چه عواملی معلمان را از جایگاه واقعی خود دور کرده است؟

واژه ی« معلم» را باید هم ردیف کلماتی چون «پیامبر» و «مادر» قرار داد؛ واژه ای مقدس و فرامرزی که در خود احترامی ذاتی دارد و یادکرد آن روح آدمی را جلا می دهد و به خشوع وامی دارد. معلم در واقع باغبانی است که با بردباری و مهربانی نهال وجود افراد را به درخت پرثمر مبدل می سازد و به کمال می رساند و یا می توان به چشم پزشکی حاذق مانندش کرد که چشمان انسان را بینا می سازد تا از ظلمت جهل خارج شود و از زیبایی های جهان دانش لذت ببرد. در باب منزلتش همین بس که مولای متقیان، علیه السلام، می فرمایند : « به احترام پدرت و معلمت از جای برخیز هر چند فرمانروا باشی ». این سخن گهروار و پرمعنی به نوعی خلاصه و چکیده ای از انبوه احادیث و روایاتی است که در مورد شأن معلم بیان شده اند.
اما سوال اینجاست که چرا معلم در کشور ما از منزلت و جایگاه واقعی خود دور شده و جامعه دیگر به این شغل ارزشمند به دیده تعظیم و تکریم نمی نگرد؟ مسلماً هبوط معلم از اوج عزت به چنین مرحله ی ناپسندی به یکباره رخ نداده است. در این زمینه سلسله عواملی به تدریج در کنار یا در امتداد هم قرار گرفته، آرام آرام پایگاه اجتماعی او را تنزل دادند. موارد زیر از این جمله اند:
۱-درآمد اندک :
امیرمومنان علیه السلام در نکوهش فقر می فرماید : «الفقیرُ حَقیرٌ لا یُسمَعُ کلامُهُ ولا یُعرَفُ مَقامُهُ
آدم فقیر ، حقیر است . سخنش خریدار ندارد و مقام و مرتبه اش شناخته و دانسته نمى شود.»
باید پذیرفت که در کشور ما حقوق دریافتی معلم شایسته این شغل شریف نیست و معلمان ناگزیرند برای بهبودی وضع معیشتی خود یا در پی شغل دوم باشند و یا قناعت پیشه کنند و در این آشفته بازار اقتصاد با تنگدستی و خاطری مشوش روزگار بگذرانند. این در حالی است که قشر فرهنگی برای اثربخشی بیشتر قاعدتاً می بایست فاقد هرگونه دغدغه فکری باشند تا بتوانند با آرامش خیال بر معلومات و مهارت های خود بیفزایند و با سعه صدر آموخته های به روز خود را به دانش آموزان منتقل کنند.
با نگاهی کلی به جامعه خود، درمی یابیم که امروزه ارزشمندی افراد بیشتر به میزان درآمد آنها سنجیده می شوند نه به کارکرد و ثمردهی که در اجتماع دارند.چه بسیار مشاغل کاذبی که ماهیتاً فاقد ارزش و سود اجتماعی اند اما صاحبان آن مشاغل، تنها به واسطه درآمد بالایی که دارند، امروزه صاحب عزت و احترام اند و حتی به مناصب مهم دولتی هم دست می یابند . پس در جامعه ای با این طرز نگرش ، چگونه می توان انتظار داشت معلمی که در زیر خط فقر روزگار می گذراند ، فراتر از مرتبه ای باشد که اکنون در آن است!
در سالهای اخیر با قطع سرانه مدارس دولتی ، مدیران ناگزیر شده اند برای تامین هزینه هایی چون پرداخت قبوض ، خرید کاغذ و انجام تعمیرات، علیرغم میل باطنی دست نیاز به سوی دانش آموزان دراز کنند که این خود، ضربه ای مهلک به حیثیت متزلزل مدرسه وارد کرده و سبب شده تا نگاه خانواده ها ترحم آمیز و بعضاً تحقیرآمیز باشد. حتی در مدارس غیرانتفاعی که دارای امکانات نسبتاً خوبی هستند، معلم از احترام بالایی برخوردار نیست و خانواده ها به پشتوانه شهریه هایی که می پردازند معلم را کارگری بی اراده می شمارند که باید وظیفه خود را به بهترین شکل انجام دهد و در نهایت نمرات خوبی در کارنامه فرزندشان ثبت کند.
از سوی دیگر برخی معلمان نیز ناخواسته تبر بر درخت منزلت خویش می زنند و در معاملات و مناسبات خود در سطح جامعه ، مناعت طبع را به یک سو نهاده ، ملتمسانه خود را نیازمند و مستحق لطف و کرم معرفی می کنند، به این امید که از فروشندگان و ارائه دهندگان خدمات، تخفیفی ویژه دریافت کنند و یا گره از کار فروبسته آنها گشوده شود.
در نهایت باید به تشکیل کلاس های تدریس خصوصی در منازل دانش آموزان هم اشاره کنیم که خود قصه پر غصه ای است که متاسفانه دیگر به امری عادی بدل شده و قبح آن به تقریباً از بین رفته است.
۲- نظام معیوب آموزشی:
در دهه های اخیر در سیاستی کاملاً اشتباه و کارشناسی نشده، تراکم دانش آموزان در کلاس بالا برده شده تا به خیال خام متولیان امر، در هزینه ها صرفه جویی شود. غافل از اینکه آمار بالا، نه تنها کیفیت آموزش را پایین می آورد بلکه رابطه معلم و متعلم را سست و ضعیف می کند. بسیار روشن است که شلوغی کلاس سبب افزایش تنش و ناهنجاری می شود و دبیر ناچار است از ملایمت رفتار که لازمه تعامل با دانش آموز است، بکاهد و با سخت گیری و تحکم، جو کلاس را آرام نگاه دارد تا بتواند تدریس کند. این نوع مدیریت، کلاس را به زندانی زجرآور برای محصل بدل می کند که ناچار است در شرایطی طاقت فرسا، نود دقیقه بدون حرکت بر نیمکت چوبی بنشیند و به درس گوش دهد. نتیجه این می شود که نهایتاً تصویری خشن و انعطاف ناپذیری از معلم در ذهن دانش آموز بر جای می ماند بی آنکه بداند خود معلم نیز از این وضعیت خشنود نیست و در این فضای غیر استاندارد، فشار مضاعفی را تحمل می کند.
علاوه بر این مورد ،حجم زیاد کتب درسی باعث شده دبیران بر تعداد امتحان و پرسش های کلاسی بیفزایند تا مطالب در ذهن دانش آموز نهادینه شود . مسلماً این کار استرس دانش آموزان را دو چندان می کند و دلزدگی آنان را به همراه خواهد داشت به گونه ای که معمولا بعد از فراغت از تحصیل، با تجسم آن دوران سخت ، حس ناخوشایندی از درس و مدرسه پیدا می کنند. درگذشته معمولا دانش آموزان تنبل یا ناهنجار که از مدرسه اخراج می شدند دشمن مدرسه و معلم بودند اما اینک شاهدیم که افراد باسواد به سبب همین سابقه ذهنی نسبت به مدرسه، عامدانه و عالمانه شمشیر را برای معلم از رو بسته اند! به عنوان نمونه؛ این اشخاص کلیپ هایی که مخفیانه از لغزش و اشتباه معلمان تهیه می شوند، با افتخار در رسانه های اجتماعی چون توئیتر و فیسبوک و.. بازنشر می دهند و بر آنها شرح های غیرمنصفانه ای می نویسند تا اینگونه از معلم انتقام بگیرند. مسلماً این فیلم ها بر نفرت عمومی از این شغل شریف می افزاید و اعتماد خانواده را نسبت به مدرسه که میزبان فرزندان آنهاست ،از بین می برد. بی آنکه اندیشه کنند که از صدها هزار معلم، طبیعی است که دبیرانی متخلفی نیز وجود دارند که گاه سهواً یا عمداً خارج از قاعده رفتار می کنند. همانگونه که ممکن است در گوشه و کنار کشور چند قاضی یا پلیس برخلاف مقررات و عرف رفتار کنند. آیا باید زحمات تمام پلیس ها و قاضی ها را نادیده گرفت؟
۳- تغییر رفتار نسل جدید:
با ورود ماهواره و گسترش اینترنت ، تربیت فرزندان ازچارچوب و کنترل خانواده خارج شد .بسیاری از مبانی اخلاقی که در گذشته سینه به سینه در جامعه سنتی ما منتقل شده اند اینک با چالش جدی مواجه اند. یکی از این اصول پسندیده رفتاری، «احترام به بزرگتر» است که در میان نسل امروز به شدت رنگ باخته و بی تفاوتی جایگزین آن شده است . پیامد ناگوار این تغییر ناخواسته، خارج شدن واژه« قدرشناسی» از قاموس فکری اشخاص است. از دید بسیاری از نسل جدید، زحمات افرادی چون والدین و معلم نوعی «وظیفه» است که نباید در بیان آنها اغراق و بزرگنمایی کرد. این نوع نگرش در مورد کار معلم شاید کمی تلخ تر باشد. بدین معنی که دانش آموز دوازده سال بر سفره دانش معلمان نشسته و رشد کرده اما در نهایت وقتی موفقیتی به دست می آورد آن را مرهون هوش خود و نیز کارآمدی موسسات کنکوری می داند، نه معلمان زحمتکشی که قدم به قدم او را پیش آورده اند تا به قله موفقیت برسد.
۴-جذب نیروهای ناکآرامد:
در سال های اخیر ، به دلیل کمبود شدید معلم نیروهای زیادی از طرق مختلف جذب شده ، وارد کلاس درس شده اند. باید اذعان نمود که درصدی از این معلمان، استحقاق این شغل شریف را ندارند و تنها به دلیل رهایی از بیکاری ، ناگزیر شده اند کسوت معلمی را به تن کنند. بسیاری از آنها فاقد عشق و سعه صدر لازم هستند و بدون آموزش و کسب مهارت راهی کلاس درس می شوند. درست گویی اتوبوسی را به دست راننده ای فاقد مهارت رانندگی بسپارند تا مسافران را در جاده ای صعب العبور به مقصد برساند. از نتایج ناآشنایی این نیروها به ظرایف معلمی همین بس که در سال های اخیر حجم انتقادات و نارضایتی از معلمان افزایش یافته و حتی گاه کار به برخوردهای فیزیکی کشیده می شود.
در پایان باید یادآور شد که علاوه بر موارد چهارگانه فوق، دلایل و عوامل دیگری نیز وجود دارد که به طور غیرمستقیم در پایین آوردن منزلت معلم تاثیرگذارند و لطمات زیادی در دهه های اخیر به اعتبار معلم وارد ساخته اند. به هر حال اگر در پی ارتقای فرهنگ عمومی، تقویت روحیه تعاون و در کل ساختن نسلی قانونمند و متخلق به اخلاق حسنه هستیم باید جایگاه معلم را در جامعه ارتقا دهیم. برای این امر مسلماً صدا و سیما می تواند نقش به سزایی ایفا کند. تهیه و ساخت فیلم ها و سریال ها با محوریت تکریم معلم ، معرفی معلمان برجسته و یا فداکار به جامعه، پیگیری معضلات آموزش و پرورش و…می تواند تا حدودی دیوار تخریب شده جامعه به معلم را بازسازی کند و او را به شان واقعی اش برساند.
با تشکر ازآقای نصراله احمدی مهر- دبیر ادبیات متوسطه دوم شهرستان رامشیرجهت ارسال مقاله


