خاطرات وتجربه های آموزشیمشاهیر تعلیم وتربیت

‌ یک خـاطره‌‌ معلّمان خوب من‌ پژوهشگر صادق،قانع و ساده‌زیست

مرتضی مجدفر

در واپسین روزهای سال‌ ۱۳۸۰‌ و درسـت‌ پنـج مـاه بعد از ورودم به دفتر انتشارات‌ کمک آموزشی،در محل کارم با یکی‌ از معلمان و استادان کهنه‌کار آموزش و پرورش،در مـورد توسعه و اصلاح روند انتشار مجلات‌ رشد گفت‌وگو می‌کردیم. هردو‌ همدیگر‌ را می‌شناختیم و حتی زمـانی‌ در مرکز تربیت معلم اسـتاد احـمد آرام،در یک روز و یک ساعت تدریس داشتیم و کم‌ و بیش از حال و احوال همدیگر با خبر بودیم.حین صحبت،بحث به‌ سال‌ها پیش‌ کشید؛به حدود بیست سال پیش که بنده در مشهد مقدس دانشجوی تـربیت معلم بودم. دوست و استاد همکارم از استادانمان در مشهد پرسید،نام برخی از آن‌ها را برد‌ و حتی‌‌ از خصوصیات اخلاقی و رفتار پسندیدهء بعضی از مدرسان سخن گفت و در آخر افزود که خود نیز در همان زمان،مدرس هنر هـمان تـربیت معلم بوده که البته با ما کلاس‌‌ نداشته‌ است.با اشتیاق،دنبال‌ صحبت‌های همکارم را گرفتم و از او،درباره‌ آقای بخشوده پرسیدم؛استادی که الگوی‌ معلمی من و بسیاری از فارغ التحصیلان‌ تربیت معلم پسـران مـشهد در سال‌ ۱۳۶۰‌ بود.همکارم گفت:«آقای بخشوده،در تهران است و با سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی و نیز معاونت آموزش و پرورش عمومی همکاری دارد و…»

وقتی دوست همکارم،شماره تلفن منزل‌ آقای بخشوده را‌ بر‌ روی‌ بـرگه‌ای مـی‌نوشت، من به دو‌ دهه‌ قبل‌ برگشته بودم و در کلاس‌ «علی محمد بخشوده»،درس معلمی‌ می‌آموختم.

از همان‌روزهایی که وارد تربیت معلم‌ پسران مشهد شدم،ویژگی‌های خاصی‌ را‌ در‌ میان مدرسان خود مشاهده کردم که قبلا در‌ دورهـ‌های‌ ابـتدایی،راهـنمایی و متوسطه کمتر شاهد آن بودم و بـعدها نـیز در تـحصیلات‌ دانشگاهی،به ندرت نظاره‌گر چنین‌ استادانی شدم.بخشوده‌،ترقی‌،مشاورنیا‌، سهیلی،مسعودی‌فر،کفاش،رسایی، ضیایی،مبرقعی و…در یک کلام،معلم‌‌ بودند و تـربیت مـعلمان،بـحق سزاوار چنین‌ معلمانی بود.صبح و روز و شب،همه‌جا سـخن از بـخشوده بود و روش‌های معلمی‌ که‌‌ او‌ به ما یاد می‌داد.تکیه کلام‌ها،حرکات و سکنات،نوع رفت و آمد‌ و طنزها‌ و مطایبه‌های او را در کلاس،شـب و روز دانـشجویان در خـوابگاه تکرار می‌کردند.دو سه سال بعد‌،وقتی‌ در‌ جنوب تهران معاون‌ یـک مدرسه راهنمایی شده بودم و با هفت نفر از‌ همکلاس‌های‌ سابق‌ تربیت معلم از نزدیک همکاری داشتم،در یک بررسی‌ موردی دریـافتم کـه هـر هفت‌ نفر‌،در‌ حین‌ تدریس به شیوه بخشوده تدریس می‌کنند. پنج نـفر از آنـ‌ها،تخته‌سیاه را به‌ شیوه‌ ترقی‌ مورد استفاده قرار می‌دهند و سه نفر،لحن‌ حرف زدنشان متأثر از نوع‌ سـخن‌ گـفتن‌‌ مـشاورنیا است.استاد بخشوده،مدرس‌ زیست‌شناسی و زمین‌شناسی ما بود،استاد ترقی،فیزیک و آمـوزش فـیزیک‌ درسـ‌ می‌داد و از استاد مشاورنیا،شیمی و روش تدریس‌ شیمی می‌آموختم.از این بررسی موردی‌‌ ساده‌،دریافتم‌ که الگـوپذیری یـعنی چـه و یک‌ معلم خوب تا چه حدی می‌تواند در فرد متربی،اثر‌ تربیتی‌ مثبت و یا مـنفی بـر جای‌ بگذارد.

دوست همکارم،شماره تلفن منزل و نیز‌ محل‌های‌ همکاری‌ آقای بخشوده را نـوشته بـود،ولی مـن‌ همچنان در گذشته‌ها سیر می‌کردم و در کلاس‌های‌ زمین‌شناسی‌ و کوه‌های‌ خواجه‌ مراد و خواجه ربیع و دهستان‌ اخلمد،بـا اسـتاد بخشوده در حال گردش علمی‌ بودم‌.

تحرک فوق العاده،توان علمی گسترده،صداقت، احـترام بـه مـا دانشجویان کم سن و سال،روحیه پژوهشگری‌‌ و معلمی‌،قناعت و ساده‌زیستی،توجه به نیازهای عاطفی‌ دانشجویان و دهـ‌ها ویـژگی دیگر،از خصوصیات‌ این‌ معلم‌ برجسته بود و ما این خصوصیات را‌ به‌ عینه‌ مـی‌دیدیم و لمـس‌ مـی‌کردیم.

روزی،سر کلاس ماگماتیسم‌(یکی‌ از دروس‌ زمین‌شناسی)،بعد از حدود سی دقیقه گفت‌وگو با دانشجویان و نوشتن عـنوان‌ درسـ‌ روی تـخته‌سیاه و در حالی‌ که‌ آماده‌ می‌شدیم به‌ گفته‌های‌ علمی‌اش‌ گوش جان‌ بسپاریم،گفت:«بـچه‌ها!مـی‌دانید‌ که‌ این کتاب درسی شما جدید التألیف است و تازه از تهران برای تدریس‌ در‌ مراکز تربیت معلم ابـلاغ شـده است‌ و نکته‌ها و ظرایف و پیچیدگی‌هایی دارد‌ و البته‌ اشتباهاتی.من،دیشب به‌ دلایلی‌ نتوانستم‌ خـود را بـرای کلاس امروز آماده کنم و می‌خواهم بگویم وقـتی فـردا رفـتید و معلم‌ شدید‌،صداقت‌ داشته باشید و با بـچه‌های‌ کـلاس‌ خود‌ روراست و بی‌غل و غش‌ باشید‌.»

آن روز،آقای بخشوده‌،ماگماتیسم‌ درس نداد و یک‌ ساعت ادامه کـلاس،بـه بحث در مورد روش‌های معلمی‌ گـذشت.از‌ گـفته‌های‌ علمی و جـزوه دویـست و چـند صفحه‌ای ماگماتیسم‌،اکنون‌ چیزی به‌ خـاطرم‌ نـمانده‌ است؛ ولی روش‌های معلمی‌ استاد بخشوده،همچون دریایی زلال‌ و آبی،کماکان در تموج است.

