حکایتهای آموزشی و تربیتی
حکایتی از باب «در تاثیر تربیت» گلستان سعدی

پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت: این فرزند تو است، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش. گفت: فرمانبردارم. سالی چند بر او سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت[سخندانی] منتهی شدند. مَلِک، دانشمند را مؤاخذت کرد و معاتبت[سرزنش] [فرمود] که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی.
گفت: بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسان است و طبایع[جِ طبیعت] طباع[ج ِ طبع. سرشت] مختلف.
گفت: بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسان است و طبایع[جِ طبیعت] طباع[ج ِ طبع. سرشت] مختلف.
گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی
در همه سنگی نباشد زر و سیم
بر همه عالم همی تابد سهیل
جایی انبان* می کند جایی ادیم**
* توشه دان
** پوست دباغی شده و موج دار و رنگین

