نابغهها و سندروم وانمودگرایی
این خود تو هستی
روزبه آرش: «مشکل اصلی جهان این است که احمقها و متعصبها همیشه از خودشان مطمئن هستند و مردم عاقلتر سرشار از شک و تردید.» این را برتراند راسل فیلسوف گفته است. آیا حقیقت دارد؟ بیایید به دنیای نابغهای دیگر سر بزنیم. در جشن تولد ۷۲ سالگی آلبرت اینشتین در سال ۱۹۵۱، آرتور ساسه، عکاس یو پیای تلاش میکرد تا او را متقاعد کند که در برابر دوربین لبخند بزند. اینشتین آن روزها خوشحال نبود. درواقع در بیشتر بخش عمرش با وجود دستاوردهای فراوان و تبدیلشدن به معروفترین دانشمند جهان، او در درونش فرد خوشحالی نبود. ساسه اینشتین را متقاعد کرد که خندیدن او میتواند چقدر برای جهان شورانگیز باشد. آقای نابغه این کار را درعوض با روش متفاوت خودش انجام داد و یکی از ماندگارترین عکسهای تاریخ را رقم زد. اینشتین زبان خود را از دهان خارج کرد و این عکس به خاطر به تصویر کشیدن تعارض در رفتار یک دانشمند نابغه و دلقکی سبک سر تبدیل به نمادی در فرهنگ عامه شد. اما نارضایتی اینشتین که او را به چنین طنزی در عکسش رساند، برای چه بود؟ پژوهش پیرامون سندروم ایمپاستر یا وانمودگرایی برای اولینبار در سال ١٩٧٨ به وسیله دو درمانگر به نامهای کلانس و ایمز آغاز شد. این دو زمانی که مشغول مطالعه روی گروهی از زنان بسیار کامیاب و موفق بودند، دریافتند که این زنان از سطوح بالایی از خود تردیدی و احساسی در زمینه درونیسازی ترفیعات و پیروزیهای خود، در رنجند. آنها مصرانه بر این باور بودند که مردم دیگر را فریفتهاند زیرا معتقد بودند که کلیه موفقیتهایشان ناشی از شانس و تصادف بوده نه لیاقت و شایستگیشان. این گروه علیرغم کسب موفقیت از پیشرفتهای خود احساس لذت نمیکردند و تصور نمیکردند که برداشت دیگران از موفقیتهای آنها چیزی بالاتر از شانس باشد. این دو محقق این رفتار را ایمپاستر یا وانمودگرایی نامیدند. این سندروم در افرادی که علاقه وافری به کار زیاد دارند نیز شایع است. درواقع خیلی از افراد توانمند و تیزهوش علیرغم قابلیتها و موفقیتهای روزافزون هیچ احساس درونی نسبت به توانمندیها و قابلیتهای خود ندارند. عموما موفقیتهای خودشان را به صورت غیرمنطقی و درحالت کلی با در نظرگرفتن شرایط بیرونی تفسیر میکنند. آنها معمولا ملاکهای موفقیتهای خودشان را به خوششانسی، تقدیر، زمانبندی درست، شانس، شخصیت جذابشان، معیارهای قوی و مواردی از این قبیل نسبت میدهند. معتقدند دیگران درموردشان خوب و مثبت فکر میکنند و او را فردی باهوش و توانمند میدانند. فکر میکنند دیگران را فریب دادهاند و میترسند که دستشان رو شود. این افراد خودشان را شایسته موفقیت نمیدانند. بخش منطقی و عقلی افراد مبتلا به اختلال وانمودگرایی بعد از اینکه موفقیتهای زیادی را به دست میآورند، این موفقیت را میپذیرد و آن را به تلاش و شایستگی و مهارتهایشان ربط میدهد ولی بخش هیجانی مغز آن را باورغلط میداند. به عبارتی این افراد بهطور مکرر بین دو مقوله یعنی عقده حقارت و عقده خود بزرگبینی در تعارض هستند. هیچ گروهی نیست که بگوییم این سندروم در آن وجود ندارد. در یک تحقیق مشخص شد که بیشتر از ۷۰درصد از افراد موفق چنین تجربهای را داشتهاند. مایا آنجلو، آلبرت اینشتین و مریل استریپ. مثالهایی از این معروفتر و موفقتر و در گروههای متفاوت میخواهید؟ اما باید توجه داشت که بعضی از گروهها بیشتر در معرض خطر هستند. برای مثال: افرادی که خیلی سریع به موفقیت دست یافتهاند مثل نویسندهای که برای اولینبار کتابی را مینویسد و به فروش فوقالعادهای میرسد، یا افرادی که در خانواده، اولین فرد موفق هستند، افرادی که والدینشان خیلی موفق هستند، یا افرادی که منحصربهفرد هستند، مثل افرادی که رتبه تکرقمی میآورند یا ویژگیهای خاصی دارند، افرادی که در زمینههای خلاقیت و ابتکاری کار میکنند و همچنین افرادی که تنها کار میکنند و موفقیتهای زیادی دارند و افرادی که شغلشان متناسب با جنسیتشان نیست، مثل دختری که در جوشکاری فرد ماهری است. اما برای مقابله و درمان این سندروم چه باید کرد؟ قدم اول این است که با این سندروم بیشتر آشنا بشوید. این سندروم آدمهای باهوش و به تبع این هوش، افراد آگاه و با مطالعه را بیشتر درگیر میکند اما بسیاری از این افراد هم چیزی از این سندروم نمیدانند و این یک بیماری روحی ناشناخته است. در قدم دوم باید روراست و صادق باشید. نهتنها با خودتان بلکه با دیگران و سعی کنید پنجره مخفی شخصیتتان را بیشتر به دیگران نشان بدهید و بدون ترس از قضاوت، افکار و احساساتتان را به اشتراک بگذارید. قدم سوم این است که توانمندیهای واقعی خودتان را بشناسید. باز هم در این مرحله میتوانید برای شناخت بهتر خودتان روی کمک دیگران حساب کنید و قابلیتهای خودتان را بشناسید. از نشاندادن این قابلیتها به دیگران نترسید و آن را نادرست نپندارید. به یاد داشته باشید که شما چه این کار را بکنید و چه نکنید، بهویژه در دنیای کنونی، بسیاری از احمقها مشغول این کار هستند. قدم چهارم و پایانی کنار آمدن با افکارغیرواقع بینانه خودتان و رهاکردن آنهاست. شاید این مهمترین قدم باشد که با شناسایی افکار و باورهای غیرمنطقی و سختگیرانه نسبت به خودتان و دیگران سعی کنید آنها را کنار بگذارید و با افکاری متعادلتر آن را جایگزین کنید. جمله آخر این است که به خودتان سخت نگیرید به هرحال معروفترین تصویر اینشتین عکسی است که زبانش را بیرون آورده است. وقایع اتفاقیه
——————
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA