فلسفه برای کودکان گرایش نوپایی است که در دهه هفتم سده بیستم میلادی ظهور کرد و در چهار دهه اخیر مورد اقبال عام قرار گرفت و بسط و توسعه فراوان یافت. رایج ترین روی آورد در فلسفه برای کودکان، رهیافت لیپمن است. متیولیپمن را مؤسس فلسفه برای کودکان دانستهاند. روی آورد وی امروزه با سبک ها، ابزارها و برنامههای متنوعی به کار می رود (به عنوان نمونه، مقایسه دو سبک لیپمن و برنی فیر را مراجعه کنید به: (امی و قراملکی، ۱۳۸۴، ص ۹-۲۲.)
در تحلیل هویت معرفتی فلسفه برای کودکان میتوان از تمایز یا نسبت آن با فلسفه، منطق و روش تحقیق پرسید. آیا فلسفه برای کودکان هویتاً فلسفه است یا منطق یا روش تحقیق؟ جهت گیری عمده فلسفه برای کودکان چیست؟
اگر بخواهیم فلسفه برای کودکان را بطریق بیان هدف و تعریف غایی، بشناسانیم، آنرا چگونه میتوان تعریف کرد؟
جهت گیری عمده فلسفه برای کودکان در
روی آورد رایج آن (یعنی رهیافت لیپمن و پیروانش)، افزایش مهارت تفکر منطقی است. تحقیق حاضر با به چالش خواندن این روی آورد، نشان میدهد که حصر توجه به تفکر منطقی در فلسفه برای کودکان موجب تحویل نگری (تحویل فلسفه به منطق) است. در این مقاله علاوه بر نقد روی آورد لیپمن، الگویی پیشنهاد میشود که میتواند رخنه تحویلی نگری آن را رفع کند و فراتر از افزایش مهارت تفکر منطقی کودکان، تسهیل تجارب فلسفی آنان را نیز به منزله یکی از اهداف مهم فلسفه برای کودکان، وجهه همت خود سازد.
*فلسفه برای کودکان به منزله تفکر منطقی
۲-۱) روی آورد لیپمن برغم تأکید لیپمن بر اینکه روی آورد وی در فلسفه برای کودکان، حقیقتاً فلسفه است، به دلایل فراوان میتوان آن را برنامهای برای افزایش مهارت تفکر منطقی (تفکر انتقادی و خلاق) خواند. به برخی از این دلایل اشاره میکنیم.
الف) برنامه لیپمن در اساس نهضتی در آموزش و پرورش کودکان بوده است. در این برنامه دانش آموزان به جای به خاطر سپردن نتایج مطالعات دیگران، سوق داده میشوند تا خود در فرایند پژوهش به علم دست یابند. پژوهش، فرایند پردازش اطلاعات برای تولید علم است (فرامرز قراملکی،۱۳۸۰، ص۲۵)
مقوم اصلی برنامه لیپمن تبدیل دانش آموزان به کاوشگران ماهر و جوان است. مراد از کاوشگر بودن، جستجوگر فعال و پرسشگر مُصّر بودن، هوشیاری دایمی برای مشاهده ارتباطات و اختلافات، آمادگی همیشگی برای مقایسه، مقابله و تحلیل فرضیهها، تجربه مشاهده، سنجش و امتحان است (لیپمن، ۱۹۹۳، ص۶۸۲). بنابراین، در برنامه لیپمن، کلاس درس به یک جامعه پژوهشگر به منظور کاوش مشترک تبدیل میشود و کودکان با کار گروهی مهارت تفکر منطقی خود را افزایش میدهند .
