شیرزاد عبدالهی
در تعریف تراژدی گفته اند که تراژدی نمایش یک شور بختی بزرگ است. قتل محسن خشخاشی دبیر فیزیک دبیرستان حافظی بزوجرد به دست یک دانش آموز ۱۵ ساله ، درکلاس درس و پای تخته سیاه ، یک شوربختی بزرگ بود. این روزها شانزدهمین سالگرد قتل داریوش فروهر و همسرش است . آیا شباهتی بین قتل های زنجیره ای و قتل خشخاشی هست ؟ یاد مرگ ابوالحسن خانعلی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۴۰ شمسی می افتم که در مقابل مجلس در اعتراض به لایحه اشل حقوقی معلمان با گلوله سرگرد شهرستانی رییس کلانتری بهارستان به قتل رسید و …. آیا مجازات قاتل خشخاشی مانند زندانی شدن شهرستانی اندوه ما را تسکین می دهد؟ پاسخ به هر دو سوال منفی است. قتل خشخاشی فقط یک تراژدی بود.
از اشکهای همکاران می توان گفت . از غم و درد همسر و دو فرزند ۱۰ و ۳ ساله او می توان نوشت اما وقتی به ابعاد اجتماعی قضیه می رسم قلم پیش نمی رود. حداقل من نمی توانم به موضوع پرو بال سیاسی و مبارزاتی بدهم. این روزها تقریبا همه مطالبی که همکاران از روی درد نوشته اند را خوانده ام. شعار زنده یاد خشخاشی در کلاس و مدرسه این بود که ” قضیه بسیار ساده است ” اما تحلیل وجه اجتماعی مرگ او و تبدیل آن به حماسه و پرچم و انگیزه ای مبارزه صنفی معلمان ، ساده نیست و ای بسا به ضد خود تبدیل شود. تا می خواهی کمی اوج بگیری یاد قاتل می افتی. یک پسربچه ۱۵ ساله که در گوشه ای پنهان شده و تا چند روز دیگر دستگیر و روانه کانون اصلاح و تربیت می شود.
قاتل خودش قربانی کسانی است که او را تربیت کرده اند. پاردوکس قضیه همین جا است. قاتل و مقتول در هم تنیده اند . سهم ما معلمان در تبدیل یک کودک به قاتل چقدر است ؟ ۵۰ درصد ، ۳۰ درصد ، ۲۰ درصد و یا هیچ …. خانواده اش هر چه بودند و هستند، او ۸ سال در مدرسه روی نیمکت کلاس ما نشسته و معلمانی مثل من و شما به او درس داده اند. گاهی به او تشر زده ایم. گاهی سیلی و گاهی هم تحقیرش کرده ایم. اگر ما به جای اخم در کلاس لبخند می زدیم . اگر به جای کتک زدن مهربانی می کردیم آیا امکان نداشت مسیر زندگی این بچه عوش شود؟ فرض این است که مدرسه محل تربیت و عوامل مدرسه تربیت کننده اند. خشونت در مدرسه یک پکیج است نمی شود خشونت علیه معلم را از خشونت علیه دانش آموز تفکیک کرد.
یکی از همکاران نوشته بود ما در مدت ۸ سال از یک کودک معصوم چه هیولایی ساختیم ؟ دیگری جواب داده بود که : این هیولا را ما نساختیم این هیولا را تلویزیون و ماهواره و مجله و باشگاه و استادیوم ساخته است. یکی می گفت اگر معلمی به یک دانش آموز تلنگری بزند صدا و سیما با آب و تاب خبرش را ده بار منتشر می کند اما حالا که یک معلم توسط دانش آموز کشته شده لالمونی گرفته اند. یگری پاسخ داد که این حرف تو آتش جنگ بین دانش آموز و معلم را شعله ور می کند و خونهای بیشتری ریخته خواهد شد. یکی از وزیر خواسته استعفا بدهد. یکی گفته ریشه این اتفاق کمی حقوق معلمان است. بعضی هم خواستار تجمع معلمان شده اند در اعتراض به نا امنی و گفته اند باید وزیر، امنیت ما را تضمین کند.
دوستی گفته در فلان روز پیراهن مشکی بپوشیم و به کلاس برویم و به جای درس ، قتل معلم بروجردی را تجزیه و تحلیل کنیم. خیلی از دوستان هم قضیه را به تراکم دانش آموز در کلاس و بی انگیزگی بچه ها و تربیت خانوادگی و فقر فرهنگی نسبت داده اند. هر یک از این گزاره ها حاوی بخشی از واقعیت است . اما هر کاری بکنیم نقش خودمان را نمی توانیم در شکل گیری این هیولاهای کوچک نادیده بگیریم. ما به عنوان معلم مقصریم . هر تحلیلی که نقش معلم را در این فاجعه نادیده بگیرد یک طرفه است. ممکن است شما صد عامل دیگر معرفی کنی ولی صد و یکمین عامل معلم است ! دوستانی هم سیستم را مقصر می دانند اما آیا معلم را می توان از سیستم جدا کرد؟ چطور وقتی که پای نخبگان و ستارگان در میان است آنها را محصول مدرسه و تلاش معلمان می دانیم اما مسئولیت به وجود آمدن هولا ها را گردن سیستم و جامعه می اندازیم.
کتک ها ، تحقیرها ، توهین های دوره دبستان و راهنمایی متراکم می شوند و در دوره نوجوانی که بچه یال و کوپال و غروری پیدا می کند تبدیل به تیزی زبان و دست انداختن معلم و گاهی هم مشتی بر صورت و چاقویی بر شاهرگ می شود. آنکس که باد می کارد ، طوفان درو می کند. نه می توان معلمان را به سلاح سرو گرم مجهز کرد و نه می توان برای آنهامحافظ و بادی گارد گذاشت . هیچ راهی جز مجهز شدن به دانش روانشناسی و دانش تعلیم و تربیت وجود ندارد. برخلاف تصور برخی دوستاندر کشورهای توسعه یافته معلم ها آسیب پذیرترند. آنها به جای مقابله با دانش آموز روش برخورد با ناهنجاری ها و پرخاشگری ها را یاد می گیرند .
تضمینی جز تسلط برخویش و توانایی مدیریت شرایط بحرانی و رعایت اصول حرفه ای و اجرای پروتکل های معلمی وجود ندارد. تبلیغ این مساله در مدارس بخصوص در مدارس حاشیه ای و بحران زده ممکن است به شکل گیری دوگانه معلم در مقابل دانش آموز بیانجامد و دانش آموز قاتل را در چشم بقیه دانش آموزان تبدیل به قهرمان کند و حوادث مشابهی را رقم بزند. مدیریت آموزش و پرورش باید به وظایف خود در مدارس بحران زده از جمله کاهش تعداد دانش آموز در کلاس ، تقویت سیستم مشاوره و شناسایی دانش آموزان دارای وضعیت بحرانی و… اقدام کند. اما بار اصلی بردوش معلمان است. کار معلمی هم نیاز به سواد دازد و هم نیاز به فن معلمی ، فن معلمی را باید آموخت. این بخش مغفول آموزش و پرورش است.