تحولات آموزش متوسطه در دو قرن اخیر در اروپای غربی و آمریکا
۷-برابری فرصتهای آموزشی
پیش از این گفته شد که هم در اروپا و هم در آمریکا از اوایل قرن نوزدهم تلاش برای خارج کردن آموزش و پرورش از انحصار قشر مرفه و تعمیم آن در میان همگان آغاز شد؛زیرا در آن زمان عقیده بر این بود که تأسیس مدارس دولتی به منزلهء ایجاد فرصتهای آموزشی یکسان است و نیز تصور میشد که با تأمین فرصتهای آموزشی یکسان میتوان به برابری فرصتهای اجتماعی کمک کرد.به عنوان مثال،هوراسمان در گزارش دربارهء آموزش و پرورش در آمریکا در سال ۱۸۴۸ نوشت که آموزش دولتی رایگان بزرگترین عامل ایجاد برابری است.(۱۵)
همچنین این باور وجود داشت که اگر همه افراد به منابع آموزشی یکسان در مدارس دولتی دسترسی داشته باشند،برابری فرصتهای آموزشی محقق خواهد شد.در نتیجهء چنین باوری،فرض بر این بود که اگر دانشآموزان مردود شوند،مردودی آنها نتیجهء عملکرد و نیز محدودیت توانای خود آنهاست.به عبارت دیگر،در آن زمان عدم موفقیت شاگردان را به نابرابریهای موجود در مدرسه یا جامعه نسبت نمیدادند.
با گذشت زمان و انجا تحقیقاتی دربارهء عملکرد آموزش و پرورش در اروپا و آمریکا،خوشبینی اوّلیه نسبت به وجود برابری فرصتهای آموزشی در این جوامع و نیز خوشبینی نسبت به نقش تقاطع مدرسه در ایجاد فرصتهای اجتماعی یکسان،جای خود را به بدبینی داد.برای نمونه،ساموئل باولز در یکی از تحقیقات خود دربارهء نابرابری آموزشی و اجتماعی چنین نوشت: «بررسی سوابق تاریخی آموزش و پرورش در ایالات متحده آمریکا و نیز بررسی دقیق وضع موجود دانشکدهها و مدارس نشان میدهد که وضع مدارس به گونهای است که
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۳۸)
خوشبینیهای گذشته را نسبت به نقش مدرسه در ایجاد فرصتهای آموزشی تأیید نمیکند. دادههای موجود حاکی از آن است که باید تعبیر دیگری از آنها داشته باشیم.ظاهرا مدارس ما تکامل پیدا کردهاند،اما نه در جهت ایجاد برابری بلکه برای آن که پاسخگوی نیازهای سرمایهداران کارفرما باشند؛زیرا آنها خواهان کارگرانی ماهر و با انضباط هستند تا به مدد آن بتوانند روشهایی را برای کنترل اجتماعی و به نفع ثبات سیاسی اتخاذ کنند».(۱۶)
کوینتین در سال ۱۹۶۵ در دفاع از تساوی فرصتهای آموزشی و در نقد سیاستهای آموزشی جذب کارگر انگلیس چنین نوشت: «خط مشی آموزشی که تاکنون به منظور تأمین فرصتهای آموزشی یکسان دنبال شده است،عمدتا بر اصلاح ساختار تأکید میکند و هرگز به برنامهء درسی و محتوا و آنچه که تدریس میشود و مرکز حیات نظام آموزشی است،توجهی ندارد.»(۱۷)
توجه به مسأله برابری فرصتهای آموزشی و دفاع از آن موجب شد که تحقیقات گستردهای دربارهء عملکرد مدارس به وسیلهء کسانی چون جینتس۱۲در آمریکا،فلود۱۳ هلسی۱۴و مارتین۱۵در انگلستان،جیرارد در فرانسه۱۶و هوزن۱۷در کشورهای اسکاندیناوی در نیمهء دوم قرن بیستم صورت گیرد.(۱۸)
نتیجهء این تحقیقات باعث شد لبهء تیغ تیز انتقاد تحلیلگران آموزشی چپگرا متوجه نظامهای آموزشی در این کشورها گردد و چنین نتیجهگیری شود که فرزندان طبقات ثروتمند بیش از فرزندان خانوادههای فقیر به آموزش و پرورش نخبگان یعنی آموزش عالی دسترس پیدا میکنند.همچنین استدلال میشد که تفاوت در دسترسی به امکانات آموزشی،به طور مستقیم موجب تفاوت در دستیابی به مشاغل با منزلت و پردرآمد میشود و در نتیجه تفاوت طبقات اصلی از نسلی به نسل دیگر همچنان حفظ میگردد.(۱۹)
برخی از جامعه شناسان نیز در پژوهشهای خود رباطهء بین موقعیت اجتماعی شاگردان و نحوهء گزینش رشتهء تحصیلی آنان را مورد توجه قرار دادند و مدعی شدند که فرزندان طبقات پایین در جریان انتخاب رشتهء تحصیلی از امتیازات کمتری برخوردار هستند.(۲۰)
طرح داعیههای بحثانگیز دربارهء نابرابریهای آموزشی در نشریات و مجلات مغرب زمین،مسؤولان سیاسی و آموزشی این کشورها را بر آن داشت تا کوششهایی به منظور ایجاد فرصتهای آموزشی یکسان به عمل آورند.یکی از اقداماتی که در اواسط قرن بیستم در ایالات متحده آمیرکا در جهت کاهش نابرابریهای اجتماعی و آموزشی صورت گرفت، لغو قانون جدایی سیاهان از سفیدپوستان بود؛قانونی که طبق آن فرزندان سیاهپوست مجاز به تحصیل در مدارس سفیدپوست نبودند.پس از لغو قانون مذکور به فرزندان سیاهپوست اجازه داده شد که در کنار دانشآموزان سفید پوست مشغول تحصیل شوند و از همان
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۳۹)
امکانات آموزشی که در اختیار سفیدپوستان قرار داشت،بهره برند.علاوه بر اقدام فوق، سهگام دیگر جهت تأمین فرصتهای آموزشی یکسان در آمریکا برداشته شد که عبارتند از: تأمین منابع مالی برای مدارس توسط ایالتها و دولت مرکزی،ایجاد فرصتهای مساوی به منظور کسب مهارتهای شناختی۱۸از طریق اصلاح برنامههای درسی و بالاخره تأمین آموزشهای جبرانی۱۹برای کودکان خانوادههای محروم و کمدرآمد۲۰.(۲۱)
افزون بر اقدامات اصلاحی فوق که آموزش ابتدایی آمریکا را هم شامل میشد،اصلاح دیگری نیز به طور اخص در ساختار آموزش متوسطهء آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی صورت گرفت که از آن به عنوان تأسیس و گسترش دبیرستانهای جامع یاد میکنند.در بخش پایانی این نوشتار تأثیر و عملکرد این نوع دبیرستانها در ایجاد فرصتهای آموزشی یکسان در جوامع مذکور بررسی میشود.
۸-تأسیس دبیرستانهای جامع
اگرچه تأسیس دبیرستانهای جامع در آمریکا و در کشورهای مختلف اروپایی اهداف متفاوتی را دنبال میکرد،اما وجه اشتراک همه آنها این بود که فرصت دستیابی آموزشی را برای تعداد بیشتری از جوانان فراهم کنند و تا حد ممکن فشار سنگین نابرابریهای آموزشی را کاهش دهند.
تأسیس دبیرستانهای جامع در اروپا موجب شد که میزان ثبت نام دانشآموزان در این دبیرستانها که شاگردان را در سالهای نخست تحصیلات دبیرستانی بر اساس رشتهء تحصیلی از یکدیگر تفکیک نمیکرد،افزایش پیدا کند.برای نمونه،در سوئد دبیرستانهای جامع جایگزین همهء دبیرستانهای این کشور شد.اگرچه در برخی کشورها همچون آلمان کوشش زیادی برای تبدیل دبیرستانهای سنتی به دبیرستان جامع صورت نگرفت،اما در بعضی دیگر از کشورهای اروپایی دبیرستانهای جامع به طور چشمگیری رشد نمود؛مثلا در انگلستان از سال ۱۹۶۵ میلادی به بعد،مقامات محلی آموزشی بنا به تشویق دولت در ساختار نظام آموزش متوسطه تجدیدنظر به عمل آوردند و شیوهء گزینش رشتهء تحصیلی بر اساس آزمونها را حذف نمودند و از دانشآموزانی که دارای استعدادهای متفاوت بودند، در دبیرستانهای جامع ثبت نام کردند.بدین ترتیب که در اوایل دههء ۱۹۸۰ نزدیک به ۷۰ درصد جوانان یازده تا شانزده سالهء انگلیسی در دبیرستانهای جامع به تحصیل اشتغال داشتند.(۲۲)
برخلاف دبیرستانهای معمولی که در آنها دانشآموزان در سنین پایین به رشتههای تحصیلی مختلف هدایت میشوند و احتمالا آیندهء تحصیلی آنها از همان آغاز تعیین
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۰)
میشود،در دبیرستان جامع،طبقهبندی شاگردان با تفکیک رشته در سالهای اوّل تحصیلی صورت نمیگیرد و در هر واحد آموزشی،برنامههای درسی مختلف ارائه میگردد.
۱-۸-نگاهی گذرا به عملکرد دبیرستانهای جامع:اینک که چند دهه از تأسیس دبیرستانهای جامع در آمریکا و اروپا میگذرد،میتوان دربارهء موفقیت این دبیرستانها در تحقق اهدافی که در ورای تأسیس آنها وجود داشته است،اظهار نظر نمود.
از آنجا که هدف عمدهء این دبیرستانها تأمین فرصتهای آموزشی بیشتر برای فرزندان خانوادههای طبقات پایین و به تبع این اقدام،فراهم آوردن زمینهء ایجاد فرصتهای شغلی مساوی برای فارغ التحصیلان وابسته به قشرهای کمدرآمد بوده است،باید دید که این نوع دبیرستانها تا چه حد در تحقق دو هدف فوق موثر بودهاند.
۲-۸-نقش دبیرستانهای جامع در تأمین فرصتهای آموزشی:هوزن در جمعبندی نتایج تحقیقات خود مینویسد:«تأسیس دبیرستانهای جامع به دلیل نداشتن نظام امتحانات غربال کننده،در مرحلهء ابتدایی و دورهء اوّل دبیرستان،میتواند یک استراتژی موفق برای نگهداری دانشآموزانی که دارای استعدادهای متفاوت هستند به حساب آید».(۲۳)
لوین معتقد است که تأسیس دبیرستانهای جامع شانس دستیابی جوانان به آموزش عالی را افزایش داده است؛به طوری که در فاصلهء سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ نسبت ثبت نام در دانشگاههای اروپا دو برابر شده است.وی دلیل این افزایش را چنین توجیه میکند که حضور در دبیرستانهای جامع انتظار دانشآموزان را برای تکمیل تحصیلات دبیرستانی و ورود به آموزش عالی بالا برده است؛دیگر آن که چون تعداد فارغ التحصیلان دبیرستانهای جامع و واجد شرایط برای ورود به آموزش عالی افزایش پیدا کرده،دولتها با اتخاذ شیوههای خاص کوشیدهاند آموزش عالی را گسترش دهند.(۲۴).
۳-۸-انتقال مسأله نابرابریها از دورهء متوسطه به دورهء آموزش عالی:لوین اعتقاد دارد که اگرچه دبیرستانهای جامع با حذف امتحانات غربال کننده و دیگر موانع تحصیلی شانس دستیابی فرزندان طبقات پایین را به آموزش متوسطه افزایش دادهاند و بدینسان تعداد بیشتری را برای ورود به آموزش متوسطه آماده کردهاند و نیز هر چند که دولتها در پاسخ به تقاضای مردم برای آموزش عالی،این سطح از آموزش را به شیوههایی خاص از قبیل آموزش از راه دور،تأسیس دانشگاههای باز و غیره گسترش بخشیدهاند،اما مشکل نابرابری فرصتهای آموزشی که قبلا در دورهء متوسطه وجود داشت،به آموزش عالی منتقل شده است.بدین معنی که فرزندان طبقات پایین به اندازهء فرزندان قشر مرفه از فرصتهای تحصیلی یکسان در سطح آموزش عالی برخوردار نیستند و رشتههای با منزلت و نیز دانشگاههای معتبر در انحصار گروههای ممتاز۲۱جامعه قرار دادند.او این سه مسأله یعنی گزینش دانشجو،
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۱)
سرشکن شدن۲۲منابع و نیز کاهش کیفیت آموزش عالی را از نشانههای نابرابری فرصتهای آموزشی میداند و برای تأیید نظریات خود شواهد آماری ارائه میدهد.