ب) توجه به انگیزه لیپمن در ایجاد فلسفه برای کودکان، تصور وی را از آن نشان میدهد. لیپمن به عنوان استاد فلسفه با مشکل فقدان یا نقصان قدرت استدلال، قضاوت و داوری نزد دانشجویان خود روبرو شد و از ۱۹۶۰تا ۱۹۷۰م مطالعات فراوانی را در تحلیل این مشکل و رفع آن سامان داد. از نظر وی عامل و ریشه عمده این وضعیت را در دوره کودکی و سنین ۱۱تا ۱۲سالگی باید جست.دانشجویان امروزی در دوران کودکی از حیث توانایی تفکر انتقادی و خلاق پرورش نیافتهاند و به همین دلیل، باید سبک های آموزش دوره کودکی را متحول ساخت و سبک مبتنی بر حافظه را به سبک مبتنی بر تفکر و پژوهش مبدل کرد. در مدارس باید به کودک قدرت مفهومسازی، تحلیل مفهومی، استدلال، نقد و داوری را آموخت و به اختصار، باید مهارت تفکر منطقی کودکان را افزایش داد .
ج) در برنامه لیپمن، کودکان به طریق آموزش در عمل یاد میگیرند که در مقام داوری و قضاوت به ملاک سنجش نیاز دارند و رد و اثبات نظریه ای بدون دلیل، اخلاقی و مقبول نیست. بنابرین، در رهیافت وی، تلاش فلسفه برای کودکان معطوف به تربیت کودکان به صورت محققانی است که از توانایی اندیشه ورزی روشمند و اخلاق پژوهش گروهی برخوردارند (امی و قراملکی، ۱۳۸۴) .
د) فلسفه برای کودکان در رهیافت لیپمن، برنامهای برای آموزش تفکر نقادانه و خلاق در درک ماهیت موضوعات فلسفی میان کودکان با تاکید بر سه محور خود اصلاحگری، داشتن حساسیت معقول نسبت به زمینه و داوری بر پایه اعتماد بر ملاک هاست.
۲ـ۲) نقد روی آورد لیپمن : رهیافت وی در فلسفه برای کودکان را از جهات گوناگونی میتوان مورد نقادی و ارزیابی قرار داد، از جمله:
الف) نقد مفهومسازی وی از فلسفه برای کودکان (تعریف فلسفه برای کودکان) .
ب) بررسی امکان تحقق برنامه لیپمن از دیدگاه روانشناسی کودک و نیز از دیدگاه فلسفه تحلیلی. به دلیل ابتناء روی آورد لیپمن بر مبانی روانشناختی (کودک) و نیز مبانی معرفت شناختی معین، اینگونه ارزیابی ضرورت دارد (نک : قائدی، ۱۳۸۳، ص۱۰۹ـ۱۴۷).
ج) سنجش میزان کارآیی و اثر بخشی برنامه لیپمن برای دستیابی به اهداف (افزایش مهارت منطقی).
د) نقد مبانی معرفت شناختی و مبادی فلسفی روی آورد لیپمن یعنی تحلیل مفاهیم بنیادی و ارزیابی گزارههای پایهای که نظریه وی بر آنها استوار است.
هـ) نقد جهت گیری فلسفه برای کودکان در
روی آورد لیپمن.
کارآیی و اثربخشی برنامه لیپمن را پیش از این در پرتو مقایسه سبک وی با سبک برنی فیه مورد بحث قرار دادهایم (امی و قراملکی، ۱۳۸۴) در اینجا به نقد جهت گیری فلسفه برای کودکان در روی آورد لیپمن میپردازیم. تأمل در جهت گیری برنامه وی، حصرگرایی نهفته و تحویل نگری مبتنی بر آن را در نظریه وی آشکار میسازد. این تأمل، مفهوم سازی لیپمن از فلسفه برای کودکان را نیز به چالش میخواند. این نقد را با پرسش از مفهوم فلسفه در فلسفه برای کودکان آغاز میکنیم.
