اسفندیار معتمدی
نخستینبار نام استاد مـحمد پرویـن گـنابادی را در برنامهی درسی هفتگی سال اول دانشسرای عالی تهران در زیر درس ادبیات فارسی دیدم(مهر ۱۳۳۶).اما پیـش از حضور استاد،برنامه تغییر کرد و چند جلسه در خدمت استاد دکتر سلیم نیساری بـودیم تا سرانجام شادروان دکـتر احـمد ناظرزاده کرمانی تدریس در کلاس را بر عهده گرفتند.درست ۵۰ سال از آن زمان گذشت تا در ۹ دیماه ۱۳۸۶ در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران مراسم بزرگداشت استاد برگزار شد و آنجا بود که با سخنرانی استاد دکتر مـهدی محقق و دیگر بزرگان و مشاهدهی آثار فراوان و ماندنی گنابادی به مقام شامخ آن فرهیختهی زمان بیش از پیش پی بردم.
محمد پروین گنابادی محقق،مترجم و معلم فرزانهی ادبیات فارسی بود که از آموزگاری دبستان احمدیهی مـشهد تـا استادی دانشگاه تهران با عشق و آگاهی تدریس کرد.او در کاخک در خانوادهی علم و دین به دنیا آمد.کاخک،روستایی در ۴۲ کیلومتری گناباد بود که در زلزلهی سال ۱۳۴۷ خراسان به کلی ویران شد.در این روسـتا،در روزگـار کودکی استاد،«در هر گذری مکتبخانهای وجود داشت و همهی مردم آن یکدیگر را ملا میخواندند-زیرا همه مکتبخانه دیده بودند!».پدرش عباس،ملقب به شمس الذاکرین و جدش ملا امیر بود.خاندانش از فـرزندان مـلا امیر تونی بودند که در زمان شاه عباس شهرتی داشت.برادر همین ملا امیر مدرسهی فاضلخان مشهد را ساخته است.
گنابادی مقدمات آموزش را در مکتب روستا و علوم دینی را نزد پدر آموخت.سپس یـک سـال در مـدرسهی حبیبیهی فردوس و یک سال در مـدرسهی قـدیم قـائن تحصیل کرد.در ۱۵ سالگی به مشهد رفت و در مدرسهی فاضلخان حجرهای گرفت و به تحصیل ادامه داد.چند سال بعد به خدمت مرحوم ادیب نـیشابوری اول در مـدرسهی نـواب رفت و در ردیف شاگردان خصوصی آن یگانهی زمان قـرار گـرفت و به آموختن«متنهایی که در مواقع مختلف درس میداد همچون:مقامات بدیع الزمان همدانی و مقامات حریری و معلقات سبغ و گاهی هم عـروض کـه خـود آن مرحوم تألیف کرده بود؛و برخی از هفتهها هم منظومهی حاج مـلا هادی۱»پرداخت.اگرچه«تردیدی نیست که کتاب اخیر را مرحوم حاج فاضل و آقابزرگ حکیم بهتر درس میدادند که از استادان بـه نـام در رشـتهی فلسفه و حکمت قدیم بودند۲»گنابادی ناگزیر برای این رشته اغلب بـه نـزد آنان میرفت.
مرحوم گنابادی خدمت و کار خود را در بیست سالگی با آموزگاری مدرسهی دولتی احمدیهی مشهد آغـاز کـرد و پسـ از ۴ سال،به مدت ۵۱ سال،در دبیرستانهای مشهد،پسرانه و دخترانه،ملی و دولتی درس داد و در ۱۳۱۷ در ادارهی تـحقیق و اوقـات و بـازرسی فنی مدارس مشهد مشغول به کار شد.در سال ۱۳۳۲ ریاست دانشسرای دختران مشهد را بر عـهده گـرفت تـا آنکه از سوی مردم سبزوار به نمایندگی مجلس شورای ملی برگزیده شد و به تهران رفـت.پس از خـاتمهی دورهی نمایندگی دوباره به وزارت فرهنگ بازگشت و در همان تهران به تدریس در دبیرستانهای البرز و نـاصر خـسرو و…و ویـرایش کتابهای درسی مشغول گشت.
در سال ۱۳۲۸ به کار در لغتنامهی دهخدا پرداخت و با افرادی چون دکـتر مـحمد معین،دکتر دبیر سیاقی و دکتر غلامحسین صدیقی همکار شد و به فیش کردن واژهـها پرداخـت.«بـاری،
از اوایل سال ۱۳۲۸به همکاری در لغتنامه پذیرفته شدم و به علت اینکه طرز فیش کردن من مـورد تـوجه شادروان دهخدا قرار گرفت علاوه بر فیش کردن ۸ حرف منتهی الارب که در ظـرف چـند مـاه،پایان گرفت[علامه دهخدا]گفتند:فلانی میدانی که ما هنوز بسیاری از متون معتبر نظم و نثر را فیش نـکردهایم؛زیـرا خـودم دیگر قادر به انجام دادن چنین کارهایی نیستم…و تو باید پیش از هـر کـار به فیش کردن این متنها بپردازی.بنده هم پذیرفتم».۳
استاد گنابادی در همان با سالهایی که در لغـتنامهی دهـخدا با آقایان دکتر شهیدی،منزوی،انوار،یوسفی و دیگران همکاری میکرد.در ادارهی کـل نـگارش وزارت فرهنگ هم به کار ویرایش کـتابها مـشغول بـود.و در همین دوران بود که مقالاتی علمی و تـحقیقی را در مـجلات سخن،یغما،راهنمای کتاب،و دانش مینوشت».
دقت و صحت استاد در نوشتن سبب شد کـه دکـتر علی اکبر سیاسی رئیس دانـشگاه تـهران،و دکتر پرویـز نـاتل خـانلری رئیس انتشارات دانشگاه از ایشان دعوت کـردند کـه به تصحیح عبارات کتابهای دانشکدههای پزشکی،فنی و علوم بپردازد و گنابادی این کـار بـزرگ را طی ۱۲ سال انجام داد.
تدریس در دانشکدهی ادبـیات دانشگاه تهران،دانشکدهی زبـانهای خـارجه و مدرسهی عالی آمار یکی دیـگر از فـعالیتهای استاد بود.«از موقعی که جناب آقای خانلری به منظور آماده ساختن کادر مـجرب و دانـایی به تأسیس پژوهشکده همت گـماشتهاند تـا گـروهی از لیسانسیههای ادبی بـا شـیوهی علمی تحقیق آشنا شـوند، حـقیر نیز در این دانشکده تدریس میکردم اما از بخت بد،به علت بیماری،دیگر نتوانستم بـه کـاری که بیش از حد به آن دلبسته بـودم ادامـه دهم.ایـن آخـرین کـار معلمی من بود».۴
اسـتاد محمد پروین گنابادی معلمی مسئول،مترجمی دقیق و نویسندهای آگاه و برانگیزاننده بود.میگوید:«در سال ۱۳۱۲ که نـگارنده در دبـیرستان تدریس میکردم به نکتهی وحشتآوری پی بـردم و آن ایـن بـود کـه شـاگردان به جز کـتب درسـی هیچ کتاب دیگری مطالعه نمیکردند و بلکه از خواندن نفرت داشتند.پس از کوششهای فراوان با همکاری اولیای دبیرستان شـاهرضای مـشهد کـتابخانهای مخصوص برای شاگردان تشکیل دادم؛ولی مشکل بزرگی کـه پیـش آمـد کـمیابی کـتابهای مـخصوص نوجوانان به زبان فارسی بود.ازاینرو با رنج فراوان معدودی از کتب را که از لحاظ سبک نگارش و موضوع برای جوانان سودمند و در خور فهم آنان بود انتخاب کردم و ادارهی کـتابخانه را به خود شاگردان سپردم و در همان سال راهنمای مطالعه فراهم آورد.دیری نگذشت که علاقه به کتاب خواندن در جوانان زنده شد.پس از چندی همان کتابخانه را در دانشسرای دختران مشهد نیز تأسیس کردم».
کارنامهی اسـتاد
اسـتاد محمد پروین گنابادی از همان سالهای شروع به تدریس تا پایان عمر لحظهای از تحقیق و تألیف و ترجمه و نوشتن غافل نبود.نخستین تألیف او کتابهای شرح حال فردوسی و هفت خوان رستم با تـفسیر لغـات برای شاگردان دبیرستان در سال ۱۳۰۹ بود-این کتاب دو بار چاپ و منتشر شد.شیوهی نگارش و فنّ مناظره را برای راهنمایی معلمان در تعلیم و تشکیل دستهی مناظره تـألیف کـرد.مقدمه ابن خلدون را ترجمه و تـاریخ بـلعمی را تصحیح و منتشر کرد.نیز اندیشهها را در دو جلد و پرورش اراده را برای جوانان نوشت.در میان این آثار، اگرچه همه،آثاری ارزشمند و قابل استفادهاند،مقدمهی ابن خلدون جایگاه ویژهای دارد و اعـتبار خـاصی برای استاد گنابادی فـراهم آورد.چـه،مقدمه،یکی از نوادر آثار در تولیدات فکری جهان اسلام در قرون میانه به شمار میرود و موضوع محوری آن،انسانشناسی و علم الاجتماع و چگونگی تحولات اجتماعی در طی قرون و نسلهاست و تا این زمان همچنان از اعتبار عـلمی بـرخوردار است.
مقالات علمی استاد در زمینهی تاریخ ادبیات،دستور زبان فارسی،زندگینامهی دانشمندان،بازیهای محلی ایران، رسم خط فارسی،شعر و موسیقی،نکتههای ادبی و ذوقی، فرهنگ مردم،نقد کتاب،خاطرات فرهنگی و تـرجمهها بـالغ بر ۱۷۴ اثـر است.
استاد گنابادی ذوق شعری هم داشت.ابتدا«فانی»تخلص میکرد تا آنکه به توصیهی استادش ادیـب نیشابوری،پروین را برگزید:«تخلصی که بنده انتخاب کرده بودم«فانی»بـود. آن مـرحوم از ایـن تخلص خوشش نیامد و گفت چه تخلص مزخرفی!این دیگر چیه آقا؟گفتم چه انتخاب کنم!گفت: برو برهان قـاطع را بـردار و اسم خوبی انتخاب کن.من هم همین کار را کردم و بین اسمهایی که پیـدا کـرده بـودم اسم ستارههایی مانند«پروین»و«سها»بود.او پروین را پسندید و گفت همین خیلی خوب است.البته آنـوقتها پروین اسم زن نبود.بعدها نام پروین اعتصامی پیدا شد.بعدها هم که بـرای مجلهی سخن مقالاتی مـینوشتم،دکـتر خانلری گفت: اغلب میپرسند که این پروین خانم کیست و ایشان اسم و تخلص بنده را یکی کردند و شدم«محمد پروین»تا معلوم شود زن نیستم»۵