماعی ساده و بسیط بود.
در آن محیط تربیت فرزندان، کاری سخت و دشوار نبود؛ چرا که فرزندان بدون چون و چرا ارزش و هنجارهای خانوادگی را پذیرا بودند و واقعاً با آن زندگی میکردند اما در دوران جدید- از رنسانس به اینسو- آهنگ تغییر و تحولات فکری ، فرهنگی ، دینی و سیاسی آرام آرام شتاب گرفت. در این دوران نظامهای علمی و فلسفی گذشته و آتوریته و مرجعیت کلیسا فرو ریخت و عصر روشنگری، حقوق بشر، لیبرالیسم، دمکراسی، آموزش و پرورش جدید، انقلاب صنعتی، انقلاب ارتباطات و … ظهور کرد و در نهایت مسألهی دهکده جهانی و جهانی شدن مطرح شد.
امروزه آهنگ تغییر و تحولات در تمام حوزهها و به خصوص در حوزه رسانهها شتاب تند و سرسامآوری گرفته و فرآیند تعلیم و تربیت در نهاد خانه و مدرسه را با مسائل و چالشهای فراوانی روبرو کرده است. اغراق نیست اگر گفته شود خانه و مدرسه از آهنگ این تغییر و تحولات عقب مانده و دارد زیر چرخ غولآسای آن دست و پا میزند و کاسهی چه کنم چه کنم به دست گرفته است.
معلوم است که با واکنشهای منفعلانه و تصویب چند قانون باز دارنده و تحکمآمیز، نمیتوان با تحولات شتابان این عصر روبرو شد و آنها را مهار کرد. در این فضا ضروری است ما به عنوان پدر و مادر، و معلم و مربی واکنشی فعالانه، هوشیارانه و آگاهانه با تغییر و تحولات شتابان این عصر داشته باشیم و با شناخت دقیق فرصتها و تهدیدهای آن، از دل تهدیدها فرصتسازی کنیم نه فرصتسوزی. فرزندان ما خواهی نخواهی در معرض آن تغییر و تحولات قرار میگیرند و آهنگ آن تغییر و تحولات هر روز تندتر، متنوعتر و پیچیدهتر میشود؛ با آیندهی نامعلوم و پیشبینیناپذیر.
وقتی انقلاب ارتباطات و مسأله دهکده جهانی و جهانی شدن و قرابت اندیشهها و فرهنگها مطرح میشود طبیعی است که در حوزه آموزش و پرورش نیز متناسب با آن تغییر و تحولات، مسائلی چون تربیت شهروندی، تربیت چندفرهنگی، تربیت شهروند جهانی و تربیت شهروند آزاداندیش طرح شود.
در عصر دهکده جهانی و جهانی شدن ما راهی نداریم مگر این که به دنبال الگو و پارادایم تربیتی نوینی باشیم و سنجهها و معیارهای تربیتی و آموزشی خود را تا آنجا ارتقا و تعالی بخشیم که فرزندان ما در برابر آهنگ شتابان تغییر و تحولات این روزگار از یک سو به ارزشهای اصیل فرهنگ خود معرفت و آگاهی ژرف و پایدار پیدا کنند و از دیگر سو با استقلال فکری و خوداندیشی و تفکر خلاق و نقاد با اندیشهها و فرهنگهای جهانی داد و ستد و تعامل مثبت و سازنده داشته باشند. (مرادی، فصلنامهی خانواده مفید، پاییز ۹۲).
امروزه تربیت شهروند مطلوب جهانی، یعنی تربیت شهروند آزاداندیش اخلاقی و معنوی، نه یک انتخاب در میان انتخاب های دیگر، بل یک الزام و ضرورت است که از آن گزیر و گریزی نیست.
۴-عدم توجه به تعلیم و تربیت به عنوان یک علم:به سبب تحولات شتابان و پیچیده این عصر، تعلیم و تربیت امروزه به یک علم تبدیل شده و دیگر نمیتوان با روشهای تنها سنتی و سادهانگارانه فرزندان خود تربیت کرد. در این روزگار بر هر پدر و مادری فرض است که برای تربیت موفقیتآمیز فرزند خود علوم و فنون تربیتی نوین را فرا بگیرد و نه تنها فرا بگیرد بلکه به مهارتهای کاربست آن نیز عمیقاً توجه کند.
تحولات شتابان و پیچیده و پیشبینیناپذیر این عصر تا بدان آنجا فرآیند تعلیم و تربیت را در نهاد خانواده دشوار و بغرنج نموده که حتی چه بسا دانشمندان علوم تربیتی نیز در تربیت فرزندان خود با مسائل و چالشهایی مواجه میشوند.