۱-۳-۸-پذیرش دانشجو بر اساس گزینش:لوین مینویسد:«در سالهای اخیر ورود به رشتههایی مانند پزشکی،دام پزشکی،مهندسی،علوم و در بعضی موارد حقوق بر اساس امتحان یا بر مبنای معدل دورهء دبیرستان داوطلبان صورت میگیرد.به عنوان مثال،در سال ۱۹۷۷ حدود ۰۰۰/۱۵۰ جوان آلمانی به دلیل پایین بودن معدل نتوانستند در رشتههای دانشگاهی مورد نظر خود ثبت نام کنند».(۲۵)
وی در ادامه این بحث میافزاید:«حتی موقعی که جوانان وابسته به طبقات پایین اجتماعی موفق به ورود به دانشگاه میشوند،سهم آنها در دستیابی به رشتههای با منزلت اجتماعی خیلی چشمگیر نیست؛به عنوان مثال،از میان ۲۵ درصد داوطلب مرد که در سال ۷۳-۱۹۷۲ از میان طبقهء کارگر در سوئد به دانشگاه راه یافتند،تنها ۴/۴ درصد آنها در رشتهء حقوق و ۵/۱ درصد در رشتهء طب پذیرفته شدند.در عوض از میان پذیرفته شدگان طبقات اجتماعی بالا ۳/۷ درصد آنها در رشتهء حقوق و ۷/۷ درصد آنها در رشتهء طب به تحصیل پرداختند».(۲۶)
۲-۳-۸-سرشکن شدن منابع:از آنجا که منابع اختصاص یافته به آموزش عالی متناسب با رشد این بخش در سالهای اخیر افزایش پیدا نکرده است،یعنی همان منابع انسانی و مالی سابق به این بخش اختصاص دارد،این امر موجب کاهش نسبی منابع مالی و انسانی در بخش دانشجو ساخته شده بود،در حال حاضر پذیرای ۰۰۰/۲۰۰ دانشجو است.
نسبت دانشجو به کادر دانشگاهی در بخش وینسن دانشگاه پاریس که به سوی پذیرش دانشجو از میان طبقهء کارگر گرایش دارد،هشتاد به یک است که این نسبت چهار برابر متوسط نسبت دانشجو به کادر دانشگاهی در فرانسه میباشد.(۲۷)
۳-۳-۸-اتلاف و ترک تحصیل:پایین آمدن کیفیت آموزش در دانشگاهها در سالهای اخیر موجب ترک تحصیل دانشجویان بویژه فرزندان طبقات پایین اجتماعی شده است.این قبیل دانشجویان چون به دلیل مشکلات مالی نمیتوانند از معلم خصوصی و سایر منابع آموزشی جهت جبران عقبماندگیهای تحصیلی خود استفاده کنند،به خوبی از عهدهء امتحانات بر نمیآیند و ناگزیر میشوند دانشگاه را ترک کنند.به عنوان مثال،نسبت ترک تحصیل در فرانسه نسبت به گذشته ۵۰ درصد و در دانشگاههای رم،میلان و ناپل بیش از ۵۰ درصد افزایش پیدا کرده است.در مناطق محرومی چون بالرومو نیز فقط ۳۰ درصد از دانشجویان رشتهء اقتصاد موفق به اتمام تحصیلات میشوند.(۲۸)
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۲)
۹-نقش دبیرستانهای جامع در افزایش فرصتهای شغلی:در خصوص نقش غیر مستقیم دبیرستانهای جامع در افزایش شانس دستیابی جوانان طبقات پایین به مشاغل با منزلت، لوین مینویسد:«زمانی که تعداد معدودی جوان نخبه و وابسته به طبقهء ممتاز جامعه متقاضی ورود به آموزش عالی باشند،ثبت نام در دانشگاه بر اساس گزینش صورت نمیگیرد؛اما وقتی تقاضا برای ورود به دانشگاه افزایش پیدا میکند،محدودیتهایی هم در سر راه پذیرش دانشجو ایجاد میشود.در این میان جوانان نخبه و وابسته به خانوادههای ممتاز در رشتههای با منزلت به تحصیل میپردازند و مشاغل مناسبی هم احراز میکنند.اما جوانان وابسته به طبقه کارگر ناگزیرند که در رشتههای تحصیلی و نیز در مؤسسات آموزش عالی کم منزلت به تحصیل مشغول شوند.«لوین در ادامهء این بحث میافزاید که:«بالا رفتن شمار فارغ التحصیلان دانشگاهها در برخی از کشورهای اروپایی نه تنها شانس دستیابی جوانان وابسته به طبقات پایین را به رشتههای با منزلت افزایش نداده،بلکه موجب بیکاری پنهان فارغ التحصیلان هم شده است.وانگهی نمیتوان تأثیر ساختار موقعیت اقتصادی جامعه را در اشتغال فارغ التحصیلان نادیده گرفت.اضافه بر آن که دستیابی به برخی مشاغل،بیشتر به پایگاه اجتماعی افراد بستگی دارد تا به سطح تحصیلات آنان.(۲۹).
۱۰-خلاصه و نتیجهگیری
آموزش متوسطه در خلال دو قرن اخیر در کشورهای اروپای غربی و آمریکا بنا به ضرورتهای زمان،تحولات گوناگونی را به خود دیده و مراحلی را پشتسر گذاشته است که در صفحات پیشین به اهم این تحولات اشاره شد.اکنون که این نوشتار به پایان میرسد، وقت آن رسیده است که برای دستیابی به یک جمعبندی و نتیجهگیری کلی،تحولات مذکور به اختصار مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.باشد که به مدد این تجزیه و تحلیل،به درسها و نکتههایی برای کمک به سیاستگذاریهای نظام آموزش کشورمان دست بیابیم.
تقریبا از اواسط قرن نوزدهم در اروپا و سپس در آمریکا تلاشهایی برای خارج کردن آموزش متوسطه از انحصار قشر مرفه و تعمیم آن در میان همگان صورت گرفت و به تدریج زمینه برای گسترش آن در میان عامهء مردم فراهم آمد.عامل عمدهء این گسترش را نیاز بخش تولیدی و صنعتی اروپا و آمریکا به نیروی انسانی تحصیل کرده ذکر کردهاند. همزمان با گسترش آموزش متوسطهء نظری،به آموزشهای فنی نیز توجه خاص مبذول گردید و دروس فنی در برنامههای تحصیلی دورهء متوسطه گنجانده شد؛اما دیری نگذشت که شیوهء آموزش دروس فنی در دبیرستانهای نظری کنار گذاشته شد و سیاست تاسیس دبیرستانهای فنی مستقل از دبیرستانهای نظری در کشورهای اروپایی و آمریکا حاکم گردید.بعدها هم
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۳)
سیاست تفکیک رشتههای نظری از رشتههای فنی در سایر کشورهایی که به توسعهء آموزش متوسطه توجه داشتهاند،از جمله کشور ما،مقبولیت عام یافت.
پس از تفکیک رشتههای تحصیلی دورهء متوسطه،ضرورت هدایت دانشآموزان به یکی از دو رشتهء اصلی،بر اساس ضوابط و معیارهای قابل قبول،در عرصهء سیاستگذاری و برنامهریزی آموزش متوسطه احساس گردید.برور تحولات آموزشی،اجتماعی و اقتصادی در اوایل قرن بیستم،ضرورت این نیاز را تشدید مینمود.بهعلاوه با چرخش قرن و ابداع آزمونهای مختلف روانی،استفاده از این آزمونها جهت تعیین رشتهء تحصیلی دانشآموزان رواج چشمگیری پیدا کرد.بعدها دامنهء استفاده از این آزمونها به کشورهای دیگر از جملهء کشور ما کشانده شد و استفاده از آنها برای کمک به تعیین رشتهء تحصیلی در بسیاری از کشورهای جهان رونق بهسزایی پیدا کرد.
جدا از انتقادهایی که بعدها از جهات مختلف به این آزمونها وارد آمد و در نتیجه دامنهء کاربرد این آزمونها را در خصوص تعیین رشتهء تحصیلی محدود کرد،تفکر دیگری نیز تحت عنوان برابری فرصتهای آموزشی هم در آمریکا و هم در اروپا مطرح شد که اتخاذ سیاستهای خاصی را از سوی سیاستگذاران و برنامهریزان آموزشی طلب مینمود.از اینرو تأسیس دبیرستانهای جامع تصمیمی بود که سیاستگذاران آموزشی برای تأمین فرصتهای آموزشی یکسان از نیمهء دوم قرن بیستم به آن دست یازیدند.اکنون که قرن بیستم پایان میگیرد و قریب نیم قرن از اتخاذ سیاست فوق میگذرد،همانطور که در بخشهای پیشین گفته شد،شواهد نشان میدهد که شعار برابری فرصتهای آموزشی در جوامع سرمایهداری غرب با اقتصاد مبنی بر رقابت و کسب سود بیشتر هنوز محقق نشده است.البته آنچه که در کشورهای مورد نظر صورت پذیرفته،این است که شمار فارغ التحصیلان دورهء متوسطه در این کشورها افزایش یافته است.به علاوه اتخاذ سیاستهای پذیرش باز در خصوص دانشگاهها موجب شده که فرصتهای تحصیلی بیشتری در قلمرو آموزش عالی برای جوانان این کشورها فراهم شود.اما شاید بتوان نتیجه گرفت که نابرابری فرصتهای آموزشی هنوز بری غربیان به عنوان یک مسأله حل نشدنی همچنان خودنمایی میکند.
۱۱-چه درسهایی از تجارب کشورهای یاد شده به سود سیاستگذاری در آموزش متوسطه کشورمان میتوان آموخت؟
دورهء متوسطهء نظری در کشور ما قریب هفتاد سال پیش به دنبال نیاز جامعه به نیروی انسانی جهت کار در بخش خدماتی و اداری دولت بنیانگذاری شد.در کنار آن،رشتهء متوسطهء فنی و حرفهای نیز جهت تربیت نیرو به منظور فعالیت در بخش صنعت پای به عرصهء
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۴)
وجود گذاشت.مجموع این دو رشته که نظام آموزش متوسطهء کشور ما را تشکیل میدهند، در خلال هفتاد سال اخیر برخی از تحولات و تغییراتی را که در نظامهای آموزش متوسطهء غرب رخ داده،تجربه کرده است.از آن جمله میتوان تلاش برای تعمیم این دوره در میان جوانان،افزایش طول دوره از سه سال به شش سال،تشعب و ایجاد تنوع در رشتههای تحصیلی،استفاده از آزمونها جهت کمک به تعیین رشتهء تحصیلی و بالاخره استفاده از مشاوران برای کمک به فرآیند هدایت تحصیلی را برشمرد.آنچه که در آینده میتوان از تجارب کشورهای یاد شده آموخت این است که: ۱-ساختار آموزش متوسطهء کشور ما خواه به صورت جامع۲۳درآید خواه متنوع۲۴ باشد،تفاوت استعدادها واقعیتی است که در سنین تحصیلات متوسطه تجلی و ظهور مشهودتری خواهد یافت.بر این اساس،برنامهریزان و سیاستگذاران نظام آموزش متوسطهء ما باید زمینههای لازم را برای توجه هر چه بیشتر به تفاوت استعدادهای دانشآموزان فراهم سازند.در برخی از نظامهای آموزشی تشعب برنامهها و ارائه درسها به صورت نظام واحدی و تاحدودی بازگذاشتن دست شاگردان در انتخاب دروس،هم از لحاظ تنوع و هم از سطح(از مقدماتی تا پیشرفته)،راهی برای توجه به تفاوت استعدادها تلقی میشود.
خوشبختانه در نظام جدید آموزش متوسطه،مسأله ارائه دروس به صورت واحدی که تا حدودی زمینهساز توجه به تفاوت استعادهاست مورد توجه قرار گرفته است.اما چون این شیوه در حال حاضر جنبهء آزمایشی دارد و موانع و مشکلات اجرایی گوناگونی بر سر راه آن خودنمایی میکند،ممکن است مقبولیت خود را از دست بدهد.به همین سبب باید نظام واحدی مبتنی بر ارائه دروس به صورت اختیاری مورد حمایت قرار گیرد و برای رفع موانع اجرایی آن تلاش بیشتری انجام شود تا شاگردان بتوانند با توجه به فرصتی که برای آنها در خصوص انتخاب دروس فراهم میگردد،توان و استعداد خود را به محک بزنند و بر اساس قوه و استعدادشان مسیر آیندهء خویش را تعیین کنند.
۲-صرفنظر از فوایدی که بر استفاده از آزمونها در تعلیم و تربیت مترتب است،و بحث دربارهء این فواید خارج از حوصله این نوشتار است،از تجارب کشورهای یاد شده و تجاربی هم که خود در گذشته داشتهایم،این نتیجه را میتوان گرفت که تکیهء زیاد بر استفاده از آزمونها در تعیین رشتهء تحصیلی نتایج چندانی ثمربخشی در برنداشته است.به همین جهت سرمایهگذاری وسیع در زمینهء تهیه و کاربرد آزمونها برای منظور فوق چندان به سود و صلاح نظام آموزشی ما نیست.اما اگر معلمان را با شیوههای مطلوب ارزشیابی تحصیلی آشنا کنیم و کیفیت ارزشیایبی تحصیلی را به طور بنیادی بهبود بخشیم،میتوان کماکان از عملکرد تحصیلی شاگردان به عنوان شاخص قابل قبول برای تعیین رشتهء تحصیلی سود
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۵)
جست.برای مثال،برگزاری کارگاههای آموزشی برای معلمان و آشنا کردن آنها با شیوههای کارآمد ارزشیابی گامی مثبت و سازنده در این راه تلقی میشود.
۳-روانشناسی آموزشگاهی در کشور آمریکا و مشاوران راهنمایی در مدارس ما توفیق چشمگیری در گشودن گره هدایت تحصیلی دانشآموزان نداشتهاند.البته این سخن به معنی بیتوجهی به امر راهنمایی تحصیلی نیست؛زیرا راهنمایی تحصیلی در دورهء متوسطه یک ضرورت است و باید جدی تلقی شود.اما این که با اتخاذ چه تدابیری میتوان به یک فرآیند راهنمایی کارآمد دست یافت،خود موضوعی است که بحث جداگانهای را میطلبد.
۴-گروهی از دستاندرکاران تعلیم و تربیت در اروپا و آمریکا وجود نابرابری فرصتهای آموزشی را مطرح ساختند و ادعا کردند که نظامهای آموزشی در این کشورها به استمرار تفاوتهای طبقاتی کمک میکند.
اساسا مطرح کردن مسأله نابرابریهای آموزشی به طور مجرد و منفک از مسأله نابرابریهای اقتصادی-اجتماعی به مثابهء مطرح کردن ناقص یک مسأله کلی و پیچیده است؛ زیرا ارتباط مسائل آموزشی با مسائل اقتصادی-اجتماعی موضوعی انکار ناپذیر است و نمیتوان آنها را جدا از هم مطرح کرد.به همین سبب اگر قرار باشد در سیاستگذاریهای آموزشی از تأثیر نابرابریهای اقتصادی-اجتماعی بر عملکرد تحصیلی کاسته شود،باید در سیاستهای جاری امتحانات و ارزشیابی مانند امتحانات متمرکز،هماهنگ،امتحانات- نهایی،کشوری و آزمونهای سراسری تجدید نظر به عمل آید.بر این اساس،شاگردانی که در مناطق محروم تحصیل میکنند با شاگردانی که از امکانات آموزشی برتر برخوردارند، نباید از یک غربال عبور کنند.به همین جهت تا محو استضعاف آموزشی باید سیاست منطقهای کردن امتحان و گزینش پیگیری شود.
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۶)