نویسنده:مرتضی خلخالی
ناشر:پژوهشکده تعلیم و تربیت-تک نگاشت شمارهء ۳-آبان ۱۳۷۵
نوبت چاپ:دوم بهار،۱۳۷۶
تیراژ:۱۰۰۰ نسخه
قیمت:۱۲۵ تومان
در فرازهایی از پیشگفتار مؤلف میخوانیم: “اصول برنامهریزی درسی و تجارب ملل مختلف همواره میرساند که مجموعهء دانشآموزان،معلمان،اولیا و مسؤولان نظام آموزشی در پی اجرای آن بخش از برنامهها و روشهای آموزشی هستند که موفقیّت بیشتری را در سایهء نظام سنجش و امتحان حاکم بر کشور تأمین کند.به عبارت دیگر،برنامهها و هدفهای آموزشی یک کشور به وسیلهء سیستم امتحانی و کیفیت سنجش آموختههای دانشآموزان تعیین میشود و نه توسط طراحان برنامهها،مؤلفان کتابهای درسی و صادرکنندگان توصیهها و بخشنامههای تأکیدکننده بر لزوم توجه به هدفها و روشها!”
“این نوشته درصدد است که باتوجه به دیدگاههای تعلیم و تربیت،اصول نوین برنامهریزی درسی و تجارب جهانی،نظام امتحانی و سنجش سنّتی معمول در ایران را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد و نقش بازدارندهء آن را در راه ایجاد تحول و تغییر نظام آموزشی تشریح کند.آنگاه راهبردهای معمول در جهان را که برای اصلاح معنیدار نظام امتحانی و سنجش و قراردادن آن در جهت مقاصد آموزشی و رشد فراگیرندگان،به کار
گرفته میشود،معرفی کند.”
“مشکل بزرگ مراکز ستادی امتحانات،مناطق آموزشی و سنجش آموزش کشور در ایران،نبود مراکز پژوهش علمی مربوط و محروم بودن از همکاری متخصصان دانش برنامهریزی درسی و طراحی آموزشی آگاه از اصول سنجش و ارزشیابی،بهویژه در درسهای اختصاصی است.این نقیصه موجب میشود که تلاشهای مربوط در جهت افزایش اعتبار آزمونها و سوقدادن آنها به سوی هدفهای غایی تعلیم و تربیت و نیازهای جهان امروز قرار نگیرد.توجه به پایایی آزمونها،کاربرد تکنیکهای دقیق نمرهگذاری و اجرای تحلیلهای آماری روی نمرههای آزمون،مسائلی هستند که باید پس از تشخیص درست مقصد و مسیر مطرح شوند.”
نویسنده در این کتاب به مصداقهای و مثالهایی از تلاش نظامهای آموزشی برخی از کشورهای کمجمعیت و پرجمعیت در جهت تغییر بنیادی نظام امتحانی و سنجش خود اشاره میکند.همچنین مواردی را از پژوهشها و توصیههای اخیر نهادها و انجمنهای بینالمللی تعلیم و تربیت و سنجش و ارزشیابی را در این زمینه که”تغییر نظام آموزشی باید در راستای تغییر بنیادی نظام سنجش و ارزشیابی”قرار گیرد یادآور میشود و بر موارد زیر تأکید میکند: سنجش آموختهها باید با عنایت به ارزیابی میزان تحقق همهء اهداف نظام آموزشی،و نه در انحصار یک بعد فراگیری موقّت،دانش محتوایی جهت عبور از فیلتر آزمون،صورت بگیرد.چرا که در دنیای پرماجرا و پررقابت امروزی،نسخهء شفابخش را در رشد استعدادها،پاسخگویی عادلانه به تفاوتهای فردی و آمادهسازی نسلهایی میدانند که در کسب مهارتهای شناختی،عملی و پروراندن ارزشهای لازم برای پاسخگویی به تغییرات دم به دم فزایندهء ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی،تکنولوژی و مشاغل توفیق حاصل کنند.
نویسنده در این راستا میافزاید که: «نظام امتحانی و سنجش ایران طی ۴۰ سال گذشته،به رغم هشدارها،نقدها،رسالهها و مقالههای ارائه شده،همچنان به طی کردن راه و روشهای آسان سنتی ادامه میدهد و این بعد حساس و سرنوشتساز از برنامهریزی درسی،همچون سیل خروشان در میآید که اغلب تلاشهای تغییر نظام آموزشی و زحمات دلسوزان،معلمان،میلیونها دانشآموز و آیندهء کشور را درهم میکوبد.”
به نظر میرسد که نقد صریح این کتاب از برخی ابعاد وضع موجود نظام امتحانی و سنجش در ایران و بیان فاصلهء زیاد آن با استانداردهای آموزشی در وضع مطلوب کشورهایی که در حال تلاش برای تغییر کیفی نظام آموزشی خود هستند،اطلاعات سودمندی برای پژوهشگران،استادان و دانشجویان علوم تربیتی فراهم میکند.در عین حال هشدارها و راهکارهایی برای کارشناسان برنامهریزی درسی،مؤلفان و معلمان مطرح میکند تا فعالیتهای آموزشی خود را به نحو بهتری در راستای هدفهای آموزشی کشور قرار دهند.
منبع : تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۸ (صفحه ۸۸)