آموزش و پرورش دیگر کشورها

تحولات آموزش متوسطه در دو قرن اخیر در اروپای غربی و آمریکا

۷-برابری فرصتهای آموزشی

پیش از این گفته شد که هم در اروپا و هم در آمریکا از اوایل قرن نوزدهم تلاش برای‏ خارج کردن آموزش و پرورش از انحصار قشر مرفه و تعمیم آن در میان همگان آغاز شد؛زیرا در آن زمان عقیده بر این بود که تأسیس مدارس دولتی به منزلهء ایجاد فرصتهای‏ آموزشی یکسان است و نیز تصور می‏شد که با تأمین فرصتهای آموزشی یکسان می‏توان به‏ برابری فرصتهای اجتماعی کمک کرد.به عنوان مثال،هوراس‏مان در گزارش دربارهء آموزش و پرورش در آمریکا در سال ۱۸۴۸ نوشت که آموزش دولتی رایگان بزرگترین‏ عامل ایجاد برابری است.(۱۵)

همچنین این باور وجود داشت که اگر همه افراد به منابع آموزشی یکسان در مدارس‏ دولتی دسترسی داشته باشند،برابری فرصتهای آموزشی محقق خواهد شد.در نتیجهء چنین‏ باوری،فرض بر این بود که اگر دانش‏آموزان مردود شوند،مردودی آنها نتیجهء عملکرد و نیز محدودیت توانای خود آنهاست.به عبارت دیگر،در آن زمان عدم موفقیت شاگردان‏ را به نابرابریهای موجود در مدرسه یا جامعه نسبت نمی‏دادند.

با گذشت زمان و انجا تحقیقاتی دربارهء عملکرد آموزش و پرورش در اروپا و آمریکا،خوش‏بینی اوّلیه نسبت به وجود برابری فرصتهای آموزشی در این جوامع و نیز خوش‏بینی نسبت به نقش تقاطع مدرسه در ایجاد فرصتهای اجتماعی یکسان،جای خود را به‏ بدبینی داد.برای نمونه،ساموئل باولز در یکی از تحقیقات خود دربارهء نابرابری آموزشی و اجتماعی چنین نوشت: «بررسی سوابق تاریخی آموزش و پرورش در ایالات متحده آمریکا و نیز بررسی دقیق‏ وضع موجود دانشکده‏ها و مدارس نشان می‏دهد که وضع مدارس به گونه‏ای است که

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۳۸)


خوش‏بینی‏های گذشته را نسبت به نقش مدرسه در ایجاد فرصتهای آموزشی تأیید نمی‏کند. داده‏های موجود حاکی از آن است که باید تعبیر دیگری از آنها داشته باشیم.ظاهرا مدارس‏ ما تکامل پیدا کرده‏اند،اما نه در جهت ایجاد برابری بلکه برای آن که پاسخگوی نیازهای‏ سرمایه‏داران کارفرما باشند؛زیرا آنها خواهان کارگرانی ماهر و با انضباط هستند تا به مدد آن بتوانند روشهایی را برای کنترل اجتماعی و به نفع ثبات سیاسی اتخاذ کنند».(۱۶)

کوین‏تین در سال ۱۹۶۵ در دفاع از تساوی فرصتهای آموزشی و در نقد سیاستهای‏ آموزشی جذب کارگر انگلیس چنین نوشت: «خط مشی آموزشی که تاکنون به منظور تأمین فرصتهای آموزشی یکسان دنبال شده‏ است،عمدتا بر اصلاح ساختار تأکید می‏کند و هرگز به برنامهء درسی و محتوا و آنچه که‏ تدریس می‏شود و مرکز حیات نظام آموزشی است،توجهی ندارد.»(۱۷)

