پروانه فراهانی
اوّلین سال خدمتم در آموزش و پرورش،به سمت آموزگار در یکی از روستاهای شهرستان ملایر مشغول کار شدم.براساس علاقهء وافرم به کلاس اول، ابلاغ این کلاس را از اداره دریافت کردم و به محل کارم رفتم.
بعد از آشنایی با همکاران و مدیر و معاون مدرسه،فهرستی از اسامی دانشآموزان از معاون گرفتم.او مرا به دانشآموزان معرفی کرد.وقتی وارد کلاس شدم با آن همه شوق و علاقه، اضطراب زیادی تمام وجودم را گرفت.از خودم میپرسیدم که آیا از عهدهء این کار برخواهم آمد؟در همان لحظات،چشمان زیبای شاگردانم مرا دلباختهء خود کرد. کمکم اضطراب را از خود دور کردم.با دیدن چشمان معصومی که در مقابل خود میدیدم،احساس عجیبی به من دست داده بود.احساسی که با خود آرامش میآورد.
فرشته به من آموخت
پروانه فراهانی
اوّلین سال خدمتم در آموزش و پرورش،به سمت آموزگار در یکی از روستاهای شهرستان ملایر مشغول کار شدم.براساس علاقهء وافرم به کلاس اول، ابلاغ این کلاس را از اداره دریافت کردم و به محل کارم رفتم.
بعد از آشنایی با همکاران و مدیر و معاون مدرسه،فهرستی از اسامی دانشآموزان از معاون گرفتم.او مرا به دانشآموزان معرفی کرد.وقتی وارد کلاس شدم با آن همه شوق و علاقه، اضطراب زیادی تمام وجودم را گرفت.از خودم میپرسیدم که آیا از عهدهء این کار برخواهم آمد؟در همان لحظات،چشمان زیبای شاگردانم مرا دلباختهء خود کرد. کمکم اضطراب را از خود دور کردم.با دیدن چشمان معصومی که در مقابل خود میدیدم،احساس عجیبی به من دست داده بود.احساسی که با خود آرامش میآورد.
بعد از رفتن معاون مدرسه کارم را با نام خدا شروع کردم.دوباره خودم را معرفی کردم و از آنها خواستم پای تخته بیایند و به صدای بلند خود را معرفی کنند.تعداد حاضران در کلاس،با فهرست مطابقت نداشت.دانشآموزی به نام(فرشته)در کلاس نبود.از کنار این موضوع به سادگی گذشتم و سپس یک داستان شیرین تعریف کردم.زنگ تفریح آخر،مدیر مدرسه از من سؤوال کرد آیا طبق فهرست،همه حاضر بودند؟گفتم:«خیر دانشآموزی به نام فرشته حاضر نبود.»او بلند شد،کنار پنجره رفت و با دست،به دانشآموزی اشاره کرد که کنار دیوار تک و تنها ایستاده بود و با کسی صحبت نمیکرد.مدیر گفت:«این همان دانشآموز غایب شماست.»گفتم:«از نظر جثه بزرگتر از سایرین به نظر میآید.او با تأیید حرف من گفت که امسال سال سوم است که فرشته در کلاس اول درس میخواند.سپس افزود که باید با او مدارا کنی.چون از نظر ذهنی و یادگیری بینهایت ضعیف است.
با کنجکاوی از دفتر بیرون آمدم و به طرف او رفتم سلام کردم،دستی به موهای ژولیده و نامرتبش کشیدم و خواستم اسمش را بگوید.جسورانه دستم را کنار زد و با خشم از من دور شد.زنگ تفریح که تمام شد،همه به کلاس رفتند.ولی فرشته در حیاط مدرسه ماند.مدیر مدرسه که شاهد ماجرا بود،گفت:«سعی کن از مدرسه فرار نکند.چون خیلی یاغی است؛از این حرف خوشم نیامد به طرف او رفتم و گفتم: «فرشته همه بچّهها در کلاس منتظر من و تو هستند.نمیخواهی با من به کلاس بیایی؟»مستخدم مدرسه که از او شناخت کافی داشت،گفت:خانم،وقت خودت را تلف نکن.این آدم بشو نیست.»اما من بیتوجه به حرفهای او دست فرشته را گرفتم و با نارضایتی به کلاس بردم.از آنجا که قد بلند بود،او را در آخر کلاس نشاندم.بچّهها از من خواستند که دوباره برای آنها قصّه بگویم.چون روز اول بود، به خواست آنها توجه کردم و شروع به قصه گفتم کردم که ناگهان صدای گریه دانشآموزی توجهم را به خود جلب کرد. وقتی به او نگاه کردم،با دست فرشته را نشان داد و گفت:«خانم،او با مداد نوک تیزش به گونهء من زد.»فرشته را در میز جلو نشاندم.ولی هرچه با او حرف زدم، جواب نداد و فقط گریه کرد.
راجع به فرشته با مدیر مدرسه حرف زدم و پدرش را خواستم و از او در مورد فرشته سؤوالاتی کردم.او گفت:«بعد از مردن مادرش،فرشته مریض شد.شاید این رفتارها بر اثر همان بیماری باشد.»ولی بعد از پیگیریهای بسیار،متوجه شدم پردهء گوش فرشته بر اثر کتک نامادری پاره شده است.چندین بار،نامادری را خواستم و خواهش کردم که به خاطر خدا،به فرشته بیشتر اهمیت بدهد و او را حمام کند. بعضی روزها خودم موهای او را شانه میزدم.به او یاد دادم که خودش لباسهایش را بشوید حتی در خانه به نامادری کمک کند.از این طریق،رابطهء او با نامادری مستحکم شد.روزی نامادری به مدرسه آمد و با خوشحالی از رفتار فرشته در منزل اظهار رضایت کرد.فرشته هم شاداب شده بود و تمیز و مرتب به مدرسه میآمد و از نظر هوش هیچ کم و کسری نداشت.
برای خرید سمعک با پدرش صحبت کردم.سرانجام،پول سمعک تهیه گردید و به دستور پزشک فرشته سمعکدار شد. او را مبصر کلاس کردم.ثلث دوم و سوم با معدل ۲۰ قبول شد و این ثابت کرد که اذّیت و آزار رساندن او به دیگران،در اثر بیتوجهیهایی بود که در خانه و مدرسه به او میشد.
در اولین سال خدمتم،فرشته به من آموخت که:
۱-در کلاس به سادگی از کنار هر موضوعی نگذرم.
۲-برای شناخت و حل مشکلات دانشآموزان،ثمربخش باشم.
۳-به دانشآموز احترام بگذارم.زیرا احترام به شخصیت او،که استعدادهای نهفته را بیدار و نمایان میکند و شرایط را برای رشد او فراهم میآورد.
۴-فقر و تنگدستی در یادگیری تأثیر دارد.
۵-با درست پیمودن راه حقیقت و دانستن چگونگی ابراز محبت،میتوان دل انسانی را نرم کرد.
۶-شناسایی معایب جسمی و روحی دانشآموزان در شروع کار،وظیفهء معلم است.
۷-ارتباط مکاتبهای یا حضوری با اولیا از کارهای مهم هر معلم است.
۸-محکم قدم برداشتن در راه خیر، راهی که سرچشمه نور خداوندی در آن تا ابد پرتو افشانی کند،به معلم نیرو میدهد.
پایان مقاله