۵-خیرخواهی و آسیبهای آن: بدون شک ما به عنوان پدر و مادر خیرخواهترین، مهربانترین، عاطفیترین و پردغدغهترین فرد نسبت به تربیت و سرنوشت فرزند خویش هستیم. این خیرخواهی تا آن جا دامنه دارد که حاضریم برای رفاه و آسایش و تربیت و سرنوشت و سرفرازی فرزند خود، رفاه و آسایش و آرامش خود را فدا کنیم و خود را عاشقانه به انواع رنج و سختیها در افکنیم.
این مهربانی و خیرخواهی ما بیکران و بیحد و حساب است و نیروی عظیم دارد. این نیروی عظیم مانند تیغ دو لبه عمل میکند.
اگر با منطق تعلیم و تربیت همراه شود توفیقهای بزرگ و مؤثر تربیتی به دنبال خواهد داشت و اگر با روشهای غلط تربیتی توأم شود همانند سیل بنیانکن، تخرببها و ویرانیهای تربیتی به همراه خواهد داشت. بسیاری از مسائل تربیتی مانند رفاهزدگی، مصرفزدگی، تنبلی، مسئولیتناپذیری، ناکارآمدگی در زندگی و … ریشه در مهربانی و خیرخواهی پدر و مادر دارد. یکی از مهمترین آسیبها در این حوزه این است که ما به عنوان پدر و مادر چون خود را خیرخواه فرزند خود میدانیم این حق را دانسته یا ندانسته برای خود قائلیم که فرزند خود را از کودکی، که بیشتر انعطافپذیر و حرف گوش کن به نظر میرسد، تحت کنترل خود درآوریم و بعداً در مراحل نوجوانی و جوانی آرام آرام در تسخیر و تسلط کامل ما باشد و در رشته تحصیلی که ما میخواهیم ادامه تحصیل دهد.
این اراده و خواست خیرخواهانهی ما چه محقق شود چه محقق نشود در هر دو صورت آسیبزاست. اگر فرزند ما کاملاً درتسخیر و تسلط ما باشد این سبب میشود که به استقلال فکری، خوداندیشی، مسئولیتپذیری، شخصیت قوی، و نشاط و شادابی نرسد و اگر در برابر خواست ما مقاومت و سرسختی کند منجر به انسانی پرخاشگر، لجوج و عصبی میشود. خیرخواهی ما نمیبایست اختیار و آزادی فرزند ما را سلب کند.
ضروری است در فرآیند پیچیده تربیت، ما همواره فاصله خود را در تمام مراحل رشد با فرزند خود حفظ کنیم و به جای تسخیر و تسلط یک سویه بر او، با مشاوره و گفتوگو به او کمک کنیم که خودش بر اساس علائق و استعدادها و خصوصیات منحصربهفردش، آینده رشتهی تحصیلی و شغلی خود را انتخاب کند و بار این انتخاب و مسئولیتهای آن را بدوش بکشد: «اگر میخواهید فرزندان شما در طول دوره رشد، شاد، موفق و با شما نزدیک و صمیمی باشند، کاری نکنید که فاصله بین شما و آنها زیاد شود و از هم دور شوید.» (تئوری انتخاب، ویلیام گلسر، ص ۳۵۴ )
۶ -رقابت یا همکاری؟ :اکنون فرآیند تعلیم و تربیت در خانه و مدرسه و دانشگاه ما بر اساس مقایسه و رقابتهای نفسگیر و فرساینده میباشد. هر چند در رقابت ممکن است فرزند ما به موفقیتهای نسبی و زودگذر برسد اما این فرآیند آسیبهایی هم در پی دارد که مهمترین آن به این است که در آن روابط انسانی و اخلاقی نادیده گرفته میشود. اگر درصدد باشیم که فرآیند تعلیم و تربیت ثمرات مثبت دیرپا و ماندگار داشته باشد شایسته است فرآیند تعلیم و تربیت بر اساس همکاری و مشارکت و فعالیت گروهی باشد.
فرزندان ما رو به آینده دارند و قرار است فردا در زندگی همسر و پدر و مادر و … شوند. اگر در طی فرآیند تعلیم و تربیت فقط بر رقابت با نزدیکان و همکلاسیشان تشویق شوند ممکن است آنان بتدریج به انسانهای ناآرام وخودخواه و ستیزهجو تبدیل شوند. اگر فرآیند تعلیم و تربیت بر اساس همکاری و مشارکت و فعالیتهای نوع دوستانه باشد هم موفقیتهای تحصیلی پایدار به دنبال خواهد داشت هم آرام آرام روابط انسانی و اخلاقی در ژرفای جانشان راسخ میشود.
۷ -کنترل بیرونی یا درونی؟ :در تعلیم و تربیت دو الگو وجود دارد. یک الگو، کنترل بیرونی است که در آن عوامل بیرونی مثل پاداش، تنبیه، تحمیل، مقایسه و … موجب رفتار انسان میشود. الگوی دیگر، کنترل درونی است که در آن عوامل درونی مثل عشق، مهرورزی، تکریم، اعتماد و … سبب برانگیخته شدن و رفتار انسان میشود: ویلیام گلسردر این خصوص می نویسد: برای ایجاد و نگهداری روابط انسانی مورد نیازمان باید از انتخاب زور، اجبار، تحمیل تنبیه، پاداش، کنترل، ریاست، تحریک احساسات، انتقاد، سرزنش، شکایت، غرغر، اذیت و آزار، مقایسه (درجهبندی و رتبهبندی) و قهر و کنارهگیری دست برداریم. باید به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهروزی که عبارتند از: گوش دادن، حمایت، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق، دوستی، اعتماد، پذیرش، گشاده رویی و احترام گذاردن را جایگزین کنیم.(تئوری انتخاب، ص ۵۸).
سخن آخر: تعلیم و تربیت در این روزگار کاری است کارستان، چرا که انسان موجودی اسرارآمیز و مرموز، پیچیده، ناشناخته و پیشبینیناپذیر است، چرا که شناخت دقیق حیطه علائق و استعدادها، و روحیات و خصوصیات منحصربهفرد فرزند ما کاری است دشوار، چرا که آهنگ تغییر و تحولات فکری و فرهنگی و علمی این عصر شتابان و سرسامآور است و اغراق نیست اگر گفته شود خانه و مدرسه از آهنگ این تغییر و تحولات عقبمانده، چرا که خانواده به علوم و فنون تربیتی و مهارت کاری آنها کمتر توجه دارد، چرا که خیرخواهی ما در حق فرزندان خود ممکن است دانسته یا ندانسته باعث شود که آنها را تحت تسخیر و تسلط کامل خود در آوریم و حق آزادی و انتخاب رشته تحصیلی و شغل آینده آنان را سلب کنیم، چرا که در خانه و مدرسه و دانشگاه، مقایسه و رقابتهای نفسگیر و فرساینده و مخرب روابط انسانی جایگزین همکاری و مشارکت و فعالیتهای گروهی و نوع دوستانه شده، چرا که کنترل بیرونی که بر اساس پاداش و تنبیه و تهدید است اصل فرآیند تعلیم و تربیت گرفته و از کنترل درونی که بر اساس مهروزی و عشق و تکریم و اعتماد است غفلت ورزیدهایم.
ما به عنوان پدر و مادر اگر خواهان سرفرازی فرزندان خویش هستیم (که هستیم)، تا از رهگذر فرآیند پیچیدهی تعلیم و تربیت به شخصیت نیرومند و توانمند و آگاه و خوداندیش و مسئولیتپذیر و اخلاقی نائل شوند، شایسته است در این عصر به منطق تعلیم و تربیت و روشهای درست آن هم علم و آگاهی پیدا کنیم هم در عمل تن دهیم .
سخنان برگزیده:
حال که معلوم شد تربیت به نوعی در واقع هنر است. باید اذعان کرد که این کار مهارت زیادی لازم دارد و محال است که به موفقیت کامل منتهی شود، زیرا تمام عواملی که برای توفیق لازم است در دست هیچ کس نیست . ژان ژاک روسو
منابع:
۱-انسان شناسی فلسفی، هانس دیرکس، ترجمه محمد رضا بهشتی، انتشارات هرمس .
۲- زمینهی روانشناسی، هیلگارد، ترجمه محمد نقی براهنی و …، انتشارات رشد.
۳- روانشناسی تربیتی، جان دبلیو. سانتراک، ترجمه شاهده سعیدی و …، انتشارات رسا.
۴- تئوری انتخاب، ویلیام گلسر، ترجمه دکتر علی صاحبی، نشر سایه سخن.
۵- فصلنامه پژوهشهای کاربردی روانشناسی دانشگاه تهران(۲)۴، ۱۳۹۲ .
۶- فصلنامه خانواده مفید، شماره ۲۲، پاییز ۹۲٫
روزنامه اطلاعات 15 تیر ۱۳۹۳