توجه به مسأله برابری فرصتهای آموزشی و دفاع از آن موجب شد که تحقیقات‏ گسترده‏ای دربارهء عملکرد مدارس به وسیلهء کسانی چون جینتس‏۱۲در آمریکا،فلود۱۳ هلسی‏۱۴و مارتین‏۱۵در انگلستان،جیرارد در فرانسه‏۱۶و هوزن‏۱۷در کشورهای‏ اسکاندیناوی در نیمهء دوم قرن بیستم صورت گیرد.(۱۸)

نتیجهء این تحقیقات باعث شد لبهء تیغ تیز انتقاد تحلیلگران آموزشی چپ‏گرا متوجه‏ نظامهای آموزشی در این کشورها گردد و چنین نتیجه‏گیری شود که فرزندان طبقات‏ ثروتمند بیش از فرزندان خانواده‏های فقیر به آموزش و پرورش نخبگان یعنی آموزش‏ عالی دسترس پیدا می‏کنند.همچنین استدلال می‏شد که تفاوت در دسترسی به امکانات‏ آموزشی،به طور مستقیم موجب تفاوت در دست‏یابی به مشاغل با منزلت و پردرآمد می‏شود و در نتیجه تفاوت طبقات اصلی از نسلی به نسل دیگر همچنان حفظ می‏گردد.(۱۹)

برخی از جامعه شناسان نیز در پژوهشهای خود رباطهء بین موقعیت اجتماعی شاگردان و نحوهء گزینش رشتهء تحصیلی آنان را مورد توجه قرار دادند و مدعی شدند که فرزندان‏ طبقات پایین در جریان انتخاب رشتهء تحصیلی از امتیازات کمتری برخوردار هستند.(۲۰)

طرح داعیه‏های بحث‏انگیز دربارهء نابرابریهای آموزشی در نشریات و مجلات مغرب‏ زمین،مسؤولان سیاسی و آموزشی این کشورها را بر آن داشت تا کوششهایی به منظور ایجاد فرصتهای آموزشی یکسان به عمل آورند.یکی از اقداماتی که در اواسط قرن بیستم‏ در ایالات متحده آمیرکا در جهت کاهش نابرابریهای اجتماعی و آموزشی صورت گرفت، لغو قانون جدایی سیاهان از سفیدپوستان بود؛قانونی که طبق آن فرزندان سیاه‏پوست مجاز به تحصیل در مدارس سفیدپوست نبودند.پس از لغو قانون مذکور به فرزندان سیاه‏پوست‏ اجازه داده شد که در کنار دانش‏آموزان سفید پوست مشغول تحصیل شوند و از همان

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۳۹)


امکانات آموزشی که در اختیار سفیدپوستان قرار داشت،بهره برند.علاوه بر اقدام فوق، سه‏گام دیگر جهت تأمین فرصتهای آموزشی یکسان در آمریکا برداشته شد که عبارتند از: تأمین منابع مالی برای مدارس توسط ایالتها و دولت مرکزی،ایجاد فرصتهای مساوی به‏ منظور کسب مهارتهای شناختی‏۱۸از طریق اصلاح برنامه‏های درسی و بالاخره تأمین‏ آموزشهای جبرانی‏۱۹برای کودکان خانواده‏های محروم و کم‏درآمد۲۰.(۲۱)

افزون بر اقدامات اصلاحی فوق که آموزش ابتدایی آمریکا را هم شامل می‏شد،اصلاح‏ دیگری نیز به طور اخص در ساختار آموزش متوسطهء آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی‏ صورت گرفت که از آن به عنوان تأسیس و گسترش دبیرستانهای جامع یاد می‏کنند.در بخش‏ پایانی این نوشتار تأثیر و عملکرد این نوع دبیرستانها در ایجاد فرصتهای آموزشی یکسان‏ در جوامع مذکور بررسی می‏شود.

۸-تأسیس دبیرستانهای جامع

اگرچه تأسیس دبیرستانهای جامع در آمریکا و در کشورهای مختلف اروپایی اهداف‏ متفاوتی را دنبال می‏کرد،اما وجه اشتراک همه آنها این بود که فرصت دست‏یابی آموزشی‏ را برای تعداد بیشتری از جوانان فراهم کنند و تا حد ممکن فشار سنگین نابرابریهای‏ آموزشی را کاهش دهند.

تأسیس دبیرستانهای جامع در اروپا موجب شد که میزان ثبت نام دانش‏آموزان در این‏ دبیرستانها که شاگردان را در سالهای نخست تحصیلات دبیرستانی بر اساس رشتهء تحصیلی‏ از یکدیگر تفکیک نمی‏کرد،افزایش پیدا کند.برای نمونه،در سوئد دبیرستانهای جامع‏ جایگزین همهء دبیرستانهای این کشور شد.اگرچه در برخی کشورها همچون آلمان کوشش‏ زیادی برای تبدیل دبیرستانهای سنتی به دبیرستان جامع صورت نگرفت،اما در بعضی‏ دیگر از کشورهای اروپایی دبیرستانهای جامع به طور چشمگیری رشد نمود؛مثلا در انگلستان از سال ۱۹۶۵ میلادی به بعد،مقامات محلی آموزشی بنا به تشویق دولت در ساختار نظام آموزش متوسطه تجدیدنظر به عمل آوردند و شیوهء گزینش رشتهء تحصیلی بر اساس آزمونها را حذف نمودند و از دانش‏آموزانی که دارای استعدادهای متفاوت بودند، در دبیرستانهای جامع ثبت نام کردند.بدین ترتیب که در اوایل دههء ۱۹۸۰ نزدیک به ۷۰ درصد جوانان یازده تا شانزده سالهء انگلیسی در دبیرستانهای جامع به تحصیل اشتغال‏ داشتند.(۲۲)

برخلاف دبیرستانهای معمولی که در آنها دانش‏آموزان در سنین پایین به رشته‏های‏ تحصیلی مختلف هدایت می‏شوند و احتمالا آیندهء تحصیلی آنها از همان آغاز تعیین

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۰)


می‏شود،در دبیرستان جامع،طبقه‏بندی شاگردان با تفکیک رشته در سالهای اوّل تحصیلی‏ صورت نمی‏گیرد و در هر واحد آموزشی،برنامه‏های درسی مختلف ارائه می‏گردد.

۱-۸-نگاهی گذرا به عملکرد دبیرستانهای جامع:اینک که چند دهه از تأسیس دبیرستانهای‏ جامع در آمریکا و اروپا می‏گذرد،می‏توان دربارهء موفقیت این دبیرستانها در تحقق اهدافی‏ که در ورای تأسیس آنها وجود داشته است،اظهار نظر نمود.

از آنجا که هدف عمدهء این دبیرستانها تأمین فرصتهای آموزشی بیشتر برای فرزندان‏ خانواده‏های طبقات پایین و به تبع این اقدام،فراهم آوردن زمینهء ایجاد فرصتهای شغلی‏ مساوی برای فارغ التحصیلان وابسته به قشرهای کم‏درآمد بوده است،باید دید که این نوع‏ دبیرستانها تا چه حد در تحقق دو هدف فوق موثر بوده‏اند.

۲-۸-نقش دبیرستانهای جامع در تأمین فرصتهای آموزشی:هوزن در جمع‏بندی نتایج‏ تحقیقات خود می‏نویسد:«تأسیس دبیرستانهای جامع به دلیل نداشتن نظام امتحانات غربال‏ کننده،در مرحلهء ابتدایی و دورهء اوّل دبیرستان،می‏تواند یک استراتژی موفق برای‏ نگهداری دانش‏آموزانی که دارای استعدادهای متفاوت هستند به حساب آید».(۲۳)

لوین معتقد است که تأسیس دبیرستانهای جامع شانس دست‏یابی جوانان به آموزش‏ عالی را افزایش داده است؛به طوری که در فاصلهء سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ نسبت ثبت نام در دانشگاههای اروپا دو برابر شده است.وی دلیل این افزایش را چنین توجیه می‏کند که‏ حضور در دبیرستانهای جامع انتظار دانش‏آموزان را برای تکمیل تحصیلات دبیرستانی و ورود به آموزش عالی بالا برده است؛دیگر آن که چون تعداد فارغ التحصیلان دبیرستانهای‏ جامع و واجد شرایط برای ورود به آموزش عالی افزایش پیدا کرده،دولتها با اتخاذ شیوه‏های خاص کوشیده‏اند آموزش عالی را گسترش دهند.(۲۴).

۳-۸-انتقال مسأله نابرابریها از دورهء متوسطه به دورهء آموزش عالی:لوین اعتقاد دارد که اگرچه‏ دبیرستانهای جامع با حذف امتحانات غربال کننده و دیگر موانع تحصیلی شانس دست‏یابی‏ فرزندان طبقات پایین را به آموزش متوسطه افزایش داده‏اند و بدین‏سان تعداد بیشتری را برای ورود به آموزش متوسطه آماده کرده‏اند و نیز هر چند که دولتها در پاسخ به تقاضای‏ مردم برای آموزش عالی،این سطح از آموزش را به شیوه‏هایی خاص از قبیل آموزش از راه دور،تأسیس دانشگاههای باز و غیره گسترش بخشیده‏اند،اما مشکل نابرابری فرصتهای‏ آموزشی که قبلا در دورهء متوسطه وجود داشت،به آموزش عالی منتقل شده است.بدین‏ معنی که فرزندان طبقات پایین به اندازهء فرزندان قشر مرفه از فرصتهای تحصیلی یکسان در سطح آموزش عالی برخوردار نیستند و رشته‏های با منزلت و نیز دانشگاههای معتبر در انحصار گروههای ممتاز۲۱جامعه قرار دادند.او این سه مسأله یعنی گزینش دانشجو،

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۱)


سرشکن شدن‏۲۲منابع و نیز کاهش کیفیت آموزش عالی را از نشانه‏های نابرابری فرصتهای‏ آموزشی می‏داند و برای تأیید نظریات خود شواهد آماری ارائه می‏دهد.

۱-۳-۸-پذیرش دانشجو بر اساس گزینش:لوین می‏نویسد:«در سالهای اخیر ورود به‏ رشته‏هایی مانند پزشکی،دام پزشکی،مهندسی،علوم و در بعضی موارد حقوق بر اساس‏ امتحان یا بر مبنای معدل دورهء دبیرستان داوطلبان صورت می‏گیرد.به عنوان مثال،در سال‏ ۱۹۷۷ حدود ۰۰۰/۱۵۰ جوان آلمانی به دلیل پایین بودن معدل نتوانستند در رشته‏های‏ دانشگاهی مورد نظر خود ثبت نام کنند».(۲۵)

وی در ادامه این بحث می‏افزاید:«حتی موقعی که جوانان وابسته به طبقات پایین‏ اجتماعی موفق به ورود به دانشگاه می‏شوند،سهم آنها در دست‏یابی به رشته‏های با منزلت‏ اجتماعی خیلی چشمگیر نیست؛به عنوان مثال،از میان ۲۵ درصد داوطلب مرد که در سال‏ ۷۳-۱۹۷۲ از میان طبقهء کارگر در سوئد به دانشگاه راه یافتند،تنها ۴/۴ درصد آنها در رشتهء حقوق و ۵/۱ درصد در رشتهء طب پذیرفته شدند.در عوض از میان پذیرفته شدگان‏ طبقات اجتماعی بالا ۳/۷ درصد آنها در رشتهء حقوق و ۷/۷ درصد آنها در رشتهء طب به‏ تحصیل پرداختند».(۲۶)

۲-۳-۸-سرشکن شدن منابع:از آنجا که منابع اختصاص یافته به آموزش عالی متناسب با رشد این بخش در سالهای اخیر افزایش پیدا نکرده است،یعنی همان منابع انسانی و مالی‏ سابق به این بخش اختصاص دارد،این امر موجب کاهش نسبی منابع مالی و انسانی در بخش‏ دانشجو ساخته شده بود،در حال حاضر پذیرای ۰۰۰/۲۰۰ دانشجو است.

نسبت دانشجو به کادر دانشگاهی در بخش وینسن دانشگاه پاریس که به سوی پذیرش‏ دانشجو از میان طبقهء کارگر گرایش دارد،هشتاد به یک است که این نسبت چهار برابر متوسط نسبت دانشجو به کادر دانشگاهی در فرانسه می‏باشد.(۲۷)

۳-۳-۸-اتلاف و ترک تحصیل:پایین آمدن کیفیت آموزش در دانشگاهها در سالهای اخیر موجب ترک تحصیل دانشجویان بویژه فرزندان طبقات پایین اجتماعی شده است.این قبیل‏ دانشجویان چون به دلیل مشکلات مالی نمی‏توانند از معلم خصوصی و سایر منابع آموزشی‏ جهت جبران عقب‏ماندگی‏های تحصیلی خود استفاده کنند،به خوبی از عهدهء امتحانات بر نمی‏آیند و ناگزیر می‏شوند دانشگاه را ترک کنند.به عنوان مثال،نسبت ترک تحصیل در فرانسه نسبت به گذشته ۵۰ درصد و در دانشگاههای رم،میلان و ناپل بیش از ۵۰ درصد افزایش پیدا کرده است.در مناطق محرومی چون بالرومو نیز فقط ۳۰ درصد از دانشجویان‏ رشتهء اقتصاد موفق به اتمام تحصیلات می‏شوند.(۲۸)

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۲)


۹-نقش دبیرستانهای جامع در افزایش فرصتهای شغلی:در خصوص نقش غیر مستقیم‏ دبیرستانهای جامع در افزایش شانس دست‏یابی جوانان طبقات پایین به مشاغل با منزلت، لوین می‏نویسد:«زمانی که تعداد معدودی جوان نخبه و وابسته به طبقهء ممتاز جامعه متقاضی‏ ورود به آموزش عالی باشند،ثبت نام در دانشگاه بر اساس گزینش صورت نمی‏گیرد؛اما وقتی تقاضا برای ورود به دانشگاه افزایش پیدا می‏کند،محدودیتهایی هم در سر راه پذیرش‏ دانشجو ایجاد می‏شود.در این میان جوانان نخبه و وابسته به خانواده‏های ممتاز در رشته‏های‏ با منزلت به تحصیل می‏پردازند و مشاغل مناسبی هم احراز می‏کنند.اما جوانان وابسته به‏ طبقه کارگر ناگزیرند که در رشته‏های تحصیلی و نیز در مؤسسات آموزش عالی کم منزلت‏ به تحصیل مشغول شوند.«لوین در ادامهء این بحث می‏افزاید که:«بالا رفتن شمار فارغ التحصیلان دانشگاهها در برخی از کشورهای اروپایی نه تنها شانس دست‏یابی جوانان‏ وابسته به طبقات پایین را به رشته‏های با منزلت افزایش نداده،بلکه موجب بیکاری پنهان‏ فارغ التحصیلان هم شده است.وانگهی نمی‏توان تأثیر ساختار موقعیت اقتصادی جامعه را در اشتغال فارغ التحصیلان نادیده گرفت.اضافه بر آن که دست‏یابی به برخی مشاغل،بیشتر به پایگاه اجتماعی افراد بستگی دارد تا به سطح تحصیلات آنان.(۲۹).

