آموزش وپرورش در آینه جامعه و آمار

نسبت علوم اجتماعی آکادمیک با آموزش و پرورش

 

نسبت علوم اجتماعی آکادمیک با آموزش و پرورش
  جعفر ابراهیمی

نسب علوم اجتماعیِ دانشگاهی با آموزش و پرورش را بر اساس پارامترهای مختلف می‌توان مورد بررسی و نقد قرار داد. در این یادداشت جعفر ابراهیمی بر اساس تجربه زیسته یک معلم جامعه شناسی می‌کوشد تا رویکرد علوم اجتماعی را نسبت به آموزش و پرورش مورد واکاوی قرار دهد

سال ۹۳در یکی از پنل‌های کنفرانس علوم اجتماعی شرکت داشتم. در این پنل که به جامعه‌شناسی آموزش و پرورش اختصاص داشت، چند پایان‌نامه در حوزه آموزش ارائه شد. موضوعات ارائه‌شده در حیطه زندگی روزمره دانش‌آموزان بودند. با دوستان دانشجو و اساتید کمی گفتگو کردم. دوست داشتم بدانم فضای آکادمیک به معضلات آموزش و پرورش چگونه نگاه می‌کند. افراد مطلع، در مورد مسائلی مانند کالایی‌ و پولی‌ شدن مدرسه و تبعات این سیاست‌ها، هیچ منبع پژوهشی برای ارائه نداشتند. به آنها گفتم تضادهای آموزش عمومی از نگاه دانشگاه مغفول مانده است. دانشگاه نمی‌تواند به خوبی مشکلات آموزشی را تحلیل کند، چون مسیرش از مدرسه جداست. دانشگاه بصورت جدی وارد مسائل مرتبط با آموزش و پرورش نمی‌شود و مشکلاتی که مرتبط با ساختار نظام آموزشی هستند به زیر تیغ نقد آکادمیک نرفته‌اند. این در حالیست که بسیاری از معضلات آموزش و پرورش ریشه در ساختار ایدئولوژِیک‌، غیرمشارکتی، غیردموکراتیک و از بالا به پایین دارد که خود تابعی از ساختارهای مسلط کلان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. گویی دانشگاه علاقه، توان و جرأت نقد این ساختار را ندارد و ترجیح می‌دهد تحقیقات دانشجویان در مقطع ارشد و دکتری را به سمت تحقیقات کمّی متداول پیرامون موضوعات پیش‌ پا افتاده و سطحی مثل میزان اعتماد/مشارکت/رضایت دانش‌آموز/معلم /اولیا از مدرسه/محتوای درسی/مدیریت و …هدایت کند و خواهان به چالش کشیدن ریشه‌های معضلات نیست.

در سوی مقابل، آکادمی مورد حمایت سیاست‌های نئولیبرالی از هر فرصتی برای تحدید آموزش کیفی، برابر و رایگان در قالب مقاله، سمینار و کنفرانس حمایت می‌کند و می کوشد طرح بزرگِ «کوچک‌سازی دولت» را در بعد «نظام آموزشی» تئوریزه و مشروع و پیشرفته جلوه دهد. معدود پژوهش‌های مستقل در فضای آکادمیک به نوعی آخرین هسته‌های مقاومت در برابر این سیاست‌های دست راستی است که در حال بلعیدن تمام ساحت آموزش است. در سال ۹۲هیچ صدای جدی از دانشگاه در مورد مدرسه شنیده نشد چرا که هیچ پژوهش جدی در حوزه مدرسه انجام نشده بود. وقتی صدای اعتراضات معلمان در سال ۹۳به گوش همه رسید دانشگاه قادر به تجزیه و تحلیل علت و پیامدهای اعتراضات نبود و هنوز هم نتوانسته است فضای مناسبی برای تحلیل نظام آموزشی بگشاید. اما این سال‌ها و روند اعتراضات معلمان و دانش‌آموزان نشان داد که مشکلات آموزش و پرورش ریشه در چه سیاست و رویکردهایی دارند؛ همان سیاست‌هایی که آکادمی را نیز مقهور خود کرده است.

با این همه اگر دانشگاه به صورت عام و علوم اجتماعی به صورت خاص بخواهد به بحث مدرسه وارد شود، می‌تواند در زمینه‌های مهمی نقش‌آفرینی کند. البته این مشروط به آن است که دانشگاه رویکرد بازاری و تجاری حاکم در تحقیق و پژوهش را کنار بگذارد، مقهور سیاست‌های نئولیبرالی نشود، از دود و دم رسانه‌های روشنفکری حامی این سیاست‌ها نهراسد و جرأت گفتگو با مدرسه و نظام آموزشی را داشته باشد. در ادامه می‌کوشم این زمینه‌ها را به طور اجمالی مورد بررسی قرار دهم.

*کنکوری شدن آموزش

کنکوری‌شدن آموزش عمومی در ایران یک پدیده ضد آموزشی است که به مدد مافیای آموزشی، اینک تمام دوره‌های آموزش عمومی، از ابتدایی تا متوسطه را در مناسبات تجاری و تکنیکی خود از محتوای انسانی خالی کرده است. این سیاست که مورد حمایت فرادستان آموزشی است، تنها راه ارتباط مدرسه به دانشگاه را عبور از آزمون نابرابر کنکور تعریف کرده است. هر چند برخی موسسات کنکوری برای جذب مشتری، خدمات خود، مانند کلاس‌های توجیهی و آزمون‌های دوره‌ای، را پیش از کنکور در دانشگاه برگزار می‌کنند اما این ارتباط در همان مناسبات کنکوری معنا می‌یابد و هرگز مسیری برای اکثریت دانش‌آموزان برای ارتباط و آشنایی با دانشگاه نیست .

