تحلیلی بر ناسازگاری دانش آموزان در دوره ابتدایی
موفقیت تحصیلی کودکان در دوره آموزش ابتدایی از پیچیدگی و پویای خاصی برخوردار است.”ناسازگاری”دانشآموزان باید در این پویایی خاص بررسی گردد.دیدگاههای متفاوتی دربارهء مفهوم ناسازگاری تحصیلی دانشآموزان مطرح شده است بطوریکه میتوان یک نوعشناسی( Typologic )در مورد آن مطرح نمود.در مقاله حاضر با تشخیص ناسازگاریهای منشی،نسبی و”طبیعی”از یکدیگر بر این فرض تأکید میگردد که سازماندهی موقعیت تحصیلی نیز میتواند از دو بعد نهادی و رفتاری منبع بروز ناسازگاریهای تحصیلی در نزد دانشآموزان باشد.
تحلیلی بر ناسازگاری دانشآموزان در دورهء ابتدایی
“غیر ممکن است که قضاوت صحیحی در مورد یک فرد بدست آورد اگر ساختار مسایلی که زندگی در برابر او میگذارد و نقشی که این مسایل بر او تحمیل میکند شناخته نشوند.”
(آدلر،۱۹۵۴)
دکتر محمد یمنیدوزی سرخایی استادیار گروه علوم تربیتی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی
معرفی مقاله
موفقیت تحصیلی کودکان در دوره آموزش ابتدایی از پیچیدگی و پویای خاصی برخوردار است.”ناسازگاری”دانشآموزان باید در این پویایی خاص بررسی گردد.دیدگاههای متفاوتی دربارهء مفهوم ناسازگاری تحصیلی دانشآموزان مطرح شده است بطوریکه میتوان یک نوعشناسی( Typologic )در مورد آن مطرح نمود.در مقاله حاضر با تشخیص ناسازگاریهای منشی،نسبی و”طبیعی”از یکدیگر بر این فرض تأکید میگردد که سازماندهی موقعیت تحصیلی نیز میتواند از دو بعد نهادی و رفتاری منبع بروز ناسازگاریهای تحصیلی در نزد دانشآموزان باشد.
آقای دکتر محمد یمنی عضو هیأت علمی دانشکده علوم تربیتی دانشگاه شهید بهشتی مقالهای در اینباره تهیه کرده و آنرا در اختیار فصلنامه قرار داده است که بدینوسیله از ایشان قدردانی میشود.
«فصلنامه»
مقدمه
ناسازگاری کودکان در مدرسه،بحثهای زیادی را به خود اختصاص داده است و اغلب برپایهء ویژگیهای شخصیّتی کودک توضیح داده شده است:اگر دانشآموزی سازگار است، یا به دلیل ویژگیهای شخص او و یا به دلیل موقعیّت خانوادگی او میباشد.بهندرت خود مدرسه زیر سؤال برده شده است.در صورتیکه مدرسه هم میتواند منبع بروز ناسازگاری دانشآموزان در محیط مدرسه و در خارج از آن باشد.
ناسازگاری چیست؟چه مفهومی را در چهارچوب محیط آموزشی پیدا میکند؟چه انواعی از ناسازگاریهای دانشآموزان را در دورهء ابتدایی میتوان تشخیص داد؟آیا مدرسه میتواند عامل ناسازگاری کودکان در مدرسه گردد؟مکانیسم آن چیست؟چه عللی را برای آن میتوان تشخیص داد؟
پس از تعریف سازگاری و ناسازگاری از جنبههای زیستی،روانی و اجتماعی،به بررسی مفهوم ناسازگاری دانشآموزان در محیط آموزش خواهیم پرداخت.با استفاده از نوعشناسی”لایف”،ناسازگاریهای منشی،نسبی و طبیعی را از هم تشخیص داده ( Leif,1983:407415 )،سعی خواهیم کرد نشان بدهیم که اگر فردیت کودک و ویژگیهای خانوادگی-اجتماعی او عوامل ناسازگاری او در مدرسه هستند،مدرسهء ابتدایی نیز میتواند نقشی در این ناسازگاری داشته باشد.در این کار به نمونههای موردی از دانشآموزان اشاره خواهیم کرد که ناسازگاری آنها،از برخورد نامناسب اولیای مدرسه ناشی شده یا از طریق آن تشدید شده است.
در لغتنامهء دهخدا،سازگاری”موافقت در کار،حسن سلوک…”و در مقابل آن ناسازگاری”بدسلوکی،بدرفتاری،سازگاری نکردن…”معنی شده است.مترادف این واژه، در زبانهای فرانسه و انگلیسی کلمه Adaptation ،است که-در زبان فرانسه-اسم موصوف از فعل Adapter ،از ریشه لاتین Aptare-ad به معنی”سازگار کردن در جهت…”میباشد. بنابراین واژه دربردارندهء غاییتی میباشد:سازگاری در راستای هدفی صورت میگیرد.
پس از استفادهء زیستشناختی از آن-که نظریهء داروین نمونه آشنایی از آن است- مفهوم سازگاری به زمینههای روانشناختی و جامعه شناختی گسترش یافت؛به طوری که امروزه از سازگاری سه گانهء زیستی،روانی و اجتماعی فرد صحبت میشود.از جنبهء زیستشناختی،سازگاری عبارت است از”مجموعهء همبستگیهای درونی و بیرونی(روابط موجود زنده با محیط)که سبب میشوند موجود زنده به صورتی خاص،در یک فضای مشخص زندگی کرده،در آنجا به پایداری نوعی که به آن تعلق دارد کمک نماید” ( Ch.Bocquet,:239-242 ).
“پیاژه”سازگاری را به مانند تعادل بین یک دورهء جذب( Cycle d’assimilation ) و یک دورهء همانندسازی( Cycle d’accomodstior )دانسته و آنرا به عنوان مفهوم کلیدی
نظریه رشد کارکردهای شناختی خود مطرح میکند( J.piaget,1967 )
سازگاری اجتماعی نیز عبارت از مکانیسمهایی است که توسط آنها یک فرد توانایی تعلّق به یک گروه را پیدا کند.بنابراین لازمهء سازگاری اجتماعی،بروز تغییراتی در فرد بوده و لازمهء آن یکپارچگی( Integration )-مکانیسهایی که توسط آنها،گروه یک عضو جدید را میپذیرد-فرد و گروهی میباشد.به نظر”ریموند بودون”برای اینکه سازگاری اجتماعی فرد عملی باشد لازم است که:
۱-افکار و برخوردهای( Attitudes )گروه در تضاد با افکار و برخوردهای فرد که مشخصکنندهء تعلق او به گروه دیگر است نباشد؛
۲-افکار و برخوردهای گروه در تضاد با برخوردهای عمقی فرد نباشد به طوری که سیستم ارزشی مرتبط با شخصیّت او را دچار مشکل سازد.
( Raymond Boudon:245-246 )
مطالب فوق،راه را برای روشن شدن مفهوم ناسازگاری( Inadaptation )هموار میسازد: ناسازگاری در جهت عکس سازگاری قرار میگیرد و نسبت به آن”سنجیده”میشود،به همان صورت که غیر طبیعی( Anormal )نسبت به طبیعی( Normal )و طبیعی بودن ( Normalite )از طریق عمومیّت( Generalite? )سنجیده میشود.۱
سازگاری و ناسازگاری دانشآموزان در دورهء ابتدایی
سازگاری دانشآموزان و به دنبال آن،ناسازگاری آنها،بدون توجه به فرد،محیط اجتماعی،خانوادگی و مدرسه،معنی دقیقی نخواهد داشت.هرگونه توضیحی از ناسازگاری دانشآموزان در مدرسه،بدون در نظر گرفتن کلیّت تعامل این عوامل،یک توضیح ناقص خواهد بود.
سازگاری کودک در مدرسه را میتوان به صورت زیر تعریف کرد:مجموعه واکنشهایی که توسط آن،یک دانشآموز ساختار رفتار خود را برای پاسخی موزون به شرایط محیط جدید(مدرسه)و به فعالیّتهایی که آن محیط از دانشآموزا خواهد خواست، تغییر دهد.بنابراین هر عامل یا عواملی که این پاسخگویی را در این محیط جدید دچار مشکل کند،زمینهای برای ناسازگاری او در این محیط فراهم خواهد ساخت.بدین ترتیب ضوابط سازگاری مدرسهای دانشآموزباید در این محیط جدید و فعّالیتهای مطرح در آن جستجو گردد.دانشآموزی که بتواند به این ضوابط(اجرای برنامهای مشخص قبول قواعد انظباتی خاص،رعایت قاعده بندی مطرح در روابط انسانی درون مدرسهای…)پاسخ مثبت دهد.”طبیعی”و”سازگار”قلمداد خواهد شد.
