فصل ششم در آداب غذا خوردن است.
زن باید بر سر سفره با روی گشاده و خوش بنشیند از بد و خوب هر چه باشد با روی گشاده بخورد. در سر سفره حرف نزند لقمه را کوچک بردارد و با سر انگشتان، بلکه با سر انگشت غذا بخورد. کم کم و نرم لقمه را بخورد که صدای ذهنش یک فرسنگ راه نرود بسیار قشنگ لقمه بردارد بعضی از خانمها چه دیدم و چه شنیدم که تمام اوقات تلخیهاشان را جمع کرده در سفره بروز میدهند. بر فرض هم اگر مرد برای بدبو بودن غذا تغیّر کند باید قسمی به زبان خوش رفع تغیّر از مرد کند که این دو لقمه غذا راحت از گلویش پایین برود. نه اینکه در سر سفره کاسه را به کوزه ، و کوزه را به کاسه زند، گاهی دوری( بشقاب ) را بشکند نان را به زمین بزند، گاهی سفره را پاره کند ،کنیز را بیاورید، دَده را بخواهید، لَلَه را ببرید، چوب را بیاورید فراش حاضر کنید گاهی به کله بچه های بیچاره بکوبد که درست بخور… اگر فی المثل یک بچه چهارساله معصوم چیزی بخواهد نفرین کند و بگرید آتشک (کرم شب تاب -کوفت ) بخوری و کوفت بخوری، چقدر دله و رودار هستی، خدا مرگت بدهد آنقدر گریه و ناملایم و نفرین کند… و به این حالت مرد بینوا لقمه در دهن میماند برای خلاصی خود آیه الکرسی می خواند و هزار مرتبه از خدا مرگ می خواهد که از گرسنگی بمیرد
حرامت بود نان آنکس چشید |
سر سفره ابرو بهم در کشید |
بدترین اخلاق اینست که زن در سر سفره بدخلقی کند این صفت از هرکسی مذموم است. زهر قاتل و درد بیدرمان از این غذا بهتر است.
ای دل از نور جان طمع داری |
یک زمان لب ببند از گفتار |