خلاقیت موهبتی الهی و همگانی است که ظهور آن،مستلزم پرورش آن است؛لذا مدرسه،میتواند عاملی مؤثر در رشد تواناییهای خلاق کودکان و نوجوانان باشد.تأثیر محیط آموزشی بر خلاقیت،از جنبه های مختلف است.
اما معلمان به سبب ارتباط وسیعی که با دانش آموزان دارند،بیش از سایر عوامل میتوانند نقشی مؤثر در رشد خلاقیت دانشآموزان داشته باشد؛چنانکه میتوان گفت؛معلمان نقش کلیدی در تجربه های خلاق دانش آموزان ایفا مینمایند؛اما آیا معلمان ما،اهمیت نقش خویش را درک نموده اند؟آیا معلمان ما توانسته اند خلاقیت دانش آموزان را برانگیزانند؟جایگاه خلاقیت در کلاسهای درس ما کجاست؟
رای همه روشن است که برنامه و روشهای آموزشی ما،نه تنها خلاقیت پرور نبوده،بلکه با روشهای غیرمنطقی و قالبی، هرگونه فرصت را برای ظهور این توانایی در دانشآموزان از بین برده است.
ما نیازمند تحلیل،بررسی و اصلاح نظام آموزشی خود هستیم تا بتوانیم به پرورش تواناییهای خلاق کودکان و نوجوانان خود بپردازیم.
نگرش معلمان به خلاقیت،میزان شناخت آنها به موضوع و نحوهی تدریس و ادارهی کلاس،تأثیر مستقیمی بر غنی سازی محیط کلاس برای رشد خلاقیت دانش آموزان دارد؛ اگر معلمان،خلاقیت و شیوه های پرورش آن را به خوبی شناخته و نگرش مناسبی به آن داشته باشند،با انگیزهای که به کار و عشقی که به دانشآموزان دارند، میتوانند علیرغم همهی موانع و محدودیتها،کلاسی فعال،پویا و خلاق داشته باشند.
چرا خلاقیت؟
@الف:«خلاقیت نه تنها از بعد فردی-برای همهی افراد و حل مسائلشان در زندگی-دارای اهمیت است،بلکه برای جوامع نیز،امری حیاتی است؛چنانکه اندیشمندان زیادی اذعان دارند،کلید سعادت بشریت و حتی ادامه ی بقا جوامع-به خصوص کشورهای در حال توسعه-تنها در خلاقیت و رشد توسعه ی این موهبت الهی است.(تافلر ۱۳۷۸،جورج لند ۱۳۷۹).
@ب:«خلاقیت به منزله ی مرگ و حیات یک جامعه است».سالها پیش مورخ و فیلسوف معروف«توینبی»به این مطلب اشاره نموده است. امروزه،حقیقت این سخن بیش از پیش آشکار گشته است؛چنانکه تورنس (۱۹۶۸)میگوید:ما برای بقا،نیازمند آنیم که به پرورش تواناییهای خلاق کودکان و نوجوانانمان بپردازیم.
جورج لند و بت جارمن نیز معتقدند؛سیر تمدن شامل سه دوران است، دوران اول تمدن،زمانی است که بشر غارنشین و صحرانشین،مقهور طبیعت بوده و خود را جزئی از طبیعت قلمداد میکرد.دوران دوم تمدن،اقتصاد از شکار حیوانات به اقتصاد با ثبات کشاورزی تغییر یافت.اکنون زندگی بشر از اوایل قرن بیستم برپایهی کشفیات دوران سومی و فناوری حاصل از آن قرار دارد؛لذا جامعهای که بتواند از درصد خلاقیت بیشتری از اعضای خود بهره جوید،فاصلهاش با کشورهای دیگر قابل قیاس با فاصله فعلی که هماکنون بین کشورهای پیشرفته و در حال توسعه است،نخواهد بود.
ماهیت خلاقیت
آیا خلاقیت موضوعی فردی است یا اجتماعی؟آیا خلاقیت فرایند است یا محصول؟یا افراد خلاق،افرادی منحصر به فردند یا عادی؟معیارهای اصلی برای تشخیص خلاق از غیرخلاق کدام است؟
خلاقیت چیست؟
گیلفورد(۱۹۵۰)خلاقیت را مجموعهی ویژگیها و تواناییهایی فردی میداند.خلاقیت از دیدگاه گیلفورد عبارت است از:تفکر واگرا؛یعنی تفکر،از جهات مختلف و ابعاد گوناگون.هنسی و آمابیل(۱۹۸۹)میگویند:تحقیقات ما نشان داده است،عوامل اجتماعی و محیطی،نقش اصلی را در کار خلاق ایفا میکنند.
کسیکزنتمی هالی(۱۹۸۹)میگوید:ما نمیتوانیم به افراد و کارهای خلاق جدا از اجتماعی که در آن عمل میکنند،بردازیم؛زیرا خلاقیت هرگز نتیجهی عمل فرد به تنهایی نیست.
هارینگتون برمبنای شناخت محیط زیست در زیستشناسی نظریهی اجتماعی خویش از خلاقیت را پایهریزی میکند و معتقد است:همانگونه که در زیست بوم،موجودها با یکدیگر و با اکوسیستمشان در ارتباطند،در اکوسیستم خلاق نیز همه اعضا و همه جنبههای محیطی در حال تعاملند. (حسینی ۱۳۸۱،ص ۳۲)
خلاقیت ارائهی کیفیتهای تازهای از مفاهیم و معانی است.در بعضی نظریهها،وجود برخی از ویژگیها برای ظهور خلاقیت،ضروری است.بارون و هارینگتون(۱۹۸۱)میگویند:افراد خلاق از نظر شخصیتی،دارای صفات خاصی هستند.استرنبرگ(۱۹۸۵)علاقه به ریسک نمودن،عدم پذیرش محدودیتها و موانع،توانایی بهرهبرداری از محیط خویش برای ساختن چیزی نو و منحصر به فرد،سؤالات و فرضیات زیاد و کنجکاوی را،لازمهی خلاقیت میداند.
از مهمترین نقاط اشتراک این تعاریف نو است؛اما هر چیز نو نمیتواند خلاق باشد؛لذا در اغلب تعاریف،ارزشمندی و مناسب بودن نیز مورد توجه قرار گرفته است.
دکتر افضل السادات حسینی-رشد معلم » شماره ۲۱۸