سازگاری دانشآموز در مدرسه نسبت به عمومیّت رفتارها و قواعد مدرسهای سنجیده
خواهد شد.تعریفی که”لافون”از ناسازگاری جوانان میدهد در مورد دانشآموزان دورهء ابتدایی نیز میتواند بیان گردد:”گاهی به جوانی ناسازگار گفته میشود که اختلالات، کاستیهای استعدادی،ضعف کارایی عمومی او،همچنین اشکالات منشی وی،سبب میشود که در حاشیه یا در ستیزهء مداوم با واقعیتها یا تقاضاهای پیرامونی متناسب با سن و ریشه اجتماعی مربوطه قرار گیرد.گاهی نیز به جوانی اطلاق میشود که استعدادهاو کارایی او کافی بوده،منش او طبیعی ولی از محیطی رنج میبرد که با نیازهای بدنی،عاطفی،فکری و معنوی( Spirituel )او مطابقت ندارد.و بالاخره گاهی هم به جوانی ناسازگار گفته میشود که با داشتن نقص فردی،در یک محیط نامناسب زندگی کند( R.LAFON,1950 ).
بنابراین ناسازگاری دانشآموز میتواند مربوط به خود وی،مربوط به محیط اجتماعی،خانوادگی و مربوط به محیط مدرسه باشد.میتوان به عنوان تفکر اوّلیه بیان نمود که ناسازگاری کودک در مدرسه در موارد زیر مشاهده خواهد شد:
-ناتوانی دانشآموز در موفقیّت تحصیلی در زمان قانونی،
-ناتوانی دانشآموز در عدم موفقیّت در یک یا همهء فعالیتهای یادگیری اولیه: خواندن،نوشتن و حساب کردن؛
-ناتوانی دانشآموز در پاسخگویی به انتظارات ارتباط یافته مدرسه-خانواده.
این ناسازگاریها میتوانند منشی( Caracte?rielle )،نسبی( Relative )،و طبیعی( Normal ) باشند.
الف-ناسازگاری منشی-“دانیل لاگاش”به صورت زیر این ناسازگاری را تعریف میکند: به کودک یا نوجوانی ناسازگار گفته خواهد شد که ناکافی بودن استعدادهای او یا نقایص منشی او،او را در ستیزهء مداوم با واقعیتها و تقاضاهای پیرامون متناسب با سن و محیط اجتماعی کودک یا نوجوان قرار دهد( in,leif:411 ).
براین مبنا،”بوتونیه”سه گروه از ناسازگاری منشی را تشخیص میدهد.
( JF.Boutonnier.in H.pieron,40:ch3 )
۱-کودکان مریض:در اینجا منظور بیماریهای متداول و زودگذر کودک نمیباشد بلکه بیماریهایی موردنظر است که به دلیل تداوم،وضعیت جدیدی را برای دانشآموز ایجاد میکند(مانند اختلالات تنفسی مزمن،ناراحتیهای قلبی و رماتیسمی)یا بیماریهایی که از طریق اختلالات منشی ایجاد شده و رفتارهای تربیتی خاصی را در مورد آنها لازم میدارد. (صرع،التهاب مخ،بیماریهای روانی-روانپریش و رواننژندی…)
۲-کودکان ناقص:در این گروه،دانشآموزانی موردنظرند که دارای نقایص جزئی (ضعف بینایی،شنوایی)و نقصهای حسی(کوری-کری)یا حرکتی هستند.از نظر ذهنی نیز میتوان کودکان باهوش بهر پائین(که نیازمند مدارس خاص هستند)و کودکان عقبماندهء
ذهنی عمیق که آموزشپذیر نیستند را از هم تشخیص داد.
۳-دانشآموزانی که مسایل منشی دارند.فرقی که این گروه با دو گروه قبلی دارد اینست که در اینجا محرومیت نتیجه ناسازگاری است(به دلیل غیر قابل تحمل بودن،این دانشآموزان در گروه بچهها به خوبی پذیرفته نشده یا حتی طرد میشوند)در صورتیکه در دو گروه قبلی محرومیّت علت ناسازگاری میباشد(نقایص سبب ناسازگاری-دانشآموز میگردد).در هر صورت این تمایز نسبی بوده و ناسازگاری به یک صورت انجام میگیرد و امکان اینکه رفتارهای غیر اجتماعی(قطع رابطه دانشآموز با گروه)و ضد اجتماعی (دانشآموز مبادرت به رفتارهای جبرانی نماید به طوری که او را از دیگران متمایز سازد) پدید آید وجود دارد.
با استفاده از مفهوم منش میتوان اختلالات عاطفی(پرهیجانی،تحریکپذیری کم)، اختلالات مربوط به اراده(بیتفاوتی،بیثباتی…)را تشخیص داد.”بوتینه”تصریح میکند که این اختلالات منشی رفتارهایی هستند که میتوان آنها را با ارتباط به موقعیّتهایی که دانشآموز در آن یافت میشود تعریف نمود:( P.910 ):عصیان بر هر نوع اقتدار یا حتی در برابر هر نوع نصیحت به شکل عصیان آشکار یا مقاومت منفعل،رد هر نوع تلاش (مخالفت)،اقتدارگرایی ظالمانه برعلیه خانواده یا دوستان(رفتار استبدادی،رهبری گروههای جوانان بزهکار)،یا برعکس ترس ناگهانی در برابر کوچکترین سرزنش،اطاعت گسترده و نامحدود از افراد قویتر(وابستگی،تلقینپذیری)پنهانکاری در روابط اجتماعی (خجالتی بودن،خاموش بودن).
البته باید اشاره کرد که دانشآموزان با ویژگیهای بالا در شرایط معمولی نمیتوانند خود را با زندگی مدرسهای سازگار سازند و باید اقدامات خاص و کلاسهای ویژهای برای آنها در نظر گرفت.برخی از این کلاسها میتوانند حالت انتقالی برای ورود به مدارس عادی باشند.۲اما قبلا لازم است که این قبیل کودکان قبل از ورود به دورهء ابتدایی یا در جریان تحصیل تشخیص داده شوند.
ب-ناسازگاری نسبی-دانشآموزانی که در این رده قرار میگیرند که به دلیل ویژگیهای خاص خود که میتوانند ناشی از موقعیتهای اجتماعی،خانوادگی و آموزشی باشند،لازم است که تحت نظر مربیان باشند.بدون اینکه کلاسهای ویژهای برای آنها ترتیب داده شود. “موریس دبس”با در نظر گرفتن این نوع ناسازگاری به عنوان “درد تحصیلی”آنرا به صورت زیر تعریف میکند.در این ناسازگاری کودک خود را”به دلیل برخورد با مشکلاتی،در موقعیّت دشواری پیدا میکند.این حالت به صورت یک رفتار انزوا طلبی یا رفتار اعتراضی بروز کرده و اکثرا با کاهش و نامنظم بودن بازده تحصیلی توأم میباشد.”
( M.Debesse:1167 ).
دلایلی که سبب میشوند دانشآموز خود را در موقعیّت دشواری پیدا کند،خانوادگی،
فردی،اجتماعی و آموزشی هستند.
۱-دلایل خانوادگی-سطح فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی خانوادهء کودک تأثیر زیادی در شروع و تداوم”طبیعی”تحصیلات دانشآموز خواهد داشت:بیسوادی و عدم آگاهی ناشی از آن،پرجمعیت بودن خانواده۳اعتیاد،بیثباتی عاطفی در خانواده،طلاق…همه از جمله عوامل برهم زننده عبور طبیعی دانشآموز از خانه به مدرسه و تداوم موزون فعالّیتهای تحصیلی او میباشد.پایین بودن وضعیت اقتصادی خانواده و فقر ناشی از آن نیز به صورتی حادتر میتوانند روند تحصیلی دانشآموز را با مشکل مواجه سازد:نیاز به درآمد ناشی از کار در سنین پایین و خستگی ناشی از آن در محیط مدرسه نهایتا ترک تحصیل دانشآموز را به بار میآورد۴.یک دانشآموز رنجور،مبتلا به سوء تغذیه،خسته،در انجام فعالّتهای کلاسی ناتوان خواهد بود و چه بسا با یک نگرش یک بعدی از سوی اولیاء مدرسه،در زمرهء دانشآموز”تنبل”،”بیاستعداد”قرار خواهد گرفت.در این موارد نگرش درمانی باید بر پایهء جستجوی علل ناسازگاری دانشآموزان باشد به عنوان مثال،بیدقّتی،همچون برخی حالات مشکلساز دانشآموز،پدیدهای بدون دلیل نیست.موقعیّت دانشآموز در بطن خانواده نیز در روند مطلوب یا دشوار جریان تحصیلی او از اهمیّت خاصّی برخوردار است: کودک یتیم،فرزندخوانده،تکفرزند،وجود نامادری یا ناپدری،ترتیب و فاصله تولد بچهها در یک خانواده…همه در نقشی که دانشآموز در محیط مدرسه ایفا خواهد کرد تأثیر خواهند داشت.