بـخشوده اهـل تربت حیدریه بود‌ و معلمی‌ را از روستای‌ خـیرآباد محولات در‌ همان‌ شهر‌ آغـاز‌ کـرده‌ بود.خودش‌ تعریف‌ می‌کرد‌ کـه:«مـردمان این روستا زحمتکش،متدین‌ و اغلب سید هستند.آن‌ها بسیار مهربان و خون‌گرم بودند و رفـتار خـوبی‌ داشتند‌.به‌ من گفته بـودند کـه مـردمان این روستا‌ بـا‌ مـعلمان‌ رفتار‌ خوبی‌ ندارند‌.تـحقیق کـردم و متوجه شدم‌ که معلمان قبلی،به روستاییان امر و نهی می‌کردند،به آداب‌ و سنن مـحلی و مـلی آن‌ها احترام نمی‌گذاشتند و به این‌ سـبب،مـن برعکس آنـ‌ها رفـتار‌ کـردم.روز دوم ورودم به‌ روستا،با کـدخدای ده رفیق شدم.برخی شب‌ها در مسجد روستا،دوره قرآن بود و من هم شرکت می‌کردم.روستاییان‌ از این امـر اسـتقبال فراوانی کردند‌.آن‌ها‌ به من مـعلم،واقـعا احـترام مـی‌گذاشتند و در هـمه مراسم دعوتم مـی‌کردند.بـه‌ مجالس ختم و عروسی آن‌ها می‌رفتم و همیشه به دنبال آن‌ بودم که بعد از ظهرها،پس از تعطیلی‌ مدرسه‌،بـه مـزارع‌ بـروم و به کشاورزان خسته از کار،«خدا قوت»بـگویم.هـمه‌ ایـن‌ها بـرایشان بـا ارزش بـود.یک بار در یک برنامه همخوانی‌‌ قرآن‌،که در خانه یکی از‌ روستاییان‌ برگزار شده بود و هر هفته هم در منزل یک نفر بود،قرآن را با صدای بلند و روان‌ خواندم.خـیلی از من استقبال کردند و بعد‌ از‌ آن،دیگر یک‌ پای‌ برنامه‌های‌ قرآنی دهکده بودم.با آن‌ها یکی شده بودم و هرچه می‌گفتم،انجام می‌دادند.مدیر مدرسه ما هم مردی‌ بود به نام آقای ادیـب،کـه معلمم بود و اغلب شب‌ها باهم به‌ خانه‌ یکی‌ از روستاییان می‌رفتیم و ایشان هم مسائل مذهبی‌ را مطرح می‌کرد و هم حلال مشکلات بود.»آقای بخشوده‌ از سخنان خود چنین نتیجه می‌گرفت که:«اگـر مـی‌خواهید خداوند پشت و پناهتان باشد،مردمی‌ را‌ که با‌ فرزندان آن‌ها کار می‌کنید،درک کنید.»

آقای بخشوده می‌گفت:«پس از یک سال خدمت در این روستا‌،در کنکور دانشکده عـلوم دانـشگاه تهران و دانشسرای عالی تهران قـبول شـدم‌.روز‌ خداحافظی‌ بسیار سخت بود؛ولی سرنوشت چیز دیگری رقم زده بود.از مدیر مدرسه،دانش‌آموزان و اولیای آن‌ها خداحافظی ‌‌کردم‌.آن‌ها مرا تا یک فرسنگی بدرقه کردند.روز خـاطره‌انگیزی بـود و بعدها فهمیدم محبت‌،چـه‌ها‌ کـه‌ نمی‌کند.من آن روز با شکوه را،که بچه‌ها به صف ایستاده بودند و پرچم ایران‌ در جلو صف آن‌ها در احتزاز بود و با من حرکت می‌کردند، هرگز فراموش‌ نمی‌کنم.»

او در سال‌ ۱۳۴۲‌ بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی‌ هـشت سـال در قصر شیرین و دو سال در قوچان تدریس‌ کرد.و عاقبت به مشهد آمد.دربارهء چگونگی انتقالش به‌ دانشسرا و تربیت معلم می‌گفت:

«روزی رئیس دانشسرای‌ راهنمایی تحصیلی استان‌ خراسان در مشهد نزد من آمد و گفت مـا در بـین دبیران اسـتان‌ تحقیق کرده‌ایم؛شما می‌توانید در مقام مدرس دانشسرا موفق‌ باشید.باتوجه به شوق و علاقه‌ای که در‌ خودم‌ برای تـربیت‌ معلمان احساس می‌کردم،پذیرفتم از این‌که می‌خواستم‌ تربیت جوانانی را که می‌خواهند آیـنده فـرهنگ ایـن مملکت را در دست بگیرند،به عهده بگیرم،احساس شور و شعف‌ می‌کردم.تا‌ پیروزی‌ انقلاب اسلامی،در دانشسرای

راهنمایی خـدمت ‌ ‌کـردم.پس از انقلاب ابلاغ تدریس در مراکز تربیت معلم شهید بهشتی و شهید هاشمی‌نژاد مشهد را را دریافت داشـتم.هـمچنین در مـرکز شهید‌ کامیاب‌ مشهد و نیز در دانشکده علوم تربیتی مشهد هم ۱۳ سال تدریس‌ کردم.در سال ۱۳۶۹،عده‌ای از هـمکاران خوبم بازنشسته‌ شدند؛ولی ابلاغ خدمت بنده،برای مدت پنج سال‌، پی‌درپی‌ تمدید‌ شـد تا سال ۱۳۷۴ که‌ بـازنشسته‌ شـدم‌.»

هنوز در دریای خاطراتم غوطه می‌خوردم که دوست‌ همکارم خداحافظی کرد و رفت،و من،برگه‌ای در دست‌ داشتم که حس نوستالژیک عجیبی‌ را‌ برایم‌ تداعی می‌کرد: شماره تلفنی که می‌توانستم با بیست‌ سال‌ قبل ارتـباط برقرار کنم و چنین نیز کردم:

-منزل آقای بخشوده؟

-بله؛ولی ایشان تشریف ندارند.شما؟

-من از دانشجویان بیست سال‌ پیش‌ استاد‌ هستم. می‌خواستم با ایشان صحبت کنم…

سپس شماره تلفنی دادم‌ و مشخصاتی و منتظر ماندم تـا اسـتاد تماس بگیرد و چون تا یکی دو هفته بعد از عید،خبری‌ نشد،مجددا‌ با‌ همان‌ شماره تلفنی که در دست داشتم، ارتباط برقرار کردم و همان حرف‌های‌ قبلی‌ رد و بدل شد. دو روز بعد،در ایام هفته مـعلم،پاشـنه در اتاق محل کارم‌ چرخید‌ و پیرمردی‌ سپید‌ مو وارد شد.ابتدا او را نشناختم. شاید به خود اجازه نمی‌دادم‌ گذشت‌ بیست‌ سال را قبول‌ کنم،ولی علی محمد بخشوده بود و من،ناچار بودم که‌ قـبول‌ کـنم‌ معلمی‌ با بیست سال سابقه کار شده‌ام.

مدتی به سکوت گذشت.هیچ نگفتیم؛من به‌ صورت‌‌ استادم خیره شده بودم و او نیز می‌خندید.خنده‌ای همراه‌ با چشمانی اشک‌آلود.دفتر‌ نـمره‌های‌ سـال‌ها‌ پیـش را با خود آورده بود و عجیب بـود کـه بـا دفتر نمره استاد،همه‌‌ همکلاسی‌هایم‌ را به یاد آوردم.من هم آن‌جا بودم؛با نمره‌ها و علامت‌های که ویژه‌ استاد‌ بود‌ و بس.مهم ایـن‌ بـود کـه به یاد آورده است.می‌گفت:«برخی از نوشته‌هایت‌ را خوانده‌ بـودم‌؛ولی نـمی‌دانستم دانشجوی من بوده‌ای.» درخواست کردم اجازه بدهند این‌ها را برای‌ مجله‌ رشد‌ معلم،که مدت‌ها بود مرا به نوشتن خـاطرات مـعلمان خـوبم‌ تشویق می‌کرد،به یاد می‌آورم‌ که‌ او‌ در دوران معلمی خود، علاوه بـر تدریس،کارهای با ارزشی هم انجام‌ داده‌ که همواره‌ از آن‌ها در محافل علمی به نیکی یاد می‌شود.از کارهای‌ بـه یـاد مـاندنی‌ و ارزشمند‌ او یکی تهیه ۷۱۲ کیت‌ زیست‌شناسی برای اداره کل مدارس شاهد و نمونه‌ بـود‌ کـه‌ در مدارس کشور توزیع شد.هر‌ کیت‌ دارای‌ ۲۴ خانه بود که انواع سنگ‌های پوسته‌ جامد‌ زمین،کـانی‌ها و فـسیل‌ها را دربـر داشت و با محتوای مطالب کتاب،همخوانی کاملی‌ پیدا‌ می‌کرد‌.هنوز هم مـعلمان کـشورمان از‌ ایـن‌ کیت‌های‌ آموزشی‌ در‌ مدارس‌ شاهد و نمونه استفاده می‌کنند.علاوه‌ بر‌ این‌ در زمان تدریس،جزوه‌های فـراوانی در خـصوص‌ کـارهای آزمایشگاهی،گروه‌های خونی،میکروسکوپ‌، سنگ‌ها‌،کانی‌ها و گیاهان دارویی و سه کتابچه‌ زمین‌شناسی‌،گیاه‌شناسی و جانورشناسی را بـرای‌ دورهـ‌های‌‌ کارشناسی ضمن خدمت معلمان تألیف‌ کرد‌ که پس از تایید در سازمان‌های مربوط،هم‌اکنون در مراکز تـربیت مـعلم و آمـوزش‌های‌ علمی‌ ضمن خدمت فرهنگیان تدریس‌ می‌شود‌.

در‌ تربیت‌ معلم شهید بهشتی‌ و شهید‌ هاشمی‌نژاد مشهد هـم،آزمـایشگاه‌های‌ گیاه‌شناسی‌،جانورشناسی و زمین‌شناسی را با کمک همکارانش تشکیل داد که اکنون‌ مورد بهره‌برداری است.ایـن‌ آزمـایشگاه‌ها‌،عـلاوه بر کارکردهای آموزشی صرف،همچون‌ یک‌ موزه آموزش‌ علوم‌‌ اهمیت‌ دارند و گیاهانی که از‌ سراسر اسـتان خـراسان‌ جمع‌آوری و خشک شده،نمونه کانی‌ها،سنگ‌ها و فسیل‌های مناطق گوناگون استان پهناور خـراسان‌ و بـسیاری‌‌ از مـلزومات آموزشی،هم‌اکنون در این‌ آزمایشگاه‌ها‌ موجود‌ است‌ و مورد‌ استفاده دانشجویان قرار‌ می‌گیرد‌.

بعد از بازنشستگی هم از سـال ۱۳۷۴ کـه بـه تهران آمد، همکاری خود را با گروه‌های‌ آموزشی‌ دفتر‌ آموزش عمومی‌ آغاز کـرد کـه هم‌اکنون هم‌ ادامه‌ دارد‌.در‌ این‌ مدت‌،افتخار همکاری علمی در برپایی دو همایش بزرگ کشوری نصیب‌ او شده که یـکی هـمایش معلمان ابتدایی سراسر کشور و دیگری همایش آموزش فن‌آوری در آموزش عمومی است‌. در ایـن هـمایش‌ها،مسؤولیت دبیرخانه‌های مربوطه را در سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آمـوزشی عـهده‌دار بـوده‌ است.

از استاد پیر و معلم خوبم آقای عـلی مـحمد بخشوده به‌ خاطر همهء زحمت‌ها و محبت‌هایش تشکر‌ می‌کنم‌ و به‌ امید دیداری دیگر بـه خـدایش می‌سپارم.امید که تلاش‌های‌ صـادقانه و بـی‌ریایش در کلاس و جـامعهء فـرهنگی کـشور، توشهء او در سفر آخرت باشد و ما هـمچنان از او بـیاموزیم.

‌رشد معلم » اسفند ۱۳۸۱ – شماره ۱۷۲

#مشاهیر_تعلیم_تربیت
#مشاهیر_معلم
————————-

↩️ کانال مقاله ها 👇

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا