شخصیت وابسته کودک و استقلال نوجوان
شخصیت وابسته کودک و استقلال نوجوان
بهزاد دارابی
در آغاز دوران بلوغ (حدود ۱۰ سالگی)، اسبابکشی شخصیت کودک آغاز میشود. گویی قصد دارد «بند ناف روانی» را قطع کند؛ بند نافی که باعث میشد کودک احساسات، افکار و حتی رفتار را از والدین خود بگیرد؛ بیاراده و بدون حق انتخاب.
وابستگی شخصیتی کودک دبستانی
این وابستگی در بسیاری از رفتارهای کودک مشاهده میشود: دوستانش را با نام خانوادگی (فامیلی) خطاب میکند؛ حتی اگر اسم کوچک آنها را بیان کند، باز هم نام خانوادگی آنها را اضافه میکند. هنگام جملهسازی، ابتدا از ضمیر والدین یا معلم استفاده میکند، بعد نام خود را میآورد. میگوید: «معلم من مهربان است … مادر من پاکیزگی را دوست دارد … پدر من ماشین دارد» و نه تنها از این وابسته بودن ناخرسند نیست، بلکه بدان نیازمند و دلشاد هم هست. کودک نگران میشود وقتی مادر بگوید: «دیگر دوستت ندارم» یا بگوید «دیگر با تو کاری ندارم». گرچه هنگامی که والدین احساس میکنند برش ندارند و نمیتوانند حرف خود را بر کرسی بنشانند، از معلم (آموزگار) مایه میگذارند و با جمله تهدیدگونه «به معلمت میگویم که …»، او را خلع سلاح میکنند و بار دیگر فرزندان را به «حرفشنوی» وامیدارند و اوضاع به نوعی سر و سامان پیدا میکند ـ و ای کاش میشد از معلم بپرسیم اجازه میدهد از نامش این گونه استفاده کنیم؟ اگر پاسخ او مثبت بود، چند بار در هفته؟
کودک دبستانی بین دو قطب زندگی میکند: یک قطب والدین و قطب دیگر مدرسه؛ به ویژه معلم هستهای (پایه). اگر دو طرف قطب از کودک رضایت داشته باشند، او به این نتیجه میرسد که «من خوبم … آدمها خوباند … دنیا خوب است و …». گاهی اوقات این وابستگی تا آنجا پیش میرود که کودک همه اتفاقهای بدی را که برای او رخ میدهد، به خودش نسبت میدهد و بیشتر دنبال این است که خود را مقصر بداند. برای مثال وقتی والدین با هم دعوا و قهر میکنند، موقع درد دل به دوستش میگوید: «اگر من درس میخواندم، آنها دعوایشان نمیشد» یا وقتی معلم بیمار میشود، او پیش خودش فکر کند: اگر ما این قدر آقا یا خانم را اذیت نمیکردیم، مریض نمیشد»؛ یعنی نوعی تفکر جادویی که شاید بتوان با همان لفظ خودمانی «به خودش میگیره» آن را توصیف کرد. تا این جای کلام بر آن بودیم که بگوییم کودک بسیار به بزرگترهای مهم زندگی خود وابسته است؛ بزرگترهایی که از او حمایت میکنند و پایگاه امن او هستند.
آغاز اسبابکشی شخصیتی نوجوان
اما با ورود به دوران بلوغ، سر و صدای «اسبابکشی شخصیتی» او آغاز میشود. این اسبابکشی شخصیتی، نشانههای بسیار جالبی دارد؛ نشانههایی مثل استفاده از نام کوچک خود و دوستان به جای نام خانوادگی و استفاده مکرر و پی در پی از ضمیر من در جملات و نوشتار. برای مثال: «من آدمهایی را که از خودشان تعریف میکنند، دوست ندارم … بهترین دوست من فلانی است … رنگ مورد علاقه من قرمز