۱۰-خلاصه و نتیجه‏گیری

آموزش متوسطه در خلال دو قرن اخیر در کشورهای اروپای غربی و آمریکا بنا به‏ ضرورتهای زمان،تحولات گوناگونی را به خود دیده و مراحلی را پشت‏سر گذاشته است‏ که در صفحات پیشین به اهم این تحولات اشاره شد.اکنون که این نوشتار به پایان می‏رسد، وقت آن رسیده است که برای دست‏یابی به یک جمع‏بندی و نتیجه‏گیری کلی،تحولات‏ مذکور به اختصار مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.باشد که به مدد این تجزیه و تحلیل،به‏ درسها و نکته‏هایی برای کمک به سیاستگذاریهای نظام آموزش کشورمان دست بیابیم.

تقریبا از اواسط قرن نوزدهم در اروپا و سپس در آمریکا تلاشهایی برای خارج کردن‏ آموزش متوسطه از انحصار قشر مرفه و تعمیم آن در میان همگان صورت گرفت و به تدریج زمینه برای گسترش آن در میان عامهء مردم فراهم آمد.عامل عمدهء این گسترش را نیاز بخش تولیدی و صنعتی اروپا و آمریکا به نیروی انسانی تحصیل کرده ذکر کرده‏اند. هم‏زمان با گسترش آموزش متوسطهء نظری،به آموزشهای فنی نیز توجه خاص مبذول گردید و دروس فنی در برنامه‏های تحصیلی دورهء متوسطه گنجانده شد؛اما دیری نگذشت که شیوهء آموزش دروس فنی در دبیرستانهای نظری کنار گذاشته شد و سیاست تاسیس دبیرستانهای‏ فنی مستقل از دبیرستانهای نظری در کشورهای اروپایی و آمریکا حاکم گردید.بعدها هم

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۳)


سیاست تفکیک رشته‏های نظری از رشته‏های فنی در سایر کشورهایی که به توسعهء آموزش‏ متوسطه توجه داشته‏اند،از جمله کشور ما،مقبولیت عام یافت.

پس از تفکیک رشته‏های تحصیلی دورهء متوسطه،ضرورت هدایت دانش‏آموزان به‏ یکی از دو رشتهء اصلی،بر اساس ضوابط و معیارهای قابل قبول،در عرصهء سیاستگذاری‏ و برنامه‏ریزی آموزش متوسطه احساس گردید.برور تحولات آموزشی،اجتماعی و اقتصادی در اوایل قرن بیستم،ضرورت این نیاز را تشدید می‏نمود.به‏علاوه با چرخش قرن‏ و ابداع آزمونهای مختلف روانی،استفاده از این آزمونها جهت تعیین رشتهء تحصیلی‏ دانش‏آموزان رواج چشمگیری پیدا کرد.بعدها دامنهء استفاده از این آزمونها به کشورهای‏ دیگر از جملهء کشور ما کشانده شد و استفاده از آنها برای کمک به تعیین رشتهء تحصیلی در بسیاری از کشورهای جهان رونق به‏سزایی پیدا کرد.

جدا از انتقادهایی که بعدها از جهات مختلف به این آزمونها وارد آمد و در نتیجه دامنهء کاربرد این آزمونها را در خصوص تعیین رشتهء تحصیلی محدود کرد،تفکر دیگری نیز تحت عنوان برابری فرصتهای آموزشی هم در آمریکا و هم در اروپا مطرح شد که اتخاذ سیاستهای خاصی را از سوی سیاستگذاران و برنامه‏ریزان آموزشی طلب می‏نمود.از این‏رو تأسیس دبیرستانهای جامع تصمیمی بود که سیاستگذاران آموزشی برای تأمین فرصتهای‏ آموزشی یکسان از نیمهء دوم قرن بیستم به آن دست یازیدند.اکنون که قرن بیستم پایان‏ می‏گیرد و قریب نیم قرن از اتخاذ سیاست فوق می‏گذرد،همان‏طور که در بخشهای پیشین‏ گفته شد،شواهد نشان می‏دهد که شعار برابری فرصتهای آموزشی در جوامع سرمایه‏داری‏ غرب با اقتصاد مبنی بر رقابت و کسب سود بیشتر هنوز محقق نشده است.البته آنچه که در کشورهای مورد نظر صورت پذیرفته،این است که شمار فارغ التحصیلان دورهء متوسطه در این کشورها افزایش یافته است.به علاوه اتخاذ سیاستهای پذیرش باز در خصوص‏ دانشگاهها موجب شده که فرصتهای تحصیلی بیشتری در قلمرو آموزش عالی برای جوانان‏ این کشورها فراهم شود.اما شاید بتوان نتیجه گرفت که نابرابری فرصتهای آموزشی هنوز بری غربیان به عنوان یک مسأله حل نشدنی همچنان خودنمایی می‏کند.

۱۱-چه درسهایی از تجارب کشورهای یاد شده به سود سیاستگذاری در آموزش‏ متوسطه کشورمان می‏توان آموخت؟

دورهء متوسطهء نظری در کشور ما قریب هفتاد سال پیش به دنبال نیاز جامعه به نیروی‏ انسانی جهت کار در بخش خدماتی و اداری دولت بنیانگذاری شد.در کنار آن،رشتهء متوسطهء فنی و حرفه‏ای نیز جهت تربیت نیرو به منظور فعالیت در بخش صنعت پای به عرصهء

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۴)


وجود گذاشت.مجموع این دو رشته که نظام آموزش متوسطهء کشور ما را تشکیل می‏دهند، در خلال هفتاد سال اخیر برخی از تحولات و تغییراتی را که در نظامهای آموزش متوسطهء غرب رخ داده،تجربه کرده است.از آن جمله می‏توان تلاش برای تعمیم این دوره در میان‏ جوانان،افزایش طول دوره از سه سال به شش سال،تشعب و ایجاد تنوع در رشته‏های‏ تحصیلی،استفاده از آزمونها جهت کمک به تعیین رشتهء تحصیلی و بالاخره استفاده از مشاوران برای کمک به فرآیند هدایت تحصیلی را برشمرد.آنچه که در آینده می‏توان از تجارب کشورهای یاد شده آموخت این است که: ۱-ساختار آموزش متوسطهء کشور ما خواه به صورت جامع‏۲۳درآید خواه متنوع‏۲۴ باشد،تفاوت استعدادها واقعیتی است که در سنین تحصیلات متوسطه تجلی و ظهور مشهودتری خواهد یافت.بر این اساس،برنامه‏ریزان و سیاستگذاران نظام آموزش متوسطهء ما باید زمینه‏های لازم را برای توجه هر چه بیشتر به تفاوت استعدادهای دانش‏آموزان فراهم‏ سازند.در برخی از نظامهای آموزشی تشعب برنامه‏ها و ارائه درسها به صورت نظام‏ واحدی و تاحدودی بازگذاشتن دست شاگردان در انتخاب دروس،هم از لحاظ تنوع و هم‏ از سطح(از مقدماتی تا پیشرفته)،راهی برای توجه به تفاوت استعدادها تلقی می‏شود.

خوشبختانه در نظام جدید آموزش متوسطه،مسأله ارائه دروس به صورت واحدی که تا حدودی زمینه‏ساز توجه به تفاوت استعادهاست مورد توجه قرار گرفته است.اما چون این‏ شیوه در حال حاضر جنبهء آزمایشی دارد و موانع و مشکلات اجرایی گوناگونی بر سر راه‏ آن خودنمایی می‏کند،ممکن است مقبولیت خود را از دست بدهد.به همین سبب باید نظام‏ واحدی مبتنی بر ارائه دروس به صورت اختیاری مورد حمایت قرار گیرد و برای رفع موانع‏ اجرایی آن تلاش بیشتری انجام شود تا شاگردان بتوانند با توجه به فرصتی که برای آنها در خصوص انتخاب دروس فراهم می‏گردد،توان و استعداد خود را به محک بزنند و بر اساس‏ قوه و استعدادشان مسیر آیندهء خویش را تعیین کنند.

