آموزشگاههای زبانانگلیسی و نقش آنها در یادگیری زبان
وحید حاجسعیدی/ استان گلستان نشریه نگاه
مقدمه:
یادگیری مبانی زبان فقط در۲۰ جلسه، تضمین پاسخگویی به ۷۰ درصد سوالات در همه آزمونهای زبان، اعطای مدرک بینالمللی، مکالمه فشرده در ۱۰ جلسه، قبولی در آزمون تافل با ۲۰ جلسه این قبیل آگهیها امروزه بخشی از تبلیغات کاذب موسسات آموزش زبان انگلیسی دارای مجوز میباشد که در جای جای شهرهای مختلف علیالخصوص شهرهای بزرگ دیده میشوند.
امروزه یادگیری زبان خارجی به خصوص زبان انگلیسی یکی از دغدغههای خانوادههای ایرانی به شمار میشود. بسیاری از خانوادهها بر این باورند که در مدارس آن طور که باید و شاید به بچهها انگلیسی آموزش داده نمیشود و آنها مجبورند بچههای خود را برای یادگیری بهتر زبان به آموزشگاهها بفرستند. برخی از آنها هدف از فرستادن بچههای خود به این کلاسها را تقویت مکالمه و برخی کسب مهارت برای موفقیت در کنکور عنوان میکنند و تعدادی هم زبان را برای کسب یک شغل مناسب در کنار یادگیری مهارت استفاده از کامپیوتر ضروری میدانند. آنچه مسلم است این است که تقاضا برای شرکت در این کلاسها زیاد است و متاسفانه نظارت چندانی بر کیفیت و روند آموزش در موسسات زبان انگلیسی وجود ندارد.
دریافت مجوز آموزشگاه زبان یک فرآیند پیچیده نیست و هرکسی که دارای مدرک لیسانس (در هر رشتهای!) باشد و سه سال سابقه تدریس (هر نوع تدریس، در هر موسسهای) باشد میتواند با درخواست از مدیریت آموزش و پرورش منطقه خود و پرداخت فقط ۲۰ هزار تومان، اقدام به تاسیس آموزشگاه زبان کند و هیچ آزمون علمی یا تخصصی در کار نیست!
در اکثر شهرهای ایران موسسات زبان فراوانی وجود دارد که البته هر کدام از آنها سعی میکنند خود را وابسته به یکی از موسسات داخل یا خارج کشور نشان دهند و با قید عبارت «اعطای مدرک بینالمللی» اعتبار موسسه خود را بالا ببرند.
آنچه که واضح است این است که مدرک هیچ یک از موسسات زبان در ایران رسمی نیست و اساسا به آن مدرک اطلاق نمیشود بلکه «گواهی شرکت در کلاسهای آموزشی زبان انگلیسی» محسوب میشود و برخی از آنها در استخدامهای غیردولتی(منشیگری یا خدمات تایپ) آن هم به شرط داشتن سواد اطلاعاتی شاید کاربرد داشته باشند! مدرک رسمی عمدتا از طریق آزمونهای سازمان سنجش و برخی موسسات بینالمللی معتبر دنیا صادر میشوند که تافل، آیتلس و تولیمو نمونههای آزمونهای رسمی محسوب میشوند.
در میان همه این مشکلات، آنچه که بیش از همه اهمیت دارد این است که، آموزش زبان خارجی، چه در مدارس و چه در بسیاری از آموزشگاههای خصوصی، نیازمند بازنگری و تلاش برای هر چه بیشتر کاربردیتر کردن آن دارد.
در مدارس به دلیل شروع دیر هنگام زبان (دوره راهنمایی) و عدم امکان غربال کردن دانشآموزان، اصرار برخی مدیران در دادن نمرههای غیر واقعی توسط معلمان و عواملی فنی دیگر، باعث میشوند، معلم سطح آموزش زبان را تا متوسط به پایین، تنزل داده که این عملا فرآیند یادگیری و فرصت کاربردی کردن زبان را در مدارس دچار اختلال میسازد و معلم مجبور میشود مبنای کار و تدریس را نمره قبولی دانشآموزان قرار دهد وعملا آموزش زبان انگلیسی در مدارس وجود ندارد و فقط قبولی در آزمون زبان انگلیسی مطرح است.
اما مشکل در آموزشگاههای زبان انگلیسی به گونهای دیگر است. به عقیده بسیاری از کارشناسان زبان انگلیسی، فرآیند یادگیری و میزان به کارگیری آن در آموزشگاهها نیاز به یک انگیزه دارد. داشتن علاقه به تنهایی نمیتواند برای یادگیری کافی باشد. هر چند امروزه علاقه نیز در بسیاری از مراجعین به آموزشگاهها دیده نمیشود و برخی از زبانآموزان، به اجبار خانوادهها به این کلاسها میآیند و برخی نیز به قول خودشان برای پرستیژ و به اصطلاح کلاس.
امروزه شما افراد بسیاری را میبینید که علاقهمندی خودشان را برای یادگیری مکالمه زبان نشان میدهند. آنها همواره ادای آدمهای نیازمند به یادگیری زبان را در میآورند. یادگیری زبان بدون انگیزه و پشتکار عملا امکان ندارد و افرادی که بدون این دو عامل وارد این وادی میشوند، به مثابه افرادی میمانند که در زمین فوتبال به توپ لگد میزنند ولی فوتبال بازی نمیکنند یا در استخر آب بازی میکنند ولی شنا نتوانند آموخت. برای یک فرد اهمیت پیدا میکند، داشتن انگیزه قوی براساس نیاز قوی است. انسان نیازمند، کنجکاوانه دنبال خواسته خود است، اما زمانی که این کاوش زمینههای صوری و تهی از نیاز به خود پیدا میکند،از میزان علاقهمندی نیز به طور قابل توجهی میکاهد. پس در وهله اول دانستن اینکه تا چه حد ما نیازمند یادگیری زبان هستیم در فرآیند یادگیری بسیار مفید خواهد بود.
از سوی دیگر با توجه به تعداد زیاد آموزشگاههای زبان علیالخصوص در شهرهای بزرگ (هر چند تعداد آنها در شهرهای کوچک هم چندان کم نیست) نظارت جامعی بر روند فعالیتهای آنها و میزان یادگیری افراد وجود ندارد و بیشتر بازدیدهایی که از سوی آموزش و پرورش صورت میگیرد به منظور بررسی تخلفات، عدم تداخل روزهای تدریس پسران و دختران، ثبت آمار دقیق، بررسی اعتبار مجوز و مطالبه ۱۰ یا ۲۰ درصد سهم آموزش و پرورش از محل آموزشگاههای زبان میباشد. بنابراین کیفیت و کارآیی این بسیاری آموزشگاهها عمدتا در هالهای از ابهام است. البته اگر از حق نگذریم برخی آموزشگاهها نیز به شدت به مقررات علمی و آموزشی پایبند بوده و کیفیت را فدای کمیت نکرده و در عرصه بالا بردن سواد اطلاعاتی بچهها نقش مهمی را ایفا نمودهاند و ما حصل این صداقت، علاقه بیش از حد خانوادهها به ثبتنام در مراکزی است که کیفیت آموزشی اولین دغدغه آنها بوده است.
اما آموزشگاههایی که مبنای کسب درآمد را هدف وجودی موسسه در نظر گرفتهاند، فاقد ساختار و هدف مشخص آموزشی هستند و برای شروع، برنامهریزی مشخص علمی و از قبل تهیه شده ندارند، این موسسات در جذب بیپایه و اساس زبان آموز و استاد گوی سبقت را از هم میربایند و با دادن امتیازاتی نظیر دادن تخفیف در صورت معرفی دو یا سه زبان آموز جدید یا دادن سررسید، تقویم، کلاسور و… به زبان آموزان سعی در جذب بیشتری مشتری! دارند و در واقع به پدیده آموزش به چشم تجارت مینگرنند. یکی از اصلیترین بخشهای هرم آموزش زبان، یعنی غربال کردن و جدا کردن زبانآموزان از همدیگر در اکثر موسسات نادیده گرفته شده و به تشخیص و قضاوت خود آنها محدود میشود. در اینجا در یک کلاس توازن علمی مخاطبان بهم میخورد و اولین تبعیض به طور اتوماتیک بین زبانآموزان اعمال میشود و استاد چه بخواهد و چه نخواهد با عدم توزیع عادلانه «نگاه» و «توجه» نسبت به آنها روبهرو میشود.
اینجاست که کارآیی فردی و تیمی در کلاس به حداقل میرسد و کلاس برای برخی بسیار پیش پا افتاده و برای برخی پیچیده و دشوار مینماید و راندمان کار به شدت پایین میآید و هر دو گروه در فرآیند یادگیری دچار مشکل میشوند و یا موسسه خود را عوض میکنند و یا قید یادگیری زبان را میزنند.
در برخی موسسات جذب شهریه بیشتر از اصل قضیه یعنی یادگیری مورد توجه قرار میگیرد و بدین منظور سطح نمرات به صورت صوری و حتی تصاعدی! بالا میرود و هنگام ثبتنام و یا دریافت شهریه میزان سواد زبانآموز با تعریف و تمجید از سوی منشی صد چندان میشود و خانواده در پرداخت شهریه یا ثبتنام مجدد فرزند خود در موسسه مزبور راغب میشود. اما بعد از چند ترم میبینیم که دانشآموز حتی به راحتی نمیتواند خود را به زبان انگلیسی معرفی کند تا چه برسد به مکالمه زبان انگلیسی!
در واقع سنجش یا بررسی میزان یادگیری زبانآموزان در این گونه موسسات بازاری فاقد ساختار علمی و منطقی میباشند و فاکتورهای زیادی در بالابردن نمرات زبانآموزان نقش دارد که به هیچ عنوان از نظر علمی، ماهیت آموزشی ندارند و این سطح بالای نمرات به نوعی فریب افکار عمومی خانواده در ثبتنام مجدد فرزندانشان در همان موسسه میباشد.
موسسات زبان تا چه حد در آموزش زبان موفق بودهاند؟
صرف نظر از عدم تخصص برخی موسسین در امر آموزش زبان، به کارگیری اساتید و منابع ناکارآمد، شلوغی برخی کلاسها، کمبود وسایل صوتی و تصویری و برخی موارد از این دست، باز هم میبینیم در بسیاری از موسسات که اکثر «مواد و ابزارهای لازم برای آموزش زبان» را نیز دارا هستند، در آموزش زبان به بچهها چندان موفق نیستند و به اصطلاح یک جای کار میلنگد.
اشکال کار در کجاست؟ مکالمه زبان چه تفاوت بنیادی با گرامر آن دارد؟ زبان در کل چیست؟ چرا شیوههای تدریس، امروزه کمتر موثر میافتند؟ اصولا شیوه تدریس چگونه باید باشد؟ چرا مهارتهای زبان تنها به مهارت خواندن، آنهم با تلفظ غلط محدود شده است؟ در اینجا با چراهای زیادی روبهرو میشویم. پاسخ به این سوالات آیا خواهد توانست راه درست و حسابی را پیش روی ما بگذارد؟ آیا آموزشگاهها از حداکثر توان، بدون در نظر گرفتن شهریه به عنوان عامل تعیینکننده، برای آموزش استفاده میکنند؟ آیا مربیان و استادان خودشان از نظر علمی مشکل دارند یا خود را در حد بسیار بالایی که عموما برای زبانآموز دست نیافتنی است نشان میدهند؟ آیا میتوان گفت زبان یک چیز است و آنچه تدریس میشود چیز دیگری است؟ در مدارس چه اتفاقاتی رخ میدهد؟ معلمان زبان چگونه با عنصر آموزش برخورد میکنند؟ آنها چقدر به روز و دارای سواد اطلاعاتی هستند؟ یا اصطلاحا تا چه حد دانش خود را به روز آوری کرده و شارژ میکنند؟ آیا تفاوتهای ساختاری موجود بین کتابهای تحصیلی زبان و شیوه آموزش معلمان که رفتهرفته کهنهتر شده، جرقه لازم برای متولیان امر آموزش میتواند باشد که در شیوههای تربیت و آموزش مربیان نهایت دقت لازم را براساس استانداردهای نو در نظر بگیرند؟
آنچه که مسلم است این است که این دست آموزشگاههای زبان در انتخاب منابع درسی، شیوههای آموزش، تغییر برنامه و شیوه برنامهریزی بازتر آموزش و پرورش و مدارس است. در مدارس به دلیل تفاوتهای فردی، اجتماعی و علمی فاحش معلم نمیتواند از شیوههای به روز و منابعی غیر از منابع معرفی شده استفاده کند و سطح تدریس و نوع امتحان باید متوسط به پایین باشد. ولی در آموزشگاه میتوان با غربال علمی و اصولی زبانآموزان، روند و سرعت یادگیری را تنظیم و کم و زیاد کرد.
آموزشگاهها میتوانند تدریس زبان را براساس آخرین دستآوردهای علمی که از طرف دانشگاههای معتبر بینالمللی دنیا ارایه میشود تنظیم و دستهبندی کنند. مربیان و اساتید را مجاز به استفاده از سایر متون کنند و آنان را تشویق به ایجاد فضای یکسان در تبادل واژگان، استفاده از سیدیهای اورجینال حتیالامکان با زیرنویس فارسی، استفاده از هدفون و… نمایند. پیگیری این امر در خارج از کلاس، از طرف دانشآموزان، بهکارگیری روش کارتی در یادگیری واژگان بدون در نظر گرفتن زحمت و دردسری که شاید استاد لاجرم با آن درگیر میشود، همه و همه در یادگیری زبان تاثیر به سزایی دارد. مربی باید با ایجاد محیط مکالمه به روش ساده و قابل فهم، زبانآموز را تکتک مورد خطاب قرار بدهد. یک فرد، حتی مربی ماهر زبان انگلیسی، مراحلی را در یادگیری زبان از سر گذرانده است و سختیها و شیوههایی را تجربه کرده است. در اینجا مربی و استاد خیلی اهمیت پیدا میکند. اگر از نقطهنظر روانشناسی برخی خصوصیات اساتید را، به خصوص در آموزشگاهها، در نظر بگیریم و کمی هم تعارف دوستانه را کنار بگذاریم متوجه حضور یک خصیصه نامتجانس با امر یادگیری در وجود برخی از استادان این قبیل آموزشگاهها میشویم. آن خصیصه چیزی نیست جز «تخصیص قدرت یادگیری و داشتن استعداد ذاتی به خود و این یعنی دور ساختن دانشآموزان از افق امید به یادگیری»، اینجاست که میبینیم تلفظهای غلیظ، خطوط کج و معوج، اصطلاحات ریز و درشت، زبانآموز را در تنگنا قرار داده و او را تشنهتر از پیش در «وادی نمیدانم» رها میسازد. زبانآموز خود را فاقد استعداد ذاتی زبانآموزی میپندارد و استاد خود در این مرحله عامل افت یادگیری میشود و تنها برخی کلمات به صورت لحظهای و شاید هم ترمی به حافظه کوتاه مدت زبانآموز انتقال داده میشود. آموزش اتفاق نمیافتد و فرآیند یادگیری زبان با تمام کتابها و وسایل پیرامونش در ذهن زبانآموز گیر میکند و این فلسفه هم ملکه ذهن او میشود: «زبان خیلی سخت است و من نمیتوانم انگلیسی یاد بگیرم».
بودجهبندی کتاب نیز از عوامل موثر محدود شدن مربی زبان به شمار میرود. استاد زبان اگر نتواند از مجموعه مطالب جدید، خارج از کتاب و یافتههای علمی نظیر روشهای مختلف در کلاس بهره جوید، با نتیجهای غیر از آموزش زبان روبهرو خواهیم شد و این امر به سادهانگاری زبان در فرآیند آموزش، لطمهای جبرانناپذیر وارد خواهد ساخت و شاید هم زبانآموزان دیگر را که عموما با تشویق همدیگر در یک چنین کلاسها حاضر میشوند، از امر یادگیری زبان مایوس سازد. ارایه متنهای کوتاه، خارج از کتاب و مکالمه جانبی و توجه به روش کارتی در تدریس واژگان زبان بسیار مهم بوده و از طرف استاد باید مورد توجه قرار گیرد. ما اگر واژگان را کنار بگذاریم از زبان دیگر خبری نیست و این کاری است که سالها با زبان شده است و نتیجه مشخصی از آن کسب نشده است. سوسور زبانشناس معروف میگوید: «که هر کلمه به مثابه کامیونی است که در جادههای مختلف بار معنایی مختلفی را با خود حمل میکند.» با اهمیت ندادن به این موضوع چنین برمیآید که برخی استادان علیرغم تغیییر اساسی در شیوهها و متدهای تدریس، هنوز به روش عمل میکنند و این همان تقویت نشدن شیوهها و روشهای تدریس یک استاد یا مربی محسوب میشود.
چیستین استاد معروف زبان انگلیسی در خصوص تدریس زبان شیوههای کاملا نو ارایه میدهد او حتی تقسیم نگاه استاد را از عوامل جدی گیری موضوع از سوی زبانآموز تلقی میکند و توزیع ناعادلانه رفتار کلاسی را انباشته شدن انرژی یک معلم در گوشهای از یک کلاس عنوان میکند و چنین میشود که از میان چندین زبانآموز علاقهمند به یادگیری، فقط تعدادی از آنها، که ممکن است استعداد ذاتی آنها در آن امر تاثیر داشته است، مطالبی چند یاد میگیرند.
چستین به حافظه کوتاه مدت و دراز مدت انسان اشاره کرده و قالب ذهن انسان را موشکافانه مورد بررسی قرار میدهد.
نتیجه آن میشود که آموزش زبان فقط از روشهای علمی باید الگو برداری کند و یکی از این روشها روش کارتی است. مربی زبان باید به تمام مهارتها در امر یادگیری اهمیت بدهد. خواندن، نوشتن، گوش دادن و صحبت کردن. اگر یک جلسه زبان را یک ساعتونیم در نظر بگیریم تا چه اندازه از آن را استاد صرف آموزش این مهارتها میکند. اگر بگوییم بیش از سه چهارم آن مهارتها عموما در کلاس فراموش میشود به گزافه سخن نگفتهایم. بنابراین میتوان گفت، اصلاح شیوه تدریس زبان را باید از نخستین کارهای یک مربی قلمداد کنیم و پناه بردن به اصل یادگیری از جمله کارهایی است که یک زبانآموز باید آن را جستجو کند. در واقع مربی و زبانآموز باید به یکدیگر اعتماد کنند و این مسیر را به همراه هم طی کنند متکلم وحده بودن استاد و ترجمه سطحی متون توسط دانشآموزان در کلاس یادگیری زبان را عملا غیرممکن میسازد و ماحصل آن چیزی جز اتلاف وقت نخواهد بود.
در کتاب زبانشناسی و زبان در فصل اول جولیا اس.فالک در خصوص فراگیر بودن زبان میگوید: «برخوردهای هر روزه ما با زبان چنان طبیعی و گسترده است که به ندرت آن را موضوعی درخور مطالعه جدی تلقی میکنیم. زبان همیشه در دسترس است، و اغلب بدون هیچ تلاش آگاهانهای آن را به کار میبریم.» بنابراین ایجاد محیط زبانی برای زبانآموزان از اهمیت ویژهای برخوردار میشود. این تجربه را ما در زندانهای عراق که بنده اسیر جنگی بودم عملا تجربه کردیم. دوستان و همبندان که سخت نیازمند دانستن زبان انگلیسی بودند و این به این معنی است که انگیزه قوی برای این کار داشتند، محیط زبانی را به روشهای مختلف ایجاد کرده بودند. از جمله اینکه یک زبانآموز روزه زبان میگرفت. یعنی با افراد مشخصی که مسلط به زبان بودند به مدت سه روز یا هر چند روز که اراده میکرد موقع برخورد فقط انگلیسی حرف میزد و اگر واژهای برای او نامفهوم بود یادداشت میکرد و به زبان انگلیسی میپرسید یا از فرد دیگری در این زمینه کمک میگرفت. در آموزشگاهها نیز میتوان محیط زبانی مشخصی را ایجاد کرد. این کاری است که در دانشگاههای کشور در گروه زبانهای خارجی عملا انجام میگیرد و اگر دانشجویی خود را با این موج همراه نکند، بعدا با مشکلات جدی روبهرو خواهد شد.
مطالعه داستانهای کوتاه و درآوردن خلاصه آنها و بحثهای پیرامون و به اصطلاح discussion در خصوص استخوانبندی آنها، از راههای عملی دیگر در رسیدن به یادگیری منطقی زبان است. یک زبانآموز اگر قدرت بیان را با این روش در خود ایجاد کند، با مطالعه چهار یا پنج قصه کوتاه انگلیسی، خواهد توانست قدرت تکلم به آن زبان را سلیستر و آگاهانهتر تقویت کند.
بنابراین زبان انگلیسی و هر زبان دیگر، و به عبارت دیگر هر مهارت و هنری، روش خاص خودش را برای یادگیری دارد. اگر یادگیری آن و مکالمه به آن زبان با مشکلاتی همراه است، به عدم استاندارد بودن شیوه تدریس و عدم تناسب علاقه و انگیزه فرد زبانآموز برمیگردد. با اندک تغییراتی در صورت و فرم قضیه، با احتساب اصل یادگیری به عنوان هدف تدریس و تحصیل از جانب استاد و زبانآموز، ما با تغییرات شگرفی در زمینه آموزش زبان انگلیسی روبهرو خواهیم شد.
امید است با نظارت بیشتر بر موسسات زبانانگلیسی و به کار بردن شیوههای نوین آموزشی توسط آنها، حمایتهای مادی و معنوی دولت از آموزشگاهها و تلاش در جهت تغییر نگرش خانوادهها به دانش زبان و القای ضرورت دانستن زبان دوم به جامعه، شاهد بهبودی و پیشرفت فرآیند آموزش زبان در کشور باشیم.