محمد روزبهانی ،جامعه شناس
جامعه ظرفی همگن است که اتفاقات درون آن به همه بخش های دیگر آن تعمیم می یابد و نمی توان مدارس و کلاس های درس را از آن مجزا کرد و با بالارفتن آمار خشونت در جامعه نمی توان انتظار داشت که این آمار در مدارس کاهش یابد.
برای بررسی علل خشونت در جامعه، میان مردم و همچنین کاهش آن در مدرسه و یافتن راهحل های آن با محمد روزبهانی ، جامعه شناس و کارشناس آسیب های اجتماعی در مدارس در استودیو الفبا به گفتگو نشسته ایم که مشروح آن در این شماره مجله نگاه منتشر شده است:
موضع ” خشونت ” بحثی بسیار فراگیر است با شاخه های متفاوت . اگر چه عنوان مورد بحث، ” خشونت در مدارس ” است . برای ورود به موضوع، ابتداباید تعریفی از خشونت داشته باشیم.به طور کلی ، هر عملی که یک فرد به فردی دیگر ، یا به خودش اعمال کند که باعث آسیب رساندن شود ، عملی خشونت آمیز نامیده می شود . برخی از کارشناسان معتقدند این آسیب رسانی اگر به هر موجود و جاندار دیگری اعمال شود نیز خشونت است .
البته خشونت ، انواع و اقسام دارد که مهم ترین آنها عبارتند از : خشونت جسمی: که طی آن فرد به جسم فرد دیگر یا جسم خود آسیب برساند ،خشونت روحی یا روانی : که این
خشونت ها جنبه عاطفی دارند و به صورت آسیب وارد کردن به روح و روان فرد از طریق تحقیر کردن، تهمت زدن ، توهین کردن و امثالهم است،خشونت جسمی و روحی می تواند از سوی افراد مختلف ، در حق دیگران اعمال شود .
از جمله خشونت پدر و یا مادر نسبت به فرزند ، خشونت همسران نسبت به یکدیگر ، خشونت معلم نسبت به شاگرد یا خشونت دو نوجوان نسبت به یکدیگر.
نوع دیگر خشونت نیز ” خشونت گفتاری ” است که متاسفانه در جامعه ما رو به ازدیاد است . مانند طعنه زدن افراد به یکدیگر که در حال حاضر اصطلاحا ” متلک انداختن ” نامیده می شود ، خصوصا در مدارس دربین نوجوانان.
آمار خشونت
بی مناسبت نیست در این جا نگاهی آماری به مبحث ” خشونت ” در سطح جهان داشته باشیم تا متوجه شویم که ،خوشبختانه وضعیت ایران از این نظر در جهان خیلی بد نیست!بر اساس آمار رسمی، سالانه در جهان ، بیش از ۱/۵میلیون نفر ، بر اثر خشونت جان خود را از دست می دهند . به عبارت دقیق تر ، سالانه۱/۶میلیوننفر در دنیا قربانی خشونت هستند .
از این تعداد ، حدود ۵۰ % مرگ ها ناشی از ” خودکشی ” است ؛ که همان ” خشونت فرد نسبت به خود ” است . از این ۱/۶میلیون نفر ، حدود ۳۵ % آدمکش هستند . نکته عجیب این است که تنها ۱۰الی ۱۵ % این افراد در جنگ کشته می شوند چیزی که شاید خیلی ها فکر کنند باید تعداد بیشتری را در بر بگیرد . در ایران ، این آمار تقریبا نصف است . به طور مثال و با توجه به آمار فوق در جهان ، از هر ۱صد هزارنفر ۱۴/۶قتل وجود دارد در حالی که این آمار در ایران ، ۶تا ۷نفر در هر صد هزار نفر است.
در موضوع خودکشی نیز آمار کشور ما در مقایسه با جهان ، در سطح پایین تری قرار دارد.اما باید اشاره کنیم که متاسفانه آمار خودکشی در ایران، کاهش پیدا نکرده و رو به افزایش هم است .
