در طول تاریخ صاحبنظران بزرگ، با ارائه نظرات و دیدگاههای خود، جهان را تحت تاثیر قرار داده و منشا تحولات بزرگ در آن شده اند؛ و آشنایی با دیدگاه ها و نظرات آنان سرآغاز تحول در نظامهای آموزشی میشود. در این سری مقاله ها، به زندگی نامه و عقاید و افکار برخی از آنهااشاره شده است. اینان کسانی اند که افکارشان در شکل گیری تعلیم و تربیت جدید در نقاط مختلف جهان موثر بوده است.
هربارت ( ۱۸۴۱ – ۱۷۷۶،Herbart )
هربارت، مربی آلمانی بود که مطالعات عمیقی در فلسفه آموزش و پررش داشت و مدتها به تدریس آن پرداخت. وی از شخصیت هایی بود که می خواست تعلیم و تربیت را بر پایه های استوارتری قرار دهد. به این منظور آن را به صورت رشته ای علمی و دانشگاهی درآورد. حتی یک مدرسه تجربی تاسیس کرد و عقاید و افکار خود را در آن به آزمایش گذاشت. هربارت بر این عقیده بود که: ” آموزش درست آناست که با علائق کودکان همراه باشد؛ زیرا علاقه و توجه با یکدیگر ارتباط نزدیک دارند.” او توجه را دو نوع می دانست؛ یکی توجه خود به خودی که کودک آزادانه و به میل خویش بروز می دهد و دیگری توجه اجباری که کودک به سوی آن برانگیخته می شود. هربارت حفظ کردن حقایق مجزا از یکدیگر را غلط می پنداشت و آن دسته از حقایق را برای آموختن انتخاب می کرد که با هدف های مورد نظر خود ارتباط داشتند. او برای آموزش مراحل زیر را قائل بود:
۱. آمادگی: کودک برای یادگیری و شناخت باید به موضوع مورد یادگیری علاقه داشته باشد و در این مرحله، ذهن او باید برای آموختن آماده شود.
۲. ارائه مطالب: در این مرحله، مطالب تشریح و درس ارائه می شود.
۳. ربط یا تداعی: در این مرحله، کودک مطالب جدید را با آموخته های قبلی خود ارتباط می دهد و تشابهات و تفاوت های دانستنی های قبلی با درس جدید مشخص می شود.
۴. تعمیم: این مرحله، شامل تدوین قواعد، اصول و تعریف ها است.
۵. کاربرد: در این مرحله، دانش آموز استنباط خود را از اصول کلی که در مرحله چهارم به دست آورده است، به آزمایش می گذارد و عملا آن را به کار می گیرد. طبق نظر هربارت، آموزش به معنی دقیق آن، فراهم آوردن زمینه پدید آمدن اندیشه های تازه و پیوند آن ها با اندیشه های پیشین است. به عقیده وی، آموزش پایه پرورش است؛ زیرا با سازمان دادن به اندیشه ها، دلبستگی و انگیزه پدید می آید و در چگونگی رفتار و منش تاثیر می گذارد و دامنه این تاثیر به جنبه های ذوقی و اخلاقی گسترش می یابد.