*چرا فلسفه؟
۳ـ۱) اهمیت سؤال از اینکه چرا «فلسفه برای کودکان» را فلسفه مینامیم ، صرفاً به یک بحث زبانی و لفظی منحصر نمیشود. زیرا تأمل در معنای این واژه میتواند ارتباط الگوی لیپمن با فلسفه را تحلیل و نقد کند. اگرچه واژهها بطور قراردادی بر معانی وضع میشوند و هر کسی مجاز است از حق وضع لفظ بهرهمند باشد، اما به تعبیر کنفوسیوس ستم بر کلمات روانیست و اطلاق نابجا و فریبنده واژه، فرایند تفکر خلاق را عقیم میسازد. فرض کنیم، کودکانی که تحت تربیت برنامه لیپمن قرار میگیرند، از وی بپرسند :
چرا چنین آموزشی را فلسفه برای کودکان مینامید و نه منطق؟ پاسخ دقیق به این پرسش چیست؟
بدون تردید بیان اینکه واژهها قراردادی بکار میروند و فاقد معنای ذاتی اند، با جهت گیری آموزش تفکر انتقادی ناسازگار است.
جستجو از سرّ فلسفه بودن فلسفه برای کودکان از جهت دیگری نیز اهمیت دارد. هر کس در مقام تسمیه و نامگذاری براساس ذهنیت و مفهوم سازی خاص از امور بر آنها اسمی را مناسب میانگارد. بنابرین، تأمل در وجه تسمیه در این مقام پرده از مفهوم سازی لیپمن و تصور وی از هدف فلسفه برای کودکان را نیز بر میدارد.
۳ـ۲) پاسخ لیپمن:وی، این مسئله را مورد توجه قرار میدهد و سعی میکند نامگذاری برنامه خود به فلسفه برای کودکان را از جهات مختلفی موجه سازد. ابتدا دلایل وی را گزارش و سپس مورد نقد قرار میدهیم.
الف) موضوعات مورد بحث در برنامه فلسفه برای کودکان از همان مفاهیمی گرفته شده است که فلاسفه با آن درگیرند مانند بحث درباره ماهیت قانون، حقیقت، عدالت، خیر، مرگ، دوستی، زیبایی و … (لیپمن، مهرنیوز، ۲۰۰۳) این دلیل لیپمن خطای روشی و مغالطه منطقی آشکاری دارد زیرا مفاهیم یاد شده در دو گونه مسئله قابل اندراج هستند و مسائل فلسفی و مسائل غیر فلسفی چنین نسیت که هر سؤال در باب دوستی مسئلهیی فلسفی باشد بنابرین لیپمن دچار مغالطه « اخذ مالیس بعلّه علّه » شده است.
ب) در این الگو یک فعالیت منسجم فکری درباره ماهیت تفکر صورت میگیرد و مسلم است که این بحث در هیچ علمی جز فلسفه جای ندارد ( همان).
پ) کودکان در این گفتگوها به طور خودکار یاد میگیرند که چگونه بین استدلال های معتبر و غیر معتبر (منطق) و بین نظریههای شناختی تأیید شده و رد شده (معرفت شناسی) و بین شکل های مورد قبول و غیر قابل قبول قضاوت اخلاقی (اخلاق)،
ملاک ها و موازینی بیابند (همان). به این ترتیب کودکان فعالیتی منطقی و فلسفی (چه نظری و چه عملی) انجام میدهند. این استدلال نیز نتیجهای جز تأکید بر مهارت تفکر منطقی ندارد .
ج) لیپمن میگوید: آنچه فلسفه برای کودکان نامیده میشود تلاشی است برای بسط فلسفه با این هدف که بتوان آنرا مانند نوعی آموزش به کار برد. این فلسفه، آموزشی است که از فلسفه برای واداشتن ذهن کودک به کوشش در جهت پاسخگویی به نیاز و اشتیاقی که به معنا دارد بهره میبرد (همان).
د) غالبِ مردم گمان میکنند که از آنجا که فلسفه، مضاف به موضوعات دیگر میشود، خود، فاقد معناست در حالی که فلسفه به همان اندازه که معتبر و ارزشمند است در مسیر خودش یک روش پژوهش علمی و هنرمندانه است. فلسفه مجموعه وسیعی از مفاهیمی مانند عدالت، حقیقت و دوستی برای رفتار، و روششناسی و برتری در تعلیم دارد. فلسفه با طراحی مجدد و بازآموزی کامل میتواند بحث برانگیز، شورانگیز و آزاد باشد.
فلسفه وقتی خودش را به عنوان یک آموزه موفق قبول دارد که دانشآموزان یاد گرفته باشند بطور فلسفی برای خودشان فکر کنند نه زمانی که آنها یاد بگیرند اندیشههای فیلسوفان مشهور را یاد گرفته و تقلید کنند (لیپمن، کودکان متفکر و آموزش و پرورش، پیشگفتار، صix)
ه) وقتی آموزش استدلال و تفکر انتقادی از طریق فلسفه باشد فرد به زودی با اعتقاد ریشه دار، مفاهیم عمیق انتزاعی و ارزش های محکم مواجه میشود(لیپمن، پرورش استدلال و تفکر انتقادی، ص ۵۹۵). روشن است که همه عناصر یاد شده به مهارت تفکر منطقی در مواجهه با مسائل روزمره بر میگردد نه به مسائلی که ماهیت فلسفی دارد.
خ)ماهیت فلسفه بر حسب شش مفهوم تبیین میشود:محتوای آزاد، عقلانیت، خردمندی، عملیاتی، کلیت و ساختار انتقادی(نک: فی نک چیارو ، فلسفه به عنوان تفکر انتقادی، ص ۶۷۴) چون فلسفه برای کودکان با هر ۶مفهوم سروکار دارد بدرستی فلسفه نامیده میشود.پیروان لیپمن نیز در فلسفه بودن فلسفه برای کودکان به نکاتی استشهاد میکنند (بعنوان مثال، عده ای از بیان معروف ویت گنشتاین در این که «فلسفه یک نظریه نسبت به یک فعالیت است و یک اثر فلسفی شامل روشن کردن و توضیح دادن است» استفاده میکنند (اسمیت، ص۳۰) و عده ای نقش فلسفه را در ترتیب دهی، تبادل ابزار و چارچوب بندی عقاید و باورها مهمترین خصلت آن میدانند (بچههای فیلسوف، ص۶۰ـ۶۳). همچنین گفته میشود در فلسفه مهارت های خوب فکر کردن و توسعه زبان موجب رشد دوباره همدیگر میشوند. فلسفه به خاطر طبیعت برانگیزاننده و ساختار نقادی، دارای قدرت ایجاد سؤال و معماسازی است، و این توانایی برای تربیت کودکان حایز اهمیت است( ACER ،۱۹۹۹، ص۲).
۳ـ۳) پیشینه پاسخ لیپمن در فلسفه باختری . پاسخ لیپمن در جریان باختری فلسفه یعنی فلسفه تحلیلی، قابل فهم تر است. بسیاری از فیلسوفان مدرنیسم و پست مدرنیسم اساساً در باب مسائل متافیزیکی و وجودشناختی نظریهپردازی نمیکنند بلکه در شیوه به کار بردن تفکر انتقادی، تحلیل منطقی و خردورزی خلاقانه سخن میگویند. البته این توصیف، همه فیلسوفان متأخر غرب را فرا نمیگیرد این جامه بر قامت فیلسوفان متافیزیسین و اگزیستانسیالیستهای سنت قارهای (اروپا) برازنده نیست .
توجه به بستر غربی پاسخ لیپمن دو نقد مهم را نیز به میان میآورد. یک، حصر پدیده پر اضلاع و پیچیده تفکر فلسفی در یک ضلع آن و در نتیجه تحویل فلسفه به منطق و دو، هدف انگاشتن فایده تفکر فلسفی. در خصوص این دو نقد به تفصیل سخن خواهیم گفت.
۳ـ۴) پیشینه پاسخ لیپمن در فلسفه خاوری . ارتباط فلسفه با تفکر انتقادی و مهارت منطقی نزد فیلسوفان مسلمان نیز مورد توجه بوده است. نزد کسانی چون اخوان الصفا آموزش فلسفه صرفا آموزش دیدگاه های فیلسوفان نیست بلکه جهت گیری آموزش فلسفه اجتناب از خطا در تفکر و دوری از زشتی در رفتار است. این دو عنصر عقلانیت و اخلاقی بودن در روی آورد لیپمن نیز مورد تأکید است.
اخوان الصفا برآنند که آدمی میتواند خلاف آنچه میداند به زبان آورد اما خلاف آنچه میاندیشد (عقل) نمیتواند بداند. به همین دلیل همه تلاش دارند تا از اندیشه خطا بگریزند. اگر دانشی از اصل صحیح برخوردار نباشد امکان اجتناب از خطا وجود ندارد و فرایند تولید علم در آن دانش عقیم میگردد. منطق به این معنا، میزان فلسفه است. گاهی گویند منطق ابزار فلسفه است. در تعریف فلسفه گفتهاند:آن تشبه به إله بر حسب طاقت بشری است و مراد از طاقت بشری این است که انسان تلاش کند تا از دروغ در سخن، باطل در اعتقاد، خطا در معلومات، زشتی در اخلاق، شر در رفتار، گمراهی در اعمال و نقص در صناعت دوری کند(رسائل، ج ۱ص۴۲۶-۴۲۷).
۳ـ ۵) تحویلی نگری لیپمن . اگرچه لیپمن بر مسائل ماهیت فلسفی در برنامه خود تاکید میکند اما این مسائل در عمل (کتاب های داستانی و
کارگاه های آموزشی) چیزی فراتر از مسائل معطوف به تفکر نیست. حصر فلسفه برای کودکان در پرورش مهارت تفکر سبب تحویلنگری میگردد. مراد از تحویل نگری حصر ابعاد مختلف این فلسفه در یکی از اضلاع آنست. این سخن به معنای آنست که فلسفه برای کودکان، پرورش مهارت تفکر منطقی است اما امری بسیار فربه تر از آنست. کودکان در آموزش فلسفه فرصت دیگری غیر از افزایش مهارت تفکر انتقادی و خلاق نیز دارند در حالی که تاکید حصرگرایانه بر آن میتواند ظرفیت کران ناپیدای فلسفه برای کودکان را بدون دلیل محدود سازد.
۴) فلسفه بعنوان تجارب فلسفی
تاریخ فلسفه، تنوع خیره کننده و گوناگون مهار ناپذیری از جریان های فلسفی را نشان میدهد بگونهای که فلسفه نامیدن همه آنها به طریق اشتراک معنا خالی از صعوبت نیست. ارائه تعریف واحد و قابل اطلاق بر همه آنچه فلسفه خوانده میشود، امرمیسوری به نظر نمیرسد. به همین دلیل مفهومسازی یکسان از چیستی فلسفه بگونهای که قبول همگان افتد، حتی با استفاده از الگوی «مشابهت خانوادگی» ویتگنشتاین، آسان یاب نیست. اما، تبیین جهت گیری معرفتی فلسفه برای کودکان و نیز تحلیل فلسفه بودن آن محتاج تحلیل مفهوم فلسفه و بیان حقیقت آن است. تأمل در اطلاق های گوناگون واژه فلسفه و تمایز کاربردهای آن، در این مقام رهگشا است.
در میان معانی مختلف «فلسفه» تمایز سه کاربرد آن، اساسی است:
۱) فلسفه به عنوان یک رشته علمی و دانش
۲) فلسفه به عنوان روش
۳) فلسفه به عنوان تجربه
وقتی که از نظام های فلسفی چون فلسفههای افلاطون، ارسطو، افلوطین، آگوستین، فارابی، ابن سینا، ابن رشد، دونس اسکوتوس، دکارت، هگل ،هایدگر و … سخن میگوییم، کار برد اول واژه در میان است. بدون تردید، فلسفه برای کودکان، آموزش نظام ها و مکاتب فلسفی مانند مشاء، اشراق، حکمت متعالیه،
ایده آلسیم و … نیست.
گاهی فلسفه را بعنوان روشی برای خردورزی و مواجه منطقی با مسائل و باورها بکار میبریم. در سنت فلسفه تحلیلی، چنین کاربردی در میان است. عدهای تصریح میکنند که فلسفه عبارت است از اندیشیدن درباره تفکر و راه هایی که موجب ارتقای تفکر ما میشود( ACER،ص۲). فلسفه در این کاربرد نه دانش بلکه مهارت است: مهارت تفکر منطقی، تحلیلی، اثربخش، نقادانه و خلاق. در روی آورد لیپمن فلسفه برای کودکان به این معنا، فلسفه است.
گاهی مراد از فلسفه، تجارب فلسفی است. فلسفیدن به این معنا، صرفاً یک فعالیت منطقی ـ عقلانی نیست بلکه مواجهه خاص با پیرامون است. کودکان، از بدو تولد، در تماس مستقیم با جهان پیرامون خودند. تجربه ای که آنان مییابند، از گونه تجارب عرفی است یعنی سطحی ترین تجربه، بدون ابزار و تکنیک که با تعابیر کلی، مبهم و زبان عرفی بیان میشود. کودکان ـ بدون توجه به موارد نادر ـ از تجارب علمی نیز برخوردار نیستند یعنی تجاربی که در علومی مانند فیزیک، شیمی، زیست شناسی، روان شناسی و … حاصل میشود و با زبانِ دقّی بیان میگردد.اما، کودکان میتوانند از خود و محیط، تجربه فلسفی داشته باشند: تماس با سطحی ژرفتر از آنچه در تجارب عرفی فراچنگ آنها میافتد. خودشناسی لحظهای و چند وجهی حاصل چنین تجربهای است. در این روی آورد میتوان از مسائلی که ماهیت فلسفی دارند، سخن گفت: من کیستم؟ موضع من در هستی چیست؟ نقش من در عالم چیست؟ اختیار، مسئولیت، هدفمندی، من و دیگران نمونههائی از مسائلی است که در تجربه فلسفی با آنها مواجهه داریم.
آنچه در روی آورد لیپمن مورد تاکید
حصر گرایانه است، مهارت و توانایی کودکان در پردازش عقلانی اطلاعات برای حل مسایل زندگی است و آنچه در این مقاله مورد تأکید غیر حصرگرایانه و قابل جمع با دیدگاه لیپمن، است، پردازش تجربهای اطلاعات برای حل مسایل جاودان، رازها و نیازهای وجودی آدمی است.فلسفه برای کودکان با جهتگیری تسهیل تجارب فلسفی کودکان، کارآمدتر خواهد بود. در این جهت گیری ، داستان های فلسفی و نیز مربیان زمینههایی را فراهم میکنند تا کودکان از تجارب عرفی و ظاهری فراتر روند و به تجربهای ژرفتر از خود و جهان پیرامون خود دست یابند.
بنابرین، تسهیل تجارب فلسفی را میتوان یکی از اهداف عمده فلسفه برای کودکان دانست.
این جهت گیری به لحاظ منطقی با جهت گیری تفکر انتقادی (دیدگاه لیپمن) ناسازگار نیست اما تلفیق منسجم این دو جه تگیری محتاج مبانی فلسفی و الگوی عملیاتی کارآمدی است.
اگر بتوان فلسفه را در مفهومی فراتر از فلسفه خواندن یا فراتر از مکاتب و نظامهای فلسفی مورد توجه قرار داد، آنچه در فلسفه برای کودکان اولویت دارد، فلسفیدن به معنای تجارب فلسفی است. چگونه میتوان کودکان را در تجارب فلسفی مشارکت داد؟ تفکر انتقادی و خلاق شرط انکارناپذیر آنست اما نه شرط کافی. محتوای تفکر و جهت گیری اندیشه نیز نقش اساسی دارد :در میان سه جهت گیری عمده ی متافیزیکی، معرفت شناختی و وجودی نگر که در تاریخ فلسفه قابل رصدند، بر عنصر سوم در فلسفه برای کودکان میتوان تأکید کرد.
