آموزش وپرورش در آینه جامعه و آمار

ضرورت بازنگری اساسی در نظام آموزشی کشور

ما دوازده سال از سنین نخستین هرکس را به دوره دبستان و دبیرستان اختصاص داده‌ایم، اما در این مدت ـ که بهترین سنین یادگیری است ـ به آنان چه می‌آموزیم؟ کودکی که در شش یا هفت سالگی وارد دبستان می‌شود و در هجده سالگی با مدرک دیپلم از دبیرستان بیرون می‌آید، چه می‌داند؟ چه قدر سواد دارد؟ چه تخصصی پیدا کرده است؟ چه جایگاهی در اجتماع دارد؟ برای چه شغلی آموزش دیده است؟ از فلسفه زندگی چه می‌داند؟ چند درصد از درس‌هایی را که خوانده و در آن قبول شده است، به یاد دارد و برای آینده‌اش مفید است؟ من تصور می‌کنم که فقط خواندن و نوشتن را ـ و آن هم نه به طور کامل ـ آموخته است.

زیرا اگر از یک جوان دیپلمه بخواهیم که فقط پنج سطر درباره مطلبی، به انتخاب خود، بنویسد، دچار مشکل خواهد شد و اگر چیزکی هم بنویسد، به طور یقین خالی از اشتباه‌های دستوری نخواهد بود. در حالی که هر سال درس‌های املا و انشا و دستورزبان را دو سه بار امتحان داده و موفق شده است. غالب ایشان حتی نمی‌توانند یک درخواست کار بنویسند و این روزها هم که با وجود تلفن و اینترنت و اس‌ام‌اس، اصلاً‌ نامه‌نگاری فراموش شده است و همه از «نوشتن» فراری هستند. 

 

وقتی برای یک جوان دیپلمه، نوشتن پنج سطر صحیح به زبان مادریش دشوار باشد، آیا می‌توان انتظار داشت که مثلاً پس از دریافت مدرک دیپلم بتواند به زبان انگلیسی ـ درحد مکالمه ساده ـ صحبت کند؟! در تمام دوره دبیرستان صدها ساعت وقت و هزینه صرف می‌شود تا دانش‌آموز یک زبان خارجی ـ و بیشتر انگلیسی ـ یاد بگیرد، اما پس از پایان دبیرستان هیچ نمی‌داند و عجیب است که این رویه همچنان ادامه دارد و اوقات همچنان تلف می‌شود، و خنده‌دارتر ـ یا تأسف‌انگیزتر ـ این است که دانش‌آموز را وادار می‌کنند که گرامر انگلیسی را هم جزء‌ به جزء بیاموزد، در حالی که دستور زبان خودش را نمی‌داند! و بسیار شگفت‌‌انگیز است که چگونه تا به حال کسی در این مورد فکری نکرده است! به این ترتیب یا باید تدریس این زبان را حذف کرد، یا باید به نحوی تدریس شود که دانش‌آموز پس از اتمام دوره دبیرستان بتواند به این زبان حرف بزند. وگرنه آموختن زبان به شیوه فعلی نه به درد دنیا می‌خورد و نه آخرت.

بدتر از این، تدریس عربی (نه زبان عربی) با قواعد دشواری مثل ابدال و اعلال و لفیف و مهموز و اجوف و جارومجرور است. کسی منکر ضرورت تلفیق این زبان با زبان خودمان نیست، اما چیزی را باید بیاموزیم که کارآیی داشته باشد.

معلمی که همه این قواعد را به شاگردان می‌آموزد، خودش چهار کلمه عربی نمی‌تواند صحبت کند! در درس‌های دیگر هم تقریباً وضع به همین منوال است و این موضوع که دانش‌آموز به صورت تئوری بداند که اگر مثلاً این مایع را روی آن یکی بریزد قرمز می‌شود، یا گاز خرمایی رنگ متصاعد می‌گردد، در زندگیش کمترین تاثیری ندارد. مگر این که بخواهد در رشته خاصی ادامه تحصیل دهد و متخصص شود که بحثی جداگانه است.