تشکل‌ها و انجمن‌های علمی و پژوهشی فعال در حوزه علوم اجتماعی، باید تلاش کنند راهی به جز کنکور برای ورود اکثریت دانش آموزان به آکادمی بگشایند. مسائل مدرسه را با حضور دانش‌آموزان و معلمان مورد بررسی قرار دهند و در مقابل هجمه وسیع کالایی‌سازی مناسبات آموزش مقاومت کنند و نتایج

فعالیت هایشان را به مدرسه تسری دهند. ساختار آموزش و پرورش در ایران به حدی در انحصار است که به جرأت می‌توان گفت ورود به مدرسه برای پژوهشگران مستقل یک معضل بزرگ است. پس در چنین شرایطی این دانشگاه است که باید درهایش را به روی همه برای گفتگو در باب مدرسه بگشاید، در مورد موضوعاتی مانند محتوای آموزشی گفتگو کند و ساختار و ویژگی‌های نظام آموزشی را مورد نقد و بررسی قرار دهد.

*مشارکت در تهیه محتوای آموزشی

محتوای آموزشی دروس مدرسه در کمترین سطح از مشارکت صاحب‌نظران و ذی‌نفعان واقعی تدوین می‌شود. خروجی این محتوا و سیاست‌ها، اسنادی مانند سند تحول است که نتیجه‌اش به قهقرا رفتن آموزش عمومی خواهد بود. مستقل از اینکه چه شعارهایی پیرامون اهداف سند طرح و تبلیغ می‌شود، تجربه زیسته من به عنوان یک معلم نشان می‌دهد که به جز موارد صوری تحولی در آموزش رخ نداده است. کیفیت آموزش متحول نشده است. بخصوص محتوای دروس علوم انسانی و درس‌هایی مانند جامعه‌شناسی و تاریخ و غیره، متاثر از نگاه ایدئولوژیک به شدت غیرعلمی تدوین شده است. حتی در پی تغییرات نظام آموزشی، تحت تاثیر سند تحول، دروسی مانند تفکر و سواد رسانه‌ای که از اسم زیبا برخوردارند، فاقد محتوای مترقی و کارآمد برای دانش‌آموزان هستند. یکی از زمینه‌هایی که علوم اجتماعی می‌تواند و باید در آن دخالت فعال داشته باشد، نقد و بررسی علمی محتوای دروس است. در برخی از این کتب مانند علوم اجتماعی پیش‌دانشگاهی، برخی دروس با بیانیه‌های سیاسی فرقی ندارد. برخی مطالب برای دانش‌آموزان تکراری است و بارها در کتاب دینی و دیگر کتاب‌ها با آن تا مقطع دیپلم روبرو شده‌اند. بررسی اجمالی این کتاب‌ها نشان می‌دهد که آنها از محتوای علمی فاصله دارند. این کتاب‌ها وقتی تحت تاثیر سند تحول تغییر می‌کنند بیشتر ایدئولوژیک می‌شوند؛ چرا که ذی‌نفعان واقعی یعنی معلمان و دانش‌آموزان در تدوین محتوا در نظر گرفته نمی‌شوند. نهادی مثل دانشگاه نیز به حوزه مهمی چون تدوین محتوا راه ندارد و نسبت به آن حساس نیست.

*ایجاد دوره آموزش علوم اجتماعی

در دوره کارشناسی ارشد برای داوطلبان رشته ریاضی، گرایشی به نام آموزش ریاضی وجود دارد. معلمانی که در مقطع کارشناسی ارشد در این گرایش ادامه تحصیل داده‌اند، به نسبت، رویکرد مدرن و اجتماعی به درس ریاضی و آموزش آن دارند. به نظر می‌رسد ایجاد گرایش آموزش علوم اجتماعی در مقطع کارشناسی ارشد برای معلمان علاقمند به ادامه تحصیل می‌تواند در گشودن رویکرد جدید به برنامه‌ریزی آموزشی و تدریسِ دروس زیر مجموعه علوم اجتماعی موثر باشد .

با توجه به ساختار آموزش و پرورش، شاید نتوان ایده‌های نو را از این طریق به سادگی وارد برنامه‌ریزی آموزشی کرد اما بعنوان یک رویکرد آلترناتیو در بلند‌مدت این گرایش می‌تواند آموزش رسمی را وادار کند از رویکرد سنتی خود فاصله گیرد و صدای متفاوتی به گوش جامعه برساند. مهم‌تر از این با ایجاد این گرایش در دانشگاه، می‌توان زمینه دفاع از رشته‌های علوم انسانی به‌ صورت عام و علوم اجتماعی به صورت خاص را در آموزش عمومی فراهم کرد و در برابر محدودسازی رشته علوم انسانی در مدارس ایستاد. به عنوان یک معلم، امیدوارم این پیشنهاد را گروه‌های علمی و تخصصی دانشجویی و همچنین انجمن جامعه‌شناسی و گروه جامعه‌شناسی آموزش و پرورش ببینند و دانشگاه بتواند از حصار خود بیرون آمده، سمت و سوی خود را به سمت جامعه بگشاید.

منبع: میدان

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا