مونتسوری ( ۱۹۵۲ – ۱۸۷۰،Montessori )- بزرگان تعلیم و تربیت

بزرگان تعلیم و تربیت
در طول تاریخ صاحبنظران بزرگ، با ارائه نظرات و دیدگاههای خود، جهان را تحت تاثیر قرار داده و منشا تحولات بزرگ در آن شده اند؛ و آشنایی با دیدگاه ها و نظرات آنان سرآغاز تحول در نظامهای آموزشی میشود. در این سری مقاله ها، به زندگی نامه و عقاید و افکار برخی از آنهااشاره شده است. اینان کسانی اند که افکارشان در شکل گیری تعلیم و تربیت جدید در نقاط مختلف جهان موثر بوده است.
مونتسوری ( ۱۹۵۲ – ۱۸۷۰،Montessori )
خانم ماریا مونتسوری نخستین زنی بود که در سال ۱۸۹۶م از دانشگاه رم به دریافت درجه دکترای پزشکی نائل آمد و سپس عهده دار تدریس تعلیم و تربیت کودکان استثنایی به معلمان در رم شد و خود نیز به تحصیل در زمینه های کودکان استثنایی، فلسفه و روان شناسی تجربی پرداخت. او در رم “خانه کودکان” راتاسیس کرد و با انتشار کتاب”روش تعلیم و تربیت و فعالیتهای گسترده در خانه های کودکان” آرا و نظریات خود را منتشر کرد. وی با تاسیس مرکز تحقیقات تربیتی کلیسای اطفال و فعالیت در یونسکو، بر دامنه فعالیت هایش افزود و به برخی کشورهای امریکای شمالی، اروپایی و آسیایی سفر کرد. مونتسوری، کودک را کاملا آزاد می داند و لازمه آزادی را عدم مداخله در کارهای او بیان می کند. او عقیده دارد که فرد آزاد باید استقلال داشته باشد. لازمه داشتن استقلال این است که کودک شخصا و بدون کمک گرفتن از دیگران، کار انجام دهد.فایده تعلیم و تربیت در خودجوش بودن آنست؛ به این معنی که وقتی کودک با وضعیت کلی وظیفه اش آشنا می شود، می تواند خود به تنهایی آن را ادامه دهد. چنانچه کودک اشتباه کند، فرصت خواهد داشت تا خطای خود راکشف و برطرف سازد. در مدرسه مونتسوری، کودک فعالیت مورد علاقه خود را برمی گزید و آن را بدون دخالت دیگران انجام می داد، مگر این که آن فعالیت باعث مزاحمت سایر کودکان می شد. او به تربیب حسی و عضلانی توجه داشت. هدف او این بود که از طریق تمرینهایی مانند دقت کردن، مقایسه کردن و تمیز دادن، حواس کودک را تقویت کند. مونتسوری آموزش دادن خواندن و نوشتن را به کودکان تا قبل از شش سالگی، مفید نمی دانست. وی در آموزش خواندن و نوشتن روش دقیقی به کار می برد و در آن سعی می کرد تا هر نوع آموزش مستقیم و تقلیدی را حذف کند. او همواره از نوشتن آغاز می کرد و معتقد بود که کودک در نوشتن، از وجود درونی خویش، از آنچه می شناسد، از آنچه فکر می کند، کلمه ای که در ذهنش هست و باید بیان شود، شروع می کند؛ در حالی که خواندن، کلمه به عنوان چیزی خارجی است که باید فراگرفته شود.


