عبدالرضا شیرکوند
از همان دوران تحصیل در مراکز تربیت معلم به یاد دارم همیشه از اساتیدی که به امر حضور و غیاب دانشآموزان اهتمام و اهمیت ویژهای می دادند ارادت و عنایت خاصی داشتم و ضمن استقبال از این امر، تصمیم گرفتم که به محض آغاز کار تدریس در مدارس، خود من هم همین منش و مشی را سرلوحه کار خود قرار دهم.
چون مهمترین اثر آن این بود که باعث میشد دانشجویان سرکلاس درس اساتید حضور فیزیکی بیشتری داشته باشند و اثرات معجزهآسای این امر را که فقط 2 الی ۳ دقیقه از ساعات تدریس را به خود اختصاص میدهد، در دوران تحصیلی در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد خودم به کرات مشاهده کردم. به همین دلیل همیشه بعد از وارد شدن به کلاس همان ابتدای ساعت و قبل از شروع کار تدریس و آموزش ابتدا به کار حضور و غیاب دانشآموزان میپرداختم و اسامی غایبین را در دفتر کلاس در جلسه مورد نظر ثبت میکردم و معمولاً جلسه بعد آنها را به نزد خود فراخوانده و علت عدم حضور آنها در جلسه قبل را از آنها میپرسیدم و توضیحات لازم در خصوص درسهای جلسه قبل، تکالیفی که میباید انجام بدهند و در بعضی موارد سوالات و نکات مهم و خلاصه درس را از دانشآموزان دیگر میگرفتم و به آنهامی دادم تا یادداشت کنند و از درس مربوطه عقب نمانند. ضمن اینکه در حین تدریس برای یادآوری درس جلسه قبل نیم نگاه و اشارهای به آن میکردم. تا اینکه در سال ۱۳۸۵ در یکی از مدارس شهر قرچک که چند سالی بود در آن تدریس میکردم دقیقاً روز امتحان میان ترم علوم تجربی بود که در اوایل آذر ماه برگزار می شد و من برای تشویق و ترغیب دانشآموزان برای خواندن بیشتر کتابهای علوم تجربی و تقویت بنیه علمی آنها مشوقهای متعددی را برایشان در نظر گرفته بودم که از آن جمله می توان به دخالت مستقیم نمره این امتحان در نمره پایان ترم هر کدام از آنها، حذف یکی از نمرات پایین آنها در صورت کتب نمره بالای ۱۷ در این آزمون و اعطای کارت امتیاز به نمرات بالای ۱۸ در این آزمون و… اشاره کرد. در بین دو کلاس پایه ی سوم راهنمایی که این امتحان از آنها اخذ شده یکی از دانشآموزان غایب بود و حضور نداشت، که البته ابتدا از نظر من طبیعی به نظر میرسید اما مطلبی که ذهن من را به شدت درگیر کردهبود این بود که این دانشآموز از جمله دانشآموزانی بود که شدیداً پیگیر این امتحان بود و تصمیم داشت در این آزمون نمره بالایی کسب کند به همین علت جلسه بعد که اتفاقاً قرار بود سر کلاس و در حضور دانشآموزان، اوراق این امتحان را تصحیح نمایم، یکی یکی دانشآموزان را صدا کرده و ورقه هر کدام از آنها را در حضورش تصحیح می کردم و نمره می دادم. برای اینکه این دانشآموز حساس نشود، تصمیم داشتم این جلسه حضور و غیاب را به شکل دیگری انجام دهم یعنی هر دانشآموز را برای صحیح کردن ورقهاش صدا می کردم. تا اینکه به اسم دانشآموز مورد نظر رسیدم و از وی علّت غیبتش را در امتحان سوال کردم. او گفت که به علّت فوت پدر بزرگش نتوانسته است در امتحان شرکت نماید. من هم با گفتن تسلیت به وی از او خواستم سرجای خود بنشیند و برای جلسه بعد خود را آماده کند تا به جای نمره این امتحان از وی آزمون شفاهی به عمل آورم که او نیز پذیرفت و نشست. بعد از نشستن وی، من حرکات و رفتار او را به طور غیر محسوس و به نحوی که حساس نشود زیر نظر گرفتم و در کمال تعجب مشاهده نمودم که اولاً پیراهن مشکی به تن ندارد و حالت محزون واندوهگینی نیز در چهرهاش مشاهده نکردم و از همه اینها گذشته اگر چنین حادثهای برای او اتفاق افتاده بود حتماً کادر اجرایی مدرسه و دانشآموزان از این موضوع اطلاع داشته و به طریقی این امر به گوش معلمان نیز میرسید و یا اعلامیهای در سالن مدرسه نصب میشد.
بهدلیل عدم مشاهده حتی یک مورد از موارد فوق اطمینان پیداکردم که این دانشآموز دروغ میگوید. به همین دلیل درساعت تفریح باچند نفر از همکاران صمیمی خود هماهنگ کرده و به آنها گفتم که قصد دارم این دانشآموز را نسبت به دروغ و اشتباهی که مرتکب شده آگاه نمایم و آنها نیز قول مساعد همکاری دادند. در ساعت تفریح دوم دانشآموز مذکور را به دفتر همکاران فرا خواندم و از او خواستم که به منزلشان برود و به خانوادهاش اطلاع دهد که من به همراه تعدادی از همکاران جهت عرض تسلیت به منزل آنها خواهیم رفت. او که بسیار متعجب شده بود با حالتی بهت زده مضطرب ضمن ابراز تشکر قبول کرد و از داخل اتاق دبیران خارج شد. هنگامی که در زنگ سوم قصد خارج شدن از دفتر و رفتن به کلاس ساعت سوم خودم را داشتم، همان طور که انتظار داشتم دانشآموز مذکور را دیدم که داخل سالن مدرسه با حالتی نگران ایستاده و منتظر من است. سرانجام به نزد من آمد و شروع به گریه کردن نمود و ضمن اظهار ندامت و پشیمانی به من گفت که در مورد علت غیبت خود در جلسه امتحان میان ترم علوم تجربی هفته گذشته حقیقت را نگفته و کسی از اقوام آنها فوت نکرده و او نیز بهدلیل اینکه آمادگی علمی لازم را برای حضور در امتحان نداشته، غیبت کرده است و ضمن عذر خواهی از من خواست که از آمدن دبیران به منزل آنها جلوگیری نمایم. در این هنگام من هم با گفتن این مطلب که از ابتدا میدانستم او تظاهر به دروغگویی میکند و واقعیتی را پنهان مینماید او را به طور غیر مستقیم نسبت به اشتباهش آگاه کرده و به او گفتم که عمل دروغگویی یکی از رذایل اخلاقی و ناپسند است که در دین مبین اسلام به شدت مورد نکوهش واقع شده و شخص دروغگو در ردیف دشمنان خداوند متعال قرار گفته است و اینکه انسان دروغگو بسیار کم حافظه است و اگر یک دروغ بگوید مجبور است برای آشکار نشدن آن نیز دروغهای متعدد و بسیاری را بگوید که او نیز قبول کرد و قول داد که از این به بعد تلاش کرده در همه کارها راستی، درستی و صداقت را سر لوحه کارهای خود قرار دهد.
|