در مدارس نیز این وضعیت قابل مشاهده است ؛ خصوصا در مدارس دخترانه! در حالی که خیلی از کارشناسان معتقدند که خشونت بیشتر یک ” پدیده مردانه ” است ، اما متاسفانه طی سال های اخیر “خشونت” در بین زنان و همچنین در مدارس افزایش داشته است . سوالی که در این جا وجود دارد این است : دلایل ” خشونت ” چیست؟ اگر بخواهیم در یک کلمه دلیل آن را بیان کنیم، باید از واژه ” نا کامی” استفاده کنیم . به این صورت که وقتی افراد ، نمی توانند به اهدافشان برسند ، به طور ناخواسته دچار واکنش خشن یا خشونت نسبت به خود و دیگران می شوند .
چه “خشونت کلامی” و چه “خشونت فیزیکی” البته برخی از جامعه شناسان نظر دیگری دارند و معتقدند یکی از مهم ترین دلایل خشونت، روحیه ، “سلطه طلبی” ، انسان است . انسان ها معمولا میل به تسلط بر دیگران در رفتارشان دیده می شود .
ریشه خشونت
ریشه خشونت انسان ها در کجاست ؟ افراد پس از به دنیا آمدن و بزرگ شدن و رشد کردن ، در روند ” جامعه پذیر ” شدن با چند عامل مواجه می شوند که اولین آنها ” خانواده ” است . یقینا اگر خانواده ها روش صحیح بر خورد با دیگران را در ابتدا به فرزنداشان بیاموزند ، کمک زیادی در جهت آموزش این مهم کرده اند و این همان ” مهارت ارتباطی ” است .
پس از خانواده ، مدرسه عامل دوم است. مهم ترین وظیفه مدارس ” جامعه پذیر کردن ” کودکان و نوجوانان است . در مدارس ما باید به دانش آموزان ، ” مدارا ” یا روش مدارا کردن آموزش داده شود تا در برخورد با اولین مشکل در جامعه یا روابط اجتماعی رفتارهای خشونت آمیز بروز نکند .
عامل سوم ” رسانه ها ” هستند که از اهمیت زیادی بر خوردارند . فیلم ها و برنامه هایی که از تلویزیون پخش می شود ، مطالبی که در نشریات چاپ می شود ، سهم به سزایی در آموزش مسائل مربوط به “مهارت های اجتماعی” یا بالعکس ترویج “خشونت” در جامعه دارند . مهم ترین دوره زندگی فرد از جهت آموزش پذیری دوره سنی بین ۱۲تا ۱۸سالگی و حتی تا ۲۰سالگی است . در دوره نوجوانی تغییرات فیزیکی زیادی رخ می دهد که نوجوان ، احساس قدرت جسمانی بیشتری پیدا می کند .
همچنین روحیه” استقلال طلبی ” در آنها نمایان می شود و به همین دلیل است که رفتارهای پر خطر یا خشونت آمیز ، در دانش آموزان دوره ابتدایی خیلی کمتر از دانش آموزان دوره متوسطه اول و متوسطه دوم است . اگر دانش آموزان در دوره ی ابتدایی آموزش های صحیح دیده باشند در دوره نوجوانی خشونت کمتری از خود بروز
می دهند .راهکار اصلی مبارزه با خشونت در دوره ی نوجوانی چیست ؟برای پاسخ به این سوال در کوتاه ترین عبارت ، باید به نکته ای اشاره کنم که قبلا هم ذکر شد ، یعنی ، آموزش مهارت های زندگی و آموختن ارتباط صحیح با دیگران . آموزش و پرداختن به این مهم ، از وظایف اصلی مدارس است . اما در این جا ، یک ” حلقه مفقوده ” وجود دارد که باید در مدارس آن را جست و جو کرد .
آن چه مسلم است و همه ما از آن اطلاع داریم این است که ، تمرکز اصلی مدارس و معلمین ، صرفا آموزش دروس ریاضی و علوم و زبان و …است و به مسائل دیگرزیاد توجه نمی شود .
آموزگاران و دبیران بهترین الگوی رفتاری و شخصیتی برای دانش آموزان هستند . وقتی دانش آموز در رفتار دبیر یا آموزگار خود خشونت را ببیند، نا خود آگاه و نا خواسته ، این رفتار رامی آموزد. اگر دبیری ” خشونت کلامی” داشته باشد آن چه به دانش آموز یاد می دهد این است که، ” خشن ” حرف بزند ! چنین فرمولی در خانواده نیز صدق می کند . یعنی وقتی کودک ببیند پدر و مادر نسبت به یک دیگر رفتار خشونت آمیز دارند ، به دلیل تاثیر پذیری کودک از والدین ، این رفتار را اتوماتیک وار می آموزد.
نقش رسانه
نقش رسانه ها در باز تولید خشونت یا انتشار آن چگونه است؟نقش رسانه ها در آموزش خشونت مسئله بسیار مهم است چرا که هم به والدین و هم به فرزندان و هم به معلمین این آموزش داده می شود . اصولا در هر جامعه ای، انواع مختلف خشونت به نوعی و مانند یک “ چرخه “ ، با یکدیگر در ارتباط هستند .
به طور مثال : در جامعه ای که آمار طلاق در آن زیاد باشد ، طبیعی است که آمار اعتیاد نوجوانان و جوانان نیز زیاد خواهد شد یا عدم رسیدگی والدین به فرزندان ، آنها را به جوامع بیرونی سوق می دهد ؛ یعنی ” حلقه دوستان ” ! و در همین حلقه، آموزش های بعدی شکل می گیرد ، مثل آموزش فرار از خانه ! در حقیقت غیر ممکن است که در یک جامعه آمار طلاق بالا باشد ، اما آمار خشونت پایین باشد . در بالا رفتن یا بالا نرفتن چنین آماری ، البته که تحصیلات نقش بسیار زیادی را ایفا می کند ، به این معنی است که هر قدر سطح تحصیلات افراد بالاتر باشد ، آمار ، رفتارهای خشن یا ” خشونت ” پائین تر می آید .
مدرسه و منطقه هم می تواند در میزان آمار خشونت ، مؤثر باشد . به طور مثال ، در مناطقی که می توان از آنها تحت عنوان ” مناطق پر خطر و آسیب پذیر ” یاد کرد ،. شکست تحصیلی ، در این مناطق بیشتر است و همین شکست های تحصیلی ، به خشن شدن فرد کمک می کند. چرا که این مسئله خود نوعی ” ناکامی” است .در این میان ، نقش معلمان که بیشترین تاثیر را بر دانش آموزان دارند برای کاهش خشونت بسیار پر رنگ تر است .
وقتی گفته می شود که یک معلم باید صاحب” مهارت های ارتباطی ” باشد ، مفهومش این است که او در کنار این که درس را خوب تدریس می کند ، باید روش ” ارتباط صحیح ” با دانش آموز را نیز فرا بگیرد .
یعنی ارتباط موثر با نوجوان و کودک . در حالی که در آموزش و پرورش ما ، متاسفانه به چنین مسائلی زیاد توجه نمی شود . یک معلم باید بداند وقتی خودش سیگار می کشد، این نوعی آموزش غیر مستقیم به دانش آموز است.
نقش معلمان در کم کردن سطح خشونت
دبیریا آموزگار وقتی سطح تحملش بالا باشد ، شاگردانش نیز از او صبر و بردباری را می آموزند . دبیران ما باید در نوع رفتارشان با دانش آموزان بسیار دقت کنند . یعنی ، اگر با دانش آموزی که نمرات خوب دارد ، رفتار بهتری داشته باشد ، این عمل به دانش آموزی که به لحاظ درسی ضعیف است ، تبعیض را می آموزد و زیاد عجیب نیست اگر چنین شاگردی ، همان ” ناکامی” را با خشونت ، جایگزین کند .
در این راستا ، مهم ترین وظیفه ی یک آموزگار ، این است که به دانش آموز بیاموزد که در برخورد با کسی در هنگام ناراحتی نباید از رفتار خشن استفاده کند و به او آموزش دهد که به جای ” خشونت ” ، می تواند از ابزار ” مدارا ”، استفاده کند .
متاسفانه این آموزش ها ، اصلا در سطح مدارس داده نمی شود و به چنین آموزش هایی اهمیت نمی دهند.بگذارید مثالی بزنم : فرض کنید یک معلم می خواهد در مورد مضرات سیگار به دانش آموزان نصیحتی بکند یا آموزشی بدهد ، خوب بهترین موقعیت برای این آموزش ، کلاس ” علوم تجربی ” است .
یا در کلاس ” آمار ” می تواند با ارائه گزارش های آماری خشونت در سطح جامعه، در قالب درس آمار ، به صورت غیر مستقیم بهترین آموزش را به دانش آموزان ارایه کند.
حتما نباید برای دانش آموزان کلاس ” آموزش های آسیب های اجتماعی ” گذاشت ؛! اتفاقا در خلال درس، بهتر می توان آموزش داد. یک دبیر ریاضی می تواند با ارائه درصدهای آسیب های اجتماعی در درس آمار و ریاضی به این مسئله بپردازد.
چنین روش هایی در بسیاری از کشورهای جهان انجام می شود . به عنوان مثال در مدارس ژاپن ، همزمان با آموزش دروس ریاضی ، فیزیک، شیمی و …به دانش آموزان کارگروهی تعلیم داده می شود . اما در آموزش و پرورش ما چنین آموزشی وجود ندارد .
البته این به معنی ایراد گرفتن از معلمان و ستاد یا شخص وزیر نیست . سیستم آموزش و پرورش ما از دیر باز به صورت سنتی اداره شده است لذا این تغییرات باید در سیستم آموزش و پرورش اعمال شود . یعنی ، همگان باید بدانند که بهترین مکان و بهترین زمان برای شکل گیری شخصیت افراد مدارس است ، پس تغییرات ضروری است . البته این تغییرات باید سیستماتیک باشد.
همه می دانیم که نوع تربیت در هر خانواده متفاوت است و نمی توان انتظار داشت که همه خانواده ها فرزندان شان را به یک شکل تربیت کنند؛ ولی ما می توانیم این آموزش را به سطح مدارس کل کشور به یک شکل و فرم و تحت یک قاعده ، اعمال کنیم .
برای رسیدن به چنین موفقیتی ، قدم اول این است که میان مدارس کشور ، تفاوتی وجود نداشته باشد ، یعنی به طور مثال ، مدارسی تحت عنوان مدرسه استعدادهای درخشان یا تیز هوشان یا نمونه مردمی یا هیئت امنایی ، نداشته باشیم که این خود ، مسئله مقایسه دانش آموزان با یکدیگر را به وجود می آوردهمان طور که قبلا نیز گفتم، این مقایسه باعث بروز رفتارهای خشونت آمیز خواهد شد .
برای رسیدن به این ایده آل باید تغییرات بنیادین اعمال شود . تا زمانی که یک فرد مسئولیت نپذیرد و اعتراف نکند که قبلا اشتباه کرده است، به موفقیتی نخواهد رسید . یعنی وقتی ما در مدارس مان ، ” مهارتهای اجتماعی ” ، را آموزش ندهیم، همان دانش آموز در آینده وقتی در خیابان با اتومبیل تصادف کند ، حتی اگر آسیب مهمی هم ندیده باشد ، از خودش رفتارهای خشن بروز می دهد ، چون آموزش ندیده است! بهترین نمونه کمبود این آموزش را در زلزله های اخیر تهران می توان مشاهده کرد . با یک زلزله ی خفیف ، شهر کاملا به هم ریخت . پمپ بنزین ها شلوغ شد و ترافیک سنگینی به وجود آمد و …در حالی که در ژاپن ، نحوه ی رفتار پس از وقوع زلزله را در دوران مدرسه به کودکان می آموزند واین همان ” حلقه مفقوده ” است که به آن اشاره کردم .
ما باید در مدارس در کنار ریاضی و علوم ” مهارت های زندگی ” را همانند یک درس به دانش آموزان یاد بدهیم . باید به جای این که ” ذهنیت نمره ” را در دانش آموزان بالا بریم و آنها را ناخودآگاه دچار مقایسه با یکدیگر کنیم ، به آنها اصول روابط انسانی و اجتماعی را آموزش بدهیم.همه انسان ها از این که مورد تعریف قرار بگیرند ، لذت می برند ، همان طور که از تحقیر شدن متنفرند ؛ ما نباید چنین روشی را در مدرس به کار بگیریم . همین آموزش ها در آینده حتی در دوران دانشگاه هم بر رفتار فرد ، تاثیر می گذارد . تا جایی که گاهی اوقات مشاهده می کنیم دانشگاه های ما به دلیل فقدان آموزش کافی از دوران مدرسه ، تبدیل به محیطی به عنوان ” محیط پر خطر ” یادمی شود .در حقیقت وظیفه ی اصلی آموزش و پرورش همین است که به کودکان و نوجوانان رفتارهای صحیحی که در خانواده نیاموخته اند را، آموزش بدهد و این موقعی محقق می شود که یک معلم ابتدا خودش این مهارت ها را داشته باشد.
پایگاه خبری تحلیلی آموزش وپرورش ،فانوس