تعلیم و تربیت: حافظه و یادگیری
————————-
نویسنده : روث پالومبو وایس / ترجمه: بیدارمغز، حسین
هریک از ما بهطور طبیعی،وجود حافظه خود را مسلم و قطعی میدانیم، اما یک روز ناگهان برای به یاد آوردن نام یک نفر،یک کلمه یا اینکه کلیدهایمان را کجا گذاشتهایم،با مشکل مواجه میشویم.در این هنگام،وحشتزده میشویم و از خود میپرسیم:«یعنی به راستی دارم حافظهام را از دست میدهم؟»
حافظه ابزار ضروری زندگی روزمره ماست.ما برای هر کاری که میکنیم،به حافظه نیاز داریم:برای درک دنیا،برای تحلیل و ترکیب اطلاعات و برای به کارگیری دانش خود در موقعیتهای جدید پیشآمد.در واقع،یادگیری عبارت است از فرآیند ساخت حافظه که به صورت ترکیبی شیمیایی در مغز ما رسوب میکند:این تغییرات شیمیایی در سطح سلولهای عصبی(یا نورونها) صورت میگیرد.بدون این ترکیبات شیمیایی،هیچ مادهای که مغز ما بتواند با آن به فعالیت بپردازد،وجود نخواهد داشت.
براساس مدل فعلی ارائهشده از حافظه،دادههای ورودی از طریق حواس گوناگون ما در کسری از ثانیه و از طریق حافظهء ادراکی ما مورد پردازش قرار میگیرند.این دادهها در صورتی که به وسیله ضمیر خودآگاه یا ناخودآگاه فرد مهم تشخیص داده شوند،به حافظه موقت او منتقل و در آنجا ذخیره میشوند.در آنجا هم یا پس مدتی به حافظه بلندمدت منتقل میشوند یا حذف میگردند.
اریک جنسن۲مدرس و مؤلف کتاب تدریس،همراه با به یاد داشتن اهمیت وجود مغز۳به این نکته اشاره میکند که: «یادگیری و حافظه دو روی یک سکه هستند.شما نمیتوانید از یکی بدون دیگری صحبت کنید.»او،یادگیری ماندگار(اطلاعاتی که در حافظهء بلندمدت ذخیره میشوند)را«تقویت بلندمدت»۴مینامند.هنگامی که تقویت بلندمدت یا L T P روی میدهد،در واقع «یک سلول،بارها و بارها به صورت الکتریکی تحریک میشوند؛بهطوری که سلول مجاور خود را تحتتأثیر قرار میدهد.اگر متعاقبا محرک ضعیفتری به سلول مجاور داده شود،توانایی سلول برای تحریکپذیری تقویت میگردد.
کن کاسیک۵،استاد عصبشناسی دانشکده پزشکی هاروارد و یکی از مؤسسان کلینیک ملولیتها و حافظه در بیمارستان زنان،معتقد است که مغز ما به صورتی کارکردی،همزمان با یادگیری دچار تغییر میشود.وقتی چیزی فرا میگیریم که تا مدت زمانی عمر میکند، از حافظه کوتاهمدت ما منتقل میشود.در هنگام رویداد این عمل،ژنهای خاصی در مغز فعال میشوند.با فعالشدن این ژنها،پروتئینهای جدیدی ساخته در عمل۷ضمن مطرح کردن این موضوع، فرآیند مذکور را به کوره راهی در دل جنگل تشبیه میکند:«اولین بار که کوره راهی را در دل جنگل باز میکنید،راهی سخت و پر از مانع است.دفعهء بعد که از آن مسیر عبور میکنید،راه بازتر شده است؛زیرا دفعهء قبل خس و خار موجود لگدمال شده و موانع را از سر راه برداشتهاید.از آن به بعد،هربار مسیر شمار راحتتر و سهل العبورتر خواهد بود.شبکههای عصبی هم به همین ترتیب با استفادهء مکرر،کارآتر میشوند و پیامها را با سهولت بیشتری منتقل میکنند.»
جوزف لودو۸،دانشمند عصبشناس و مؤلف کتاب مغز احساساتی۹معتقد است که آگاهی ما در هر لحظه از زمان نسبت به یک موضوع
میشوند و ارتباط بین آکسونها و دندریتها به شدت افزایش مییابد.به عبارت دیگر،خاطرات جدید سبب ایجاد مسیرهای درونی جدیدی بین نورونها میشوند.
هنگامی که چیز تازهای میآموزیم، هریک از این پیغامهای شیمیایی به صورت زنجیرهای از رشتههای عصبی (نورون)،که شبکه عصبی نامیده میشوند،استقرار مییابند.هربار که مغز ما به این شبکهها رجوع کند،این ارتباطات بین نورونها قویتر میشود. در این حالت،سیناپسها یا فضای بین نورونها هم قویتر میشوند.مریلی اسپرنجر۶در کتاب خود تحت عنوان مغز خاص،در واقع همان چیزی است که در حافظه کوتاهمدت ما و بهویژه حافظهء فعال۱۰ما که نوع خاصی از حافظهء کوتاهمدت محسوب میشود،ذخیره شده است.
ضمن اینکه،تنها آن دسته از اطلاعاتی که در حافظهء کوتاهمدت ثبت شده باشند به تدریج به حافظه بلندمدت منتقل میشوند.
دانشمندان در این مورد که حجم حافظه کوتاهمدت به پنج تا نه قلم محدود میشود،اتفاقنظر دارند.اما در صورتی که اطلاعات به صورت فشرده درآیند، حافظه میتواند اقلام بیشتری را ذخیره کند.
جب شنک۱۱مدرس دانشگاه، حافظه کوتاهمدت را با یک رایانه شخصی مقایسه میکند:وقتی حافظه رایانه پر میشود،در صورتی که چیزی وارد آن شود،به ناچار باید اقلامی از اقلام موجود قبلی را دور ریخت.ضمن اینکه در مورد حافظه کوتاهمدت انسان،هرچه زمان بین یادگیری و رجوع مجدد به آن دانستهها بیشتر باشد،دستیابی به آنها نیز مشکلتر خواهد شد.
هیپوکامپوس۱۲ناحیهای در اعماق مغز است که در واقع پایگاه حافظه و مرتبطکنندهء کنشها و واکنشهای عصبی است.این بخش از مغز برای ترکیب حافظهها ضروری و حیاتی است.اگر نظری به هیپوکامپوس بیندازیم،حجم انبوهی از رشتههای عصبی(آکسونها) را میبینیم که از اعماق مغز همچون خیابانی دوطرفه امتداد یافتهاند. سلولهای هیپوکامپوس بهطور وسیعی با نواحی دیگر مغز مرتبط شدهاند و در سر راه خود ایستگاههای بین راهی زیادی نیز دارند.کاسیک عقیده دارد هنگامی که ما چیزی را به یاد میآوریم یا به خاطر میسپاریم،عملیات پردازش موازی به نحو گستردهای در مغز ما انجام میپذیرد.با این کار،انعطافپذیری بیشتری در نحوهء تفکر ما صورت میگیرد؛بهطوری که با فکر کردن به این طریق میتوانیم اطلاعات دریافتی از قیدهای حسی گوناگون را باهم ترکیب کنیم.
از آنجا که اطلاعات جدید بر پایهء اطلاعات موجود قبلی بنا نهاده میشوند،ایجاد و برقراری رابطههای جدید و خودشناسی جدید برای به وجود آوردن حافظه بلندمدت سودمند، ضروری است.هریک از ما،هزاران بازخورد چند طرفه،که محل مغز را در برمیگیرند،در درون مغز خود داریم. در واقع،ممکن است اطلاعات غیرضروری یا غیرسودمند،حتی پیش از آنکه خود شخص متوجه دریافت آنها شود،به وسیله مغز حذف شوند.
به نظر کاسیک،یادگیری و تجربه تعداد رشتههای عصبی موجود در مغز را افزایش میدهد.مغز انسان در حدود صد میلیارد نورون(رشته عصبی)دارد که هریک از آنها در حدود ۵۰۰۰ ارتباط سیناپسی با نورونهای دیگر دارند. همین ارتباطات سیناپسی از طریق تجربه تحتتأثیر قرار میگیرد و تقویت میشود.در نتیجه،در حکم یک اصل کلی،میتوان گفت که هرچه تجربه کسی بیشتر باشد،چنین ارتباطات عصبی در درون مغز او هم بیشتر خواهد بود.
سوزان گرینفلید۱۳در کتاب خود تحت عنوان گردشی هدایتشده در مغز انسان۱۴چگونگی تجمع خاطرات را در کورتکس(لایه بیرونی مغز)شرح میدهد.هیچکس به درستی نمیداند که چگونه هیپوکامپوس و تالاموس میانی (به تصویر صفحه مراجعه شود)
(که برای تقویت اطلاعات حسی وارده به کورتکس حیاتی است)میتوانند خاطرات را حفظ کنند.او میگوید: «یک اندیشه جالب در این مورد این است که حافظه،ترکیبی از عناصر مجزا است که در زمان رخداد یا واقعهای که باید به خاطر سپرده شود،برای اولین بار در کنار هم گرد آورده شدهاند.عناصری که در غیر این صورت،همچنان مجزا و مطلق باقی میماندند.نقش هیپوکامپوس و تالاموس میانی،حتمی نشان دادن این موضوع است که عناصر نامتجانس و عناصری که تا پیش از این مجزا بودهاند، حال گردهم آمده و در نتیجه به نوعی به حافظه چسبناک منتقل شدهاند.یک (به تصویر صفحه مراجعه شود)ما برای هر کاری که میکنیم، به حافظه نیاز داریم:برای درک دنیا، برای تحلیل و ترکیب اطلاعات و برای به کارگیری دانش خود در موقعیتهای جدید.
تشبیه برای این مطلب،«داربست ساختمان»است.هنگامی که یک ساختمان در حال ساخت است، برداشتن داربست به تخریب آن منتهی خواهد شد.اما وقتی ساختمان تکمیل شد،دیگر وجود داربست زاید است.
حافظه را میتوان به چند فرآیند فرعی تقسیم کرد و هر فرآیند از نواحی متفاوت مغز خدمات میگیرد.عادیترین فرآیند در بین این فرآیندها،عجیبترین آنها نیز به شمار میآید:همه برخی از افراد،با آنکه تمام مولکولهای بدن آنها بارها و بارها دچار تغییر و تحول شده است،خاطرات مربوط به نود سال پیش خود را به خاطر میآورند.اگر قبول کنیم که تغییرات بلندمدت در درون مغز، حافظه را بهطور مستمر تحتتأثیر قرار میدهد،این خاطرات کهنه چگونه پایدار ماندهاند؟چگونه تجربه سبب میشود نورونه دچار تغییرات دائمی بیشتر یا کمتری شوند؟
به باور شنگ،تدریس با ساخت حافظه کمک میکند:«شما در مقام یک معلم،اشکال متفاوتی از حافظه را برمیگزینید و سپس بهگونهای تدریس میکنید تا این خاطرات و حافظهها خلق شوند.برای مثال،اگر من موضوعی بصری تدریس کنم،میدانم که هنگام ارزشیابی میزان موفقیتم و تفهیم آن درس،باید در مورد عملکردهایی مرتبط با چیزی تصویری سؤال کنم.بدیهی است که این ارزشیابی میباید با انواعی از حافظه،که در آموزش و در عمل استفاده شدهاند،تطبیق داده شود.به طور خلاصه،شما به شاگردانتان میآموزید که چگونه میتوانند حافظه خود را باز یابند.»
تنوع راههای ذخیرهسازی و بازیافت اطلاعات در حافظه،این موضوع را تصریح میکند که ما باید کمتر به حافظه به صورت کلی فکر کنیم و بیشتر به این که چه نوعی از حافظه و خاطرات مدنظر ماست و چگونه میتوان آنها را بازیافت کرد،بپردازیم.
ایجاد یک حافظه
یک چالش مستمر که پیش روی تمام معلمان قرار دارد،این است که چگونه میتوانند اطمینان حاصل کنند که شنوندگان آنها،اطلاعات دریافتی را مهم ارزشیابی میکنند.یک فنی که شنک در سر کلاسهیش برای تسهیل این فرآیند انجام میدهد،این است که دانشجویان خود را از چگونگی ایجاد یک حافظه آگاه میسازد.به نظر او بسیار مهم است که چگونه آموختن فرد،اینکه چگونه اطلاعات را به حافظه میسپارد و چگونه آن را باز مییابد،به سطح خودآگاه و هوشیار ذهنش منتقل شود.
شنک میگوید:«در بسط مهارتهای افراد حاضر در کلاس برای بازیافت یک حافظه به خصوص در هنگامی که به آن نیاز است،برای آنها ضروری است که چگونگی پردازش و دستیابی به انبارههای حافظه خودآگاه شوند.»
از آنجا که هرکسی به طریقی خاص یاد میگیرد،برای او حیاتی است که از خود بپرسد:«به راستی من چگونه یاد میگیرم؟»و پاسخ به این سؤال مستلزم این است که هرکس بداند مغزش چگونه کار میکند.یعنی نهتنها باید بداند حافظه از نظر مفهومی چگونه ساخته میشود، بلکه باید بداند که چه وقت ذهنش خسته میشود و سررشته مطلب را از دست میهد.شنک برای تقویت تمرکز دانشجویان،پیشنهاد انجام دادن یک فعالیت فیزیکی به مدت چند دقیقه و در حالت ایستاده میدهد تا جریان خون آنها مجددا به گردش مناسب بیفتد. روش دیگر،تغییر وظایف به مدت ۱۵ تا ۲۰ دقیقه است.او میگوید:«من به دانشجویان خود میگویم که توجه داشته باشند که تا چه زمانی قدرت یادگیری دارند؛اما در عین حال به زمانی هم که نمیتوانند یاد بگیرند توجه داشته و از آن آگاه باشند.»
برای ایجد حافظه بلندمدت،باید از نظر کلاسی ساده بود و زواید و تفاصیل را حذف کرد.ایجاد ارتباطهای شخصی،
روشی است که شنک از آن استفاده میکند.او شاگردانش را وامیدارد تا نقشهای از مفاهیم را،که رابطه بین افکار را نشان میدهند،بسازند.او برای این نقشهها،یک کلمه یا عبارت کلیدی مینویسد.هربار که یک کلمه اضافه میشود و دانشجویان خطی به کلمه اضافه میشود و دانشجویان خطی به کلمه یا مفهوم بعدی میکشند و آن را به قبلی وصل میکنند.برخی از این رابطهها نیازمند افزودن یک فعل برای توصیف آنهاست.برای مثال،اگر معلم،مفهوم «سلول-میتوز(تقسیم سلولی)»را بدهد،خطی که دانشجویان خواهند کشید،دارای عبارت«تولید مجدد به وسیله»بر بالای آن خواهد بود.با پیچیده شدن یک نقشه مفهومی،به آرامی برای دانشجویان یک نقشه بصری در مورد چگونگی ارتباط موضوعات و اقلام گوناگون فراهم میآید.شنک عقیده دارد که این فن،سبب تقویت حافظه تفصیلی و توانایی ربط دادن موضوعات گوناگون خواهد شد.
استفاه از اشکال چندگانهء مرور مطالب هم به تقویت حافظه بلندمدت کمک میکند.دانشجویانی که به جای اینکه تنها از مرور نوشتاری استفاده کنند،از فرضیهء یادگیری مغزگرا۱۵بهره میبرند،از تصاویر پانتومیم و اجرای نقش هم برای ستیابی به ذخایر حافظه خود از طریق واسطههای چندگانه سود میبرند.
یک راهبرد دیگر برای تقویت یادآوری اطلاعات ذخیرهشده،ایجاد چارچوبی از کلیدهای بازیافت اطلاعات است. دانشجویان با استفاده از یک کلمه کلیدی،یک روش یا یک ترتیب خاص، ابزار دیگری برای بازیافت اطلاعات در دست خواهند داشت.یعنی مثلا یک دانشجو مفهومی را گرفته و آن را به خوبی دریافته است.اما مربی در هنگام پرسش از او در اینباره یا توضیح آن مفهوم،با کلمات متفاوتی از آنچه که دانشجو مفهوم را با آنها آموخته و مورد عمل قرار داده است،او را مورد خطاب قرار میدهد.در چنین حالتی،مربی به دانشجو کلیدهای غلط میدهد.
شنک میگوید:«در این حالت، دانشجو نمیتوند پرونده موضوع صحیح را از حافظهاش بیرون بکشد.چون کلمه کلیدی نادرستی در وضعیت جستجوی حافظه او حک شده است.به همین سبب مهم این است که دامنهء چنین لغات کلیدی را وسعت دهیم.»
اما یک فکر دیگر برای تقویت حافظه دانشجویان،ارائهء کلیدهای بازیافت بیرونی به آنهاست.یک پرسش کلاسیک در این مورد،هنگامی است که از خودمان میپرسیم:«دسته کلیدم را کجا جا گذاشتهام؟»
از نظر روانی،ما تمام اطلاعاتی را که تا پیش از از دست دادن حافظه به یاد میآوریم،مرور میکنیم و اغلب درمییابیم که این کار به ما کمک میکند تا به جایی که مشکوک هستیم فقدان از آن ناحیه رخ داده است برسیم،پس محیط،کلید معما را در دسترس ما قرار میدهد.
در صورتی که قصد ارزشیابی یا آزمون گروهی را در یک نوع خاص از فضا یا ساختمان داریم،اگر دانشجویان در همان زمان از روز و با همان سروصدا و همان درجه دما مورد آموزش قرار گیرند،نتیجه بهتری عاید خواهد شد، درست همانگونه که سربازان در محیط مشابه صحنه نبرد آموزش میبینند.
تکمیل گذشته
شنک در مورد مرور تکمیلی گذشته میگوید:«در صورتی که دانشجویان بهطور موفقیتآمیزی چیزی بیاموزند، باید آنها را واداشت تا پنج تا ده بار آن را تکرار کنند.آنها میتوانند با مرور مجدد آن در روز بعد،حافظه را قویتر کنند. اغلب،هنگامی که دانشجویان چیزی را درست درمییابند،مربی همانجا متوقف میشود،بدون اینکه در نظر داشته باشد که آن مفهوم هنوز در ذهن آنان جا نیفتاده و تثبیت نشده است. به همین سبب ضروری است آن را به صورت«تکمیل گذشته»تمرین کنند.»
شنک بر این باور است که پس از دو تا سه هفته،زوال حافظه تثبیت میشود. «هرچه حجم اطلاعات اولین نهاده شده در حافظه بلندمدت بیشتر باشد،حجم اطلاعات استحصالی نهایی بیشتر خواهد بود.همانگونه که میتوان تصور کرد هرچه که یک دانشجو در حین فراگیری فعالتر باشد،حافظه بلندمدت او بیشتر خواهد بود.»
پژوهشهای صورتگرفته در مورد مغز،عاملی اساسی در هدایت متخصصان امر آموزش در هنگام مواجهه با موضوع پیچیدهای چون یادگیری و حافظه است.«با اینکه بنظر میرسد در این زمینه هیچ چیزی ثابت نمیماند، مایلم که معلمان دو چیز را در نظر داشته باشند:اول،مغز همهچیز را برای یادگیری دارد.دوم،هرچه ما از مغز بیشتر بدانیم،اتخاذ صدها تصمیمی که هرروز بر دانشجویان اثر میگذارد، آسانتر خواهد بود.»
کاسیک میگوید:«اساسا،هدف ارائه حافظه تصویری به افراد نیست؛بلکه هدف آموزش این مطلب است که چگونه میتوان هوش،خلاقیت و تخیل را بهبود بخشید.»
رشد معلم » شماره ۱۷۱
زیرنویس
(۱)- Ruth Palombo wiss
(۲)- Erik Jensen
(۳)- Teaching with the Brain in Mind
(۴)- Long-Term Potentiation
(۵)- Ken Kasic
(۶)- Marilee Springer
(۷)- The Brain in Action
(۸)- Joseph Le doux
(۹)- The Emotional Brain
(۱۰)- working memory
(۱۱)- Jeb schenck
(۱۲)- The hippocampus
(۱۳)- Susan Grienfield
(۱۴)-. The Human Brain:A Guided Tour
————————