«ادبیات گریزیِ» دانش آموزان دبیرستانی!
ادبیات فارسی آینهای تمام نماست که میتوان در آن به تماشای زایشهای فکری و ذوقی نویسندگان و شاعرانی نشست که توانستهاند به لطف طبع نقاد و ذهن وقاد خود، حقایق و دقایق فراوانی را در قالب آثار منظوم و منثور از خود به یادگار بگذارند. آثاری که برخی از آنها امروزه از دایره زبان فارسی فراتر رفته، جزء شاهکارهای جهانی به شمار میآیند. به سبب همین غنای لفظی و معنایی است که گفته میشود هر کس ارتباط قویتر و بیشتری با آثار ادبی داشته باشد، از مزایا و مهارتهایی چون ؛گستردگی اطلاعات، نفوذ کلام، وسعت خیال و اندیشه و دایره واژگانی وسیع برخوردار میشود و رفتار و گفتار او برتری محسوسی نسبت به دیگران خواهد داشت.
ـ هر فرد به طور طبیعی ابتدا در دوران کودکی بعد از آشنایی مختصر با شعر و قصه در محیط خانه یا مهد کودک، قدم به مدرسه میگذارد و در آنجا به طور رسمی و گسترده با ادبیات آشنا میشود و با کمک معلمان ادبیات رفته رفته بر دانستههای ادبی خود میافزاید. در چنین وضعیتی قاعدتاً بایدهر سال بیش از پیش بر شناخت و علاقه او نسبت به ظرایف و طرایف ادبی افزوده شود و بتواند به پشتوانه این شناخت نسبی، خود نیز طبع آزمایی کند تا اگر استعدادی در یکی از فروع ادبیات دارد، به یاری دبیران ادبیات پرورش یابد.
متاسفانه باید اذعان کرد که در نظام آموزشی فعلی هرگز با چنین روند مثبتی در مدارس مواجه نیستیم و اگر دانش آموزان نخبه را به یک سو نهیم، در کل نه فقط به این هدف جامه عمل پوشانده نمیشود بلکه با نوعی «ادبیات گریزی» در مقطع متوسطه دوم روبرو هستیم تا آنجا که دانش آموزان به برخی دروس زبان و ادبیات فارسی به چشم کتابهایی ملال آور و آزار دهنده مینگرند که باید با هر حیله و چارهای از سد آنها بگذرند.
با بررسی دقیق این رمیدگی ـ اشتیاق در مییابیم که این مشکل معلول چند علت است که در اینجا به امید اصلاح در تالیف کتب ادبیات فارسی نظام جدید، خلاصه وار به آنها اشاره میشود:
۱ـ کم سوادی دانش آموزان
معروف است که سال اول ابتدایی دو هدف دنبال میشود؛ نخست، یادگیری برای خواندن و دوم؛ خواندن برای یادگیری. متاسفانه با توجه به مشکلات عدیده سیستم آموزشی؛ مانند تراکم بالای دانش آموزان در کلاس، کاهش مشق نویسی و… درصد قابل توجهی از دانش آموزان در هدف نخست مشکل اساسی دارند و با ضعف مفرط در خواندن و نوشتن به مقاطع بالاتر میروند به گونهای که از درک و حتی روان خوانی مطالب ساده نیز عاجزند. این «خوانش پریشی» که از آن به عنوان معلولیت آموزشی یاد میشود سبب شده دانش آموز در بند الفاظ گرفتار بماند و به راحتی به درک و عمق مطلب نرسد. همین امر منجر به خستگی و جبهه گیری ذهنی او نسبت به مطالب کتاب میشود.
۲ـ حجم سنگین کتابهای درسی
اصرار عجیب مولفان محترم کتابهای ادبیات بر آشنایی کامل دانش آموزان با تمام سبکهای ادبی و ذکر نمونههای فراوانی از شاعران و نویسندگان قدیم و جدید باعث شده که کتابهای حجیم ادبیات درسی به صورت دلق مرقعی در آینده که معلم بدون توقف و توضیح کافی به سرعت از مطالب کتاب بگذرد تا بتواند پیروزمندانه! کتاب را در میان این همه تعطیلات رسمی و غیر رسمی به پایان برساند. طبعاً در این شرایطی، فضای لازم برای التذاذ ادبی فراهم نمیشود و دانش آموز با انبوهی از شعر و نثرهای خسته کننده مواجه شده که باید در اندیشه حفظ معنی و لغات آنها باشد تا در این درس نمره قبولی کسب کند. به همین دلیل است که معمولاً عطای لذت بردن از ادبیات را به لقایش میبخشد.
۳ـ بدسلیقگی در انتخاب درسها
علاوه بر حجم بالای کتابها، بسیاری از اشعار و نثرها در کمال بی سلیقگی گزینش شدهاند و مبین این نکته است که مولفان محترم شناخت کافی از روحیات و نیازهای ذهنی دانش آموزان امروزی ندارند. دروسی بلند و بعضاً متکلف چون خوان هشتم،در سایه سار نخل ولایت، حسنک وزیر و… همچنین عدم انتخاب نمونههای شعری زیبا و جذاب از شاعران بزرگی چون مولوی، سعدی و حافظ نتیجهای جز کراهیت از ادبیات برای دانش آموز به ارمغان در بر نخواهد داشت.
۴ـ درس زبان فارسی
در این مقطع دانش آموز باید قواعد قدیم و جدید دستورزبان و نیز اصول نگارش را در سه سال در کتابی به نام «زبان فارسی» بیاموزد. قواعد و اصولی که به سبب اختلاف نظر صاحب نظران در هر دورهای تغییر مییابند و نه فقط در نوشتار خارج از کتابهای درسی مانند روزنامهها، کتابهای غیر درسی و… رعایت نمیشوند بلکه در خودکتابهای درسی گاه به آنها توجه نمیشود. مسلماً فراگیری این درس برای دانش آموز که ناگزیر است هم زمان با آن قواعد عربی و انگلیسی را نیز بیاموزد باعث خستگی و تشتت ذهنی او میشود. به نظر میرسد آموزش این قواعد با این وسعت عقلاً و عملاً درست نیست و میتوان موارد کاربردی را به طور مختصر و مفید در اختیار محصل قرار داد تا دانش آموزان رشتههای ریاضی، تجربی و فنی دایم با اکراه به دبیران ادبیات خرده نگیرند که این درسها چیست که ما میخوانیم و چه ارتباطی به رشته ما دارد؟
۵ـ درسی به نام تاریخ ادبیات
یکی دیگر از دروس ادبیات که نیاز به تجدید نظر و تغییر دارد «تاریخ ادبیات» است. دانش آموزان رشته انسانی با تاریخ ادبیات ایران و جهان در سال دوم و سوم آشنا میشوند و میباید ریز و درشت مطالب آن را اعم از وقایع زندگی شعرا و نویسندگان ، آثار، سبک شعر یا نویسندگی آنها، مکاتب ادبی غرب و… را در ذهن حمل کرده، بعد از مدتی در برگه امتحان خالی کنند. مشکل اینجاست که دانش آموز امروزی که به برکت پیشرفت تکنولوژی به انواع سرگرمیهای جذاب دسترسی دارد حاضر نمیشود ولو برای مدتی کوتاه به زعم خودش این توضیحات خشک و غیرکاربردی را به ذهن بسپارد. برای خود معلم نیز جای سوال است که دانش آموزی که در سطح روان خوانی و هضم سادهترین جملات و ابیات مشکل اساسی دارد چه نیازی به آموختن مکاتبی چون دادائیسم و سورئالیسم و… دارد. جالب اینجاست که خود دبیران نیز اغلب اطلاعاتی فراتر از کتاب این مکاتب ندارند.
در پایان شایان ذکر است که موارد فوق شاید همه ی
دلایل«ادبیات گریزی» دانش آموزان مقطع متوسطه دوم نباشد، اما دبیران پرتلاش ادبیات با نگارنده همداستان خواهند بود که از مهمترین عوامل فاصله دانش آموز و درس شیرین ادبیات هستند. باید منصفانه پذیرفت که وضعیت روحی و ذهنی دانش آموز امروزی با دهههای قبل متفاوت است و باید طرحی نو در شیوه آموزش ادبیات در انداخت تا تلاشها منتج به نتیجه شود. امروز پیرامون نوجوانان مملو از وسایل سرگرم کننده جذاب ودلچسب است و حصر آنها در مطالب غیر جذاب و ملال آور دروس ادبیات درست به مثابه آن است که فردی را از تفرج در باغی زیبا به اتاقی بی روح آورد و پای سخنرانی کسل کننده نشاند.
در وضعیت کنونی که اجمالاً توصیف شد، تنها کاری که از دبیران ادبیات برمیآید این است که با نمایش فیلمها و انیمیشنهای مرتبط با دروس و نیز نقل حکایات و قصههای شیرین ، اندکی از تلخی و خشکی دروس ادبیات بکاهند و روزنهای در ذهن دانش آموز باقی بگذارند تا بعدها که به بلوغ فکری رسید، دریابد که نباید دروس نامناسب زمان تحصیل را مبنای قضاوت قرار دهد و خود را از تماشای بوستان شگفت انگیز ادبیات فارسی محروم سازد.
نصراله احمدی مهر – روزنامه اطلاعات