
شیخ ابوسعید یکبار به طوس رسید مردمان از شیخ استدعاء مجلس کردند، شیخ اجابت کرد، بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند و مردم میآمدند و مینشست. چون شیخ بر تخت شد و مقریان قرآن برخواندند و مردم میآمد چندانک کسی را جای نماند، معرف برخاست و گفت خدایش بیامرزاد کی هر کسی از آنجا کی هست یک گام فراتر آید. شیخ گفت و صلی اللّه علی محمد و آله اجمعین و دست بروی فرود آورد و گفت هرچ ما خواستیم گفت و جملۀ پیغامبران بگفتهاند او بگفت خدایش بیامرزاد که هرکسی از آنجا کسی هست یک گام فراتر آید. چون این کلمه بگفت از تخت فرود آمد و آنروز بیش ازین نگفت.
محمد بن منور
اسرار التوحید
متن روان و امروزی مطلب بالا
خدا رحمت کند کسی را که برخیزد و قدمی پیش نهد
روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر برای سخنرانی و ارشاد و موعظهی خلق به مجلسی وارد شد و جمعی از مریدان شیخ در مجلس انتظار وی را میکشیدند. شیخ در حالی که عبای خود را زیر بغل خود گرفته بود و عبایش بر زمین کشیده میشد در مجلس وارد شد. ازدحام جمعیت جایی برای ورود تازه واردان در مجلس نگذاشته بود.
یکی از مریدان برخواست و بلند آواز داد که: «خدا رحمت کند کسی را که برخیزد و قدمی پیش نهد (تا جا باز شود)» … شیخ که در حین بالا رفتن از منبر بود به سوی پایین روانه شد و از مجلس خارج شد … مریدان را از فعل شیخ تعجب آمد و علت را پرسیدند.
شیخ گفت: هر آنچه امروز میخواستم بگویم را این مرد گفت. خدا رحمت کند کسی را که برخیزد و قدمی پیش نهد