سوق تفکر نقادانه به سؤال هایی که فراتر از مسئله، راز گونهاند و عطف تأمل فلسفی کودکان به رازها و نیازهای وجودی، تجارب فلسفی آنها را میتواند بارور سازد. عنصر خودشناسی و نسبت آن با گرایش به تفکر فلسفی از مباحث بسیار مهم در فلسفه برای کودکان است (نک، قربانی و قراملکی، فلسفه، خودشناسی و شخصیت در دانش آموزان و دبیران دبیرستانهای ایران، ۲۰۰۴) سوق تفکر اثر بخش در کودکان به خودشناسی و مواجهه با رازها و نیازهای وجودی میتواند برنامه لیپمن را با نظریه سپهرهای وجودی کییرکگارد، فیلسوف شهیر دانمارکی (۱۸۱۳ـ ۱۸۵۵) تلفیق دهد. اگر تفکر اثر بخش به معنای یاد شده شکل یابد، کودک را از زندگی استحسانی به نخستین سپهر وجودی انسانی (زندگی اخلاقی عقلانی) تکامل میبخشد.
این سخن استعداد برداشت ناروا دارد، برداشتی که سخت ضد «کی یرکگاردی» مینماید اما تأمل در آن میتواند مفهوم سازی تفکر اثر بخش در کودکان را ژرفا بخشیده و آنرا از تحلیلهای صرفا ذهنی به تأملات وجودی تعالی دهد. به نظر میرسد حصر توجه لیپمن و پیروان وی به روی آورد تحلیلی منطقی مانع اخذ روی آورد تلفیقی شده است. این تلفیق (اخذ
روی آورد تحلیلی ـ وجودی نگر) میتواند فلسفه برای جهت گیری کودکان را هم به لحاظ جهت گیری و هم به لحاظ روششناسی بارور سازد.
۵) تمایز مقام پژوهش و مقام آموزش
۵ـ۱) استحکام برنامههای آموزش فلسفه برای کودکان. فلسفه برای کودکان، کاربردی ترین گرایش فلسفه است که به نیاز مبرم و فراگیر جهانی پاسخ میدهد و به همین دلیل مورد اقبال فراوان قرار گرفته است. استقبال عمومی از فلسفه برای کودکان، برنامههای آموزش آنرا رونق میدهد. اگر برنامههای آموزشی جنبه تجاری یا تشریفاتی به خود گیرند و از حیث مبانی و فرایند عملیاتی استوار و متقن نباشد، نتایج ضد فلسفی به بار میآورند. به عنوان مثال، اگر مربی فلسفه برای کودکان خود از دانش و مهارت منطقی کافی برخوردار نباشد و خطاهای روشی و منطقی را باز نشناسد، در امر آموزش نه فقط موفق نخواهد بود بلکه به صورت نامشهود ناتوانی منطقی را انتقال خواهد داد.
۵ـ۲) مسائل چند تباری فلسفه برای کودکان . اخذ روش مناسب در مطالعات معطوف به فلسفه برای کودکان، در گرو تشخیص دقیق مسائل این گستره است. مهمترین نکته در تشخیص مسائل این حوزه معرفتی، چند تباری بودن مسائل است. مسائل در مطالعات معطوف به فلسفه برای کودکان که بدون پاسخ علمی به آنها، برنامههای آموزشی فلسفه برای کودکان عقیم میگردد، مسائلی هستند که ریشه در علوم مختلف دارند: جامعه شناسی دوران کودکی، روانشناسی کودک، معرفت شناسی، حقوق کودک، منطق، تعلیم و تربیت، روش شناسی و…. بنابرین بدون بهرهمندی از این علوم نمیتوان به پژوهش های معطوف به فلسفه برای کودکان اعتماد کرد. اما بهرهمندی از این علوم خود محتاج الگوهای پژوهشی معینی است. (فرامرز قراملکی، روششناسی مطالعات دینی، فصل آخر). اخذ الگوی پژوهشی بهرهمندی از علوم مختلف را بصورت مطالعات میان رشتهای نظام میدهد و آنرا از تتبع چند رشتهای که سبب گمراهی، حیرت و سرگشتگی است متمایز میکند.
احد فرامرز قراملکی
منبع روزنامه اطلاعات
___________
↩️ کانال مقاله ها 👇