مایکل کریدرز- مترجم علی محمد حق شناس – طرح نو – ۱۳۸۲ – چاپ چهارم
«آنچه را تایید می کنی درست همان باشد که خود آن را یا تحقق بخشیده باشی، یا دیده باشی و یا شناخته باشی». ص ۱۸
بودا در منطقه زمینهای پست نپال به دنیا آمد. نام قبیله او گوتاما بود.
۱- در جامعه هند آن زمان چار طبقه وجود داشت ( و طبقه را به سانسکریت وارنا می گفتند) در راس جامعه برهمنانان بودند و اینان روحانیان مذهب قربانی و روشنفکران بودند که با همه مقام و ترتیبشان به هر حال هیچ اعمال قدرت نمی کردند.
۲- اعمال قدرت به طبقه رزمیاران ( کماتیا و به سانسکریت کشاتریا) سپرده شده بود وظیفه این طبقه جنگیدن و حکومت راندن و پرداختن مخارج قربانی بود. شاهان و بخبا در همین طبقه جای داشتند.
۳- سومین طبقه مردمان عادی که کشتیاران خوانده می شدند. ( به سانسکریت «ویشیا»)
خدمتکاران ( شودرا) و اینان شایسته آن نبودند که از فوائد مذهب قربانی بهره ور شوند
مراحل زندگی بودا:
۱- ترک دنیا کردن در اوان جوانی خود او در درباره این دوره می گوید: به نظرم رسید که زندگی در خانواده تنگ و کثیف است حال آنکه زندگی در بی خانمان باز و فراخ است… و دلیل خود را نیز این گونه بیان می کند: چرا که من محکوم به زایش و پیری و بیماری و مرگ و اندوه و آلودگی ام در پی کسب چیزی باشم که محکوم به همین هاست؟
در زمان بودا نظریه تناسخ قبول تمام یافته بود و تارکان دنیا عملا به یک طبقه پنجم بدل شده بودند.
۲- به سوی بیداری: این دوران زندگی بودا به سفرهای طولانی و آشنایی با افراد و طبقات مختلف منجر شد خود او در این مورد و آشنایی با پیرامونش می گفت: نیلوفر آبی را دیده ای که چگونه در آب می روید و در آب می بالد و از آب بیرون می آید و بالای آن می ایستند تا به آب آلوده نشود؟ من نیز که در جان زاده شدم و در جان پرورده شدم چون بر جهان چیره شدم ناآلوده به جهان در آن زندگی می کنم.
مراحل چهارگانه مراقبه(جذبه):
مرحله اول: در نخستین مرحله مراقبه کننده از هر آنچه در پیرامون اوست بی خبر می شود. توجه او به طور لاینقطع بر موضوع مراقبه متمرکز است، در این حالت هم از راحت جسمانی بهره مند است و هم از آن لذت لطیف تر روحانی
مرحله دوم یا جذبه دوم و سوم: مراقبه کننده رفته رفته مشغله فکر کردن را به کلی پشت سر می گذارد فقط مجذوب موضوع مراقبه می گردد.
جزبه چهارم: مراقبه کننده اینک واقعاً به عین موضوع مراقبه بدل شده است یعنی وجود او دیگر از هیچ چیزی باخبر نیست.
از نظر بودا مراحل چهارگانه بالا نوعی رهایی موقت است و به ختم قطعی و همیشگی رنج و درد به هیچ روی راه نمی رود از نظر او هدف نهایی با اقدامی کاملاً متفاوت باید به دست می آمد و آن تغییری بود که باید در کیفیت اندیشه و احساس رخ می داد و نه در کمیت تلاشی که بر سر مراقبه نهاده می شد.
و او به یک ضابطه چهارم تکیه داشت و آن معرفت شخصی و مستقیم بود یعنی تجربه شخصی و مستقیم « با شهود بلافصل در همین جا و هم اکنون»
۴- بیداری: در کشورهای بودایی عقیده برآن است که بیداری بودا یک شبه رخ داده که بودا زیر درخت بودهی ( انجیر مقدس) نشسته بوده. معرفت و یقینی که در آن شب دستگیر بودا شد حتما زیربنای تعلیمات پخته او را تشکیل می دهد.
بیداری بود از دل تنشی خلاق میان دو اعتقاد غالب نشات گرفت یکی اینکه پاسخ را باید از رهگذر بذل توجه دقیق و نفس گیر به جزئیان تجربه ای که در مراقبه بصیرت دست می دهد حاصل کرد و اعتقاد دیگر به هر حال ناظر بر حقانیت تناسخ بود.
اصالت بودا ریشه در تحلیل دقیق او از تجربه فردی داشت اما اهمیت او مایه از قبول همین باور هندی به زایش دوباره می گرفت.
در مکتب بودایی نمی توان نیات را نادیده گرفت. چون نیات پیامدهایی دارند نیات به راستی عمل می کنند بلکه خود عملند این همان مفهوم مندرج در اصطلاح کارما است که معنی اصلی اثر همان کار یا عمل است اما در این مفهوم بودایی افاده معنای عمل باطنی می کند.
رسالت و مرگ
تاریخ آیینی بودا تاریخی است با ادوار گوناگون فراوان و در هر دوره ای عوامل اجتماعی،اقتصادی و سیاسی متفاوت – یعنی عوامل کاملا بیگانه با آیین بودا- بازیگر نقشی بوده اند. آیین بودا در هند و سری لانکا با آیین هندوی کهن جفت و دمساز شد.
در چین با آیینی تائو و آیین کنفوسیوس، در تبت با کیش بُن (Bon) در ژاپن با آیین شینتو.
در حال حاضر آیین بودا دارد در شرق از کمونیسم شکل می پذیرد و در غرب از انسان مداری و از مسیحیت آزاد اندیش.
خطاب تعالیم بودا دراصل فقط و فقط به مشتی افراد معدود است که هم می خواهند و هم می توانند زندگی راهبان را دنبال کنند و خود را یکسره وقف آن نمایند.
در متون بودایی شفقت ( غم دیگران را خوردن) به سه چیز تجزیه می شود نخست شفقت واقعی ( رنج دیگران شریک بودن) دوم شادی همدلانه ( لذت بردن از خوشبختی دیگران و سوم مهر و محبت که احساس تمام عیار بودایی است.
از نخستین اشعار بودایی ( که می توان آن را شالوده اصلی اخلاقی بودا دانست)
باشندگان از هردست که باشند
ضعیف یا قوی بلند بالا، چهارشانه، متوسط یا کوتاه عالی یا دانی، مرئی یا نامرئی هم آنان که زاده شده اند و هم آنان که در تقلای زاده شدنند بادا که همگی بدون استثناء دلشاد باشند.
زنهار کسی کسی را نفریبد،
با کسی کسی را هیچ کجا خوار نشمارد
بادا که هیچ کس از سرخشم یا بدخواهی آزار هیچ کس آرزو نکند.
بگذار فکر و محبت بیکران از آن هر که باشد در کل جهان چه بالا و چه پایین و چه اطراف رخنه کند بی هیچ مانعی، بی هیچ نفرتی، بی هیچ خصومتی.
برای بودا جزئیات مشخص تناسخ هرگز به اندازه اصل زیربنایی آن مهم نبود اصلی که می گفت اعمال آدمی پیامدهای اخلاقی دارند که گریزناپذیرند و چه دراین حیات و چه در حیات دیگر به آدمی باز می گردند. نظم اخلاقی بنیادینی حتما هست- علیت اخلاقی نامشخص حتما هست که بر همه حکم می راند. ( جان تناسخ: آدمی در آن جهان پیوسته بالا و پایین می رفت گاه حیوان می شد گاه خدا و گاه سرنشین این یا آن طبقه از جهنم و باز رزمیار می گردید، یا برهمن یا برده یا پادشاه ( که خود آیین بودایی هم بعدها سرچشمه جوشانی ازین قبیل نظریه ها بدل شد)
اصول عقاید آیین بودا براساس انگاره تشخیصهای پزشکان به میان درآورده شده اند: ایمان بیماری است، اینها هم عامل بیماری است، این هم حکم پزشک است که آیا درمان می پذیرد یا نه، و این هم روش درمان است.
رنج همان بیماری و رنج علل قابل تشخیصی دارد( بروز رنج)، برای رنج واقعاً علاجی هست ( حقیقت انقطاع رنج) و علاج رنج ( حقیقت طریقتی که به انقطاع رنج می انجامد)
روند مستدام مرگ و زندگی هیچ نمی تواند باشد مگر تداوم اندوهی که از یک زندگی به زندگی دیگر بزرگتر و فراگیرتر می شود اندوهی که بر زندگی هر انسان سایه می گسترد.
همه تجربیات ما حتی تجربه شادی مشترک ما، در فافه ای از درد و اندوه پیچیده شده اند از آنجا که همه ما دست آخری میریم مساله رنج مساله ای فوری و فوتی است مساله ای است که نیاز به راه حل دارد.
«پیوند با آنچه نا مطلوب است رنج است جدایی از آنچه مطلوب است رنج است محرومیت از آنچه می طلبیم رنج است»
در زبان بودایی هم تجربیات و هم مجموعه روان – تن به عنوان فرایندی یگانه توصیف می شد مانند یافته های نی بر یکدیگر تکیه دارند.
۵ انبوهه در نظر بوداییان:
۱-مادیت- ۲- احساس ۳- ارداکات ۴- امیال ۵- آگاهی
«این راهیان، حقیقت بروز رنج است، تنها عطش یا تمنا است که باعث هستی مکرر می شود که با اشتهای برانگیخته گره خورده که گاه اینجا و گاه آنجا در جستجوی لذت تازه است آری عطش، یعنی عطش لذت شهوانی، عطش بودن، عطش نبودن».
یعنی پس عطش یا تمنا است که تمامی توده تجربه رنجکش را به پیش می راند. که بودایئان آن را آتش مشتعل آرزو می نامند. ( آتش آرزو مشتعل)
هر چند که از نظر تارکان دنیا آرزو مانعی بزرگ در راه نیل به خود یا در راه تهذیب روح است. ولی بودا با ارتقاء آن تا حد یک مبداء خود مختار و فاعل مایشاء تعریف آن را گسترش داد.
زایش دوباره می تواند با زایش دوباره از لحظه ای به لحظه ی دیگر باشد و یا زایش دوباره از یک زندگی به زندگی دیگر، ولی خود در هر دو حال پیامد این شور و شهوت برای چیزی دیگر بودن است.
بودا معتقد نبود که تمنا به تنهایی عمل می کند در نظام فکری او جا برای علتهای کمکی و فرعی نیز باز بود. در میان اینها یکی بود که به ویژه جای مهمی را اشغال می کرد و آن نادانی و غفلت بود.
می توان گفت که مردم معمولا چندان بی اطلاع نیستند بلکه فقط غافلند. رابطه بین تمنا غفلت و رنج درست مثل رابطه بین حرارت، اکسیژن و آتش است
توسط محمود حسینی