ابو القاسم جاریانی
در زنگهای تفریح،طبق روال همهروزه،در اتاق دبیران، پشت پنجره رو به حیاط مدرسه میایستادم و به یاد دوران خوش دانشآموزی،شادی و شیطنت بچهها را در حیاط مدرسه تماشا میکردم و به یاد روزگاران درس و مشق و مدرسه،حسرت روزهای از دست رفته را میخوردم و مدارس گذشته و مدارس فعلی را مقایسه میکردم.بهراستی امروزه نقش و رویکردهای نظام آموزش و پرورش،تحت تأثیر فناوری و سرعت خارق العادهی آن قرار گرفته است و به تبع آن عناصر برنامه درسی یعنی هدف،محتوا،راهبرد،فضا،زمان، ارزشیابی و…،بهسرعت در حال تغییر و دگرگونی است.
امروزه سختافزار و نرمافزارهای گوناگون آموزشی، نظریههای جدیدی را با خود به فضای مدرسه آوردهاند و هر آن باید منتظر بود که دانشآموزان با ارائهی نرمافزار جدید، بحث جدیدی را در آموزش مطرح نمایند؛به همین خاطر،معلم باید علاوهبر حفظ قداست و ارزش بالای معلمی،چگونگی استفاده و کاربرد فناوریهای جدید در آموزش را فراگرفته و همواره در بهروزرسانی معلومات و داشتههای خود،کمر همت بندد و تلاشی روزافزون انجام دهد.
در فرآیند«یاددهی-یادگیری»چه معلم و چه دانشآموز، باید نقش یک فراگیر را ایفا کنند و به نقش آموزشهای ما دام العمر*یا فراگیری پیوسته،اعتقادی راسخ داشته باشند و تنها به یادگیری در محیط بستهی مدرسه،اکتفا نکنند و در این حالت نقش ارزندهی معلم در«یاددهی-یادگیری»و نقش و عملکرد او در فعالیتهای تربیتی،نیازمند همسویی با رویکردهای جدید است.
در دنیای امروز،هم معلم و هم دانشآموز باید آموزندهی مستمر باشند و خود را برای حضور در جامعهی جهانی آماده سازند؛دنیایی جدید و رو به پیشرفت؟!هم باید بیاموزند که چگونه بیآموزند،تا بتوانند همگام با فناوریهای جدید،فرهنگ، سنن و آداب ملی و میهن خود را حفظ نمایند.
دوباره با خود اندیشیدم که این شور و شعف موجود در حیاط مدرسه و این انرژی نهفتهی پویا در میان دانشآموزان،حتی نباید برای یک لحظه به هدر برود.این تصور که چهاردیواری مدرسه،جای سرکوب کردن روحیهی پرسشگری و موعظهی فراوان برای رعایت سکوت مطلق در کلاس درس و حاکمیت مطلق و یکجانبهی معلم در کلاس است،دیگر خریدار چندانی ندارد؛زیرا امروزه،معلم به عنوان تسهیلکنندهی امر آموزش و یک مشاور ارشد برای فراگیری بیشتر دانشآموزان است و باید بتواند نقش ارزندهی خود را،در کلاس درس به بهترین نحو ممکن ایفا نماید.
نگاه به خورشید،دوباره مرا به افقهای دوردست هدایت کرد. جایی که عطش آموختن هرگز فروکش نمیکند و ناخودآگاه به کلاس درسی قدم گذاشتم که پر بود از روحیهی پرسشگری و فراگیری.جایی که برای آموختن پیوسته و روزمره،حد و مرزی وجود ندارد و نقطهی پایانی برای آن متصور نیست.
ضربهی دست مدیر مدرسه که به آرامی شانهام را مینواخت، مرا به خود آورد و گفت:«آقای دبیر همه به کلاس درس رفتهاند به غیر از شما»؛در حالیکه نمیدانست امروز،فقط من به کلاس درس رفته بودم.
پینوشت
(*) Life Long Learning