پیرامون یادگیری

شگفتی‌های یادگیری

رشد قابل توجه مغز انسان در طول قرن‌های متمادی، در مقایسه با جانورانی که در مدت مشابه هیچ تغییری در اندازه مغزشان به وجود نیامده، بسیار جالب و قابل تأمل است.
مغز انسان معمولی حدود ده میلیارد نرون (سلول عصبی) در ناحیه کرتکس و نود میلیارد نرون در بخش میانی دارد. هر یک از سلول‌های عصبی نیز به نوبه خود یک تا ده هزار تار عصبی موسوم به «سیناپس» دارند.
مغز را می‌توان یک اندام و در عین حال یک فرایند در نظر گرفت. فرآیند از این جهت که از هنگام تولد تا مرگ، به طور بی‌وقفه، در حال ایجاد جریان‌های الکتریکی و تکامل است. مغز ما در هر ثانیه حدود یک میلیارد اطلاعات دریافت می‌کند و می‌تواند در هر ثانیه چهار میلیارد اطلاعات را بین دو نیم کره چپ و راست مبادله کند.
بسیاری از متخصصان عقیده دارند که مغز انسان ذاتاً طوری برنامه‌ریزی شده است که بتواند از اطلاعات با روش‌های خاصی استفاده کند. دانشمندان با بررسی ترتیب اجزای جمله در زبان‌های گوناگون دنیا، دریافته‌اند که الگوی جمله‌سازی در ۷۹درصد از زبان‌های دنیا به یکی از دو صورت «فاعل، مفعول، فعل» یا «فاعل، فعل، مفعول» است و نتیجه گرفته‌اند که زبان در واقع انعکاسی از نحوه تفکر ماست.
به نظر می‌رسد، وظایف خاص دو نیم کره مغز در همان آغاز تولد تعیین می‌شود و این برنامه‌ریزی برای جنس مونث و مذکر متفاوت است. در جنس مذکر نیم‌کره راست و در جنس مونث نیم‌کره چپ بزر‌گ‌تر است و طبق تحقیقات جدید، حتی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی آن‌ها نیز با هم تفاوت دارد.

توانایی‌ها

هر انسانی در نوع خود منحصر به فرد است، زیرا مغزی منحصر به فرد دارد. تجربه‌ها و آموخته‌های ما در مغز، موجب تغییرات فیزیکی و شیمیایی آن می‌شود. پس به دلیل ناهمانندی‌ تجربه‌های اشخاص، ساختار مغز آن‌ها نیز با تمام مردم دنیا تفاوت دارد.

عملیات اجرایی مغز به سطوح سه‌گانه تقسیم می‌شود:

۱. سطح اعمال ابتدایی 

۲. سطح حسی 

۳. سطح منطقی 

سطح ابتدایی ما را قادر می‌سازد بخشی از کارها را به طور ناخودآگاه انجام دهیم و ذهن خود را متوجه اعمالی کنیم که مستلزم هوشیاری است. سطح حسی به ما امکان می‌دهد که در عین تفکر، احساس هم بکنیم. سطح منطقی منشأ پیدایش عقاید و زبان است. با این که سطح‌های حسی و منطقی به صورت تلفیقی عمل می‌کنند، سطح منطقی کنترل سطح حسی را نیز عهده‌دار است.

مغز علاوه بر شناسایی وجود خود، دنیای اطراف را نیز می‌شناسد و ارتباط ما را با دنیای خارج برقرار می‌سازد. تحلیل دنیای اطراف به وسیله مغز، بر اساس اصول و ضوابطی صورت می‌گیرد که خودش ابداع می‌کند. جالب‌ترین جنبه کارکرد ذهن این است که می‌تواند دنیای اطراف خود را تجربه کند، سپس اطلاعات مربوط را در حافظه ذخیره سازد و از آن‌ها برای تغییر در اطراف خویش بهره ببرد.

به عبارت دیگر، مغز یک پردازشگر هدفمند و هوشمند اطلاعات است. 

همه اعمال ما از مغز نشئت می‌گیرد. حتی ساده‌ترین کارها از قبیل برداشت یک گام یا بلند کردن مداد، نیازمند عملیات پیچیده مدارهای مغزی و هماهنگی بین اندام بینایی و عضلانی فرد است که باید چند میلیونیم ثانیه قبل از انجام آن عمل به وسیله مغز ایجاد شود.



زبان‌آموزی 

مغز یادگیری و کاربرد زبان را ممکن می‌سازد و تنها مغز انسان قادر است بر اساس اطلاعات محدودی که دریافت می‌کند، بسته به نوع ارتباط آن‌ها، بی‌نهایت ترکیب از کلمه‌ها و اصطلاحات بسازد. 

بنابراین، تولیدات زبانی کودکان بسیار متنوع‌تر از آن است که از محیط دریافت می‌کنند. محققان عقیده دارند مغز نوزاد انسان در هنگام تولد برای فراگیری زبان، برنامه از پیش تعیین شده‌ای دارد. برنامه‌ای که «چامسکی» آن را ابزار زبان‌آموزی (LAD) نامیده است.

مغز علاوه بر آن که فراگیری زبان را ممکن می‌سازد، امکان استفاده نمادین از آن را نیز به انسان می‌دهد. این کارکرد نمادین زبان، انسان را قادر می‌سازد با فکر کردن به چیزهایی که وجود خارجی ندارند، پا را از قلمرو زمان و مکان فراتر بگذارد و رویاها و آرزوهایش را تحقق بخشد. همچنین مغز ما اطلاعات را برای استفاده در آینده ذخیره می‌کند.

اگر موضوعی که باید به خاطر بسپاریم، شکل کلامی داشته باشد، با این که عین کلمات بعد از مدتی فراموش می‌شود، مضمون کلی آن در ذهن می‌ماند. تحقیق در مورد افراد دو زبانه نشان داده است آن‌ها یک مطلب خاص را به یاد می‌آورند، اما غالباً نمی‌دانند با کدام یک از دو زبان آن را حفظ کرده بودند! یعنی حافظه ما کاری به شکل ظاهری پیام‌ها ندارد.



ذخیره و فراخوانی 

ظرفیت انسان شگفت‌آور است. تخمین‌زده می‌شود که هر انسان در طول عمرش به طور متوسط یک تریلیون اطلاعات در مغز خود ذخیره می‌کند. شگفت‌انگیزتر از ظرفیت مغز، قدرت فراخوانی آن است. با این که رایانه‌ها سرعت بسیار زیادی برای جست‌وجوی اطلاعات دارند، برای دستیابی به اطلاعات خاص ناگزیرند تمام حافظه خود را مرور کنند.

در حالی که مغز انسان می‌تواند عملیات جست‌وجو را به صورت گزینشی انجام دهد و یکراست به سراغ اطلاعات مورد نظر برود. برای مثال، یک شطرنج باز ماهر ممکن است پنجاه هزار حرکت گوناگون به حافظه خود سپرده باشد، اما در هنگام انجام یک حرکت خاص، تنها به حرکاتی می‌اندیشد که در آن مرحله خاص از بازی به آن‌ها نیاز دارد.



حل‌ مسأله 

قابلیت دیگر مغز انسان استفاده از اطلاعات جمع‌آوری شده برای حل مسأله است. پرندگان، حشرات و سایر جانوران برای تنازع‌ بقا از غریزه پیروی می‌کنند. مثلاً عنکبوتی که تاری را در نهایت ظرافت می‌تند، نمی‌تواند از هوش خود برای تنیدن تار متفاوتی استفاده کند. اما ذهن کودکی که هنگام بازی، با قطعات مکعب شکل خانه می‌سازد، نمونه‌ای از فرایند حل مسأله است؛ چیزی که عنکبوت هرگز قادر به انجام آن نخواهد بود.

انواع فعالیت‌های ذهنی 

مغز انسان آن‌قدر پیچیده و بغرنج است که تشریح فعالیت‌های آن حتی برای بزرگ‌ترین دانشمندان، مثل توصیف «فیل در تاریکی» است. هر کدام سعی می‌کنند مغز را از یک بعد تجزیه و تحلیل کنند. همه این تحلیل‌ها نیز غالباً درست هستند، اما نمی‌توانند تصویری کلی از این پدیده شگفت خلقت ارائه دهند.



امواج مغزی 

یکی از راه‌های مطالعه فعالیت‌های مغزی، استفاده از وسیله‌ای به نام الکترو اینسفالوگراف (EEG) است که تصویری عینی از تغییرات الکتریکی مغز ارائه می‌دهد. محققان امواج مغزی را به چهار دامنه فرکانس تقسیم کرده‌اند.

همان‌طور که در تصویر دیده می‌شود، امواج مغزی انسان در هنگام بیداری کامل و هنگام دیدن رویا تقریباً یکسان است.

یادگیری انسان

مهم‌ترین مسأله در یادگیری این است که درست یادگرفتن را یاد بگیریم. برای دستیابی به حداکثر کارایی و موفقیت، یادگیرندگان باید روش‌هایی را برای یادگیری اتخاذ کنند که با زمینه‌ها، توانایی‌ها و مطالب مورد نظرشان سنخیت بیشتری داشته باشد. بدیهی است که افراد تا توجه خود را به چیزی متمرکز نکنند، نمی‌توانند آن را یاد بگیرند. نظریه‌پردازان یادگیری برای «توجه کردن» سه مرحله قائل‌اند:

در مرحله اول، افراد باید توجه خود را به موضوع مورد نظر معطوف کنند.

در مرحله دوم، باید به قصد واکنش نشان دادن، ذهن خود را در مورد آن موضوع فعال کنند.

در مرحله سوم، باید بکوشند ذهن خود را تا پایان یادگیری در حالت انگیختگی نگهدارند.

از طرفی افراد تا چیزی را نفهمند، آن را یاد نمی‌گیرند.

یکی از مشکلات طراحی برنامه‌های آموزشی این است که آنچه برای یک فرد قابل‌فهم است، ممکن است برای فرد دیگر مبهم یا اساساً غیرقابل فهم باشد. یعنی فهمیدن یک مطلب بیش از آنکه به موضوع ارتباط داشته باشد، به افراد بستگی دارد.

یادگیرندگان برای افزودن یک مطلب جدید به دانش خود، باید اطلاعات پیش?نیاز آن مطلب را در ذهن داشته باشند، و گرنه زمینه فهم و به خاطرسپردن آن را نخواهند داشت. به عبارت دیگر، باید فعالانه در فرایند یادگیری شرکت کنند.

کارشناسان مسائل آموزشی، روش‌های یادگیری را به دو روش استقرایی و استنتاجی تقسیم می‌کنند. در روش استقرایی (جزء به کل) از کلیات به مصداق‌ها می‌رسیم و در روش استنتاجی (کل به جزء) از مصداق به یک مجموعه امور کلی دست می‌یابیم. یادگیری (کل به جزء) مستلزم آن است که یادگیرندگان موضوع کلی را بفهمند و بتوانند آن را در شرایط گوناگون به کار ببرند. به عبارت دیگر، در یادگیری (کل به جزء) از مسائل انتزاعی به مسائل عینی می‌رسیم و در یادگیری (جزء به کل) از مسائل عینی، مسائل انتزاعی را استنباط می‌کنیم.

در یادگیری، پردازش اطلاعات در چند مرحله صورت می‌گیرد:

۱. مغز اطلاعات جدید را دریافت می‌کند.

۲. اطلاعات قابل فهم را برمی‌گزیند.

۳. اطلاعات را از محل دریافت به محل ضبط آن‌ها انتقال می‌دهد.

۴. اطلاعات برگزیده و انتقال یافته را برای استفاده در آینده ذخیره می‌کند.

مغز اطلاعات موردنیاز خود را از دو منبع دریافت می‌کند:

۱. از خارج و به واسطه حواس پنج‌گانه؛

۲. از داخل و با استفاده از منابعی همچون حافظه، احساسات و تفکر.

میزان فهم، پردازش و حفظ اطلاعات یا زایل‌شدن آن‌ها به سه عامل بستگی دارد:

۱. میزان وجود اطلاعات پیش‌زمینه برای فهم آن‌ها؛

۲. قابلیت فهم ساختار اطلاعات دریافتی؛

۳. میزان رغبت نسبت به پردازش و ذخیره اطلاعات موردنظر.



حافظه

اساساً ارزش یادگیری با میزان اطلاعات ذخیره شده در مغز و امکان فراخوانی آن‌ها ارتباط مستقیم دارد. در واقع، اگر کسی نتواند اطلاعاتی را ذخیره، نگهداری و هنگام نیاز فراخوانی کند، نمی‌توان گفت آن‌ها را به درستی یاد گرفته است. حتی احتمال دارد به آن‌ها توجه کرده و آن‌ها را فهمیده باشد، اما یاد نگرفته باشد. این موضوع به‌ویژه در آموزش مهارت‌های زبانی اهمیت بسیار دارد.

کارشناسان حافظه را به دو بخش فرضی تقسیم می‌کنند: یکی حافظه کوتاه‌مدت یا همان حافظه خودآگاه و محدود که کار آن دریافت و فراخوانی اطلاعات و مطالب تازه آموخته شده است. دیگری حافظه بلندمدت که اطلاعات را مدتی طولانی حفظ می‌کند.

عوامل متعددی در حفظ و فراخوانی اطلاعات مؤثرند. از مهم‌ترین این عوامل، یکی میزان هماهنگی بین ساختار اطلاعات موردنظر و شبکه ذهنی افراد و دیگری کیفیت رمزگشایی اطلاعات و میزان پردازش آن‌ها قبل از ذخیره‌شدن در حافظه بلندمدت است. برای حداکثر میزان حفظ و بالاترین حد فراخوانی، لازم است دانش جدید خود را به دانسته‌های قبلی پیوند زنیم یا آن‌ها را به شبکه ذهنی خویش الحاق کنیم. برای این کار، همان‌طور که گفته شد، ذهن اطلاعات را نگه می‌دارد، اما شکل ظاهری پیام‌ها را دور می‌ریزد. ناگفته نماند که اطلاعات بامعنی نسبت به اطلاعاتی که بدون فهمیدن حفظ می‌کنیم، مدت بیشتری در ذهن باقی می‌مانند و آسان‌تر فراخوانی می‌شوند. به علاوه، مطالبی که با نوعی آمیختگی حسی و عاطفی همراه باشند، واضح‌تر و بیشتر در ذهن می‌مانند. 

همچنین، انگیزه و هدف یادگیرنده از دریافت دانش جدید، اهمیت خاصی در کیفیت حفظ و فراخوانی آن دارد. سایر عوامل مؤثر در این باره عبارت‌اند از: محتوای مطلب، توان افراد و مقدار و میزان دشواری مطلب.

مدت حفظ مطلب در حافظه بلندمدت با روش‌های گوناگون قابل افزایش است. از مهم‌ترین این روش‌ها تکرار دفعات تمرین و ممارست، یادگیری توأم با فهم مطالب و اتخاذ روش‌های خاص است.

گاهی یادگیرندگان برای حفظ مطالب در حافظه بلندمدت، از روش مناسبی استفاده نمی‌کنند. تحقیقات نشان داده است اگر سؤال‌هایی که برای سنجش میزان یادگیری پرسیده می‌شود، با تأخیر همراه باشد، به یادگیری کمک بیشتری می‌کند. همچنین، پاسخ‌های غیرمستقیم و به عبارتی در لفافه پاسخ‌دادن به سؤالات یادگیرندگان، نسبت به پاسخ‌های حاضر و آماده، تأثیر بهتری دارد. زیرا ممکن است پاسخ‌های مستقیم به دلیل کاستن از میزان تلاش ذهنی افراد، روند یادگیری را کُند کند.