از میان خوانندگان این متن، چند نفر می‌توانند درباره «ثلاثی مجرد»‌ و «ثلاثی مزید» صحبت کنند و مثال بزنند؟! توجه داشته باشید که من با تدریس دانش‌ها مخالفت نمی‌کنم. من می‌گویم در بهترین سنین زندگی چیزی بیاموزیم که در زندگی واقعی کاربرد داشته باشد؛ جوان دیپلمه‌ای که نمی‌داند «بانک» چیست، نمی‌داند «گمرک» چیست،‌ نمی‌داند «دیوان محاسبات» یعنی چه، تعریفی از «محیط زیست» ندارد و وظایف خود را در خانواده و اجتماع نمی‌داند، چه سودی دارد اگر «بن ماضی» و «بن مضارع» و «مسند» و «مسندالیه» را بشناسد؟! 

نکته تأسف‌آوری را من بارها آزموده‌ام و شما هم می‌توانید آزمایش کنید. از ده نفر جوان دیپلمه، حتی لیسانسیه،‌معنای اسمش را بپرسید. بسیاری از ایشان معنای اسم خود را نمی‌دانند. اصلاً هیچ‌گاه این مورد به ذهنشان نرسیده است. یک فارغ‌التحصیل تاریخ یا جغرافی غالباً کوچکترین اطلاعی از گذشته شهر زادگاه خود ندارد. یکی از همین تحصیلکرده‌ها،‌در حالی که داشت در بهترین و گران‌ترین هتل پایتخت شام می‌خورد، به عنوان اظهار فضل برای چندین نفر تعریف می‌کرد که فردوسی در شاهنامه از نادرشاه خیلی تعریف کرده است.

در رادیو و تلویزیون که باید چند گام از دانشگاه‌های ما جلوتر باشند، گاه با مجریانی مواجه می‌شویم که چهار بیت شعر را نمی‌توانند به درستی بخوانند.

نکاتی که اشاره کردم، مسائل سری نیستند.و بیشتر شما تقریبا هر روز با آنها روبه‌رو می‌شوید و باید با صراحت بگویم که در تمامی این موارد، کوتاهی از مسئولان است. وقتی بیشتر کانال‌های تلویزیونی ما هر روز فوتبال نشان می‌‌دهند و درباره فوتبال ساعت‌ها میزگرد تشکیل می‌دهند، طبیعی است که این بازی ـ و نه ورزش ـ مورد توجه نوجوانان و جوانان و حتی سالخوردگان، قرار می‌گیرد و نام فوتبالیست‌ها در ذهنشان می‌ماند.

مطبوعات ما هم دست کمی از رادیو و تلویزیون ندارند. نگاهی سرسری به روی جلد مجلات بیندازید؛ یا تصویر هنرپیشه‌های غالباً دست چندم را چاپ کرده‌اند، یا عکس ورزشکارها را. در هفته، یا در ماه، چند مجله می‌بینید که روی جلدشان تصویری از دانشمندان و شعرا و نویسندگان و سایر هنرمندان چاپ کرده باشند؟ اگر هم چاپ کنند، کسی مجله را نمی‌خرد! بنابراین، مشکل ریشه‌ای و زمان‌دار است. ما خشت اول را کج گذاشته‌ایم. برای تربیت درست یک نسل هم سازمان‌ها باید دست در دست هم بگذارند.

وزارتخانه‌ای که نام «آموزش و پرورش» دارد، نباید فقط ـ یا بیشتر ـ به آموزش بپردازد، آن هم آموزش با شیوه‌ای که ذکر شد، و از پرورش غفلت کند.

این وزارتخانه هرگز نباید به معلمان و کتاب‌های موجود بسنده کند و حتماً باید از کارشناسان ادارات دیگر نیز کمک بگیرد. مثلاً گاهی یک وکیل یا قاضی بیاید و بچه‌ها را با سیستم دادگستری و دادسراها آشنا کند و درباره قانون حرف بزند. 

یا مثلاً‌ کارشناسی دعوت شود و درباره «شیلات» صحبت کند. همچنین درباره فلسفه، علل تقسیمات کشوری،گمرک، بانک، تعاونی، فرودگاه و هواپیماها، بیمه، درباره نیروی انتظامی، مجلس، کشاورزی، چگونگی چاپ اسکناس، صادرات و واردات، درباره ستاره‌ها و کهکشان‌ها، هواشناسی، پست و مخابرات، میراث فرهنگی، سازمان بهزیستی، اعتیاد، درباره روابط خانوادگی و مسائل زناشویی و غیره. بدین ترتیب جوان هجده، نوزده ساله‌ای که با عنوان «دیپلمه» از دبیرستان فارغ‌التحصیل می‌شود، فقط یک «مجله‌خوان» بی‌اطلاع از همه چیز و هاج و واج نخواهد بود. بلکه 

اطلاعاتی درباره زندگی یا ادامه تحصیل خواهد داشت. علاوه بر این‌ها، من معتقدم در کنار دروس تئوری باید دو درس فنی هم به صورت جدی و عملی و مستمر تدریس شود. هر فرد دیپلمه پس از فراغت از تحصیل باید یکی دو فن مانند مکانیک، برق، کامپیوتر، دکوراسیون، نجاری، آهنگری، لوله‌کشی، تعمیرات لوازم برقی و غیره آموخته باشد. ما می‌توانیم هر روز در مدارس نیم ساعت تا یک ساعت نرمش و ورزش در نظر بگیریم که بسیار اهمیت دارد. این کار نه برای مسابقات ورزشی است. ما باید ابتدا به سلامت جسم کودکان و نوجوانان و جوانان بیندیشیم. ما برای آینده این کشور به جوانان سالم نیازمندیم. البته در کنار ورزش‌های روزانه از مراقبت‌های بهداشتی نیز نباید غافل شویم. باید با دقت مراقب شیطانی به نام «اعتیاد» باشیم. توجه به مسأله اعتیاد، صدها هزار مرتبه از آموزش «ضرب، ضربا، ضربوا» و این که «زید، عمرو را زد!» یا «عمرو، زید را زد!» مهم‌تر است. این موضوع شوخی‌بردار نیست و کمترین اهمالی در این باره اشتباهی بزرگ است.

باز هم می‌گویم که نوجوانان و جوانان امروز، نگهدارنده و اداره‌کننده فردای کشورند. این مشکلی است که باید به شدت به آن توجه کرد که البته فقط به عهده نهاد آموزشی کشور نیست. همه سازمان‌ها باید دست به دست هم بدهندو آن را جدی و حیاتی تلقی کنند. والدین را نیز باید با انواع مواد مخدر و آثار و نتایج آن آشنا کرد تا از کوچک‌ترین حالات و حرکات فرزندانشان در آغاز مصرف مواد مخدر، به موضوع پی ببرند و در صدد چاره برآیند و در صورت نیاز، به مراکز ویژه و مشاورانی ورزیده دسترسی داشته باشند. باید به سرعت بجنبیم. از یک سو باید مانع توزیع موادمخدر شویم و از دیگر سو مراقب جوانان باشیم. یکی از راه‌های پیشگیری، ایجاد سرگرمی‌های گوناگون برای دانش‌آموزان و سوق دادن آنها به سمت ورزش و انواع هنرها است. 

این مشکل با صحبت و نصیحت و خلاصه به صورت تئوری حل شدنی نیست. باید عمل کرد. باید تا سر حد امکان، به هر طریق، از بیکاری و سرگردانی آنان پیشگیری کرد. مساله بسیار مهمی که تاکنون تقریباً از آن غفلت شده است. علاوه بر این، دانش‌آموزان باید از نظر روانی نیز زیر نظر باشند.

اشکالی ندارد اگر مثلاً با حضور روانشناسان ورزیده، سالی یک بار وضع روانی آنها بررسی شود. مگر نه این که پیشگیری عاقلانه‌تر و بسیار ارزان‌تر از درمان است؟ 

آنچه که از همه این موارد آسان‌تر، امّا لازم است و هرچه زودتر باید به آن پرداخت، آموزش «فن بیان» است. 

اغلب جوانان ما نه فقط پس از دریافت مدرک دیپلم و حتی بالاتر، ده سطر با جمله‌بندی درست نمی‌توانند بنویسند، بلکه از نظر گفتار و آهنگ صدا نیز غالباً دچار ناتوانی‌هایی هستند که زبان و بیان را به قهقرا برده است.

این مشکل با مقاله و کتاب و برنامه‌های رادیو و تلویزیون برطرف نمی‌شود و باید از کودکی عملاً آموزش داده شود. هرچند که وسایل ارتباط جمعی هم هرگز به این موضوع مهم نمی‌پردازند و این مشکلی است که حتی بعضی از مجریان برنامه‌های رادیو و تلویزیون هم به آن دچارند و موضوع ساده‌ای نیست و باید حتماً به آن پرداخت.

همه شما جوانانی را می‌شناسید که پس از فراغت از دانشگاه هنوز دریا را ندیده‌اند. شهرهای مهم را ندیده‌اند. یک کشتی مسافرتی را ندیده‌اند. در هیچ جنگلی قدم نزده‌اند. از نقاط دیدنی شهر خود بی‌اطلاعند. شنا نمی‌دانند. رانندگی بلد نیستند. از طول و عرض جغرافیایی فقط نامی شنیده‌اند. جنوب غربی و شمال شرقی شهر خود را نمی‌توانند نشان بدهند. 

هیچ اطلاعی از چگونگی پیدایی شب و روز و فصول مختلف سال ندارند. با نابسامانی‌ها و افتخارات گذشته کشورشان آشنا نیستند و برای آینده برنامه و هدف خاصی ندارند. کلید برق اتاق خود را نمی‌توانند عوض کنند! طرز کار یک کارخانه را ندیده‌اند. یک بار کشتی، یا قطار، یا هواپیما سوار نشده‌اند و حتی نشستن و برخاستن یک هواپیما را از نزدیک ندیده‌اند. به یک هتل پنج ستاره قدم نگذاشته‌اند. نمی‌دانند خیار درخت دارد یا بوته. باید آنها را به سفر ببریم. باید از همه آثار کشور بازدید کنند. باید شنا و رانندگی بیاموزند. باید از کشتی‌ها و هواپیماها و فرودگاه‌ها و ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی و تأسیسات مطبوعاتی و کارخانه‌های مختلف، و حتی از زندانها، یتیم‌خانه‌ها و مراکز بهزیستی و دارالمجانین دیدن کنند.

فراموش نکنیم که باید مملکت را به اینان بسپاریم. پس باید بر آموخته‌ها و اندوخته‌های این جوانان بیفزاییم. نباید اجازه بدهیم که محصّلان فقط برای گرفتن نمره قبولی درس بخوانند و در جلسه امتحان فقط آنچه را خوانده‌اند پس بدهند.

شما از یک مهندس ساختمان که تازه فارغ‌التحصیل شده است، بپرسید که آیا تاکنون یک متر دیوار با دست خود ساخته؟ صد کیلو ماسه و سیمان را با بیل مخلوط کرده؟ یک متر بام را آسفالت کرده است ؟ او احتمالاً با مراجعه به جزوه‌هایش می‌گوید که برای سقفی با این طول و عرض چه نوع تیرآهنی باید مصرف کرد، اما هرگز در مردادماه، زیر آفتاب سوزان، در طبقه چهارم یک ساختمان ، تیرآهنی را جوش نداده است. 

از یک فارغ‌التحصیل هتلداری سؤال بفرمایید که چند روز در رستوران یک هتل غذا سرو کرده است؟ چند بار کف یک هتل را تمیز کرده است؟ چند بار تختخواب مسافران را مرتب کرده است؟ از یک مهندس جوان کشاورزی آپارتمان‌نشین بپرسید که آیا در عمر خود، یک نخود کاشته است؟ یک بار گوشه‌ای از یک مزرعه را بیل زده است؟ یک بار یک درخت را هرس کرده، یا اصلاً یک درخت کاشته است؟ یک دانشجوی حقوق قضایی تا وقتی فارغ‌التحصیل می‌شود، چند بار در دادگاه‌های واقعی حاضر شده، یا چند دادگاه عملی تمرینی را پشت سر گذاشته است؟! عجیب است که مدارس و دانشکده‌های مابه این صورت است و عجیب‌تر این که کسی تا به حال به این فکر نیفتاده، یا لااقل دلش برای این جوانان نسوخته است. 

تا وقتی نحوه تدریس و گذران تعطیلات به این صورت است، وضع به همین منوال خواهد بود و مدرک به دست‌هایی خواهیم داشت که با اتکا به مدرکشان به هر کاری تن نمی‌دهند و چنین است که گروه کثیری ظاهراً تحصیل کرده، اما بی‌کار، (یا بی‌مهارت) در کشور پراکنده‌اند. 

حسن شیدا

codex09x

page11

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا