فصل اول در سلوک و رفتار زن
این محقق است که لابد باید محبت از طرفین کامل باشد و این امر را قیاس به سایر امور نمیتوان کرد که کسی که محبت با کسی داشته باشد همینکه خلاف محبت دید البته ترک میکند و از ترک او اگر نفع نکند نقصان هم نخواهد کرد… پس زن را لازم است به نوعی حرکت کند که هرگز کدورت در میان نیاید. سهل است ساعت به ساعت میل مرد بشود، گرچه معاشرت زیاد و طول زمان و مایوس بودن مدتی خودش اسباب بی میلی میشود.
بسا زنان کریه و بد شکل و شمایل پیدا میشوند که دیگران را از دیدن او تقرب حاصل میشود اما با حسن سلوک و رفتار خوب چنان حرکت میکند که هر عیب او در نظر مرد نمی آید.
دلبر آن نیست که مویی و میانی دارد |
بنده طلعت آن باش که آنی دارد |
خانم! محبت در وجود خودت می باشد و سبب سلب، خودت گشتهای. عمده سرّ این کار که زشترویان اغلب سفیدبخت می شدند این است که زشترو از خودش مایوس (است) و زشتی رو را به خلق نیکو معالجه می کند و باعث زیادت محبت می شود.
میوه عشق بسی چیدم از آن نخل مراد |
کی دهد شاخ محبت ثمری بهتر از این |
اما آن خوبروی بیچاره که استغنای طبع خوبرویی تحویل می دهد به حسن خود خاطر جمع است، خیال میکند خوبست. غرور حُسن غالب میشود اختیار سلوک از دست می دهد. عزیز من فریب حُسن و جمال را مخور طریق سلوک را از دست مده. در همه حال و احوال مطیع امر و نهی باش و از خود بگذر. باید فنای محض در اطاعت مرد باشد و چون و چرا نداشته باشد و آنچه بگوید اطاعت کند و فرمانبرداری مرد را واجب داند.
بر آن سرم که جفای تو را ز جان بخرم |
در این معامله گر عمر من وفا بکند |
و اگر فی المثل دستش را گرفته به آتش اندازد ،آتش را گلستان و باغ و بستان شمارد و تخلف از فرمان مرد به قدر یک نفس کشیدن جایز نداند. که یک دم خلاف، به یک سال اثر میکند و باعث کدورت کلی می شود.
یا مکن با فیلبانان دوستی |
یا بنا کن خانهای در خورد فیل |
یا مکش بر چهره نیل عاشقی |
یا فرو بر جامه تقوی به نیل |
[جامه به نیل زدن (فروبردن ) ؛ یاس پیدا کردن . گذشته و مرده شمردن . نیست و نابود گرفتن .یا ادعای عاشقی نکن یا اگر کردی، دور تقوا و پرهیز رو خط بکش! اما از میان صد هزار زن یک زن به این قسم نمیشود. اگرچه این نصایح من حقیر، مهتاب به کز ؟ و آب در غربال نمودن و باد در هاون سودن است. احتمال میرود، ملکه یقین است، همینکه این فقرات را ملاحظه کنند دور هم نشسته با هم بگویند ریشش به خونش تر شود فلان فلان شده.
حافظ وظیفه تو دعا کردن است و بس |
در بند آن مباش نشنید یا شنید |