شکست شرافتمندانه را از دانش آموزان دریغ نکنید
نادر شیخزادگان- کارشناس ارشد زبان انگلیسی
بنا بر اصل اعتبار درعلم سنجش یادگیری (Testing) نباید در امتحان ریاضی غلط املایی گرفت. سرعت عمل هم در این مقوله قرار میگیرد؛ به این معنا که اگر در امتحانی زمان کمی داده شود، آن امتحان علاوه بر اندازهگیری دانش فیزیک، سرعت عمل وهوش دانشآموز را هم میسنجد. بنا بر این، سؤالهای امتحان باید کاملاً روشن و بدون پیچیدگی و ابهام باشند.
ولی راهحل این نیست که زمان آزمون را افزایش دهیم زیرا در حال حاضر ۴ساعت هم بسیار زیاداست،بلکه بایداز پیچیدگی وقتگیربودن سوالها کاست. مثلا در درس دستور زبان فارسی و ساختمان واژه میخوانیم: «کارگر واژهای مشتق است متشکل از۲ تکواژ «کار» و «گر» و متشکل از ۶ «واج» ک، ا، ر، گ، اَ، ر. حال اگر بخواهیم بفهمیم که آیا دانشآموزان مفاهیم «تکواژ» و «واج»را فهمیدهاند کافی است که یک یا ۲ واژه مشتق را بدهیم تا تعداد تکواژها و واجهای آنها را تعیین کنند. اکنون ببینید مفهومی به این سادگی چگونه در آزمون سراسری مورد سؤال واقع شده است:
سراسری ۸۹، ریاضی:
در عبارت: «بیهقی، تنها مورخی امین و بلندپایه نیست، که نویسندهای توانا و زبردست است و امانتداری و دقت وی، کتابش را به صورت داستانی گیرا و دلچسب کرده است.»
به ترتیب چند تکواژ و چند واژه وجود دارد؟
۱) ۴۸ـ۲۸ ۲) ۴۸ـ۲۹
۳) ۴۹ـ۲۸ ۴) ۴۹ـ۲۹
ملاحظه میفرمایید که موضوع به این سادگی، چگونه چندین برابر پیچیده شده است. دانشآموز باید حدود ۸۰ مورد را در مجموع، شمارش کند و گزینهها را با اختلاف تنها یک عدد انتخاب نماید. حتی اگر ۸۰ عدد نخود را بدهند که شمارش کنند، شاید دانشآموزی به دلیل استرس زیاد یک عدد در شمارش اشتباه کند. واقعا انگیزه از طرح چنین آزمونهایی چیست؟! این سادهترین نمونه از آزمونهاست که باید برای افراد عادی قابل درک باشد. حال فرض کنید چنین پیچیدگیهایی در درس ریاضی و فیزیک و فلسفه و منطق و معارف و عروض و قافیه باشد.
بنا بر اصل دیگری در علم «سنجش یادگیری»، به زبان ساده «میزان دشواری آزمون بر کارایی آن آزمون تاثیر میگذارد.» به این معنا که هرگاه آزمونی آنقدر آسان باشد که همه دانشآموزان بتوانند آن را به درستی پاسخ دهند و همه نمره کامل بگیرند، همینطور اگر آزمونی آنقدر دشوار باشد که همه «صفر» بگیرند آن آزمون نتوانسته است تفاوت دانشآموزان را به لحاظ سوادمشخص نمایدو کارایی خود را از دست داده است. برای حل این مشکل ازآزمونهای یک امتحان درصد گرفته میشود. مثلا سؤال اول را ۸۰ درصد پاسخ صحیح، سؤال دوم را ۶۰ درصد صحیح، بنابراین سؤالهایی که همه درست جواب داده باشند و سؤالهایی که همه غلط جواب داده باشند حذف میشوند. بنابراین نمودار دشواری سؤالها به شکل «توزیع نرمال» درمیآید؛ به این معنا که اقلیت کوچکی نمره بالایی گرفتهاند، اقلیت کوچکی نمره کمی و اکثریت بزرگی نمره متوسط.
حال با مشاهده عملکرد دانشآموزان در آزمون سراسری متوجه میشویم که میانگین عملکرد دانشآموزان در درس ریاضی علومانسانی «۰» و حتی گاهی منفی و در بهترین حالت زیر ۱۰درصد است؛ یعنی سواد متوسط دانشآموزان در ریاضی کمتر از ۲ از ۲۰ است. بنابراین، این آزمون کارایی خود را از دست داده است.
ضعف دیگر آزمونهای سازمان سنجش این است که منطبق بر جزئیات کتاب است نه اهداف تعیین شده آموزش. براساس موازین آموزشی، یک کتاب درسی با اهداف آموزشی مشخص تدوین میشود ولی لاجرم جزئیات زیادی هم در اطراف آن موضوع مطرح میشود ولی قرار نیست سؤالی از آنها طرح شود. مثلا در درس روانشناسی، دانشآموزان باید رویکردهای روانشناختی را بیاموزند؛ یعنی اینکه یادبگیرند رویکرد روانکاوی چه فرقی با رویکرد شناختی و زیستشناختی و انسانگرایی دارد. حال اگر نویسنده کتاب به درستی جزئیات بیشتری را از زندگی خصوصی هر یک از دانشمندان این رویکردها، برای ایجاد جذابیت و اثربخشی بیشتر، آورده باشد، قرار نیست سؤالی از آنها طرح شود زیرا اصولا محتوای کتاب شامل ۲بخش محتوای واقعی و محتوای حامل است. مثلا پروردگار در داستان یوسف و زلیخا برآن نیست که خوانندگان را سرگرم کند، بلکه میخواهد پیامهای اخلاقی را منتقل کند. ولی برای جذابیت و اثربخشی بیشتر، پیامهای اخلاقی را در قالب داستان شیرین و جذاب یوسف و زلیخا بیان میکند. پیامهای اخلاقی، محتوای واقعی و ماجراهای داستان، محتوای حامل را تشکیل میدهند. حال برای طراحی سؤال بهجای آنکه فلسفه کار حضرت یوسف را تحلیل و از آن سؤال طرح کنیم، بپرسیم که برادران حضرت یوسف هر روز چند رأس گوسفند و بز و گاو و شتر به چرا میبرند؟ سازمان سنجش فکر میکند که درباره هرآنچه در کتاب آمده است باید سؤال طرح کند که این اشتباه است.
گاه از این هم بدتر، سؤال به گونهای طراحی شده است که فقط در صورت حفظ کردن تکتک کلمات کتاب میتوان آن سؤال را پاسخ داد و نه محتوای آن موضوع.
نکته بعدی اختلاف فاحش بین ارزشیابی آموزش و پرورش و ارزشیابی سازمان سنجش است. توجه کنید که میانگین معدل شرکتکنندگان کنکور حدود ۱۶ است یعنی ۸۰ درصد، اما میانگین عملکرد آنها در کنکور به کمتر از ۳۰ درصد میرسد. این اختلاف فاحش مربوط به چه چیزی است. آیا ارزشیابی آموزش و پرورش اشتباه است؟ چطور ممکن است در یک نظام آموزشی سراسری واحد با تمامی کتب درسی ثابت و گاه امتحانات نهایی سراسری ثابت این همه اختلاف مشاهده کرد؟ میانگین ریاضی صفر یعنی چه؟ یعنی اینکه ۵۰۰ هزار نفر از شرکتکنندگان کنکور، ریاضی هیچ نمیدانند و نمره ریاضی آنها صفر است. فیزیک آنها ۳، شیمی ۵، زیستشناسی ۸، و… کافی است که شما درصد نمرات کنکور را بهازای ۲۰ محاسبه کنید تا نمره شما از ۲۰ مشخص شود.
این در حالی است که اصلا برای سازمان سنجش فرقی نمیکند که نمرات افراد چه باشد، زیرا امتحان کنکور رقابتی است و نه حد نصابی. به این معنا که اگر نمرات همه شرکتکنندگان بالای ۹۰درصد باشد، آنها مطابق ظرفیت خود مثلاً ۱۰ هزار نفر میپذیرند و اگر میانگین نمره شرکتکنندگان زیر ۳۰درصد باشد هم باز همان ۱۰ هزار نفر را خواهند پذیرفت. حالا واقعاً معلوم نیست که انگیزه واقعی سازمان سنجش از این سختگیری چیست؟!
حال به نکته آخر و تبعات روانی این سختگیری میپردازیم. هرسال از ۹ نفر اول، در رسانههای گروهی تجلیل میشود و عکس آنها را روی مجلهها میاندازند و با آنها مصاحبه میکنند. از ۹۰ نفر بعدی در مدارس خودشان تجلیل میشود و عکس آنها را روی تابلویی بر سر در مدرسه آویزان میکنند و برای جلب دانشآموز بیشتر از آن استفاده میکنند. از ۹۰۰ نفر بعدی در خانوادههایشان تجلیل میشود و اولیا برای آنها جایزه میخرند.
اما کسی توجهی به ۹۹۹ هزار نفر بقیه نمیکند. آنها خود نیز شرم دارند از این که چیزی بگویند و از خود دفاع کنند. حاصل ۱۲ سال زحمت را مچاله میکنند و دور میریزنند تا مبادا کسی ببیند که آنها در فیزیک ۴ شدهاند از ۲۰ یعنی ۲۰درصد، شیمی ۵/۲۵ درصد، ریاضی ۲/۱۰ درصد، عربی ۱/۵درصد. آنها نمیتوانند به روی والدین خود نگاه کنند. این نتیجه، شخصیت آنها را خرد میکند، اعتماد به نفس آنها را از بین میبرد، عزت نفس آنها را تضعیف میکند و رابطه آنها را با والدینشان تحتتأثیر قرار میدهد. آنها به این باور میرسند که استعداد ندارند و ضریب هوشی آنها کم است. در چشم والدین خود حالت ترحم و تحقیر را همزمان مشاهده میکنند. احساس سرافکندگی دارند چرا که میبینند طی این ۱۲ سال والدینشان چقدر هزینه کردهاند برای انواع کلاسهای کنکور، آزمونهای آزمایشی، انواع کتب آموزشی و معلمهای خصوصی با حقالتدریسیهای سرسامآور؛ حاصل هیچ و حتی زیر هیچ. این در حالی است که برای سازمان سنجش هیچ فرقی نمیکند. آنها بههرحال به اندازه ظرفیت خود، دانشجو میپذیرند، چه میانگین داوطلبان بالا باشد و چه پایین. به هرحال تعداد کثیری از داوطلبان از رفتن به دانشگاههای دولتی محروم میشوند. خب چارهای نیست چراکه داوطلب بسیار بیشتر از ظرفیت است. اما نکته این است که سازمان سنجش با این نتایج تقصیر این کمبود ظرفیت را به گردن دانشآموزان میاندازد. چرا که اگر همه آنها نمرههای بالایی هم داشتند باز آنها تعداد ثابت ظرفیت خود را میپذیرفتند. داوطلب، این موضوع را میفهمد که چارهای نیست، تعداد داوطلب بیشتر از ظرفیت است و تعداد کمی پذیرفته خواهند شد. این واقعیت تقصیر دانشآموز نیست. او به خوبی درس خوانده است و از هوش و استعداد بالایی برخوردار است و همانگونه که در امتحانات سخت دبیرستان معدل ۱۶، ۸۰درصد، گرفته است، در کنکور هم همین معدل را باید بگیرد. در این صورت او احساس شرمندگی نخواهد داشت. او سرافکنده نخواهد بود، اعتماد به نفس خود را از دست نخواهد داد، او عزتنفس خود را از بین رفته نمیبیند، پدر و مادرش به او افتخار خواهند کرد ولو اینکه در دانشگاه پذیرفته نشده باشد. زیرا به همه تفهیم میشود که فرزند شما باسواد، با استعداد و باهوش و سختکوش است و در کنکور معدل ۷۰ درصد اخذ کرده است ولی به علت کمبود ظرفیت نتوانسته وارد دانشگاه شود. این یک شکست شرافتمندانه است و نه یک شکست خفتبار. شکست شرافتمندانه باعث تخریب شخصیت نمیشود و اعتماد به نفس را از بین نمیبرد بلکه با افتخار میگوید من بسیار خوب و با علاقه خواندم ولی کافی نبود. پس میتوانم کمی بیشتر بخوانم تا به هدف خود برسم. او دیگر شرمنده پدر و مادرش نیست. شرمنده دبیران مدرسهاش نیست. چرا این همه داوطلب را بهخاطر ضعفی که ندارند تحقیر و سرزنش میکنید. اگر شما به اندازه کافی جا برای همه واجدین شرایط ندارید، چرا دیگر آنها را خوار و خفیف میکنید؟ این شکست روحی- روانی تبعات اجتماعی وخیمتری خواهد شد. شکست شرافتمندانه را از آنها دریغ نکنید.
منابع:———————-
- Testing for Langnage Teachers, Arthar Hnghes Cambidge Unverity press.
– Psgchologg, Papalin Olas, Mcgro Hills,
ـ آزمون سازی، در تئوری و علم، دکتر حسین فرهادی
————————-
منبع : روزنامه اطلاعات