محمد فاضلی، استاد دانشگاه و مترجم، در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت.
فضل و وقار و جدیت و مهربانی و دین و دانش را یکجا در خود جمع داشت؛ استاد محمد فاضلی، استاد استادان کشور در عربیت و نقد ادبی. آمده از حجرههای ساده و پرافتخار کردستان و از تبار علمای راستین و از آخرین سفرای نسل عالمان بیادعا و مواج در دانش و علم.
محمد فاضلی متولد سال ۱۳۱۷ در روستای دایە سلیمان از توابعِ شهرستان سقز بود که بیش از نیم قرن در گروه زبان و ادبیات عربی و تاریخ ادبیات فرانسه در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به تدریس بود.
به نقل از ایلنا؛ انجمن آثار مفاخر و اسناد دانشگاه فردوسی مشهد با اعلام این خبر نوشته است: «محمد فاضلی، استاد برجسته و عضو هیأت علمی رشته زبان و ادبیات عربی دانشگاه فردوسی مشهد، در سن ۸۷ سالگی به رحمت ایزدی پیوست.
زندهیاد دکتر فاضلی با بیش از سه دهه فعالیت علمی، نقش ماندگاری در آموزش و پژوهش در زبان و ادبیات عربی ایفا کرد و نسلهای زیادی از استادان و معلمان کشور از محضرش بهره بردند.
زندگی فرهنگی و علمی دکتر محمد فاضلی از زبان خودش
دکتر فاضلی: حدود سال۱۳۱۷ در دهکده ای به نام«درگاه سلیمان» از توابع شهرستان سقز، در آغوش خانواده ای روحانی کُرد زبان سرشار از صفا و صمیمیت و مهر و محبت وپاکی و نزاهت،به دنیا آمدم.
مادرم، زنی پرهیزگار و خانه دار به نام «جیران»بود تا ۱۱/۱۲/۷۹ از نعمت دیدارش بهره مند بودم و پدرم ملااحمد فاضلی شخصی عارف و وارسته،از استادان برجسته حوزه های علمیه کردستان به شمار می آمد. من یگانه فرزند خانواده نبودم؛ بلکه برادران و خواهران متعددی داشتم،ولی مرگ ومیرهای پی درپی و بیماریهای فصلی ناشی از فقدان بهداشت و مراقبت های پزشکی ،در تنظیم خانواده ی ما فعال بود که ثمره ی آن را به دو پسر و دو دختر تقلیل داد.چنین تنظیمی بدون تردید توأم با سوز و گداز های پدرو مادربود و سنگینی بار غم و اندوهی که هرگز از یاد نرفت.
تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را درهمان زادگاهم شروع کردم، معلم ومربی و مرشدم از همان آغاز پدربزرگوار و فرشته سیرتم بود. این مرشد بزرگ از من گریزپای و فراری از درس ومدرسه شاگردی علاقه مند ساخت، و بازمزمه ی محبتی خویش مرا مجذوب علم و دانش نمود و در مسیر فعلی قرار داد. خداوند وی را به درجات رفیع چنان و فردوس برین پاداش دهاد، و از من او را از سراخلاص و بندگی هزاران یاد باد.
۱)فَلَیتکَ فــــــی جَفْنی مُوَاریً ، نَزاهــهً بتِلْکَ السَّجا یا عن حَشایَ و عن ضِبنی
۲)فهل أنتَ ، إن نادیتُ رَمسَکَ سامِعٌ نِدا ءَ ابنِکَ الَمفجوُعِ ؟ بَلْ عبدِکَ القِنِّ ( معرّی:د، ۱۸۸)
در محضر این مرشد بزرگ،از علوم وفنون رایج حوزه های علمیه ی مناطق کردستان مایه ای استوار اندوختم، آن گاه هوای دیدار دیگر حوزه ها که از شهرت خاصی برخوردار بودند در دل جان گرفت و به قصد درک محضر استادان برجسته ی آن مراکز علمی، از مرشدم رخصت طلبیدم تا به سوی آنچه دل در طلبش بود، گام نهم.
حوزه های علمیه مناطق کردستان در آن روزگار دو جریان متفاوت را دنبال می کردند: یکی جریان خَوض و تعمّق در دقایق و ظرایف علومی چون: صرف ، نحو،علوم بلاغی، منطق،کلام، فقه و اصول ،دیگر جریان، پرداختن به مسائل تفسیر ، مسائل فقهی ضروری ،تاریخ اسلام و شعر ونثر-ادبیات-وگرایش به مباحث جهان تازه ی اسلام.
جریان اخیر با وجود مبلّغان برجسته و پرشورش چندان طرفدار نداشت، و بازار جریان اول گرم تر و پررونق تر بود. براثر تبلیغ استادان آگاه جریان دوم، افکار سیدجمال الدین و محمد عبده و روشنفکران کشورهای عربی در برخی از حوزه های اخیر طرفداران و هواخواهانی پیداکرده بود، هرچند در بسیاری دیگر از حوزه ها به دیده ی بی اعتنایی بدان می نگریستند و یا به کلی از آن اندیشه ها بی خبر بودند.
درهرصورت این جانب پس از ترک محضر پدر، سالهای دراز در اعماق هر دو جریان غوّاصی کرد و محضر بزرگترین استادان هردوگرایش را درک نمود، و یکی از پرشورترین شاگردان درس زُعمای هردو جریان بود، و به قدرتاب و توانش از آن بزرگان مایه و توشه برگرفت که تا زنده باشد به شاگردی آنان افتخار می کند.
پس از سیر و سلوک درعالم حوزه های علمیه کردستان و پرگشودن درفضای باصفای آن که صدف وار بر خاطره هایش لب بسته است ، دل در طلب چیزی دیگرآمد و درسودای آن شدکه بین تحصیلات حوزه و دانشگاه پیوندی برقرار سازد، در این رابطه پس از اختتام تحصیلات حوزه ای، چند صباحی درآموزش و پرورش شهرستان سقز به تدریس پرداختم تافرصتی مناسب پیش آید و از حوزه به دانشگاه پرگشایم.
بالاخره درسال۱۳۴۰ به تهران آمدم و در راستای تحصیلات حوزه ای و خرسندی ابویم دانشکده ی الهیات را برگزیدم.پس از آزمون ورودی و دیگر مقدمات، طبق مقررات آن روز شهریه سنگینی را پرداخت کردم که دست مایه ی یک سال زندگی من را در تهران بلعید. ناچار درآزمون تربیت معلم یک ساله شرکت کردم و این دوره را همزمان با دانشکده به سر بردم وتوانستم در تهران استخدام شوم و به زندگی دانشجویی ادامه دهم. سال اول را با دشواری فراوان سپری کردم، شاید مبالغه نباشد اگر بگویم روزی با حدود دو تومن به پایان می آوردم ! سالی پرماجرا، پر از گفتنی ها پر از تجربه ها و قصه ها، اشک ها و خنده ها.پس از آزمون ورودی و دیگر مقدمات، طبق مقررات آن روز شهریه سنگین را پرداخت کردم که دست مایه ی یک سال زندگی من را در تهران بلعید ناچار در آزمون تربیت معلم یک ساله شرکت کردم و این دوره را همزمان با دانشکده به سربردم وتوانستم در تهران استخدام شوم و به زندگی دانشجویی ادامه دهم. سال اول را با دشواری فراوان سپری کردم،
سالی پرماجرا، پراز گفتنی ها، پر از تجربه ها و قصه ها، اشک ها وخنده ها. درسال ۱۳۴۵با احراز رتبه ی اول به اخذ لیسانس و مدال فرهنگی نایل گردیدم و به تدریج تا سال ۱۳۵۱ با شایستگی موفّق به گرفتن فوق لیسانس و دکترا در رشته ی زبان و ادبیات عرب شدم.
تحصیلات دانشگاهی ازنظر آشنایی با روش های علمی و آشنایی با شیوه های تحقیق و پژوهش برایم مفید بود و از سوی دیگر مرا با شخصیتهای علمی آشنا کرد که در من از نظر علمی وخلقی تأثیری عمیق گذاشتند. دررأس آنان استاد فرزانه و کم نظیر در ادب عرب عبدالحمید بدیع الزَمانی قرار داشت که در اندک زمانی چشم و گوش و دل مرا از همه گرفت و به خود مشغول داشت. وی استادی بود که بین همه ی خوبان جایی خاص می نشست، و درصدر همه ی گلها قرار می گرفت.
*آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام
*بسیار خوبان دیده ام اما تو چیز دیگری
در برخوردم با این استاد که از محاسن روزگار بود، او را مصداق این گفته متنبّی یافتم:
وَلَقیتُ کلَّ الفاضلینَ کأنّما ردَّ الإلهُ نفوسَهم والأعصُرا
آری، در وی اُمّتی از فضلا یافتم گوییا خداوند همه هنروران و تاریخ شان را در وی نهاده بود.
خوشبختانه این استاد گرانمایه ازهمان آغاز درنهایت محبت و دلسوزی مرا پذیرا شدند، و تا زنده بودند محضر خود را درهیچ شرایطی براین شاگرد کوچک دریغ نداشتند و این جانب هم ازهیچ فرصتی برای کسب فیض دریغ نمی ورزید.
ازاین روی در مقطع های تحصیلی ارشد ادبیات عربی و دکتری به منظور بهره گیری بیشتر و تقویت ارتباط با استاد، رساله های پایان تحصیل خود را با ایشان انتخاب می نمود و براین کار پای می فشرد.
درسال۱۳۵۰ بر اثر فشار زندگی ،که در تهران ازدواج کرده وصاحب فرزند شده و پدرومادر و برادر هم به ما پیوسته بودند. علی رغم میل باطنی خود وخانواده که به محیط تهران عادت داشتیم؛ و نیز نگرانی والدین فرشته سیرتم از دوری دیار خویش -دل از تهران برگرفتم-طوعاً یا کرهاً در امتحان کتبی، شفاهی و تدریس عملی دانشگاه مشهد،-که به منظور انتخاب یک نفر هیئت علمی رشته ی زبان و ادبیات عرب صورت می گرفت-درجمع دیگر داوطلبان که کم نبودند شرکت کردم. نتیجه امتحان، انتخاب این جانب منتهی و استخدام وی در رشته زبان و ادبیات عرب دانشکده الهیات درتیرماه۱۳۵۰ و انتقال به دانشکده ادبیات گروه زبان وادبیات فارسی در سال بعد انجامید.
زمانی که در دانشگاه شروع به کار کردم هنوز رساله ی دکتری ام را به پایان نبرده بودم، و بدین بهانه درفواصل مختلف برای استفاده و بهره گیری به محضر استادم می شتافتم. در دی ماه۱۳۵۱ تشریفات دفاع از رساله به عمل آمد و من همچنان پروانه وار عاشق استاد ماندم. ولی از آنجا که هرگلی را خزانی درپی است، متاسّفانه استادبدیع، درروز پنجشنبه، پنجم آبان ماه ۱۳۵۶، رخت از جهان فانی بربست و مشتاقان وشیفتگان محضرش را در سوز و گذاز باقی گذاشت.
برفت آن گلبن فرخ به بادی دریغی ماند و فریادی و یادی۲
جادارد از دیگر شخصیتهای دانشگاهی که برمن همیشه منّت دارند، و در علم واخلاق به من مایه داده اند یاد کنم، از آن زمره: یکی شادروان دکتر امیرحسین یزدگردی استاد نکته سنج ، عاشق دانش و معرفت، آزاده و بلندنظر و سمبل شخصیت و حقیقت است،که یادش گرامی باد و روانش به رضوان الهی شاد. ودیگری دکترابوالقاسم گرجی استادگرانقدر وگرانمایه است، که یاد و نامش جاوید و جنان جایش باد . این بلند قامتان در شمار بزرگانی بودند که به دانشکده و دانشگاه معنی و محتوا و حرمت می بخشیدند .
درمدت تحصیل دانشگاهی درمقاطع مختلف آن، از رهنمودهای بی دریغ عالم عارف شادروان حاج سیدمحمد شیخ الاسلام نیز بهره گرفته ام،نامش به نیکی بماناد.
چون استاد بدیع الزمان را از دست دادم، درمشهد درجست و جوی بدیلی برآمدم که متأسفانه هرگز توفیقی در این راه دست نداد، آن گاه صلاح و چاره درآن دیدم که به محضر مرشد بزرگم حضرت ابوی-که درمشهد درخدمتشان بودم-اکتفا نمایم.اما ازآن جاکه خوبان نمی پایند و روزگار بربقای آنان بخل می ورزد،بالاخره این پایه گاه را نیز در دی ماه ۱۳۶۰، از دست دادم و برای همیشه تکیه گاههای علمی وتربیتی من فروریخت، وآنچه موجب هراس بود پیش آمد.
ایتُهاالنَّفسُ أجمِلی جَزعا إنّ الذّی تحذَرین قَدوقعا
چنانکه اشارت رفت این جانب درسال۱۳۵۱ ، به دانشکده ی ادبیات مشهد آمد و در طول مدت اشتغالش به تدریس دروس مختلف زبان و ادبیات عرب درسطوح و مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای عربی و فارسی پرداخت و مسؤولیتی را جز مدیریت گروه و تدریس نپذیرفت.
در دانشکده ی ادبیات از همان آغاز کار با شخصیتی ممتاز ، برجسته و دانشور چون شادروان دکترغلامحسین یوسفی آشنا شدم که مدیریت گروه را برعهده داشتند، دانش و مصاحبت و تجاربش برایم مغتنم بود و دلسوزی ها و راهنمایی هایش مفید و سودمند. یادش گرامی و نامش جاویدان باد.
افزون برتدریس در دانشکده ی ادبیات مشهد، گاه و بی گاه با دانشکده ی الهیات دانشگاه فردوسی نیز همکاری کرده ام و از سال۱۳۷۲ به مدت مدید با دانشگاه تربیت مدرس درمقطع دکترا وکارشناسی ارشد زبان و ادبیات عرب و فارسی تهران به صورت استاد پروازی همکاری صمیمانه و پرتلاشی داشته ام و چند صباحی نیز با گروه عربی دانشگاه علّامه و الزهرا.
درخلال این مدت از همان تاریخ در دانشگاه آزاد، گروه ادبیات فارسی ، مقطع ارشد و دکتری در کنار جمعی از استادان فرهیخته دروسی را عهده دار شدم و چون در تاریخ ۱۳۸۲ بازنشسته گشتم به عضویت تمام وقت آزاد مشهد درآمدم ، در سمینارها و محافل علمی متعدد شرکت نموده و سخنرانی هایی ایراد کرده ام، همچنین به مسافرت های تحقیقاتی پرداخته ؛و از سوی دیگر، کارهای پژوهشی و قلمی را در برخی از زمینه ها دنبال کرده ام که در ذیل مواردی را یادآوری می شود:
الف-سمینارها:تحقیقات ایرانی-کنگره های شخصیتهایی چون سیبویه،طبری،ابن سکیت؛
ب-مسافرتها:فرصت مطالعاتی وحضور در دانشگاه کمبریج به مدت یازده ماه ،بهمن۶۵-۶۶
ج-آثار قلمی انتشار یافته و سایر اطلاعات.
در سال ۱۳۸۲ با رتبه ی استادی بازنشسته شدم و به صورت عضو تمام وقت دانشگاه درآمدم و در مقاطع ارشد و دکتری به تدریس پرداختم . در طول این مدت خدمات دانشگاهی کارهای قلمی به صورت کتاب و مقاله انتشار یافته، که در ذیل به اختصار بدانها اشاره می رود:
آثار قلمی:
الف-چاپ شده:
۱-سیبویه پیشوای نحویان (ترجمه)،به زبان عربی،ناشر دانشگاه فردوسی مشهد،۱۳۵۳.
۲-دراسه ونقد فی مسائل بلاغیّه هامه، به زبان عربی ، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی مشهد و سمت، چاپ سوم ۱۳۸۸.
۳-التعریف بالمتنبّی من خلال شعاره ،به زبان عربی ،ناشر دانشگاه فردوسی مشهد ،۱۳۷۲.
۴-مختارات من روائع الادب العربیه ،به زبان عربی ،سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)،چاپ ششم ۱۳۹۱.
۵-محاکمه ی انسان و حیوان، ناشر دانشگاه فردوسی مشهد ،۱۳۷۱.
۶-پژوهشی در برخی از شیوه های قرآن کریم: (طرح تحقیقاتی برنده جایزه خوارزمی)
۷-شرح الشّواهد الشّعریه فی جواهر البلاغه (طرح تحقیقاتی)
سایت بانک مقاله ها