«حال و روز کتاب در عصر اطلاعات» در میزگرد «ایران» با حضور هادی خانیکی و ناصر فکوهی
«حال و روز کتاب در عصر اطلاعات» در میزگرد «ایران» با حضور هادی خانیکی و ناصر فکوهی
«کتابخوان» کم شده یا «سبک مطالعه» تغییر کرده؟
«جامعه پرسشگر» میتواند جامعه ای کتابخوان شود دکتر خانیکی: وقتی فناوریهای جدید و رسانههای جدید را به عنوان یک «امکان» در نظر گرفتیم آنوقت میتوان قابلیتهای جدیدی را تعریف و همان قابلیتها را در جامعه ایجاد کنیم و به تعبیری «مطالعه» را به «کنشگری» بدل کنیم. به این معنا که یک کتاب موضوعی شود برای یک گروه، تا دور هم جمع شوند و پیرامون آن گفتوگو کنند. به تعبیری، در چارچوب یک ژانر، فرصت تازهای فراهم میشود تا گروههای اجتماعی وارد کنشگری شده و با هم تعامل کنند. دکترفکوهی: در جامعه ما، به هر نوع فناوری در بدو ورودش با یک نگاه «تدافعی» و «تقابلی» نگریسته میشود. در حال حاضر هم، کتابهای الکترونیک با این موضعگیریها روبهرو است. در برخورد با فناوریهای جدید باید بکوشیم تا خود را با این فناوریها تطبیق دهیم و این نکته را مدنظر داشته باشیم که به وجود آمدن یک فناوری به معنای از میان رفتن فناوری قبلی نیست به شرط اینکه این هوشیاری وجود داشته باشد که از فناوری قبلی استفاده شود
مهسا رمضانی
این روزها که نمایشگاه کتاب تهران در حال برگزاری است، فرصت را مغتنم دیدیم تا «حال و روز کتاب در عصر اطلاعات» را به بحث و بررسی بگذاریم. فارغ از بحثهای همیشگی پیرامون پایین آمدن سرانه مطالعه تا ۲ دقیقه و رسیدن تیراژ کتاب به زیر ۵۰۰ نسخه، موضوع دیگری که این روزها نقل محافل فکری است، رواج و گسترش «کتابهای الکترونیکی» است تا آنجا که برخی پیش بینی میکنند که چه بسا کتاب کاغذی در آینده ای نه چندان دور از گردونه مبادلات فرهنگی خارج شود یا دامنه نفوذش کاسته شود. اینکه این ادعا، چقدر درست است و «مرگ احتمالی کتابهای کاغذی» چه پیامدی را به لحاظ اجتماعی و فرهنگی در پی خواهد داشت موضوعی است که در میزگرد حاضر به بحث و بررسی گذاشته شد. دکتر هادی خانیکی، استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی و دکتر ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشگاه تهران، در این میزگرد ما را همراهی کردند که ماحصل آن از نظرتان میگذرد.
بر اساس برخی آمارهایی که ارائه میشود سرانه مطالعه در ایران بین ۲ تا ۶ دقیقه است و شمارگان کتاب در ایران طی سالهای اخیر بسیار کاهش داشته است به طوری که تیراژ کتاب از ۳۰۰۰ نسخه در دهه ۵۰ و ۶۰ خورشیدی با وجود دو برابرشدن جمعیت به ۵۰۰ نسخه در دهه ۹۰ رسیده است! حال این سؤال پیش میآید که چرا کتاب نمیخوانیم؟ برخی چنین اظهارنظر کردهاند که پیشزمینه یک جامعه کتابخوان یک «جامعه پرسشگر» است و مردم باید بتوانند و بلد باشند که سؤال کنند، در این صورت است که به سمت کتاب میروند تا پاسخهای خود را بیابند، چقدر با این اظهارنظر همدل هستید؟ به اعتقاد شما چقدر چنین ظرفیتی در جامعه ما وجود دارد؟
دکتر هادی خانیکی: وضعیت کتاب و کتابخوانی ما، نه در شأن امروز و نه در شأن دیروز ماست. به هرحال، وضعیت و شکل کتاب و کتابخوانی تغییر میکند اما وقتی که مضمون و محتوا هم مورد تهدید قرار میگیرد، باید خطر را نزدیکتر و جدیتر دید. این در حالی است که معتقدم نباید به این موضوع، نگاه «پاتولوژیستی» داشت و چنین به موضوع نگاه کرد که جامعه کتاب در حال زوال و فروپاشی است؛ چراکه به واقع، هنور هم قدرت ترمیم و بازآفرینی وجود دارد.
تیراژ کتاب در نتیجه رشد آموزش و پرورش، رشد دانشگاهها، رشد شهرنشینی و جوان بودن جمعیت و… بالا میرود اما با این حال در جامعهای که نزدیک به ۵میلیون دانشجو و بیش از ۷۰ هزار عضو هیأت علمی تماموقت دارد و نرخ بیسوادی به میزان قابل توجهی کاهش یافته و میزان استفاده از رسانهها و سطح مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مردم بالا رفته است؛ کاهش میزان تیراژ کتاب و کم رونق شدن روزگار نشر و ناشران مسألهای جدی است. این در حالی است که کمرونقی عرصه نشر، مؤلفان و مترجمان فرهیخته را نیز با مشکلاتی مواجه کرده است.
با این تعبیر شما، که پیشزمینه یک «جامعه کتابخوان» یک «جامعهپرسشگر» است، موافقم، اما این بدان معنا نیست که چون جامعه ما پرسشگر نیست، بنابراین مطالعه نیز وجود ندارد. اساساً به تک عاملی دیدن پدیدههای اجتماعی قائل نیستم؛ بدین معنا که میتوان یکی از دلایل سرانه پایین مطالعه را «پرسشگر نبودن جامعه» دانست اما این امر، تنها و اصلیترین دلیل نیست.
بههرحال، پدیده مطالعه و کتاب یک پدیده چندوجهی است که ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارد. در دهههای اخیر و حتی در دوران انقلاب شاهد تیراژ چند صدهزاری برای کتابهای مختلف بویژه کتابهای دکتر شریعتی بودیم ولی آنچه این روزها شاهد هستیم، رسیدن تیراژ واقعی کتاب به زیر ۵۰۰ نسخه است. بنا به گفته ناشران و حتی نهادهای رسمی این 500 نسخه با احتساب کتابهای کمک درسی و کتاب مهارتهای عمومی همچون آشپزی و آموزش رانندگی است.
دکتر ناصر فکوهی: من برخلاف دکتر خانیکی میکوشم با نگاهی آسیبشناسانه به موضوع کتاب و کتابخوانی نگاه کنم. جامعه ما از لحاظ انسانشناسی و جامعهشناسی یک جامعه آسیبزده محسوب میشود. از این رو، بهتر است که با واقعیت به شکلی رو در رو مواجه شد تا بتوان راهحل مناسبی برای آن ارائه کرد. در مورد این کلیشه که گفته میشود «جامعه ایران یک جامعه کتابخوان نیست»، باید گفت که این گزاره به خودی خود یک گزاره غلط نیست، ولی به نظر من مشکلات بزرگتری در همین زمینه در جامعه وجود دارد و آن این است که بعد از گذشت سی سال از وقوع «انقلاب بزرگ فناوری و اطلاعات» هنوز روشنفکران و اندیشمندان ما به این امر اعتقاد و باور نیافتهاند که «شیوه خوانش و نوشتن» در عصر اطلاعات تغییر کرده است. در «عصر اطلاعات» سیستم خوانش همچون سال ۱۹۸۰ نیست بنابراین لزوماً ما نمیتوانیم چنین گزارهای را مطرح کنیم.
فروش کتاب ممکن است کم شده باشد ولی اینکه افراد کمتر میخوانند یا کمتر مینویسند، نمیتواند گزاره صحیحی باشد. جامعه ایران در دهه ۱۳۳۰ یا 40 شاید ۲۰ درصد باسواد داشت اما امروز میتوان ادعا کرد که تقریباً اکثر مردم باسواد هستند. در آن زمان برخلاف امروز، تعداد فارغالتحصیلان بسیار کم بود. امروز تقریباً همه کنش خواندن و نوشتن را انجام میدهند ولی این کنش، شاید چنان «کیفیتی» که انتظار داریم، نداشته باشد.
امروز بخش بزرگی از وقت قشر جوان ما صرف کار با اینترنت میشود. ۷۰ هزار استاد دانشگاه داریم که سی- چهل هزار نفر آنها در حوزه علوماجتماعی فعالیت میکنند ولی متأسفانه هستند استادانی که هیچگاه حضور رسانهای ندارند و کتاب خواندن را صرفاً در یک گفتمان دانشگاهی منجمد قرن نوزدهمی میبینند و متأسفانه «نشر» صرفاً به عنوان یک مسأله بازاری مورد توجه است. سیستم دانشگاهی نیز در بسیاری از موارد بیمار عمل میکند، دانشگاهها صرفاً به انتشارات دانشگاهی امتیاز میدهند. در کشورهای دیگر ناشران دانشگاهی معتبرترین ناشران هستند اما متأسفانه در کشور ما، گاهی چنین نیست.
مطالعه در جامعه ما زیاد است اما متأسفانه از کیفیت لازم برخوردار نیست و بیشتر مطالعه در شبکههای اجتماعی و بر کتابهای بیربط متمرکز است. بنابراین ما نیاز به یک کنش فرهنگی داریم که در آن «کیفیت» مد نظر قرار گیرد.
معتقدم دلیل پایین بودن «مطالعه باکیفیت»، پایین بودن فرهنگ عمومی در کشور است و ما افرادی را که عادت به مطالعه داشته باشند، کم داریم. متأسفانه روشنفکران و دانشگاهیان که میتوانند به حل این مسأله کمک کنند، خود بیشتر با این مشکل مواجه هستند و مادامی که این مشکل حل نشود، ما هر سال بیش از پیش با موضوع کم شدن سرانه مطالعه در کشور دست به گریبان خواهیم بود.
دکتر فکوهی اشاره کردند که شکل دیگری از مطالعه به خوانشهایی برمیگردد که ما آن را در رسانهها شاهد هستیم، یکی از جدیترین مسائلی که این روزها در باب کتاب مطرح میشود، رواج کتابهای الکترونیکی است و برخی معتقدند که کتاب کاغذی بتدریج در حال از مد افتادگی است. آیا به اعتقاد شما، ما با «مرگ کتابهای کاغذی» مواجهیم؟ و این موضوع آیا میتواند تهدیدی برای فضای فکری و فرهنگی یک جامعه باشد؟ «ماریا ولف» مدیر مرکز تحقیقات زبان دانشگاه ماساچوست، معتقد است که کتاب کاغذی امکان تفکر عمیقتر را فراهم میکند چراکه «درک مطلب»، «تمرکز» و «توانایی حفظ توجه» در متون چاپی بیشتر از متون الکترونیک است و ما در متن الکترونیک با یک «خوانش پرشی» مواجهیم. بر این اساس، آیا میتوان چنین اظهارنظر کرد که رواج کتابهای الکترونیک خطری برای «قدرت تفکر انسان» ایجاد خواهد کرد؟
خانیکی: مرز خاصی میان «کتاب الکترونیک» و «کتاب چاپی» قائل نیستم. همانطور که این مرز را بین کتاب «چاپ سنگی» و کتاب «چاپ جدید» هم قائل نیستم. در هر کدام از تکنولوژیها قطعاً عاملی هست که بر فرهنگ اثر میگذارد ولی تعیینکننده تمام وضعیت فرهنگی نیست؛ یعنی میتوان در فضای مجازی و الکترونیک نیز عوامزده بود.
اتفاقاً گاه ما در هراس از تحولات جدید و ورود به زندگی مدرن از چیزهایی دفاع میکنیم که چندان قابل دفاع نیست و از چیزهایی میترسیم که خیلی ترسی ندارند. آنها که اهل مطالعه هستند، گروههای کتابخوان تشکیل میدهند و اتفاقاً فرآیند مطالعه را خیلی جدی دنبال میکنند و تا جایی پیش میروند که در این گروههای مجازی با نویسنده و مترجم مباحثی را طرح میکنند و با هم به مباحثه مینشینند. اینکه نشر الکترونیک به فرصت یا تهدید بدل شود به میزان کنشگری در جامعه بستگی دارد.
اگر از دکتر فکوهی هم بپرسیم که یکی از دلایل توجه به «انسانشناسی» در ایران را چه میدانند، جواب خواهند داد، سایتی که توسط ایشان راهانداخته شد به گسترش مباحث انسانشناسی کمک کرد. در واقع سایت و رسانههای الکترونیک فرآیند مطرح شدن «انسانشناسی در ایران» را تسهیل کردند.
از این رو، امروزه برای اندازهگیری سرانه مطالعه و میزان نشر در یک جامعه، صرفاً نمیتوان به تیراژ کتابها اکتفا کرد؛ چراکه ممکن است مطالب نویسنده بهجای کتاب، در فضاهای مجازی مانند کانال، سایت و… منتشر و خوانده شود.
اینگونه نیست که هیچ پدیده مدرنی در مقایسه با پدیده سنتیاش عارضهای نداشته باشد ولی الزاماً عارضههای آن بیشتر از مدلهای سنتیتر نخواهد بود. اینکه شما میگویید برخی از متخصصان و تحلیلگران معتقدند خواندن کتابهای الکترونیک بر «فرآیند پردازش مغز» اثر منفی میگذارند، بنابراین در این صورت سوار ماشین شدن را هم باید کنار گذاشت!
برای ارزیابی سطح مطالعه در جامعه، نقد ما باید فراتر از «شکل» و به سمت «محتوا» رود. متأسفانه در تغییر نظام ترجیحات ارزشی، مطالعه و کتابخوانی جایگاه خاصی را به خود اختصاص نمیدهد؛ چراکه این حوزهها پرسشی را ایجاد نمیکنند تا افراد به دنبال آن، به کنکاش و کتابخوانی متمایل شوند و به همین دلیل فرد هیچگونه خبری را هم پیگیری نمیکند و در نتیجه رسانه هم به دنبال اهداف سرگرمکننده و فراغت مخاطب میرود و سعی میکند این نیاز او را برآورده کند؛ مثل همان نظریه بوردیو در خصوص تلویزیون و مصرف کننده بودن مخاطب. اگر بخواهیم با توسل به آمار و ارقام «کمیگرایانه» نشان دهیم که جامعه در مقوله کتابخوانی تا چه حد آسیب دیده است، خواهناخواه به نتیجهگیریهای کمّیگرایانه کشیده میشویم و چنین اظهارنظر خواهیم کرد: «از آنجا که تیراژ کتاب پایین است، بنابراین میزان کتابخوانی پایین آمده است» در حالی که در نتیجهگیری خود، میزان مطالعهای را که افراد از طریق کتابهای الکترونیک، فضای مجازی و رسانههای اجتماعی داشتهاند لحاظ نکردهایم.
سیاستگذاری درست باعث میشود جامعه راه خود را پیدا کند. به عنوان مثال، دهه چهل در ایران، دهه رشد سینما در ایران است. آن زمان دوران اوج فیلمهای فارسی بود و بسیاری عقیده داشتند که سینما باعث شده تا کتاب کنار گذاشته شود. در همین خصوص تدبیری اندیشیده شد و «کتابهای جیبی» طراحی شد با این هدف که افراد بتوانند به همان اندازهای که برای یک بلیت سینما هزینه میکنند، یک کتاب قابلحمل بخرند. در این پروژه، فقط به «قطع» و «قیمت» کتاب هم اکتفا نشد، بلکه محتوا هم دگرگون شد و کتابهایی ارائه شد که به زبان مصرف مخاطبانش نزدیکتر بود. این کتابهای جیبی زبان سادهتری داشت و کمکم همین زبان به زبان ژورنالیسم و رمان نزدیک شد. در نتیجه کتابهای جیبی از پدیده کتاب و مطالعه در برابر سینما دفاع کرد و در برابر آن قرار نگرفت. ولی به دلیل اینکه آن کنشگری لازم در جامعه وجود نداشت، این ایده خیلی موفقیت طولانی نداشت.
با رواج رسانههای اجتماعی همچون تلگرام، لاین و… افراد به شیوه «تلخیص» و «اختصارخوانی» متمایل شدهاند به طوری که کسی وقت و انگیزه خواندن مطالب طولانی را ندارد. در این میان، سرنوشت کتاب که نیاز به زمان بیشتری برای مطالعه دارد، چه میشود؟
فکوهی: برای تحلیل این بحث از دیدگاه «ادگار مورن» استفاده میکنم که اصل آن مبتنی بر عدم قطعیت و پیچیدگی است. «ادگار مورن» دیدگاه خود را در سالهای ۱۹۷۰ مطرح کرد و امروز تازه میفهمیم او چه میگوید. ۵ قرن پیش، یعنی زمانی که گوتنبرگ ماشین چاپ را اختراع کرد، کلیسا ماشین چاپ را «دستگاه شیطان» خواند و معتقد بود که این دستگاه، کتاب الهی را نابود خواهد کرد؛ چرا که آن را در مقابل کتابهای خطی و نسخه های دستنویس میدید. به همین خاطر کلیسا، گوتنبرگ را به خاطر این اختراعش و اینکه باعث شد کتابهای زیادی تکثیر شود، تکفیر کرد. بتدریج از قرن ۱۹ به بعد، با رشد و توسعه مطبوعات و بالا رفتن سواد مردم و روزنامهخوان شدن آنها، روزنامه نیز یک «ساز و کار شرور و شیطانی» تلقی شد! بعدها این موضعگیری در قرن بیستم نسبت به رادیو هم وجود داشت، به عنوان مثال بسیاری از افراد سنتی در جامعه ما تا مدتی نسبت به رادیو و تلویزیون موضع داشتند و آن را خطر تلقی میکردند. این مسأله در مورد سینما و اینترنت نیز تکرار شد. به این ترتیب، آنچه در موارد مذکور ثابت به نظر میرسد، این نکته است که در جامعه ما، به هر نوع فناوری در بدو ورودش با یک نگاه «تدافعی» و «تقابلی» نگریسته میشود.
در حال حاضر هم، کتابهای الکترونیک با این موضعگیریها روبهرو است. خواندن و حمل کتابهای الکترونیک بسیار آسان است با حمل یک دستگاه کوچک، میتوان چند هزار کتاب را با خود به همراه داشت و این تنها بخشی از امکانات کتابهای الکترونیک است. بخشی دیگر از امکانات این کتابها به امکان سرچ و جستوجو در این فضا برمیگردد به طوری که برای جستوجوی یک کلمه در فرهنگ لغت، دیگر لازم نیست زمان زیادی را به جستوجو در دیکشنریهای قطور اختصاص دهیم و صرفاً با تایپ واژه موردنظر میتوان به اطلاعات لازم دست یافت.