استرس بیماری شایع روزگار ما
استرس بیماری شایع روزگار ما
دکتر علی شریفی متخصص اعصاب و روانـ هـیچ فـکر کردهاید،این کلمهی بسیار متداول چه معنایی دارد؟
استرس(Stress)در اصل به معنی<<;فشار>>است،ولی کاربرد آن را بـه معانی امروزیاش،یک پزشک فرانسوی به نام(SELEYE) ابداع کرده است.او متوجه شده اسـت که در مقابل هر مـحرّکی کـه تعادل سیستم بدن را بر هم بزندبزند،یک سری واکنشها که غالبا از یکی از سیستمهای عصبی اتوماتیک بدن،به نام سیستم<<سمپاتیک>> ناشی میشود،عبارتند از:
۱-افزایش سرعت ضربان قلب
۲-افزایش سرعت جریان خـون در رگها
۳-افزایش تعداد تنفس
۴-افزایش فشار خون
۵-هجوم خون به مغز و عضلات(که نیاز به فعالیت بیشتری دارند)
۶-کاهش جریان خون به معده و روده(که نیاز فوری به کار آنها وجود نـدارد)
۷-کـاهش جریان خون به پوست(که باعث رنگپریدگی میشود)
۸-افزایش تعریق
۹-گشاد شدن مردمک(ورود نور بیشتر به چشم)
۱۰-تخلیهی ناگهانی مثانه(و گاهی روده به منظور سبکتر شدن جانور).
مجموع این واکنشها،اصـطلاحا واکـنش<<جنگ یا گریز>> (Fight of Flight)نامیده میشود و باعث میگردد،جانور،چه در صورت جنگیدن با محرک خطرناک و چه در صورت تصمیم به فرار، قدرت این کار را داشته باشد.ولی انسان در بسیاری از موارد نـه قـادر به جنگیدن و حذف محرک است و نه قادر به فرار؛بنابراین واکنشهای سیستم سمپاتیک به<<اضطراب>>-یعنی حالت ناخوشایندی از نگرانی نسبت به موجودیت و وضعیت فعی و آینده-منجر میشود.
اضطراب بـه ایـن مـعنی،یعنی نگرانی از آینده،اختصا بـه انـسان دارد و در سـایر جانداران شناخته نشده است.
بهندرت ممکن است،به جای سیستم سمپاتیک،قسمتی از سیستم <<پاراسمپاتیک>;>به نام عصب<<واگ>>فعال شود و در نـتیجه،ضـربان قـلب و فشار خون،به جای بالا رفتن،افت کـنند و شـخص<<غش>>کند.
درحالحاضر،کلمهی<<استرس>>،هم به معنی محرک زیانبار و هم به معنی اثرات آن بربدن و فکر به کار مـیرود.
نـکتهی جـالبی که از ابتدای پیدایش مفهوم استرس نیز به آن توجه شـده،این است که حتی وقایع خوشایند و مطلوب(نظیر ازدواج،تولد فرزند،شروع یک شغل جدید،…)نیز،میتوانند باعث اسـترس شـوند؛ چـراکه این وقایع هم،به نوعی تعادل سیستم فکری و فیزیکی را بر هـم مـیزنند و لازم است انسان تغییراتی را به منظور<<;تطابق>>(Adjust) با آنها در خود ایجاد کند.
برای ردهبندی استرسهای زندگی،یـک مـقیاس جـهانی تعریف شده است که به هرواقعهی استرسآوری،یک عدد اختصاص میدهد. طـبق مـیقاس جـهانی،استرسآورترین اتفاق ممکن،<<مرگ همسر>> است.<<مرگ یکی از نزدیکان>>،<<بیماری صعب العلاج>>،<<از دست دادنـ شـغل>>،<<طـلاق>>،<<محاکمه>>،<<خسارت مالی>>و…به ترتیب در رتبههای بعدی قرار میگیرند.استرسهای جزئی مثل<;<;معطل شـدن در صـف اتوبوس>>در ردیفهای انتهایی این جدول قرار میگیرد(البته بسته به نوع فرهنگ و عـرف هـرجامعه،تـرتیب قرار گرفتن محرکهای استرسآور،میتواند متفاوت باشد؛مثلا به نظر میرسد در ایران<<;مرگ فـرزند>>اسـترسی بالاتر از<<;مرگ همسر>>دارد).
در شرایط زندگی روزمره،حذف کامل عوامل استرسآور مقدور نیست و بـههرحال،چـیزهایی هـست که در تعادل سیستم فکری و بدنی ما ایجاد اغتشاش میکند،اما روشهای یبرای کاهش اثرات اسـترس و مـقابله با آن وجود دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
مقابله با استرس،بـه زبـان سـاده
گفتیم که بسیاری از مشکلات ما(خصوصا اضطراب)ناشی از استرسهای مختلف است و اگربتوانیم از استرس بپرهیزیم یـا بـا آنـ مقابلهی مناسب کنیم،سالمتر خواهیم زیست.قبلا توضیح داده شد که پاسـخهای مـربوط به استرس(از قبیل تپش قلب،تعریق،هجوم خون به عضلات و در صورت،لرزش،تند شدن نفس،گشاد شـدن مـردمک و…)در واقع پاسخهای طبیعی بدن،در جنگ یا گریز مقابل محرّکهای تهدیدآمیز است.ولی چـون در مـقابل هرمحرّکی، امکان مبارزه یا فرار وجود نـدارد،انـسان بـه ناچار با تبعات ناخواستهی آنها مواجه مـیشود.حـال میخواهیم،به یکی از راههای جلوگیری از استرس بپردازیم،
منطقی کردن انتظارات از خود و دیگران
بـعضی از مـشکلات فکری انسان،به دلیل آن اسـت کـه امور،بـرخلاف انـتظار او رخـ میدهد.در بسیاری از موارد،علت دلگیری مـا ایـن است که انتظارمان از شخص یا موقعیت خاصی،<<منطقی>>و درست نیست.
فرض کـنید وقـتی کودک دبستانی ما از مدرسه برمیگردد، کـیفش را یک گوشه و جورابش را بـه گـوشهی دیگر پرت میکند و با فریاد صـحبت مـیکند و ناهار میخواهد؛اگر انتظار چنین رفتاری را نداشته باشیم؛عصبانی میشویم و ممکن است بـا او دعـوا کنیم.ولی اگر اینگونه فکر کـنیم کـه فـرزند ما<<حق کـودکی و جـنبوجوش>>دارد و رفتاریهای منضبط،رفتارهای هـستند کـه با رفتار او،خیلی آزرده نمیشویم.در واقع،اگر کودک دبستانی رفتاری کاملا قاعدهمند و منظم داشته بـاشد،احـتمال وجود اختلال روانپزشکی در او بیشتر است!
بـنابراین،بـا منطقی کـردن انـتظاری کـه از فرزندمان داریم،میتوانیم، از اسـترس بیمورد بپرهیزیم و درعینحال او را آموزش بدهیم.
مثال دیگر:وقتی به ادارهای میرویم و کارمند آن اداره در انجام کارمان تـعلل مـیکند،هم میتوانیم عصبانی شویم و دعوا کـنیم و هـم مـیتوانیم بـا در نـظر گرفتن این مـنطق،اعـتراضمان را با آرامش منتقل کنیم:<<آیا خود من،همهی کارهای را که به من محول میشود،درست سـر مـوقع انـجام میدهم و هیچ نوع تعللی نمیکنم؟اگر من حق دارم کـه گـاهی در انـجام کـاری تـأخیر و تـعلل داشته باشم،چرا از دیگران انتظار دارم که هیچ وقت اینطور نباشند.پس با حفظ آرامش،اعتراض میکنم،که در نتیجه،هم کار من انجام شود و هم طرف مقابل به اشـتباه خود پی ببرد.>>
اگر انسان هیچگاه به کمتر از<<انجام کامل هرکار>یا<<نتیجهی صددرصد>>قانع نباشد و براساس قاعدهی<<همه یا هیچ>>عمل کند،دائما یا شکست مواجه خواهد شد؛چون تـوانایی انـسان در زمینههای متفاوت، محدود است و هرکس تواناییها و استعدادهای خاص خود را دارد که با دیگران متفاوت است.معلوم نیست هرچیزی را که آرزو میکنیم یا به دنبال آن هستیم،بهطور کامل به دست آوریم؛بـنابراین،اگـر به نسبی بودن توانایی و استعداد خود اذعان داشته باشیم،میتوانیم تا<<حد زیادی>>به هدفمان نزدیک شویم و<<استرس>>هم نداشته باشیم،اما اگـر تـنها به نتیجهی کامل و صددرصد بـیندیشیم،اسـترس دائمی و روزمره، ما را آزار خواهد داد.
————————-
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA