«آموزش»، تنها کلید واژهای است که میتواند نجاتبخش و امیددهنده روزهای بهتر برای همه کودکان باشد و «ترک تحصیل» از دهشتناکترین تراژدیهایی است که هر جامعهای ممکن است با آن روبرو شود. با شیوع کرونا و رواج آموزش مجازی، این روزها بیشتر از همیشه زنگ خطر ترک تحصیل به صدا در آمدهاست.
محمد ملاکی، مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل، درباره عوامل مهم و تأثیرگذار در بازماندگی از تحصیل میگوید: طبق آمار منتشر شده، سال گذشته در کل کشور ۱۴ میلیون و ۶۰۰ هزار دانشآموز مشغول به تحصیل داشتیم؛ اما به جرأت میتوان گفت پوشش تحصیلی دانشآموزان لازمالتعلیم در پایان سال تحصیلی کمتر از ۹۰ درصد است که برای راستی آزمایی آن میتوان آمار سامانه سناد دانشآموزی را با آمار دانشآموزان لازمالتعلیم ثبت احوال، مقایسه تطبیقی کرد.
مسأله اول در بازماندگی کودکان از تحصیل عامل اقتصادی و فقر نیست؛ بلکه بر اساس پژوهشهای ما اولین عامل موثر در بازماندگی کودکان از تحصیل، عامل اجتماعی است و افرادی که از خاستگاه اجتماعی بالاتر برخوردار هستند، دسترسی بهتری به مدارس دارند. دومین عامل مهم و تأثیرگذار در بازماندگی کودکان از تحصیل، نهاد آموزش و پرورش است، اما متأسفانه قوانین ناظر بر آموزش و پرورش قابلیت اجرایی ندارند.
او در گفتگوی تفصیلی با ایسنا با بیان اینکه انجمن حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل، حدود ۴ سال است که به طور رسمی، فعالیت میکند، مسیر راه این انجمن را چنین تشریح میکند: انجمن حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل از سال ۹۵ سلسله پژوهشهایی را در حوزه کودکان انجام داده است. ماحصل این مطالعات که مبتنی بر سبک آموزش و آسیب شناسی کودکان هستند، چهار کارپژوهشی جامع است که قابلیت بهرهبرداری از آنها در کل کشور وجود دارد.
ملاکی میافزاید: اولین کار پژوهشی ما درباره آسیبشناسی کودکان بازمانده از تحصیل بود. در پژوهش دوم نظامهای آموزشی ۱۶ کشور توسعهیافته جهان مورد مقایسه تطبیقی قرار گرفتند. همچنین سال گذشته در یک پژوهش میدانی در کشورهای اروپایی سوئد، فنلاند و نروژ ، از مدارس این کشورها بازدید شد. در پژوهش چهارم، عوامل و موانع بازماندگی از تحصیل را در ایران بررسی کردیم.
وی کودکان بازمانده از تحصیل را، دختران و پسرانی میداند که به دلیل تبعیض طبقاتی، تبعیض جنسیتی، فقر فرهنگی و سایر محدودیتها و محرومیتها از تحصیل بازمانده اند؛ کودکانی با گروه سنی ۶ تا ۱۸ سال که به رغم لازمالتعلیم بودن به دلایل عدیده در هیچ یک از مقاطع تحصیلی مشغول به تحصیل نیستند. این کودکان به دو گروه عمده تقسیم می شوند؛ گروه اول کودکان مناطق عشایری، حاشیهای و روستایی دور افتاده هستند که از همان ابتدا از ورود به چرخه آموزشی محروم شده و از سواد بیبهره ماندهاند. این کودکان در حقیقت، بیسوادان مطلق محسوب
میشوند.
گروه دوم شامل کودکانی میشود که در زمان مناسب یعنی ۶ سالگی وارد مدرسه و سیستم آموزشی شدهاند، اما پس از گذشت چند سال به دلایل متعدد، ناگزیر ترک تحصیل کردهاند. اغلب کودکان این گروه از سنین اندکی برخوردارند و تحت اجبار والدین یا فشارهای معیشتی و اقتصادی و سایر عوامل، وارد بازار کار شده و بدین ترتیب از ادامه تحصیل باز ماندهاند.
هفت عامل مؤثر در بازماندگی از تحصیل
مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل، بر اساس بررسیهایی که انجام دادهاند، اظهار میکند: ۵۲ عامل در بازماندگی تحصیلی کودکان موثر هستند. از سطح سواد والدین گرفته تا تجربه و تخصص معلمان، تراکم کلاسها، محیط زندگی، کلاسهای دوزبانه و چندزبانه و…، اما برخی از این عوامل فقط بین یک تا دو درصد در بازماندگی از تحصیل کودکان مؤثر هستند و ۷ عامل از بقیه مهمتر و مؤثرند.
در این میان، عامل اقتصادی و فقر، مسأله اول در بازماندگی کودکان از تحصیل نیست، بلکه عامل اجتماعی از جمله عوامل مهم، موثر و تأثیرگذار در بازماندگی کودکان از تحصیل است. نظریه پردازان بازتولید اجتماعی معتقدند که مدارس از طریق شایستگی و خاستگاههای اجتماعی به بازتولید نابرابری اجتماعی میپردازند و «افرادی که از خاستگاه اجتماعی بالاتر برخوردارند، دسترسی بهتری به مدارس دارند و این مدرسه است که دانشآموزان را انتخاب میکند و به آنها جهت میدهد.»
این پژوهشگر با اشاره به اینکه یکی از دغدغههای خانوادهها را میتوان پیدا کردن یک مدرسه مناسب برای ثبتنام فرزندانشان دانست، تأکید دارد: این موضوع در شهرهای بزرگ بیشتر به چشم میخورد و برخی از خانوادهها به دلیل تمکن مالی، اولین گزینهای که به ذهنشان خطور میکند ثبتنام در مدارس غیردولتی است. شاید زمانی که اولین مدارس غیرانتفاعی در کشور شروع به فعالیت کردند، کسی تصور نمیکرد به دنبال این مدارس، مدارس دولتی نیز از حالت رایگان خارج شوند و شهریههایی برای خود تعیین کنند.
داستان تکراری دریافت پول توسط مدارس دولتی در سالهای اخیر، دومین دغدغه خانوادههایی است که زندگی معمولی دارند و از پس شهریههای سنگین مدارس غیرانتفاعی برنمیآیند. اگرچه مسؤولان آموزش و پرورش هر ساله از ممنوعیت دریافت پول توسط مدارس دولتی خبر میدهند، اما زخم کهنه دریافت پول اجباری توسط مدارس دولتی هر سال سر باز میکند؛ پولهایی که البته نه به عنوان شهریه بلکه به عناوین مختلف کمکهای مردمی، کلاسهای فوق برنامه، فعالیتهای کمک آموزشی، اردوهای تفریحی آموزشی و … در ابتدای سال تحصیلی و به مرور در طول دوران تحصیل از والدین درخواست میشوند.
از حیث قانونگذاری، ایران کشوری پیشتاز در حوزه توسعه عدالت آموزشی به شمار میرود، اما در زمینه اجرای قانون از سوی دولتمردان بهویژه در حوزه آموزش و پرورش و با آنکه قوانین آن متعدد نیست، با سرعت از اجرای آن دور و دورتر میشویم. حالا دیگر دولت به صراحت اعلام میکند که قادر نیست بودجه لازم برای تأمین هزینههای تحصیل همه دانشآموزان را فراهم کند. تنوع مدارس دولتی که هر کدام به شکلی مجاز به اخذ وجه از اولیا شدهاند، گسترش مدارس غیردولتی، عدم ارائه سرانه مصوب به مدارس که باعث شده گرفتن شهریه حتی در مدارس دولتی نیز تبدیل به یک پدیده عادی شود و بیقانون بودن دریافت شهریه در مدارس غیردولتی که هر سال بر شمارشان اضافه میشود و دولت نیز برای رشد آنها برنامهریزی کرده، دیگر جای سؤالی نگذاشته است.
وی با اشاره به اینکه دومین عامل مهم و تأثیرگذار در بازماندگی کودکان از تحصیل، خانواده است، تصریح میکند: اندازه و ترکیب خانواده، تحصیلات والدین و نگرش والدین به آموزش دختران بهویژه در روستاها و کلاسهای مختلط از عوامل مهم و تأثیرگذار در بازماندگی کودکان از تحصیل هستند. در همین راستا خانوادههای روستایی و حاشیه شهر به دلیل وجود کلاسهای مختلط که دولت به دلیل پایین بودن نرم کلاس و کمبود نیروی انسانی قادر به تفکیک آنها نیست، مانع تحصیل فرزندانشان میشوند و از همه بدتر پدیده کودک همسری است؛ اگرچه این مقوله هم ریشه در اجرای طرح شتابزده و غیر کارشناسی تثبت نظام آموزشی ۶-۳-۳ و استقرار پایه ششم در ابتدایی دارد.
سومین عامل مهم و تأثیرگذار در بازماندگی کودک از تحصیل، نهاد آموزش و پرورش است. چرا آموزش و پرورش به عنوان متولی امر آموزش و پرورش، خودش مانع تحصیل کودکان میشود؟ شاید دلیلش این است که قوانین ناظر بر آموزش و پرورش قابلیت اجرایی ندارد. یونسکو، یونیسف و سازمان ملل متحد طی قراردادهای اجتماعی آموزش را تا سن ۱۸ سالگی اجباری و رایگان کردهاند. علاوه بر آن در اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است که دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور بهطور رایگان گسترش دهد؛ اما در این سالها با سرعت از اجرای آن دور و دورتر شدهایم.
مدیریت ضعیف و ناکارآمد در برخی موارد سبب بازماندگی کودکان از تحصیل شده است؛ از اجرای طرح توسعه متوازن که منجر به هدایت تحصیلی اجباری دانشآموزان میشود تا ایجاد رشتههای نامتناسب در هنرستانهای کارو دانش و فنی حرفهای، نظیر ایجاد رشته تعمیرات آسانسور در شهرک رضویه مشهد که نه تنها خود یکی از عوامل بازماندگی کودک از تحصیل است که منجر به مهاجرت دانشآموزان فارغالتحصیل به شهرهای کلان میشود. مثل روز روشن است که در شهرک رضویهای که ۹۰ درصد خانهها ویلایی است، دایر کردن رشته تعمیرات آسانسور آن هم بدون ابزارآلات و کارگاههای عملی، محلی از اعراب ندارد. اینجاست که ضعف در کارشناسی و ناکارآمدی برخی مدیران آموزش و پرورش نمایان میشود. دلیلش هم این است که اشراف اطلاعاتی پیرامون جغرافیا و اقلیم مناطق آموزشی ندارند؛ در صورتی که با یک بازدید ساده از منطقه متوجه میشوید که باید رشته تحصیلی را که موجب ماندگاری نیرو در منطقه و جلوگیری از مهاجرت میشود در وجود کارخانهها و کارگاههای صنعتی و سنتی جستوجو کرد.
چهارمین عامل مهم و مؤثر در بازماندگی کودک از تحصیل، عامل فرهنگی است. بعضی از باورها، قوانین شریعت، اخلاقیات کاذب و خرافههای فرهنگی و … در بازماندگی کودک از تحصیل نقش دارند و بر روی این مسأله کار نشده است. ببینید بودجههای فرهنگی که از آموزش و پرورش گرفته و به نهادهای دیگر داده میشود، در کجا صرف میشوند؟ چقدر بر روی فرهنگسازی روستاییان و حاشیه شهر کار شده است؟
مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل با اشاره به اینکه پنجمین عامل مهم و تأثیرگذار در بازماندگی کودکان از تحصیل، اقتصاد و فقر است، اضافه میکند: این عامل بر سایر مواردی که برشمردیم نیز اثر دارد، اما درصد آن پایین است. عامل ششم بازدارنده کودکان از تحصیل، جغرافیاست. پراکندگی روستاها در بازماندگی کودکان از تحصیل دخیل است. مدارس شبانهروزی در روستا دایر شدهاند، اما هیچ استقبالی از آنها نمیشود و دانشآموزان از شهرها به آنجا میروند. اگر آماری از مدارس شبانهروزی در روستاهای مجاور مشهد بگیرید، متوجه میشوید درصد بالایی از دانشآموزان آنها بومی منطقه نیستند.
مسافتهای طولانی، جادهها، راههای پرخطر، عدم وجود وسایل نقلیه مناسب و بعضا فقر مالی خانوادهها باعث میشود روستاییان از مدارس شبانهروزی استقبال نکنند. خانوادههای این بچهها از فرزند خود به عنوان نیروی کار استفاده میکنند و نمیتوانند این نیرو را تماموقت به مدارس شبانهروزی بفرستند. والدین این کودکان اعتقاد دارند، اگر این بچه در مدرسهای در محل زندگی و عادی درس بخواند، میتواند حداقل روزانه ۶ ساعت کار کند.
ملاکی، عامل هفتم را جداسازی دانشآموزان دیرآموز و دارای اختلالات یادگیری از سایردانش آموزان برمیشمارد و معتقد است که اولین اثر نامطلوب جداسازی در عصری اتفاق میافتد که جوامع بشری به این سو حرکت میکنند که بتوانند شرایطی فراهم کنند که در آن تمامی افراد از هر جنس، نژاد، طبقه اجتماعی، تواناییها و ناتواناییهای فردی حضور فعال در جامعه داشته و حق بهرهمند شدن از امکانات اجتماعی را داشته باشند.
یکی از این امکانات، آموزش همگانی در کنار همسالان است؛ یعنی دانشآموزانی که صرفا دارای مشکلات تحصیلی بوده و فاقد هرگونه مشکل اولیه در رفتارهای سازشی هستند، حق برخورداری از آموزش عادی را دارند. دومین اثر مربوط به بعد عاطفی هر دو گروه است. احساس عدم کفایت یکی از اولین واکنشهایی است که جداکردن دانشآموزان دارای مشکلات تحصیلی میتواند در این دانشآموزان ایجاد کند. محرومیت از یک حق به این معنی است که فرد لیاقت بهرهمندشدن از آن حق را نداشته است. احساس بیلیاقتی میتواند به ایجاد نگرش منفی نسبت به خود منجر شود. افت یا از بین رفتن انگیزه و ناامیدی نیز از تبعات بعدی این روند است.
سومین اثر آن است که اگر دانشآموزی مشکلش در یادگیری برخی یا تمامی دروس است، در محیطی قرار گیرد که توقع آموزشی در حدی نباشد که موجب ترغیب تلاش در وی شود، زیرا میتوان انتظار بیعلاقه شدن نسبت به درس را از وی داشت. چرا که برنامه آموزشی برای به بالفعل رساندن استعدادهای دانشآموزان باید یک سطح بالاتر از تواناییهای اولیه یادگیرنده باشد.
مدرسه بستر مناسبی برای دانشآموزان فراهم میکند تا با افرادی از فرهنگهای مختلف، طبقات متفاوت اجتماعی، تواناییها و ناتوانیها آشنا شده و به آنها احترام بگذارد و حقوقشان را رعایت کند. جداکردن افرادی که تواناییهای محدودتر تحصیلی دارند، باعث محروم شدن سایر دانشآموزان از داشتن تجربه مثبت و سازنده برخورد با این افراد میشود و در نتیجه حد تحمل آنها برای برخوردهای بعدی در جامعه کاهش مییابد. با این روند، چگونه میتوان انتظار داشت که در آینده نه چندان دور، فارغالتحصیلان مدارس استثنایی، توسط همسالان خود که اکنون شهروندان و مسؤولان همان جامعه هستند مورد پذیرش قرارگیرند و حداکثر امکانات را برای حضور فعال آنها را مهیا سازند؟
پوشش تحصیلی کاذب
این استاد دانشگاه میگوید: ما آماری به نام پوشش تحصیلی غیرواقعی و کاذب نیز داریم که با احتساب هزاران دانشآموز اتباع خارجی بر این آمار مانور داده میشود. وجود دانشآموز اتباع خارجی در این آمار، مقایسه و تطبیق پوشش تحصیلی را برهم میزند. گفته میشود ۹۷ درصد پوشش تحصیلی داریم که آمار درستی نیست. در استان خراسان رضوی ۹۰ درصد پوشش تحصیلی و گاهی اوقات ۸۷ درصد پوشش تحصیلی داریم. در سال ۹۶ و ۹۷ در استان خراسان رضوی ۲۸ هزار دانشآموز بازمانده از تحصیل بر اساس داشتههای ستاد فقط در حوزه ابتدایی شناسایی شدند؛ اما آمار واقعی بیشتر از اینهاست.
بازماندگی از تحصیل دختران
به گفته ملاکی، ترک و بازماندگی از تحصیل در مقطع متوسطه بیشتر است و به لحاظ جنسیتی، آمار دختران بازمانده از تحصیل بیشتر از پسران است. این موضوع بنا به دلایل مختلف اجتماعی، فرهنگی و … است، اما یکی از دلایل آن میتواند سوء مدیریت باشد. برخی مدیران آموزش و پرورش، مدیران بخشنامهای و جلسهای هستند. این مدیران ایدهپرداز و سلسله مراتبی نیستند و بر همین مبنای ذکر شده، ۳ هزار معلم با مدرک دکترا در این سیستم جایگاه مشخص ندارند.
در سال تحصیلی ۹۶-۹۵ در خراسان رضوی ۲۸ هزار دانشآموز بازمانده از تحصیل داشتیم. در آن زمان براساس یک الگوی جامع تحت عنوان «رصد نقطه به نقطه» با کمک مدیران مدارس و خانههای بهداشت و …، تمامی بازماندگان از تحصیل شناسایی شدند و قریب به ۲۴ هزار و ۵۳۰ نفر به مدارس بازگشتند. از این تعداد ۴۷۸۰ دانشآموز علیرغم اینکه شناسایی شده بودند، اما آموزش و پرورش به دلایل عوامل مختلفی به تنهایی قادر به بازگشت آنها به مدرسه نبود و حتی یک نفر هم جذب مدارس نشد.
همچنین متأسفانه آمار ترک تحصیل در دوره اول و دوم متوسطه به مراتب بیشتر از ابتدایی بوده و هست.