حافظانه ۲ – حافظ وتاثیر اواز داستان آفرینش (ابلیس و آدم ) کشف الاسرار
گفته اند که ابلیس به پنج چیز مستوجب لعنت و مهجور درگاه بی نیازی شد و ادم به عکس آن به پنج چیز کرامت حق یافت و نور هدی و قبول توبه . یکی آن است که ابلیس به گناه خویش معترف نشد. کبروی او را فرا اعتراف نگذاشت. و آدم به صفت عجز باز آمد و به گناه خویش مقر آمد. دیگر آن که ابلیس از کرده پشیمان نگشت و آدم به صفت عجز باز آمد و به گناه خویش مقر آمد. دیگر آن که ابلیس از کرده پشیمان نگشت و عذر نخواست ،و آدم از کرده ی خود پشیمان شد و عذر خواست و تضرع کرد
به نقل از کتاب کشف الاسرار در داستان آفرینش آدم– جلد ۳ ص۵۷۳-۵۷۰
گفته اند که ابلیس به پنج چیز مستوجب لعنت و مهجور درگاه بی نیازی شد و ادم به عکس آن به پنج چیز کرامت حق یافت و نور هدی و قبول توبه . یکی آن است که ابلیس به گناه خویش معترف نشد. کبروی او را فرا اعتراف نگذاشت. و آدم به صفت عجز باز آمد و به گناه خویش مقر آمد. دیگر آن که ابلیس از کرده پشیمان نگشت و آدم به صفت عجز باز آمد و به گناه خویش مقر آمد. دیگر آن که ابلیس از کرده پشیمان نگشت و عذر نخواست ،و آدم از کرده ی خود پشیمان شد و عذر خواست و تضرع کرد. سوم ابلیس در آن نافرمانی با خود در نیفتاد و ملامت نفس خود نکرد، و ادم روی با خود کرد و خود را در آن ذلت ملامت کرد. چهارم ابلیس توبه بر خود واجب ندید و از آن نافرمانی عذر نخواست و تضرع نکرد و آدم دانست که توبه کلید سعادت است و شفیع مغفرت و آن را بر خود واجب دید بشتافت و تا روی قبول ندید باز نگردید. پنجم ان است که از رحمت خداوند نومید شد ابلیس. ندانست آن بدبخت که نومیدی از لئیمان باشد و رب العزه لئیم نیست… و آدم نومید نگشت و دل در رحمت و مغفرت بست. روزگاری بر درگاه بی نیازی می زارید و می نالید تا به رحمت و مغفرت رسید
نمونه اشعاری از حافظ در خصوص آفرینش و حضرت آدم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آن که آورد مرا باز برد در وطن ام
حافظ بهخود نپوشید این خرقه ی می آلود ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را
من آدم بهشتی ام اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مهوش ام
چون عاشق می شدم گفتم که، بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریاچه موج خون فشان دارد
حافظ خلد برین خانه ی موروث من است اندرین منزل ویرانه نشیمن چه کنم؟
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تاروی در این منزل ویرانه نهادیم
برو ای زاهد خودبین، که زچشم من و تو راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
فرشته عشق نداند که چیست، قصه مخوان بخواه جام و گل – آبی به خاک آدم ریز
جلوه ای کرد رفت، دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و برآدم زد
من ام که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویم ات، ای کارساز بنده نواز
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت جاودان کس نشنیدم که درین کار بماند
کمر کوه کم است از کمر مور آنجا نا امید از در رحمت مشو، ای باده پرست
سهو و خطای بنده گر اش هست اعتبار معنی عفو و رحمت پروردگار چیست؟
بیار باده که دوشم سروش عالم غیب نوید داد که عام است فیض رحمت او
هر چند غرق بحر گناه ام ز صد جهت تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمت ام
مرجع : عرفان ورندی در شعرحافظ- داریوش آشوری