تدریس و یادگیری از دیدگاه شناخت گرایی
تدریس فعالیّتی است که سبب یادگیری میشود.جهت سازمان دادن این فعالیت،باید یادگیری و فرآیند آن به خوبی روشن شود.در ماهیت یادگیری تئوریها و یدیدگاههای مختلفی ارائه شده است که از میان آنها دیدگاه شناختگرایی به دلیل توجه و تأکید بر فعّال بودن فراگیر در یادگیری و ارائهء مدل منطقی،حائز اهمیت میباشد.در این مقاله ابتدا فرآیند یادگیری از دیدگاه شناختگرایی بررسی شده و چگونگی آن مشخص گردیده است.سپس رد راستای آن،مراحلی برای تدریس استنباط شده و در پایان نتیجهگیری به عمل آمده است
تدریس و یادگیری از دیدگاه شناختگرایی
نوشته:دکتر اسکندر فتحی آذر
معرفی مقاله
تدریس فعالیّتی است که سبب یادگیری میشود.جهت سازمان دادن این فعالیت،باید یادگیری و فرآیند آن به خوبی روشن شود.در ماهیت یادگیری تئوریها و یدیدگاههای مختلفی ارائه شده است که از میان آنها دیدگاه شناختگرایی به دلیل توجه و تأکید بر فعّال بودن فراگیر در یادگیری و ارائهء مدل منطقی،حائز اهمیت میباشد.در این مقاله ابتدا فرآیند یادگیری از دیدگاه شناختگرایی بررسی شده و چگونگی آن مشخص گردیده است.سپس رد راستای آن،مراحلی برای تدریس استنباط شده و در پایان نتیجهگیری به عمل آمده است. این مقاله را برادر دکتر اسکندر فتحی آذر عضو هیأت علمی دانشگاه تبریز تهیه کرده و در اختیار فصلنامه قرار داده است که بدینوسیله از ایشان تشکر میشود.
«فصلنامه»
مقدمه:
تدریس۱فعالیتی است که سبب یادگیری۲میشود.اگر نتیجه تدریس با یادگیری همراه نباشد،در واقع میتوان گفت که امر تدریس انجام نگرفته است.جان دیویی۳(۱۹۳۳)این جریان را با موضوع داد و ستد مقایسه نموده و میگوید:”اگر تاجری بگویند که او کالای زیادی فروخته،اما کسی از وی چیزی نخریده است،این گفتهء او با ریشخند مواجه میشود. شاید معلمهایی هم باشند که فکر میکنند تدریس خود را به نحو احسن انجام میدهند اما به یادگیری فراگیران خود،اینکه چیزی یاد گرفتهاند یا خیر،توجه ننمایند.معادله تدریس و یادگیری همان شکل کامل و مشابه خرید و فروش(داد و ستد)را دارد.”از این رهگذر به خوبی روشن میشود که رابطهء تنگاتنگی بین تدریس و یادگیری وجود داشته و این رابطه از حالت یکطرفه یعنی تدریس،بعد یادگیری(تدریس-یادگیری)برخوردار میباشد.چنین جریانی از دیدگاه مییر۴(۱۹۸۹)در شکل ۱ نشان داده شده است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) شکل ۱-عناصر تشکیل دهند فرآیند تدریس و یادگیری(اقتباس از مییر ۱۹۸۹) پس درک ماهیت یادگیری به عنوان متغیر وابسته،میتواند در تعیین و سازماندهی تدریس، یعنی متغیر مستقل،نقش مهمی را ایفا نموده و در بهینهسازی آن مؤثّر باشد.
یادگیری از دیدگاههای مختلف قابل بررسی است.سقراط آن را عاملی در فراخوانی اطلاعات و دانستهها از ضمیر ناآگاه به آگاه میدانست و معتقد بود که این دانستهها به حالت ذاتی در انسان وجود داشته و در سرشت او نهفته است*.رفتارگرایان،یادگیر را بر اساس تئوری R-S تعبیر و تفسیر نموده و معتقدند که واکنش انسان تابع محرکهای محیطی بوده و با تغییر در آنها میتوان رفتارهای مورد نظر را بوجود آورد یا تغییر داد(اسکینر ۱۹۵۴).در این دیدگاه انسان منفعل بوده و حالت ماشینی را دارد که فرمان آن در کنترل عوامل محیطی میباشد.
از طرف دیگر،شناختگرایان۵یادگیری را یک عمل پیچیده و درونی میدانند که در
آن فعال بودن انسان مطرح گردیده و دیکته شدن محرکهای محیطی بدون توجه و انتخاب فرد بیمعنی بوده و یا اینچنین حالتی فقط در یادگیریهای ساده قابل قبول میباشد.
مفهوم یادگیری
یادگیری با اخذ دانش۶،مهارتها۷،و نگرشها۸و روشی که باعث تغییر این عوامل در انسان شده و تحولی را در او بوجود میآورد،سر و کار دارد.بنابراین یادگیری پدیدهای است که تغییر در رفتار را سبب میشود.اما باید توجه داشت که یادگیری به طور مستقیم قابل مشاهده نبوده بلکه از تغییر رفتار استنباط میشود و این تغییرات علایم و نشانههایی هستند که از تحقق یادگیری حکایت دارند.پس در تعریف یادگیری،سه معیار،چون:(۱)تغییر در رفتار و توانایی فرد در انجام یک کار خاص،(۲)اکتسابی و تجربی بودن آن،(۳)استنباط از تغییر رفتار نسبتا دائمی مد نظر قرار میگیرد.
دیدگاه رفتارگرایی۹،حداقل در سطح یادگیریهای شرطی،بر طبیعت خودکار یادگیری استناد میورزد و مجاورت زمانی و همراهی مکرر و مستمر بین محرک شرطی و محرک غیر شرطی را در این امر دخیل میداند.در تعمیم نقش این فرآیند در سطوح بالای یادگیری تأکید میکند و محرکات محیطی را عامل اصلی در ظهور و بروز رفتار و یادگیری قلمداد مینماید.با معرفی فرمولR-S به نقش فعال انسان،بهاء و ارزش قائل نمیشود.
اگرچه دیدگاه شناختی،نقش عامل محیطی را مد نظر قرار میدهد و آنرا شرط لازم برای ظهور و بروز رفتار در نظر میگیرد اما توجه خود را بیشتر به نقش شناختهای انسان معطوف میدارد.بر این اساس اظهار میدارد که محرکها به تنهایی برای ظهور و بروز رفتار کافی نیستند و به همین خاطر عنوان میکند که ممکن است محرکهای مشابه و یکسان، رفتارهای متفاوتی را به تبع از نقش فعال انسان مبتنی بر شناخت و انباشتهای ذهنیاش،ظاهر سازد.به عبارت دیگر بجای اینکه رفتارها را تنها محصول محرکها بداند،آنرا محصول ترکیب و تلفیق محرکات یا شناختها میداند.دیدگاه روانشاسی شناختگرا به اخذ دانش و ساختار آن توجه نموده و اذعان میدارد که وقتی چنین دانشی در فرد شکل یافت از همان دانش رفتار بروز میکند.بنابراین رفتار نتیجه یادگیری است.یادگیری فرآیندی جهتدار، فعال،و وابسته به فعالیتهای ذهنی و فکری فراگیر میباشد.در این دیدگاه یادگیری شامل واکنش غیر فعالی فراگیر به فاکتورهای محیطی نبوده بلکه با ترغیب و تشویق فراگیر در استفاده از استراتژیهای یادگیری مناسب،بر تغییر یاد گیرنده تأکید میشود.
فرآیند اطلاعات۱۰در روانشاسی شناختگرایی:
چگونگی تعبیر و تفسیر جریان یادگیری و مراحل آن در روانشاسی شناختگرا به فرآیند اطلاعات معروف است.این امر یعنی فرآیند اطلاعات مدیون ابداعات انجام یافته
در زمینه کامپیوتر میباشد که در آن نوعی قیاس و شبیهسازی بین سختافزار کامپیوتر و سیستم شناختی بوجود آمده است.چرا که کامپیوترها ابزاری هستند که اطلاعات را از عوامل بیرونی ارائه شده ثبت کرده،به طور موقت در حافظه خود نگهداشته،در آن تغییراتی ایجاد کرده،در حافظه دراز مدت خود انباشته و در مواقع خواسته شده آنها را ارائه میدهند. بر این اساس،مدل فرآیند اطلاعات کامپیوتر را با ذهن و جریان درونی مغز و فرآیند شناختی انسان مقایسه نموده و مراحل فرآیند اطلاعات در انسان را شبیه مراحل انجام یافته در کامپیوتر مطرح میسازد.اگرچه این شباهتسازی با انتقاد بسیاری سرشناسان تعلیم و تربیت نظیر میلر۱۱(۱۹۸۱)مواجه گردیده و لطمهای بر انسانی بودن انسان تلقی شده، اما باید توجه داشت این موضوع حالت تصوری و استعارهای۱۲داشته تا اینکه جریان پیچیده یادگیری بخوبی توصیف گردد.در ضمن تا موقعی که کامپیوتر ابداعاتی را از خود بوجود نیاورده و محدود به دادههای بیرونی شده و تابع دستورات ارائه گردیده باشد در امر قیاس مشکلی پیش نخواهد آمد.
در کشاکش چنین قیاس است که شناختگرایان مدلهای مختلفی را در چگونگی اخذ اطلاعات از محیط و عملکرد درونی ذهن و مغز بر آن،ارائه داده و اصولی را نیز مشخص نمودهاند.مطالعه همگی آنها از حیطه این مقاله خارج بوده و به نظر میرسد که مدل اتکینسون و شیفرن۱۳(۱۹۷۱)که بعدها توسط گانیه۱۴(۱۹۷)بخوبی تشریح شده، میتواند در درک اساسی این شاخه از روانشاسی بسیار مؤثر گردد.بدین ترتیب عواملی چند در فرآیند اطلاعات تعیین گردیده که در شکل ۲ نشان داده شده و ذیلا مورد بررسی قرار میگیرند:
۱-توجه و ثبت در اندام حسی۱۵:از میان محرکهای بیرونی مواردی که با علاقه و انگیزه فرد هماهنگی دارند،مورد توجه قرار میگیرند.پس محرکهایی که به زمینههای قبلی انسان ارتباط نداشته و یا نیاز وی را برآورد نکند،توانایی ورود به فرآیند اطلاعات را نخواهند داشت.انسان روزانه با محرکهای بسیار زیادی روبرو میشود.خیلی چیزها را دیده و یا میشنود.اما به غیر از عدهای خاص،انگار ندیده یا نشنیده است.چرا که همه محرکهای موجود نمیتوانند توجه او را جلب کنند.بلکه خواص آن عده که به یادگیری آنها احساس نیاز شده و مورد علاقه باشند.در اندام حسی ثبت گردیده و به مدت زمان بسیار کوتاه(چند دهم ثانیه)در آنجا نگهداری میشود.در این زمینه به پژوهشهای دیداری و شنیداری توجه شده و نقش سایر حواس به اندازه این دو مشخص نشده است.
۲-ادراک انتخابی۱۶:از تمامی خواص و ویژگیهای محرکهای مورد توجه،فقط برخی درک شده و وارد سایر مراحل فرآیند اطلاعات میشوند.این جریان را ادراک انتخابی میگویند.چنین ادراکی در بر گیرندهء تمامی جزئیات محرکها نبوده و حتی ممکن است از نظر ترکیب با انها متشابه۱۷هم نباشد.انتخاب خواص بارز و مهم محرکهای مورد نظر،احتمالا تحت تأثیر کلنگر بودن انسان قرار میگیرد.چرا که در جریان یادگیری و درک پدیدهها،انسان ابتدا مسألههای کلی و خواص عمومی و بارز آنها را درک کرده و به تدریج خصوصیات جزئی و تخصصی را بر مبنای کلیات درک شده،مورد بررسی قرار میدهد.
۳-حافظهء کوتاه مدت۱۸(ناپایدار):پیام دریافتی از اندام حسی،وارد حافظهء کوتاه مدت میشود.برخی از پیامهای دریافتی،به دلیل برخورداری از ارتباط بسیار زیاد به زمینه قبلی،داشتن سازمان و روابط قابل درک سریع و ساده بود نشان،به طور مستقیم وارد حافظهء پایدار(دراز مدت)میشوند.اما اکثر پیامهای دریافت گردیده و انتخاب شده وارد حافظه کوتاه مدت میشوند.این حافظه ظرفیت محدودی داشته و نمیتواند بیش از چند نوع اطلاعات را در خود ذخیره کند.میزان ظرفیت این حافظه در افراد،متفاوت بوده و از ۵ تا ۹ (۲+۷)اطلاع مستقل برآورد شده است(یلون و وینستین ۱۹۷۷)۱۹أ اطلاعات ثبت شده در حافظهء کوتاه مدت دوام زیادی نداشته و در مواردی حدود چند ثانیه در آنجا نگهداری میشوند و سپس فراموش شده و از این حافظه پاک گردیده و یا به شکلهای معنیدار تبدیل شده و به حافظهء دراز مدت ارسال میشوند.نمونههایی از این جریان را میتوان در به خاطر سپاری شماره تلفن فرد خاص از کتاب راهنمای تلفن و یا نگهدایر اوایل جمله در ذهن و گوش دادن به بقیه قسم سخنرانی در کلاسهای درسی را نام برد.
۴-رمزخوانی۲۰:اگرچه مقداری از اطلاعات ثبت شده در حافظه کوتاه مدت میتوانند توسط تمرین و تکرار به حافظهء دراز مدت ارسال شوند اما چنین امری نسبتا وقتگیر بوده و در مواردی پس از گذشت مدت زمان نه چندان زیاد،ممکن است از حافظه دراز مدت نیز پاک شوند.لذا،شناختگرایان ضمن قبول اصل تمرین و تکرار در سطحی محدود،پدیدهای قویتر از آن یعنی رمزخوانی را مطرح میکنند.به نظر موردک۲۱(۱۹۷۴) رمزخوانی عبارت از”نشان دادن یا ارائه شیئی توسط چیز دیگر است…”که به سادگی قابل درک باشد.پس موضوع شامل تبدیل اطلاعات به شکل دیگر(پدیده درونی)است که فرد بتواند آن را به حالت معنیدار و در مدت زمان کمتر،یاد بگیرد.
رمزخوانی شامل ارتباط اطلاعات جدید به دانستههای قبلی،طبقهبندی اطلاعات و یافتن الگوی مشخص در آنها،سازماندهی مطالب جهت یادگیری،ایجاد تجسم ذهنی از پدیدهها،تبدیل اطلاعات اخذ شده به واحدهای کوچکتر و قابل درک و نظایر آن است که در یادگیری اهمیت خاصی دارد.
۵-حافظه دراز مدت(پایدار)۲۲:اطلاعات کدگذاری شده و معنیدار وارد این حافظه شده و در آن ثبت میگردد.نقش حافظه دراز مدت فقط ذخیره کردن اطلاعات نیست بلکه ارتباط موضوع جدید به موضوعات منسجم قبلی،کنترل توجه انسان در درک پدیدههای محیطی و قرار دادن اطلاعات درک شده در قسمتهای مختلف(نظیر قرار دادن کتابها در قفسههای مخصوص خود)نیز از اعمال دیگر این حافظه است.بنابراین،دانستههای موجود و طبقهبندی شده در این حافظه،شناخت انسان را شکل داده و جریانهای فکری او را کنترل مینمایند.
۶-بازیافت(فراخوانی)۲۳:انسان در برخورد با محرکهای جدید مورد توجه،مجبور است برخی از خواص آنها را به آنچه که قبلا اخذ کرده،ارتباط دهد.در این راستا،اطلاعات و دانستههای مورد نیاز در برخورد با محرکهای مختلف،از حافظهء دراز مدت،فراخوانده میشوند.این جریان فراخوانی اطلاعات را از ضمیر ناآگاه۲۴،بازیافت میگویند.بدیهی است که هر قدر اطلاعات ذخیره شده در حافظهء دراز مدت،از انسجام و سازماندهی اصولی و واضح برخوردار شوند،فراخوانی آنها سادهتر میشود.
۷-واکنش و بازخورد۲۵سیستم مولد پاسخ در انسان،رفتارها و اعمالی را به وجود میآورد که مشاهدهگر را،به نحوی،قادر میسازد تا در چگونگی یادگیری به قضاوت پرداخته و استنباط کند.وقتی رفتار و واکنش نشان داده شده با انتظارات و اهداف مورد نظر هماهنگی داشته باشد،بازخورد مثبت ایجاد شده و رفتار به وجود آمده تقویت میگردد.در غیر اینصورت بازخورد منفی بوده،لذا نیاز به تغییر و اصلاح در واکنش ایجاد شده خواهد بود.بدین ترتیب بازخورد فرآیندی است که یاد گیرنده را از چگونگی یادگیری خود آگاه ساخته و او را در اصلاح رفتارش کمک میکند.
رفتارهای ایجاد شده تحت تأثیر اعمال دیگر قرار گرفته و انسان دانستههای خود را در موقعیتهای جدید مورد استفاده قرار میدهد که آن را تعمیم و یا انتقال۲۶میگویند.در این مرحله است که یادگیری اساسی ایجاد میشود.چرا که فرد قادر میشود تا از قالب کلیشهای مطالب اخذ شده خارج گردیده و به پیشبینی و پیشگویی اصولی برسد.در نتیجه از جریان اصلی تفکر خود،به خوبی استفاده میکند.
فرآیند اطلاعات و جریان یادگیری از دیدگاه شناختگرایی،همانگونه که در شکل ۲ نیز نشان داده شده،از مراحلی تشکیل شده است.اما از طبقهبندی این مراحل،میتوان دریافت که سیستم حافظهای از دو قسمت(۱)ساختاری۲۷،(۲)جریانی۲۸تشکیل یافته است.اتکینسون و شیفرین معتقدند این سیستم از محدودیت خاصی برخوردار است که از ویژگیهای ساختاری و ساختمانی آن ناشی میشود اما سیستم جریانی،عمدتا در اختیار انسان بوده و لذا فرد با ارتباط مطالب به یکدیگر،سازمان دادن آنها،تأکید بر روش آموختن و با رمزخوانی قویتر،میتواند ظرفیت حافظه را افزایش دهد.
کاربرد روانشناسی شناختگرا در تدریس
از مراحل فرآیند اطلاعات چنین برمیآید که جریان یادگیری یک امر درونی است که در آن ذهن به عوامل محیطی واکنش نشان میدهد.این مراحل شامل توجه،ادراک انتخابی، رمز خوانی،بازیافت،حافظه،واکنش و بازخورد میشوند.در حالیکه تدریس یک عامل بیرونی است به شرطی که بتواند عوامل درونی را فعال کرده و فرآیند یادگیری را امکانپذیر سازد؛بنابراین از دیدگاه شناختگرایی،تدریس موقعی انجام میگیرد که فراگیر فعالانه در یادگیری شرکت کرده و از قدرت تفکر خود حداکثر استفاده را بکند.
با توجه به فرآیند یادگیری،گانیه(۱۹۷۶)،و گانیه و بریجس(۱۹۸۸)مراحلی را بشرح زیر در تدریس ارائه دادهاند که به اختصار بررسی میشوند.
۱-مرحله ایجاد انگیزه۲۹:برای فعال نمون فرآیند توجه،ایجاد انگیزه در تدریس نقش مهمی را ایفا میکند.اصولا آمادگی برای یادگیری با ایجاد انگیزه و ارتباط موضوع به علاقه فراگیران فراهم میگردد.در این مرحله از تدریس،معلم با ارائه کلیاتی از موضوع درسی و ارتباط آن به زمینهء قبلی،طرح سئوالات برانگیزنده و اساسی،انجام آزمایشی که نتیجه آن برخلاف انتظارات فراگیران باشد،ارائه وقایع تاریخی از موضوع درسی،طرح چگونگی کشف آن موضوع و مشخص نمودن کاربرد همان موضوع به زندگی روزمره،میتواند انگیزهای را در فراگیران ایجاد کند.
گرچه بررسی پژوهشهای کلمن و دیگران۳۰(۱۹۶۶)،پیکر۳۱(۱۹۷۱)نشان دادند که در کشورهای صنعتی پیشرفته،عوامل مربوط به خانواده،چون تعلق طبقاتی،میزان درآمد و شرایط اقتصادی آن،بیش از عوامل مربوط به مدرسه،نظیر معلم،کتابهای درسی و نحوهء مدیریتهای آموزشی در پیشرفت تحصیلی فراگیران مؤثر میباشند؛اما برعکس،نتایح تحقیقات فولر و هینمن۳۲(۱۹۸۹)و والبرگ۳۳(۱۹۹۱)در کشورهای جهان سوم،به نقش مهم عوامل مربوط به مدرسه و جریانات حاکم بر آن بیش از تأثیرات محیط خانواده تأکید میورزند.بنابراین بنظر میآید که در کشورهای اخیر انتخاب روش تدریس از سوی معلم، توجه به عوامل احساسی-عاطفی۳۴فراگیران و توفیق در ایجاد روابط انسانی و احترام متقابل با آنها،میتواند نقش قابل توجهی را در ایجاد انگیزه در فراگیران ایفاء نماید.چرا که در نظام آموزشی اغلب کشورهای جهان سوم،فراگیریان به محتوای دروسی برنامههای آموزشی،حتی به محتوای دروس انتخابی در سیستم انتخاب واحد،نگرش مثبت نداشته و آنها را مطابق علاقه و میل باطنی خود ارزیابی نمینمایند.اما ملاحظه میشود که به دنبال انتخاب روش تدریس مناسب از سوی معلم،فراگیران پس از گذشت مدت زمان کوتاهی به برخی از دروس مورد نظر علاقه پیدا میکنند و این امر نقش معلم را در ایجاد علاقه و انگیزه در فراگیران نظامهای آموزشی کشورهای جهان سوم بیشتر نمایان میسازد.
به طور کلی،ارائه وقایع تاریخی مناسب در مقدمهء درس،میتواند در ایجاد انگیزهء
فراگیران مؤثّر واقع شود.مثلا در تدریس مفاهیم مربوط به اتم،با توضیح مختصر از جریان بمباران هیروشیما و ناکازاکی و اشاره به کشته شدن هزاران هزار افراد بیگناه در این شهر، میتوان فراگیر را برای درک مفهوم اتم تهییج نمود.
در اکثر موضوعات درسی،ذکر چگونگی کشف۳۵موضوع و مشخص شدن آن به انسان،میتواند تا حدی در ایجاد انگیزه مؤثر گردد.به عنوان مثال،کشف تصاعد حسابی ناشی از جریانی بوده که در یک کلاس درسی مربوط به ریاضیات اتفاق افتاده بود. بدین معنی که یک معلم ریاضی آمادگی تدریس نداشته و لذا برای مشغول نگاه داشتن کلاس خود مسألهای را به فراگیران میدهد.در این مسأله از آنها خواسته میشود که اعداد یک تا هزار در این فرآیند ناگهان فراگیری دست خود را بلند کرده و ادغان میدارد که راه حل بسیار سادهتری برای آن پیدا کرده است این فراگیر گوس۳۶نام داشت.حال اگر در تدریس تصاعد حسابی این جریان را به فراگیریان بازگو نموده و از آنها خواسته شود که”راه حل گوس چه بوده است؟”در واقع قدمی مؤثر در ایجاد انگیزه و بهتزدگی فراگیران برداشته شده و بدین ترتیب میتوان حس کنجکاوی آنها را تحریک نمود.
خلاصه اینکه،ارائه کاربرد موضوع در زندگی روزمره مخصوصا در دروس علوم، ریاضیات،و علوم اجتماعی،نقش مهمی را میتواند در ایجاد انگیزه ایفا کند.بنابراین ملاحظه میشود که تار و پود اصلی تدریس،در ایجاد انگیزه نهفته است که از دیرباز مورد توجه استادان،مربیان و دستاندرکاران تعلیم و تربیت بوده است.ذکر این نکته حائز اهمیت است که ایجاد انگیزه از کلاسی به کلاس دیگر از سنی به سن دیگر،و از معلمی به معلم دیگر تفاوت داشته و در اکثر موارد حالت ابتکاری دارد.بنابراین نمیتوان برای تدریس هر موضوعی،یک شیوه ایجاد انگیزه بیان نمود.بلکه معلم،با ابتکار خود و با استفاده از یافتههای پژوهشی میتواند روش خاصی را مطرح و مورد استفاده قرار دهد.
۲-مرحله ادراک۳۷:آنچه که فراگیر در کلاس درسی به آن گوش داده و یا کتابی را میخواند،یاد نمیگیرد.یادگیری در صورتی امکانپذیر است که فراگیر به آن موضوع توجه کرده باشد.حال متمرکز کردن توجه فراگیران به ویژگیهای بارز و مهم محرکهای مورد توجه،ادراک انتخابی را سرعت میبخشد.سازمان دادن موضوعات درسی و طرح نکات بارز آن به صورت نوشته(در تخته سیاه)،بیان هدفهای آموزشی به فراگیران در سطح درک و فهم آنها،ارائه موضوع در حالت کلی و پیش سازمان دهنده یعنی سازمان دادن درک و فهم آنها،ارائه موضوع در حالت کلی و پیش سازمان دهنده یعنی سازمان دادن موضوعات درسی از کل به جز،به نحوی که رأس آن به یکی از زمینههای قبلی و ساخت شناختی۳۸ارتباط پیدا کند(آزوبل۳۹،۱۹۷۰)از عواملی هستند که میتوانند توجه فراگیران را به نکات بارز موضوع درسی متمرکز سازند.بر این اصل است که معلم در تدریس خود باید مفاهیم زیربنایی و اساسی را مطرح کرده و به عناوین فرعی کمتر توجه کند.این امر مخصوصا برای فراگیران سطوح بالاتر اعم از دورههای دبیرستانی و دانشگاهی اهمیت دارد.
بدین معنی اگر چهارچوب زیربنایی،و اصول مهم موضوع درسی درک شوند،فراگیران قادر خواهند بود بقیه آن را خود بخود مطالعه و درک کنند.در حالیکه اگر به طرح مطالب فرعی در موضوع درسی تأکید شود،باعث کاهش تمرکز فکری فراگیران،به نکات براز و قابل درک موضوع گردیده و به تدریج بر خستگی آنان افزوده خواهد شد.
۳-مرحله اخذ۴۰:در این قسمت از تدریس،کمک به فراگیر در ارسال اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به دراز مدت مطرح میشود.اگرچه،انجام تمرین و تکرار در موضوعی باعث تثبیت تدریجی آن در ذهن شده و در حافظه دراز مدت ثبت میشود،معهذا،این عمل وقتگیر بوده و پس از گذشت زمان(و قطع شدن تمرین و تکرار)با احتمال فراموشی روبرو میگردد.پس برای یادگیری سادهتر و انتقال اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به حافظه پایدار، انسان روش محکمتر و قویتری را انتخاب میکند که رمزخوانی معروف است.کروز و آیدستین۴۱(۱۹۷۲)بر آن صحه گذاشته و”معتقدند که رمزخوانی عاملی بس مهم در یادگیری است.”
در این مرحله از تدریس،معلم میتواند روشهای مختلفی را مودر استفاده قرار دهد. مثلا با ارائه مثالهای مناسب،میتوان قدرت تجسم ذهنی فراگیر را افزایش داده و انتقال اطلاعات اخذ شده را تسهیل نمود.ارتباط مطالب به یکدیگر،طبقهبندی کردن آنها ربط دادن همین مطالب به زمینههای قبلی و ساختار رشد فکری فراگیر باعث معنیدار شدن موضوعات آموزشی شده و رمزخوانی تقویت میگردد.
یلو و وینستین(۱۹۷۷)میگویند که”رمزخوانی میتواند موضوع آموزشی را سادهتر کند.مثلا اعداد ۰۰۰ و ۲۶ و ۲۲ و ۱۹ و ۱۵ و ۱۲ و ۸ و ۵ را به همان شکل میتوان به خاطر سپرد.در حالیکه با در نظر گرفتن عدد ۵ و اضافه کردن متوالی ۳ و ۴ بر آن،چنین مشکلی آسانتر شده و یادگیری راحتتر خواهد بود.”بدین ترتیب نقش معلم در رمزخوانی مشخص میشود.او باید به هر طریق ممکن موضوعات پیچیده را ساده نموده و با طرح الگوی سازمان یافته و استدلال در آن،مرحله اخذ را به حالت اساسی پشت سر بگذارد.
۴-مرحله نگهداری۴۲:این مرحله مربوط به ذخیرهسازی و انبار کردن اطلاعات است.گانیه (۱۹۷۶)معتقد است که تأثیر بیرونی(تدریس)،به طور مستقیم،در ذخیرهسازی اطلاعات روشن نمیباشد اما به احتمال زیاد با فراهمسازی شرایطی نظیر ارائه محرکهایی که شباهت زیادی به همدیگر نداشته و از تداخل(که یکی از عوامل فراموشی است)جلوگیری کند، نگهداری اطلاعات را بیشتر امکانپذیر میسازد.
۵-مرحله فراخوانی۴۳:در این مرحله از تدریس تلاش میشود تا اطلاعات لازم در یادگیری موضوع جدید از حافظه دراز مدت فراخوانده شوند.بر این اساس است که مرور بر درس قبلی،آنهم به صورت پرسش پاسخی،طرح سئوال در ضمن تدریس و یا اجازه به فراگیر جهت پرسیدن سئوال،میتوانند بازیافت اطلاعات را سرعت بخشند.
تالونیگ و دونالدسن۴۴(۱۹۷۲)معتقدند که مهمترین عامل فراهم آورنده بازیافت یا فراخوانی اطلاعات از حافظه دراز مدت،همانا چگونگی سازمانبندی و ساختار موضوعات یاد گرفته شده است.یعنی هر قدر اطلاعات دارای سازمانبندی مشخص باشند فراخوانی آنها نیز راحتتر خواهد بود.اهمیت این مسأله در مراحل مختلف یادگیری به خوبی روشن شده است.بنابراین،ارائه تجربیات یادگیری به حالت سلسله مراتبی،مشخص نمودن نکات تفاوت و تشابه بین اطلاعات جدید و دانستههای قبلی،انجام تمرین کوتاه مدت در به خاطر آوری مجدد اطلاعات و ارائه خلاصهای از موضوعات تدریس شدهء قبلی،همگی میتوانند در فراخوانی اطلاعات مؤثر شوند.
۶-مرحله تعمیم۴۵:این مرحله یکی از اساسیترین عامل تدریس است و اگر به خوبی برآورده گردد بسیاری از مراحل دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد.در این مرحله انتقال یادگیری به موقعیتهای جدید مطرح میشود و بدیهی است که اگر موضوع به خوبی یاد گرفته نشده باشد،قابل تعمیم به موقعیتهای جدید نخواهد بود.از قراین امر پیداست که در این مرحله،هدف اصلی یعنی رشد تفکر منطقی جامه عمل پوشیده و قدرت استدلال و تفکر انتقادی فراگیر،در بوته آزمایش قرار میگیرد.بنابراین،معلم با طرح موقعیتهای جدید و ارائه مسایلی که فراگیر با آنها آشنایی نداشته ولی در صورت ارتباط دادن اصول اخذ شده قبلی به یکدیگر،میتوانند آنها را حل نماید،توانایی تعمیم را افزایش میدهد.در این جریان اهمیت توانایی استدلال و پرهیز از تأکید بر یک بعد چهارچوبی موضوع یاد گرفته شده در امر تفکر،به خوبی برملا میشود(پاوول۱۹۸۶۴۶).چنین قوه استدلال و تفکر در مراحلی چون(۱)تعریف مسأله(۲)فرضیه سازی(۳)سنجش فرضیهها،(۴)جمعآوری اطلاعات، تجزیه و تحلیل و تعبیر و تفسیر دانستهها،(۵)نتیجهگیری،(۶)پیشبینی بر اساس نتایج بدست آمده و تعمیم نتایج،خود را نمایان میسازد.بر این اصل است که شیوههای مختلف آموزشی نظیر روش حل مسألهای،روشن مکاشفهای،روش کل به جزء و الگوی پیش سازمان دهنده،روش مباحثهای و نظایر آن مطرح شدهاند و طرفداران هر یک معتقدند که روش مورد نظرشان میتواند عملا مراحل تفکر و استدلال و روش علمی را گسترش داده و قدرت تعمیم را در فراگیران افزایش دهد.
۷-مرحله عمل و واکنش۴۷:این مرحله شامل فراهم ساختن موقعیتی است که فراگیر در آن بتواند دانستهها و در کل یادگیری خود را به نمایش بگذارد تا اینکه یادگیریاش مورد سنجش قرار گرفته و بتوان استنباطی در آن نمود.معلم با طرح سئوالات مختلف،در فرهم شفاهی یا کتبی به فراگیران میتواند از تغییر رفتار آنها اطلاعا کسب کند.در دیدگاه شناختگرایی بهتر است که طرح سئوال در مفهومی پس از گذشتن فاصله زمانی از تدریس آن انجام گیرد.چرا که اگر بلافاصله پس از تدریس سئوال شود ممکن است فراگیر از حافظه کوتاه مدت خود استفاده کرده و پاسخ را بر مبنای اطلاعات ثبت شده در آن ارائه دهد.در حالیکه پس از
گذشت مدت زمان خاص،هرچند کوتاه،پاسخ ارائه شده به احتمال بسیار زیاد از حافظه دراز مدت او خواهد بود.
خلاصه اینکه،ارائه تکالیف درسی و اصلاح بعدی آنها توسط معلم،انجام ارزشیابیهای کوتاه،ارائه پروژه به فراگیران،طرح مسایل خاص جهت حل،و انجام آزمایش در آزمایشگاه،همگی میتوانند در مرحله عمل و واکنش از تدریس،مورد استفاده قرار گیرند.
۸-مرحله بازخورد و تقویت۴۸:بازخورد عاملی بس مهم در اصلاح و تقویت یک سیستم است.بدین معنی عامل بازخورد از چگونگی عملکرد سیستم خبر میدهد.اگر عملکرد سیستم با اهداف آن هماهنگی داشته باشد،بازخورد بوجود آمده را بازخورد مثبت میگویند که عامل تقویت سیستم است.اگر بزاده و نتیجه سیستم از هدف آن فاصله داشته باشد،بازخورد منفی ایجاد میشود که از متلاشی شدن آن سیستم جلوگیری میکند.چرا که بازخورد،اطلاع از نتیجه عمل و تلاش در اصلاح آن میباشد.
در بسیاری از موارد،فراگیران در درستی یا نادرستی واکنش و عملکرد خود شک و تردید داشته و نیاز به اخذ بازخورد دارند.مثلا وقتی فراگیری سئوالی را جواب میدهد ممکن است نسبت به درست بودن آن مطمئن نباشد.حال اگر معلم با ایما و اشاره به او بفهماند که جواب ارائه شدهاش درست است،یک نوع قوت قلب در او ایجاد شده و با اعتماد بیشتری به ارائه جواب ادامه داده و آن را گسترش میدهد.در حالت دیگر،وقتی بفهمد که جوابش نادرست است چه بسا در اصلاح آن کوشیده و جواب را در فرم دیگری مطرح سازد. برخی از واکنشهای بازخوردی اتوماتیکوار داشته ولی در بعضی دیگر معلم باید چنین بازخوردی را به فراگیران فراهم سازد.این بازخورد با نوشتن اشکالات در تکالیف درسی و اوراق امتحانی و یا توسط ارتباط کلامی(گفتن)و غیر کلامی(اشارهها و حرکات)میسر میگردد.
خلاصه و نتیجهگیری
تدریس و یادگیری دو مقوله مربوط به هم بوده ولی هر یک تئوریهای خاص خود را دارند.بدین معنی تدریس بر محرکهای بیرونی و نحوه ارائه و سازمان دادن آنها مربوط بوده در حالیکه یادگیری فرآیندی است که از نتیجه تدریس و در درون ذهن فراگیر حاصل میشود.
در توجیه یادگیری،دیدگاههای مختلفی وجود دارد.مثلا رفتارگرایان یادگیری را به محرکهای بیرونی و تقویت عمل بوجود آمده ارتباط داده و نقش فراگیر را چندان مورد توجه قرار نمیدهند.در حالیکه شناختگرایان،یادگیریهای سادهرا با تئوریR-S قبول کرده ولی یادگیریهای پیچیدهای نظیر حل مسأله و رشد جریان تفکر مستقل و انتقادی
را مهم ت لقی کرده و معتقدند که با تئوری رفتارگرایی،این نوع یادگیریها توجیهپذیر نمیباشند.همانطوریکه شول۴۹(۱۹۸۶)به آن اشاره کرده،از دیدگاه شناختگرایان، تئوری یادگیری و پژوهشهای مربوط به آن در مواردی چند از جمله(الف)بررسی یادگیری به عنوان یک فرآیند فعال و سازنده(ب)وجود جریان بالای فکری در یادگیری،(ج) ماهیت تراکمی یادگیری و ارتباط انها با یکدیگر و نقش دانش قبلی در یادگیری موضوعات جدید،(د)مشخص نمودن چگونگی سازماندهی دانش در حافظه(هـ)تجزیه و تحلیل وظایف یادگیری و اعمال بوجود آمده بر اساس فرآیند شناختی،توجیه میگردد.در این روند مراحلی برای یادگیری مشخص شده که به فرآیند اطلاعات معروف است.در فرآیند اطلاعات،توجه،ادراک انتخابی،حافظه کوتاه مدت،رمزخوانی،حافظه دراز مدت، بازیافت(فراخوانی)،ارتباط دادن اطلاعات بازیافت شده به خواص محرکهای جدید و عمل واکنش،بازخورد و تقویت و تعمیم از عوامل مهم بوده که جریان یادگیری را هدایت میکنند.
تدریس یک فرآیند بیرونی بوده و شامل سلسله فعالیتی است که معلم با اجرای آنها میتواند فرآیند اطلاعات را سرعت بخشد و یا به عبارت دیگر عوامل درونی را فعال کند.
بر این اساس شناختگرایان مراحلی در تدریس از جمله ایجاد انگیزه،ارائه مفاهیم اساسی و پایهای،کمک به فراگیر در سازمان دادن مطالب اخذ شده و ارتباط دادن آنها به یکدیگر،فراخوانی و بازیافت مطالب یاد گرفته شده در برخورد با موضوعات و مواد آموزشی جدید،عمل و واکنش فراگیر جهت آگاهی و سنجش از چگونگی یادگیری، بازخورد و تقویت جهت آگاه شدن و اصلاح و تقویت واکنشهای نشان داده شده و به تعمیم یعنی انتقال دانش و اصول یاد گرفته شده به موقعیتهای جدید،مشخص نمودهاند.با اندک تأمل میتوان دریافت که دیدگاه شناختگرایی با هدف اصلی تدریس یعنی رشد تفکر منطقی و تفکر مستقل در فراگیران و آمادهسازی آنها برای جامعه آینده که با مسایل مختلفی همراه خواهد بود،هماهنگی و سازگاری دارد.
در پایان لازم به یادآوری است که شناختگرایان اصول هشتگانه را در تدریس مورد تأکید قرار داده ولی در چگونگی اجرای آنها با یکدیگر اختلاف سلیقه دارند.بعضی چگونگی برآورد این مراحل را در الگوی مکاشفهای۵۰،برخی در الگوی پیش سازمانی۵۱و بعضی در برآورد دانش پیشنیاز۵۲میدانند.
زیرنویسها:
(۱). teaching
(۲). lcarning
(۳). JohnDewey
(۴). Mauer
(۵). cognitivepsychologist
(۶). Knowledge
(۷). skill
(۸). attitude
(۹). behavioralpsuchology
(۱۰). informationprocessing
(۱۱). Millcr
(۱۲). metaphor
(۱۳). AtkinsonandShiffrin
(۱۴). Gagne
(۱۵). attentionandsensoryregistration
(۱۶). selective
(۱۷). isomeric
(۱۸). short-termmemory
(۱۹). YclonandWcinstiein
(۲۰). coding
(۲۱). Murdock
(۲۲). long-termmcmory
(۲۳). retrieval
(۲۴). unsciousness
(۲۵). feedbackandreinforcement
(۲۶). transfer
(۲۷). structure
(۲۸). process
(۲۹). motivtionphase
(۳۰). Colemanetat.
(۳۱). Peaker
(۳۲). Fullerandheyneman ).
(۳۳). Walberg
(۳۴). affectivefactors
(۳۵). discoveryofasubject
(۳۶). Gauss
(۳۷). apprehendingphase
(۳۸). cognitivestructure
(۳۹). Ausubel
(۴۰). acquisitionpgase
(۴۱). CrouseandIdstein
(۴۲). retentionphase
(۴۳). recallphasc
(۴۴). TulvingandDonaldson
(۴۵). generalizationphase
(۴۶). Paul
(۴۷). pcrformancephase
(۴۸). feedbackphase
(۴۹). Shuell
(۵۰). discoverylearning
(۵۱). advanceorganizer
(۵۲). prerequistiteKnowledge
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
تأثیر انتظار معلم بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان
نوشته:دکتر پروین کدیور
معرفی مقاله
گرچه تحقیق در رابطهء متقابل معلم و دانشآموز و .ثیرات ناشی از این رابطه بر عملکرد آنها،از گذشتههای بسیار دور،توجه مربیان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است،توجه مجدد به این مسأله و بررسی گستردهء ابعاد مختلف آن به تحقیق و بررسی “چگونگی تأثیر انتظار معلم بر عملکرد دانشآموزان”توسط روزنتال و یاکوبسون،در محافل تربیتی انتقادات و سئوالات بسیاری را به وجود آورد.جلب توجه سایر محققان به این مسأله و تلاش آنها برای پاسخگویی به صحّت و سقم یافتههای تحقیق،ابعاد دیگر این رابطه و تأثیرات شگرف ولی پنهان ناشی از این ارتباط را آشکار کرد.نتایج حاصل از مجموعه تحقیقات انجام شده در این زمینه میتواند در بهبود کیفیت تعلیم و تربیت و اهمیت توجه به کلاس درس به عنوان یک صحنهء اجتماعی و رابطهء معلم و دانشآموز مورد استفاده قرار گیرد.
در این مقاله،ضمن اشارهء مختصر به برخی از تحقیقات انجام شده و یافتههای مهم ناشی از آنها،دلایل تأثیرگذاری انتظار در پیشرفت تحصیلی دانشآموزان تشریح و در پایان،نتایج عملی حاصل از این تحقیقات ارائه شده است.این مقاله را خانم دکتر پروین کدیور عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم تهیه و در اختیار فصلنامه قرار داده است که بدینوسیله از ایشان قدردانی میشود.
«فصلنامه»
پایان مقاله