برگزیده کتاب تادیب النسوان ( النسا ء )

فصل سوم
در گله کردن است. زن باید هرگز از مرد گله نکند هرچندناملائم از مرد ببیند. گله، گله می آورد. و اصل گله خنک است هرچند کمال گرمی در میان باشد. گله باعث کدورت میشود… کم کم به دعوا میرسد و عاقبت ندارد و بعضی خانمها را ملاحظه که از گله های مادر قاسمی مخصوصا خوششان می آید متصل گله این هستند که یک اسبابی فراهم بیاورند و گله گذاری کنند.
زن گفت به خان اگرچه جای گله نیست |
اما چه کنم که وسعت حوصله نیست |
گفتی تو که نیست فوه منفعله |
نی نی غلط است قوه فاعله نیست |
حالا اگر باز به ملایمت حرف بزنند و گله کنند نقلی نیست. صدا را العیاذ بالله مثل صدای خر بلند میکنند و میگویند که سبک حرف زدنمان همین است. با آنکه صدای بلند که نمونهی صدای خر باشد ابدا خوب نیست. اِنّ انکر الاصواتِ لصوتِ الحمیر … کلمات زشت و رکیک نگوید در مقام مقابلی برنیاید و در وقت تکلّم پهلوانی بخواطرش نرسد و یک دست به مغرب و دستی به مشرق نیندازد گاهی بر کمر و گاهی بر سقف خانه آشنا باشد. اگر مرد بیچاره پهلویش نشسته باشد سر و صورت او را خورد کند. دهان کف کرده چشمها از حدقه بیرون آمده، دستها متصل گز و نیم گز۱ می نماید به الفاظ ناخوش بدتر از زهر، از این زانو به آن زانو غلطیده [گردد] بر آسمان هفتم بلند میکند. بلکه لطافت و خوبی زن آن است که هنگام تکلم، به ملایمت داد نازک و ضعیف که گویا تازه از ناخوشی برخواسته [برخاسته] با ناز تمام، و قشنگی … و به ادب شیرین و نمکین ، سخن محبت انگیز و کلمات شوق آمیز و گاهی دست که به همان حرکت و تکلم چنان دلبری و دلربایی کند که همه را چشم و گوش به سوی او باشد. اگر ساعتی خاموش شود همه شوق تکلم او را نمایند و مرد از جان و دل طالب کلام او باشد و اگر هزار غم و اندوه داشته باشد، کلمات زن، رفع ملالتش بشود…
ای وای بر من، ای وای بر من، عبارتی مینویسم که ابدا به خرج این خانمها نمیرود ولی محضِ اسقاطِ تکلیف مینویسم… (خانم) تصور نکند که خلقت من اینطور است من کج خُلقم بد زبانم، صدایم کلفت است، خود را نمی توانم نگاه دارم، خدا این قسم خلقتم کرده است، یکی را بیار که بهتر از من باشد. من همین (که) هستم… من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال. این تصورات همه از احمقی و خفّت عقل است و الّا جمیع کار انسان کسبی است، خلقتی نیست.
—————-
۱-گزمعادل ذرع و هر گز ۱۶ گره است .امروزه گز را معادل «متر» اروپاییان گیرند. دهخدا . و در اینجا احتمالا به معنی بالا و پایین آوردن دست باشد.
یک دیدگاه