قلب این معلمان پس از مرگ هم میتپد
کلاس عجیب ساکت شده بود؛ هیچ کس حال حرفزدن نداشت؛ انگار هیچکس نمیخواست باور کند که آقا معلم مهربان کلاس، برای همیشه از پیش آنها رفته بود.
به گزارش فارس، از داخل سالن مدرسه، سر و صدای دانشآموزان کلاس پنجم «ب» شنیده میشود؛ یکی از بچهها روی میز رفته است و در حال سخنرانی است؛ یکی هم روی تخته سیاه کلاس نقاشی میکشد، دو نفر از بچهها در حال دعوا سر یک پاک کن هستند. یکی دیگر از دانشآموزان هم در حال تعریف خاطره خندهدار روز گذشته است.
در کلاس صدا به صدا نمیرسد که ناگهان آقای رضایی معاون مدرسه با عصبانیت در را باز میکند؛ بچهها که غافلگیر شدند، به سرعت سرجایشان مینشینند .
آقای رضایی در حالی که هنوز عصبانی به نظر میرسد، میگوید: «اینجا چه خبره؟ چرا اینقدر سر و صدا میکنید؟»
احمد مبصر کلاس، دست بالا میبرد و میگوید: « آقا اجازه! من اسم بچههای بد را نوشتم» و به سرعت کاغذی که در دست دارد را به سمت آقای رضایی میگیرد.
آقای رضایی کاغذ را از احمد میگیرد و نگاهی گذرا به آن میکند، بعد رو به بچهها میگوید: «یک دقیقه ساکت باشید الان آقای جوادی مییاد سر کلاستون» بچهها با تعجب به آقای رضایی نگاه میکنند، فریبرز از ته کلاس میپرسد: «آقا اجازه! آقای نوری نمییاد؟»
آقای رضایی جواب میدهد «میآیند. فعلاً تمرینهای ریاضیتان را با آقای جوادی حل کنید تا آقای نوری بیاد».
فردای آن روز بود که بچهها خبردار شدند که آقای نوری تصادف کرده است؛ سعید که پدرش معلم همان مدرسه بود به بچهها گفت که حال آقای نوری اصلاً خوب نیست.آن روز بچهها بین نماز ظهر و عصر در مدرسه برای سلامتی آقای نوری دعا کردند اما فردا صبح که به مدرسه آمدند، فهمیدند که آقا معلم برای همیشه از پیش آنها رفته بود.
کلاس عجیب ساکت شده بود؛ هیچ کس حال حرفزدن نداشت؛ انگار هیچکس نمی خواست باور کند که آقامعلم مهربان کلاس، برای همیشه از پیش آنها رفته بود .
آنقدر کلاس ساکت بود که آقای رضایی قبل از ورود به کلاس در زد و وقتی فهمید هیچ معلمی سر کلاس نیست و بچهها آنقدر ساکت هستند، خیلی تعجب کرد. آقای رضایی به همراه برادر آقای نوری آمده بود. آنها عکس آقای نوری را به همراه یک سبد گل، حلوا و خرما آورده بودند.
بچهها با دیدن عکس آقای نوری، اشکشان درآمد؛ اول از همه هم فریبرز شروع کرد؛ آقای رضایی گفت: «بچهها روح آقای نوری شاد است، میدانستید؟»
بچهها با تعجب به آقای رضایی نگاه کردند؛ فریبرز با گریه گفت: «هیچ هم شاد نیست.آقای رضایی قدمزنان به کنار صندلی فریبرز آمد و در حالی که دستی بر سرش میکشید، پاسخ داد «میدانستید آقامعلم شما با رفتنش، به ۸ نفر زندگی دوباره داده».
بچهها همانطور با تعجب به آقای رضایی نگاه میکردند. او ادامه داد «اعضای بدن آقا معلم شما به آدمهایی که مریض بودند و نیازمند عضو بودند، اهدا شده است. الان درست است که آقای نوری نیست اما انسانهایی به کمک او زنده هستند. حتماً خدا هم میخواست آقای نوری وسیلهای برای زنده بودن چندین انسان دیگر باشد. آقامعلم شما رفته اما درس عشق و فداکاریاش برای همیشه الگو برای شماست».
۱۷ اردیبهشت و ششمین روز هفته معلم به معلمانی اختصاص دارد که اعضای بدنشان به بیماران نیازمند عضو اهدا شده است.
در سالهای اخیر اهدای عضو رشد صعودی به خود گرفته است و تعداد زیادی از هموطنان ما که با بیماریهای مختلف دست و پنجه نرم میکنند و نیازمند عضو هستند، بهبود مییابند.
روح تمام معلمی که با رفتنشان، موجب زنده ماندن انسانهای متعددی شدند، شاد.
مهر ماه ۱۳۹۲ الهه خطیب معلم پیشدبستانی خراسان شمالی پس از زایمان به کما رفت و سپس دچار مرگ مغزی شد که با رضایت خانوادهاش، ۱۲ عضو بدن این معلم به ۱۲ بیمار نیازمند عضو، اهدا شد .
مهر ماه ۱۳۹۳، چهار سرنشین خودروی حامل دبیران دبیرستان دخترانه روستای کوه سبز شهرستان مرودشت با پایان ساعت تدریس، این روستا را ترک کردند تا با طی فاصله حدود ۵۰ کیلومتری به شیراز محل سکونت خود برسند اما سانحه رانندگی سبب شد یک معلم این خودرو در صحنه حادثه فوت کند و معلم دیگری به نام سوسن منافی به کما برود.پس از آنکه مرگ مغزی خانم منافی معلم ریاضی مدرسه تأیید شد، اعضای بدن خانم معلم شامل کلیهها، دو قرنیه و پوست او به بیماران نیازمند عضو اهدا شد.
دی ماه سال ۱۳۹۳ شکرعلی فرزاد مدیر خوابگاه شبانه روزی شهدای شهر قلعه رئیسی از توابع استان کهگیلویه و بویراحمد بر اثر بیماری به کما رفت.با موافقت خانواده آقا معلم، اعضای بدن او از جمله قلب،کبد،کلیهها، مردمک چشم، قرنیه و…..به بیماران نیازمند عضو اهدا شد.
اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ مریم قادری آموزگار پایه پنجم مدرسه شهید منصورفر واقع در منطقه ۴ شهر تهران در اثر سانحه تصادف، دچار مرگ مغزی شد.۵ عضو بدن این خانم معلم با موافقت خانوادهاش به بیماران نیازمند عضو، اهدا شد.
این معلمانی که ذکر شد بخشی از معلمانی هستند که پس از فوت، اعضای بدنشان اهدا شده است.کاش هوای معلمان را بیشتر داشته باشیم؛ معلمانی که حتی وقتی با زندگی وداع میکنند باز هم درس فداکاری و مهرورزی را به دانشآموزانشان میدهند.