برخی از رفتارهای والدین که سبب مسألهدار شدن زندگی تحصیلی کودک میشوند عبارتند از:
-بیتفاوتی نسبت به فرزند
-اضطراب و پریشانی والدین که در ایجاد احساس عدم امنیت نزد کودک مؤثر میباشد.روانپزشکان کودک نشان دادهاند که خیلی از اختلالات تحصیلی کودکان، به عنوان واکنشهای کودک به برخوردهای روانژندی( Nevrotiques )والدین قابل فهم هستند( P.Luquet j,Rouart;chiland.c;,in Caglar:21 )
-حمایت و محبت بیش از حد نسبت به کودک،سبب عدم بلوغ عاطفی کودک میشود و سازگاری او را با محیطهای غیر از محیط اولیه مشکل میسازد۵.
-بیثباتی روابط زن و شوهر که خود میتواند واکنش فرار از مدرسه را در جهت اقدامی برای دفاع از گسستگی روابط خانوادگی،در نزد دانشآموز ایجاد کند.
-طرد عاطفی کودک که”سبب ایجاد اختلالات در دقت و اشتها،بیثباتی،انزوا، غوطهور شدن در تخیلات در نزد کودک میگردد”( H.Caglar,1983;20 ).
محیط خانوادگی با اثری که بر روی رشد روانی-عاطفی کودک و بر روی انگیزشهای او به تحصیل میگذارد تأثیر تعیینکنندهای در سرنوشت تحصیلی او دارد.
برحسب تحقیقات انجام گرفته،محیط خانوادگی،عنصری است که به صورت تعیینکننده بر روی وضعیّت تحصیلی کودکان تأثیر میگذارد.( A.JAdoulle,1951;142-174 ).
-تقاضاهای افراطی پدر و مادر از کودکان در مورد آینده تحصیلی و شغلی آنها گاهی اثرات مخرّبی بر عملکرد تحصیلی دانشآموزان دارد.برخی از پدر و مادران تمایل دارند که کودکان آنها موقعیّتی بالاتر از موقعیت خود بدست آورند،موقعیّتی که خود آنها نتوانستهاند بدست آورند.این نوع تقاضا،از طریق فشار بر روی کودکان در بالا بردن نتایج خود انجام میگیرد به طوریکه جایی برای بروز تمایلات و قابلیتهای بلقوّه کودکان باقی نمیگذارد:نتیجه اینکه دانشآموز از آنچه از او خواسته میشود تا دوست داشته باشد، وحشت پیدا میکند”قبل از اینکه در خانه،تحت نظر والدین،به مطالعهء اجباری بپردازد، کودک با بیدقتی در مدرسه،انتقام خود را میگیرد.نتیجتا عادات عدم صداقت و تزویر در نزد کودک رشد میکند”( Jadoulle:172 )کودک با انتخاب علامت”عدم توانایی یادگیری”به صورتی نمادی به والدین خود اعتراض میکند و در عین حال از طریق کسب نمرات پایین،به مأیوس کردن آنها میپردازد.مسألهء اساسی در اینجا،همانطوریکه “جادول”اشاره میکند،این است که والدین میخواهند”کودکی”کودک خود را از بین ببرند و واکنشهای کودک مقاومت طبیعی در برابر ایچنین تجاوزی است( P.172 ).
مدرسه رسالتی که در این زمینه دارد،درک رفتارهای دانشآموز و اصلاح آنها از طریق ارتباط با والدین او میباشد.زیرا که در مدرسه است که این واکنشها ایجاد میشود.
۲-دلایل فردی-یک دانشآموز میتواند به جهت ویژگیهای خاص فیزیکی،روانی و اجتماعی خود،در سازگاری مدرسهای خود با مشکل مواجه گردد.در این مورد در بخش مربوط به ناسازگاری منشی صحبت شد.
۳-دلایل آموزشی-در هنگام ورود به دورهء ابتدایی،کودک باید به دو تقاضای اساسی و جدید پاسخ دهد:
۱-تقاضای یادگیری
۲-تقاضا در مورد جدایی از محیط خانواده و جذب در گروه همسالان.
اتفاق میافتد که دانشآموز به این دو تقاضا نمیتواند پاسخی موزون بدهد.
۱-شروع بد مدرسه که میتواند از یک برخورد”اصلاحی ساده”اولیای مدرسه(برخورد دستوری،استفاده از الفاظ زشت…)ناشی شود،عدم توجه به تواناییها و شناختهای اوّلیه و قبل از مدرسهای کودک،محیط خشک و خالی از زمینههای نشاطآور لازم برای کودک…از جمله مواردی هستند که سبب میشوند سازگاری تحصیلی کودک با مشکل روبرو شود.
۲-جدایی از محیط خانواده و به دنبال آن جذب در گروه همسالان،نیازمند برنامههای مشخص در این زمینه میباشد.هر کودکی تاریخ خاص خود را دارد و مدرسه بدون
شناخت آن نمیتواند زمینههای مساعدی برای تشکیل گروه همسال سالم،در محیط مدرسه ایجاد کند:توجه به درس تربیت بدنی و گروههای تعلیقی و ارجاعی کودکان،در ایجاد این زمینهها مهم میباشند۶.
دوران تحصیلی ابتدایی،تنها در یادگیری خواندن،نوشتن،حساب کردن و کلا آماده سازی کودک برای زندگی در جامعه خلاصه نمیشود.این دوران-به مانند دیگر دوران تحصیلی-خود سازندهء اشکال بدیع زندگی اجتماعی هستند(ارتباطات کلاسی،گروههای بازی،گروههای همسال در خارج از مدرسه هرکدام با کارکردهای متفاوت).محیط آموزشی با عدم توجه به جنبههای فردی و اجتماعی کودک اجتماعی-آموزشی میتواند منبع بروز ناهماهنگی زندگی تحصیلی دانشآموز باشد۷.
لازم به ذکر است که اختلالاتی که در اثر عوامل ذکر شده در نزد دانشآموز پدید میآیند،اغلب ناگهانی نیستند؛بلکه علایم تشخیص در مورد پیدایش آنها وجود دارد. به شرط اینکه نیروی انسانی آگاه برای شناسایی آنها وجود داشته باشد.
ج-ناسازگاری طبیعی-ورود به مدرسهء ابتدایی،برای کودک،یک حادثه است(محمد یمنی:۱۳۶۹).برای برخی از محقّقین،این ورود جزء مراحل”بحرانی”زندگی فرد میباشد۸.
برای گذر راحتتر از این مرحله،همیاری اولیای مدرسه الزامی است تا کودک را در این تلاش برای”بازجامعه پذیری”یاری دهند.
اگر این تلاش با موفقیت توأم نباشد،کودک با دشواریهایی در جریان تحصیل خود روبرو خواهد شد که”لایف”و”دلای”آنرا”ناسازگاری طبیعی”مینامند
( J.Leig.J.Delay,1983:414-415 )
ناسازگاری طبیعی چیست؟زمانی ناسازگاری کودک طبیعی گفته میشود که او در موقعیتی قرار گیرد که تقاضاهای جدیدی از او انتظار رود.پاسخگویی به آن تقاضاها به تلاش نه چندان آسان دانشآموز نیاز دارد.
کودک با جدایی از خانواده تبدیل به”دانشآموز”میگردد.این تبدیل در مدرسه صورت میگیرد.مدرسه با داشتن ضوابط و قواعد خاص و مطرح ساختن تقاضاهای خاص به نوعی خود را بر کودک”تحمیل”میکند.هرچند که این تحمیل لازم است ولی پذیرش یا رد آن به چگونگی ارائهء آن وابسته است.این تحمیل از چند جنبه قابل بررسی است:
۱-فعّالیت کودک در مدرسه برنامهای میگردد:او باید کارهای”مدرسهای”خود را در زمان مشخصی انجام دهد:ساعت خاص ورود به مدرسه،بازی در ساعاتی خاص،خروج از مدرسه در زمان معین…این ویژگی مدرسه،آهنگ برنامهای کودک را در خانواده، دستخوش تغییر میکند:ساعات خواب،غذا خوردن،بازی کردن…تغییر مییابد:کودک از یک موقعیّتی که برطبق برنامههای شخصی تنظیم میشود به موقعیتی وارد میشود که دارای
برنامههای سازماندهی شده است:ناسازگاری او در مدرسه”طبیعی”خواهد بود اگر نسبت به خصوصیات قبلی او سنجیده شود.
۲-فعالیّتهای مدرسهای سازماندهی شدهاند:نظم و ترتیب در یادگیری دروس،رفتارهای انظباتی در مدرسه،تکالیف شب و…برای دانشآموز جدید هستند،غالبا دانشآموز علنا توان مخالفت با آنها را ندارد ولی میتواند عملا اینکار را انجام دهد.”شلوغی”در کلاس، مزاحمت برای همتختی،ترس از مدرسه،فرار از مدرسه…رفتارهایی هستند که میتوانند نشانگر مخالفت عملی دانشآموز نسبت به فعالیّتهای مدرسهای باشند.
۳-دانشآموز باید از جمع اطاعت کند؛اگرچه آنرا نپذیرد.برای اینکه نزد کودک سازگاری با زندگی تحصیلی ایجاد شود،لازم است که ابتدا نزد او یک قدرت سازگاری جدید در روابط با اطرافیان بوجود آید.”لافون”نشان داده است که پذیرش یا عدم پذیرش بقیه افراد و یکپارچه شدن با آنها به چگونگی ساختارهای اجتماعی فرد مربوط است( Lafon:op.cit )
۴-دانشآموزان تحت طبقه بندی خاصی قرار میگیرند.این طبقه بندی شناختی(از طریق نمره)و عاطفی(از طریق تمایزی که معلم بین دانشآموزان قایل میشود)است.کودک نسبت به کودک دیگر سنجیده میشود و برپایه آن ارزشگذاری میشود.این حالت قبلا در خانواده وجود نداشته است(یا حد اقل به این صورت وجود نداشته است).
۵-در مدرسه زبان به عنوان یک وسیلهء ارتباطی،در اولویت قرار میگیرد.و آن دسته از کودکانی از این وسیله به صورتی مطلوب بهره میبرند که میتوانند آنرا درک کنند.و اینجاست که تمایز بین جریان ارتباطی دانشآموز و جریان ارتباطی مدرسه سازگاری او را با محیط مدرسه دشوار میسازد.
۶-در فعالیتهای اساسی کودک گسستگی ایجاد میشود(بازی،حرکت،خواب…).نتیجهء این گسستگی ناهمخوانی بین زندگی قبل و بعد مدرسهای آنها است.
مدرسه با چنین ویژگیها،محیطی”غیر طبیعی”برای کودک است که پس از ورود کودک به مدرسه و از طریق او،این ویژگیها،سبب تغییراتی برگشتی در رفتارهای خانواده نسبت به کودک دانشآموز میشود:
۱-از این پس آنچه دانشآموز در خانه انجام خواهد داد،نسبت به هنجارهای مدرسهای ملاحظه خواهد شد.توجهات والدین بیشتر به فعّالیتهای درسی دانشآموزان معطوف خواهد شد.
۲-تمجید و تشویق والدین از کودک،باتوجه به عملکرد تحصیلی او صورت خواهد گرفت. کودک موفق دانشآموزی خواهد بود که نمرهء بالا بیاورد،و کسب نمرات پایین سببب واکنشهایی از طرف والدین خواد شد۹که نهایتا به خرد کردن آنهایی که”موفق”نمیشوند منجر خواهد شد:دانشآموز”ناموفق”هم واکنشهای تنبیهی مدرسه را متحمل خواهد شد، هم انتقادات و برخوردهای تنبیهی والدین را.و این نوعی همخوانی و اتحاد مدرسه با خانواده در
برخورد با دانشآموز”ناموفق”است.
باتوجه به مطالب فوق میتوان گفت که کودک پس از ورود به مدرسه در برابر دو موقعیت جدید قرار میگیرد.
۱-مدرسه به عنوان محیطی جدید
۲-تغییرات رفتاری خانواده نسبت به دانشآموز به عنوان یک موقعیت جدید.
که در مورد اول سازگاری دانشآموز در مدرسه نیازمند سازگاری دوگانهای است:
-سازگاری با فعّالیتهای مدرسه
-سازگاری با گروه کلاسی-که نوعی سازگاری اجتماعی است.
برای اینکه دانشآموز،سازگار باشد.لازم است که این دو سازگاری توأما۱۰وجود داشته باشد در غیر اینصورت فعّالیتهای تحصیلی دانشآموز با مشکل مواجه خواهد شد.