تقویت حافظه

کارشناسان مسائل یادگیری برای تقویت حافظه و یادگیری بیش از هر چیز بر «یادگیری توأم با فهم» تأکید می‌ورزند. وظیفه اصلی معلم این نیست که مطلبی را مرتب تکرار کند، بلکه باید به دانش‌آموز کمک کند روش‌هایی برای سازمان‌دهی معنی‌دار دانش خویش ابداع کند. زیرا اطلاعات معنی‌دار دیرتر فراموش می‌شوند و زودتر به یاد می‌آیند.

پس کار اصلی معلم، معنی و مفهوم‌دادن به مواد درسی است و یکی از راه‌های آن اطمینان حاصل کردن از آمادگی قبلی دانش‌آموزان برای فراگیری مطلب است. مثلاً در مورد آموزش زبان خارجی به دو روش عمل می‌شود:

۱. برای یادگیری لغات، آن‌ها را در متن جمله‌ها یاد می‌گیرند، حدود ۹۰ درصد آن‌ها را به خاطر می‌سپارند، اما دانش‌آموزانی که کلمه‌ها را به‌طور مجزا حفظ می‌کنند، فقط ۲۰ درصد آن‌ها را حفظ می‌کنند.

۲. دانش‌آموزانی که در حین مطالعه یک متن داستانی، پاراگراف به پاراگراف آن‌را به صورت جمله‌های ساده چکیده‌نویسی می‌کنند، بسیار بیشتر از سایرین می‌توانند موضوع را درک کنند و ماجراها را به خاطر بسپارند.



خصوصیات دانش‌آموز موفق

دانش‌آموزان موفق آن‌هایی هستند که با توان بالقوه خود به تفاهم و هماهنگی رسیده باشند. این افراد می‌توانند بین احساسات و توان فکری خود و عوامل آموزش همچون معلم، مطالب درسی و… توازن معقولی ایجاد کنند.

موفقیت را نمی‌توان تنها با نمره امتحانی سنجید. توان بعضی دانش‌آموزان گاهی خیلی بیشتر از نمره بیست است. در حالی که برای بعضی‌ها نمره ده نتیجه حداکثر تلاش آن‌هاست.

همچنین، موفق‌نشدن در تحصیل همیشه به دلیل‌ِ پایین‌بودن توان ذهنی اشخاص نیست. مثلاً در بعضی‌ها ممکن است از نبود عدم تطابیق بین روش ارائه مطلب و روش خاص فرد برای یادگیری باشد یا از ناسازگاری با ساختار اجتماعی کلاس ناشی شود. برخی معتقدند، دانش‌آموزان فقط چیزهایی را یاد می‌گیرند که انجام می‌دهند. این عبارت، در بین سخنان گوناگونی که در خصوص یادگیری و تدریس ابراز شده است، از همه نامتعارف‌تر به نظر می‌رسد.

برای روشن‌شدن مطلب مثالی می‌آوریم: دانش‌‌آموزانی که یک سخنرانی را به طور صحیح و با موفقیت گوش می‌کنند، یاد می‌گیرند که به سخنرانی گوش و مطالب مهم آن‌را استخراج کنند. اما دانش‌آموزانی که نتوانند یک سخنرانی را به طور صحیح گوش کنند، ممکن است اصلاً احساس نیاز به گوش‌دادن نکنند یا زمینه لازم برای درک، دسته‌بندی و ذخیره اطلاعات ارائه شده در سخنرانی را نداشته باشند.

در چنین مواردی، آن‌ها انجام‌دادن چیزی را یاد گرفته‌اند که به راستی انجام داده‌اند. یعنی برخلاف تصور سخنران (معلم) چیزی یاد نگرفته‌اند. چون مشغول انجام‌ آن کاری نبوده‌اند که معلم انتظار داشته است. در بعضی کلاس‌ها، دانش‌آموز با وجود حل‌کردن تمرین‌های درسی چیزی نمی‌فهمد و انجام تکالیف برایش حکم معماهای بی‌معنایی را دارد که ناچار باید حل کند، یعنی دانش‌آموز چیزی را یاد می‌گیرد که انجام می‌دهد. اما این یادگیری (طوطی‌وار) آن چیزی نیست که انتظار داشته‌ایم.



بازخورد

باورهای شخصی نقش مهمی در حالات و رفتار دانش‌آموزان دارند. اگر آن‌ها مواد درسی و فعالیت‌های کلاسی را ثمربخش و سودمند بدانند، به خواسته‌های معلم گردن می‌نهند. یعنی اگر احساس کنند انجام‌دادن تکالیف و شرکت در فعالیت‌های کلاسی آن‌ها را در رسیدن به اهدافشان یاری می‌کند، رغبت بیشتری برای شرکت در فعالیت‌های کلاسی از خود نشان می‌دهند. البته عکس این قضیه هم صادق است. امکان دارد نارضایتی از کلاس به اُفت تحصیلی و حتی ترک‌تحصیل منجر شود.

واکنش مثبت یا منفی دانش‌آموز در مورد فعالیت‌های کلاسی، بیش از هر چیز به بازخورد دریافتی از معلم و هم‌کلاسی‌ها بستگی دارد.

دانش‌آموز هم مثل هر انسان دیگری تمایل دارد کارهایی انجام دهد که در او احساس خوبی پدید می‌آورد. بنابراین، معلم باید عامل بازخورد را طوری تدارک ببیند که موجب دلگرمی و در نتیجه مشارکت هر چه بیشتر دانش‌آموزان در یادگیری شود.

معلمان باید همواره نسبت به نوع بازخورnی که در دانش‌آموزان به وجود می‌آورند حساس باشند و توجه کنند که بازخورد آن‌ها جوابگوی نیازهای عاطفی و فکری دانش‌آموزان باشد. یعنی پیش خود حساب کنند بازخوردی که دانش‌آموزان دریافت می‌کنند، آن‌ها را به انجام هر چه دقیق‌تر تکالیف و مشارکت فعالانه ترغیب می‌کند یا برعکس آن‌ها را در مورد ناتوانی خود متقاعدتر می‌سازد؟! 

آیا بازخوردی که دریافت می‌کنند، موجب تمیزدادن عملکرد خوب و بد خودشان می‌شود تا بتوانند ارزشیابی صحیحی از خود داشته باشند یا این که در آن‌ها احساس سردرگمی و سوء‌تفاهم به وجود می‌آورد.معلمان چه نوع بازخوردی برای دانش‌آموزان تدارک ببینند تا تأثیر مثبتی بر آنان داشته باشند؟

معلمان بیش از هر چیز باید واکنش‌های عاطفی دانش‌آموز را مدنظر داشته باشند و به آن‌ها بفهمانند که احساسشان را درک می‌کنند. آنان باید به دانش‌آموزان بفهمانند که انتظار دارند در تمام فعالیت‌های کلاسی شرکت کنند و موفق باشند. همچنین بر این نکته تأکید کنند که اشتباه کردن در فرایند یادگیری امری طبیعی و آموزنده است.

آن‌ها باید در کلاس حالت تکلیف محوری ایجاد کنند، زمان‌بندی و توالی درس‌ها باید به گونه‌ای تنظیم شود که دانش‌آموزان برای انجام تکلیف بعدی فرصت کافی داشته باشند و سرانجام باید بکوشند هرگونه شرایط نامطلوب از قبیل حس سردرگمی و بیهودگی را از بین ببرند.

هر نوع ارزشیابی در واقع نوعی بازخورد است. پس معلمان باید از همه اوراق امتحانی، پرسش‌های شفاهی و… به منزله وسیله‌ای برای کمک به دانش‌آموزان استفاده کنند و تا حد ممکن، خودباوری و اعتمادبه‌نفس آن‌ها را تقویت کنند. بعد از هر امتحان، معلمان باید تحلیل روشنی از ضعف‌ها و مشکلات دانش‌آموز ارائه دهند و ضمن نوعی جمع‌بندی امیدوارکننده، پاره‌ای توصیه‌های علمی برای جبران ضعف‌های هر یک از دانش‌آموزان پیشنهاد کنند.

ترجمه و تلخیص: حبیب‌ یوسف‌زاده 

*نویسنده: کنت چستن 

منبع: رشد معلم

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا