معلم ، مفهومی موسع دارد. کودکی که متولد می شود، از مادر و پدر و خانواده و اطرافیان، تا رسانه ها و شبکه های اجتماعی و گروه های همسال، و تا مسئولان و مردم و همه شهروندان و رفتارهایشان، بالفعل و بالقوه نقش معلم را برای او دارند. اما آنچه «معلم» را به عنوان یک فرد خاص ، از بقیه کسان حائزِ صفتِ معلمی ، متمایز می کند، جایگاه رسمی معلم در نظام آموزش و پرورش است. در واقع، رسمیت یافتن نقش معلمی در یک سازمان و ساختار رسمی به نام « نهاد آموزش و پرورس» نقشی متمایز به معلمی می دهد که بر اساس قوانین و مقررات رسمی ، نظام مند و دقیق بوروکراتیک، او را از فیلترها و مراحل تایید صلاحیت اخلاقی، رفتاری ، علمی و… عبور داده و به مقام معلمی برکشیده است. پس، جامعه به طور طبیعی از کسی که در چنین جایگاهی قرار گرفته انتظار دارد فرد متخلق به اخلاق، مزین به رفتارنیکو، مسلح به علم و متعهد به جامعه و بلکه بشریت باشد.برای این است که وقتی دانش آموزی در خانه ، به والدین می گوید معلممان اینچنین یاد داده یا توصیه کرده یا این کلام را بر زبان رانده ، برای والدین فصل الخطاب است. این فصل الخطاب بودن نه به این خاطر است که معلم را الزاما دانشمندترین و کامل ترین آدم بدانند – چه بسا والدینی که معلم کودکشان را نمی شناسند – بلکه از آن روست که خانواده ها ، علی الاطلاق معلم را برگزیده ِ یک نظام منسجم و به شدت قانونمند می دانند که ذره ای از ساختارهای ترسیم شده چه در حوزه آموزشی و چه در حوزه پرورشی تخطی نمی کند.
بنابراین، جایگاه اجتماعی معلم و نقش آفرینی معلم در این جایگاه، قائم به ساختاری هوشمند و متعقل و منبعث از خردجمعی است. همینطور، نظام آموزشی نیز برگرفته از تجربیات و دانش بشری در شیوه های موثر آموزشی با استعانت از مدرن ترین ابزارهای کمک آموزشی است و این راز اعتماد عمومی به نظام آموزشی رسمی است.
هر چند برخی نظریات چپ ، آموزش و پرورش را ابزار سلطه دولت می دانند تا نسل های بعد را درست همانگونه که خود می خواهد، پرورش دهد وبا استفاده از این ابزار قدرتمند، قدرت و اقتدار حکومت را در نسل های بعد امتداد بخشد ، اما چنانچه محتوای آموزشی با فرهنگ و باورمردمان تضاد و تباینی نداشته باشد، میزان انباشت اقتدار در سیستم آموزش و پرورش دولتی ، به انباشت علم، اخلاق و رفتارهای بهنجاردرنسل های پیاپی می انجامد که به سرمایه ای بزرگ تبدیل می شود و به توسعه انسانی می انجامد. توسعه انسانی یعنی توسعه زیربنای کشور که به سرعت می تواند توسعه اقتصادی و صنعتی و فناوری را به دنبال آورد و به رفاه عمومی و پیشرفت و اقتدار و سعادت جامعه منتهی شود.
چنانچه طی نیم قرن اخیر، دولت ها به این کار اهتمام ورزیده بودند، یعنی ساختار آموزشی دقیق و منضبطی را آفریده بودند و معلمانی با جمیع خصال و خصوصیات لازم ، استخدام کرده یا پرورش داده بودند ، اینک نسل هایی به مراتب مجهزتر به علم و اخلاق و آداب ظهور یافته بودند. بی گمان ، همان طور که در هر پیشرفت و افتخاری، نقش معلم را باید دید و قدر معلم را به دیده منت باید دانست ، در هر رفتار نابهنجاری- از اعتیاد تا اختلاس های بزرگ و بی اخلاقی های متزاید کنونی – نقش نظام آموزشی و ناکارآمدی ها و تنگناها و سستی های آن را نمی توان نادیده انگاشت. جای جواب جلوی این پرسش همچنان خالی است که چرا با وجود این تاکید بسیار زیاد نظام آموزشی ، کتاب های درسی ، رسانه های عمومی از جمله تلویزیون و همه نهاد ها و تریبون ها و منابر رسمی و غیر رسمی بر اخلاق و تقوا و تهذیب و ترس از خدا و توجه آخرت و توصیه به سلامت نفس و همه خصال انسانی و اسلامی ، اینگونه شاهد رشد بی تقوایی و بی اخلاقی و فساد در سطوح مختلف جامعه هستیم تا جایی که به قول رییس قوه قضاییه ، ساختارهایمان به «ساختارهای فسادزا»تبدیل شده است.
جدای ازعوامل دیگر، نقش ناکارآمدی و وجود حفره های پرشمار و عمیق در نظام آموزشی را نمی توان در این ابتلائات نادیده گرفت. براین مبنا، بزرگترین پاداش برای معلمان و جامعه فردا، بازآفرینی نظام آموزشی برمبنای اصولی دقیق و خدشه ناپذیر است.
علیرضا خانی روزنامه اطلاعات