۲-صرف‏نظر از فوایدی که بر استفاده از آزمونها در تعلیم و تربیت مترتب است،و بحث دربارهء این فواید خارج از حوصله این نوشتار است،از تجارب کشورهای یاد شده و تجاربی هم که خود در گذشته داشته‏ایم،این نتیجه را می‏توان گرفت که تکیهء زیاد بر استفاده‏ از آزمونها در تعیین رشتهء تحصیلی نتایج چندانی ثمربخشی در برنداشته است.به همین‏ جهت سرمایه‏گذاری وسیع در زمینهء تهیه و کاربرد آزمونها برای منظور فوق چندان به سود و صلاح نظام آموزشی ما نیست.اما اگر معلمان را با شیوه‏های مطلوب ارزشیابی تحصیلی‏ آشنا کنیم و کیفیت ارزشیایبی تحصیلی را به طور بنیادی بهبود بخشیم،می‏توان کماکان از عملکرد تحصیلی شاگردان به عنوان شاخص قابل قبول برای تعیین رشتهء تحصیلی سود

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۵)


جست.برای مثال،برگزاری کارگاههای آموزشی برای معلمان و آشنا کردن آنها با شیوه‏های کارآمد ارزشیابی گامی مثبت و سازنده در این راه تلقی می‏شود.

۳-روان‏شناسی آموزشگاهی در کشور آمریکا و مشاوران راهنمایی در مدارس ما توفیق چشمگیری در گشودن گره هدایت تحصیلی دانش‏آموزان نداشته‏اند.البته این سخن به‏ معنی بی‏توجهی به امر راهنمایی تحصیلی نیست؛زیرا راهنمایی تحصیلی در دورهء متوسطه‏ یک ضرورت است و باید جدی تلقی شود.اما این که با اتخاذ چه تدابیری می‏توان به یک‏ فرآیند راهنمایی کارآمد دست یافت،خود موضوعی است که بحث جداگانه‏ای را می‏طلبد.

۴-گروهی از دست‏اندرکاران تعلیم و تربیت در اروپا و آمریکا وجود نابرابری‏ فرصتهای آموزشی را مطرح ساختند و ادعا کردند که نظامهای آموزشی در این کشورها به‏ استمرار تفاوتهای طبقاتی کمک می‏کند.

اساسا مطرح کردن مسأله نابرابریهای آموزشی به طور مجرد و منفک از مسأله‏ نابرابریهای اقتصادی-اجتماعی به مثابهء مطرح کردن ناقص یک مسأله کلی و پیچیده است؛ زیرا ارتباط مسائل آموزشی با مسائل اقتصادی-اجتماعی موضوعی انکار ناپذیر است و نمی‏توان آنها را جدا از هم مطرح کرد.به همین سبب اگر قرار باشد در سیاستگذاریهای‏ آموزشی از تأثیر نابرابریهای اقتصادی-اجتماعی بر عملکرد تحصیلی کاسته شود،باید در سیاستهای جاری امتحانات و ارزشیابی مانند امتحانات متمرکز،هماهنگ،امتحانات- نهایی،کشوری و آزمونهای سراسری تجدید نظر به عمل آید.بر این اساس،شاگردانی که‏ در مناطق محروم تحصیل می‏کنند با شاگردانی که از امکانات آموزشی برتر برخوردارند، نباید از یک غربال عبور کنند.به همین جهت تا محو استضعاف آموزشی باید سیاست‏ منطقه‏ای کردن امتحان و گزینش پی‏گیری شود.

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۴۳ (صفحه ۴۶)


پایان مقاله

برگهٔ قبلی 1 2

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا