نگاه دوگانه حاکمیت و خانواده به مدرسه
اکنون در کشور ما میان اهداف دو نهاد مهم و تأثیرگذار تعلیم و تربیت یعنی نهاد خانواده و حاکمیت، علیرغم بعضی همپوشانیها، تعارضهای اساسی وجود دارد. هدف خانواده، تأمین آینده تحصیلی و شغلی فرزندش است و هدف حاکمیت، درونی کردن ارزشهای معطوف به قدرت است. این تعارضات سبب شدهاند که هم سرمایههای مادی کشور هدر روند هم سرمایههای معنوی که مهمترین آنها ضایع شدن استعداد و خلاقیت میلیونها فرزند این دیار است. امروزه هزینههایی که خانوادهها برای مدارس غیرانتفاعی، مؤسسات کنکور و زبان و کامپیوتر و کلاسهای خصوصی و کتابهای کمک آموزشی و غیره میکنند اگر بیشتر از هزینهای که حاکمیت در آموزش و پرورش میکند نباشند، کمتر نیستند.
جملگی این هزینهها هم تقریباً برای تأمین آینده شغلی فرزندان است و البته در کنار آن برای مؤسسات کنکور فرصتطلبی و فرصتسازی شده است. این مؤسسات اکنون از دوره ابتدایی تا کنکور دکترا فعالیت میکنند و حتی افزون بر آگهیهای فراوان تبلیغاتی، برنامههایی از صدا و سیما را نیز در اختیار دارند. حتی رانتی که در حاشیه ابرمؤسسات کنکور پدید آمده به مراتب بیشتر از پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی است. وزارت آموزش و پرورش اما در حاشیه این مؤسسات قرار گرفته و تمامی سروصداها و تبلیغات برای ورود به دانشگاههای معروف است. تا جایی که می توان گفت اگر کنکور اصل است چنان که هر روز تبلیغ میشود بهتر است در آموزش و پرورش را بست و شرط دیپلم را برای ورود به دانشگاه برداشت و تعلیم و تربیت کشور را به مؤسسات کنکور سپرد و اگر تعلیم و تربیت در مدرسه اصل است پس چرا برای کنکور فکری نمیشود یا لااقل در رسانه ملی درباره کنکور و آسیبهای آن حرفی نمی زنند. آیا رسانه ملی تاکنون یک صدم زمان پخش آگهیهای کنکور به آسیبهای کنکور پرداخته است؟ هرچند در رسانه ملی ما اساساً تکلیف ارزشها روشن نیست؛ از یک سو بر طبل اقتصاد مقاومتی می کوبد از سوی دیگر از صبح تا شب با آگهیهای بازرگانی مردم را به مصرفگرایی بیشتر تشویق میکند.
باری با هزینههایی که خانوادهها سالانه فقط برای کنکور میکنند میتوان چند دانشگاه بزرگ و مادر مثل دانشگاه تهران و شریف ساخت اما انگار ما در نابودی سرمایههای مادی و معنوی خود استادتریم.
البته با توجه به این که شکاف میان خانواده و حاکمیت در اهداف باعث سایش و فرسایش سرمایههای مادی و معنوی کشور شده است ولی برای پر کردن این شکاف، حاکمیت نقش و مسئولیت بیشتری دارد چرا که سیاستگذار و برنامهریز است. حاکمیت باید به نحو آگاهانه و مسئولانه در اهداف آموزش و پرورش تجدیدنظر کند و اهداف واقعبینانه و شدنی را سرلوحه قرار دهد و با خانواده وارد گفتوگو و تعامل شود و اهداف خود را با اهداف خانواده همسو کند.
باید به خانواده گفت اگر میخواهی فرزندت در کنکور قبول شود باید تفریحات سالم و با نشاط و شخصیت نیرومندی داشته باشد، باید علاوه بر مدرک تحصیلی مهارتها و درسهای زندگی را هم بداند و فردی اخلاقی و مسئولیتپذیر باشد. باید به خانواده گفت شما حق دارید دغدغه آینده شغلی فرزند خویش را داشته باشید و برای او هر کاری که میتوانید انجام دهید اما اخلاقاً حق ندارید او را زیر چرخ نمره و امتحان و کنکور افسرده و پریشان و نابود سازید. مؤسسات کنکور نیز در میانه این آب گل آلود دست گذاشتهاند روی نبض خانوادهها و با بداخلاقی تمام، هم سرمایه خانوادهها را می بلعند هم استعداد فرزندان این دیار را ضایع میکنند. واقعاً چه ضرورتی دارد فرزندان ما از دوره ابتدایی وارد رقابت فرساینده کنکور شوند؟ تا جایی که حتی نخبهترین دانشجویان این کشور که در دانشگاه شریف و تهران و امیرکبیر در حال تحصیلاند در مقابل تبلیغات این مؤسسات منفعل میشوند و در کنکورهای فوق لیسانس و دکتری آنها مکرر شرکت میکنند.
اگر یک دانشجوی نخبه نتواند برای آینده تحصیلی خود برنامهریزی کند و منفعل باشد تا دیگران برای او برنامهریزی کنند، چگونه می خواهد برای فردای این کشور با ذهن فعال و خلاق برنامهریزی کند؟ یا چگونه میتواند برای مشکلات زندگی خود برنامهریزی و با شکیبایی آنها را مدیریت کند؟
با این حساب برای تحول و اصلاح آموزش و پرورش دستکم دو کار ضروری است. نخست اینکه بپذیریم همه ما نسبت به منطق تعلیم و تربیت دچار جهل مرکب هستیم، یعنی نمیدانیم تربیت چیست اما تصور میکنیم که میدانیم. پس بر همه ما فرض است که مجدانه بکوشیم تا از این جهل مرکب به جهل بسیط گذر کنیم یعنی بدانیم که نمیدانیم تربیت چیست. کلید تحولات آینده آموزش و پرورش در این گذر و گذار است. اگر از این گذر، مسئولانه و آگاهانه عبور کنیم آنگاه دیگر حاکمیت با نگاه آمرانه آموزش و پرورش را اداره نخواهد کرد و خانواده افزون بر مدرک تحصیلی فرزندش به تربیت اخلاقی و مسئولیتپذیری او نیز همت میگمارد. معلمان و مربیان هم نگاه انسانیتر به تربیت خواهند داشت و میان نهاد حکومت و خانواده به طور طبیعی همسویی و تعامل به وجود خواهد آمد و تربیت خلاق و نقاد و اخلاقی هدف نهایی خانه و مدرسه میشود، بچهها در خانه و مدرسه برای نمره و امتحان تحت فشار و استرس قرار نخواهند گرفت و محیط تربیت در خانه و مدرسه شوقانگیز و با نشاط خواهد شد.
دوم اینکه افزون بر یک نهضت روشنگرانه، نیازمند یک نهضت اخلاقی هستیم. امروزه به دلایل بسیار، جامعه ما گرفتار مسائل و چالشهای عمیق اخلاقی شده است؛ آمار ناهنجاریهای اجتماعی این را میگویند و ما صادقانه باید از خود بپرسیم که چرا علیرغم اینکه حکومت اسلامی تشکیل دادهایم و برای استقرار آن، این همه هزینههای مادی و معنوی صرف کردهایم و آن همه خونها و جانهای پاک برای آن فدا شدهاند و قرار بود از این رهگذر جامعه دینی و اخلاقی متعالی داشته باشیم، ولی کارمان به اینجا کشیده است؟ حتی جامعه تا حدی گرفتار مسائل بغرنج اخلاقی شده که آمار و اخبار اختلاسها و رانتخواریهای درشت، امروزه امر معمول و طبیعی است و دیگر حساسیتزا و تکاندهنده به شمار نمی آید. باید الگوی اخلاقی ما در خانه و مدرسه تغییر پیدا کند و به شایستگی و مدبرانه در تعلیم و تربیت از عامترین و جهانیترین اصول اخلاقی بهره گیرد.
اسداله مرادی