حجّه الاسلام محّمد بن محّمد بن احمد طوسی،مردی متعبّد و پرهیزکار و پیشهوری کممایه و نادار بود که به شغل بافندگی روزگار میگذرانید.
به هنگام خردسالی تحت حمایت و سرپرستی ابو حامد احمد بن محّمد رادکانی قرار گرفت و مقدمّات علوم دینی را نزد وی آموخت.
پس از مدّتی تحصیل در طوس و گرگان به نیشابور رفت و در خدمت امام الحرمین ابو المعالی جوینی به تلّمذ پرداخت و در همهء علوم عصر خویش سرآمد دیگران گردید.سرانجام نظام الملک منصب تدریس در مدرسهء نظامیّه را به او تفویض نمود،و این واقعه در زمانی اتّفاق افتاد که از عمر غزالّی،بیش از سی و پنجسال نگذشته بود.غزالّی تا سال ۴۸۸ هـ ق به مدت چهار سال کرسی استادی نظامیّه را در بغداد در اختیار داشت و به تأیید روایات تاریخی در حلقههای درسش صدها طلبه به چشم میخورد.۱
باوجود اینکه شیفتگان علم و دانش از هر سو آهنگ دیدار او میکردند و او در جهان اسلام شخصیّتی نامآور و بلندآوازه گردیده بود،معهذا غزالّی میان خود و افکار درونیاش درگیر بود و به سبب وجود این کشمکش و جدال درونی احساس آرامش خاطر و تسّلی قلبی نمیکرد.
آراء تربیتی غزالّی باتوجه به زمینهء روانشناختی آنها
گردآوری و نوشته از:سید احمد هاشمیان
معرفی مقاله
حجّه الاسلام محّمد بن محّمد بن احمد طوسی،مردی متعبّد و پرهیزکار و پیشهوری کممایه و نادار بود که به شغل بافندگی روزگار میگذرانید.
به هنگام خردسالی تحت حمایت و سرپرستی ابو حامد احمد بن محّمد رادکانی قرار گرفت و مقدمّات علوم دینی را نزد وی آموخت.
پس از مدّتی تحصیل در طوس و گرگان به نیشابور رفت و در خدمت امام الحرمین ابو المعالی جوینی به تلّمذ پرداخت و در همهء علوم عصر خویش سرآمد دیگران گردید.سرانجام نظام الملک منصب تدریس در مدرسهء نظامیّه را به او تفویض نمود،و این واقعه در زمانی اتّفاق افتاد که از عمر غزالّی،بیش از سی و پنجسال نگذشته بود.غزالّی تا سال ۴۸۸ هـ ق به مدت چهار سال کرسی استادی نظامیّه را در بغداد در اختیار داشت و به تأیید روایات تاریخی در حلقههای درسش صدها طلبه به چشم میخورد.۱
باوجود اینکه شیفتگان علم و دانش از هر سو آهنگ دیدار او میکردند و او در جهان اسلام شخصیّتی نامآور و بلندآوازه گردیده بود،معهذا غزالّی میان خود و افکار درونیاش درگیر بود و به سبب وجود این کشمکش و جدال درونی احساس آرامش خاطر و تسّلی قلبی نمیکرد.
پس از مدّتی که در بغداد با اضطراب و پریشانیخاطر؟؟؟
برد،منصب مّدرسی را به برادرش احمد واگذار کرد و بغداد را ترک گفت.غزالّی بیش از ده سال در انزوای ارادی و اختیاری بسر برد و در میان شهرها و ممالک اسلامی،از جمله بلاد شام و حجاز،به سیر و سلوک پرداخت.زمانی به حّج میرفت و گاهی رهسپار بیتالمقّدس میشد و لحظهای سر از شامات(سوریّه)بیرون میآورد؛چنانچه بخشی از کتاب«احیاء علوم الّدین»را در مسجد اموی دمشق نگاشت.۲
این انزوا و گوشهگیری برای غزالّی بسیار پربار و مغتنم بود؛ بگونهای که وی توانست از این رهگذر انزوا به ساحل امنیّتخاطر و آسایش روحی برسد و بر معارف و آگاهیهای ارزنده و بیسابقهای دست یابد،تا آنجا که ثمرهء مطالعات و بازدهء بررسیهای روانی این دانشمند سترک،برای همیشه در اختیار جهان بشریّت و به مشابهء میراث نفیس فرهنگی در دسترس جامعهء اسلامی قرار گرفت.
گفتنی است که اهتمام غزالّی در بررسیهای روانی به شرحی که در متن مقاله ملاحظه خواهد شد،نسبت به پیشینیان بسی فراتر و فراگیرتر بوده است؛خصوصا اینکه شناخت نفس و روان انسانی به عنوان وسیلهای برای تعدیل سلوک و رفتار و تعالی اخلاق و تکامل شخصیّت انسانی،مدّ نظر وی قرار داشته است.
آنچه نویسنده را بر آن داشته که چنین موضوعی را انتخاب کند،بدونشک پیشتازی و ژرف نگری غزالّی عمدتا در زمینهء مسایل روانشناسی و پدیدههای روانشناختی است و به حق باید گفت که وی در این میدان گوی سبقت را از دیگران ربوده است.
نویسنده در این تحقیق و بررسی،همانند کسی که میکوشد برای نخستینبار مسافت گذشته و حال را باهم طّی کند،سعی دارد که حدّ و مرز و پیوندها و ارتباطات دیرین میان پیشینهء فرهنگی و تاریخی نفس و مطالعات و تحقیقات جدیدی را که دربارهء نفس و روان انسانی انجام گرفته است،نشان دهد.او امیدوار است که حاصل این تلاش را به صورت دستاوردی هرچند اندک و کمبهاء در عرصهء مطالعات روانشناسی را به محضر اندیشمندان و دوستداران دانش روانشناسی و علوم تربیتی تقدیم کند.
این مقاله را آقای احمد هاشمیان تهیّه و در اختیار فصلنامه قرار داده است که بدینوسیله از ایشان سپاسگزاری میشود.
“فصلنامه”
نفس یا(روان)از دیدگاه غزالّی
وقتی ما در این بحث از روانشناسی گفتگو میکنیم،هدف ما از مفهوم روان یا نفس، صرفا،عبارت از جوهری نیست که قائم بالذّات باشد،بلکه منظور از روان،مجموعهای از پدیدهها و حالات روانی و افکار اجتماعی و تداعیهایی است که در ظرف آگاهیهای انسان وجود دارد.
روانشناسی بهعنوان یک علم سازمان یافته به مفهوم کنونی و مصطلح زمان ما، دارای سابقهء زیاد طولاتی نیست؛و لیکن روان انسان از کهنترین و پرسابقهترین موضوعهایی است که از دیرباز مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته است.باید دید که موضوع روانشناسی از نظر غزالّی چیست؟آیا عبارت از مطالعهء روان،بهعنوان یک جوهر مجرّد از مادّه است و یا موضوع آن،همان مطالعه و بررسی جنبشهای روانی است و به تعبیر دیگر مطالعه و شناخت آثار روان بهگونهای که روانشناسی جدید رسالت که با نظر گاههای غالب فلاسفهء پیش از وی و فیلسوفان هم عصرش متفاوت میباشد.
وی موضوع روانشناسی را به دو بخش تقسیم کرده است که هر بخش به بخشهای ویژهای اختصاص دارد که در اساس با مباحث بخش دیگر تفاوت بنیادی دارد.با این تقسیم بندی دو نوع علم به ثمر میرسد و به همین جهت تقسیمبندی علوم و دانشها از نظر غزالّی بر دو گونه است.
۱-علوم مکاشفه:علوم مکاشفه یا علوم نظری دانشهایی هستند که دربارهء حقایق اشیاء و اصول و ریشههای دوردست آنها بحث میکند.در این علوم حسّ و عقل به تنهایی نمیتوانند سودمند باشند.بلکه برای وصول به حقایق اشیاء،نیاز به نور و پرتوی میباشد که فقط به مدد نیروی غیر حسّی و از راه کشف در قلب آدمی وارد گردیده و درک حقایق فقط به مدد نیروی غیر حسّی و از راه کشف در قلب آدمی وارد گردیده و درک حقایق اشیاء را ممکن میسازد.
۲-علوم معامله:علوم معامله یا عملی،علومی هستند که دربارهء جنبشها و اعمال و رفتار انسان اعّم از جنبشهای بدنی یا روانی گفتگو میکنند.
لازم به توضیح است که معنای چنین تقسیمی آن نیست که غزالّی میان نفس و روان و اعمال جوارح و اندام انسان جدایی میبیند؛بلکه غزالّی اصرار دارد که ثابت کند بین اعمال بدنی و رفتار روانی آدمی،پیوند و ارتباط ناگسستنی وجود دارد؛زیرا این دو نوع رفتار رویهمرفته فعّالیتهای انسان را تشکیل میدهند.
غزالّی کتاب«احیاء العلوم»را بدین منظور تدوین نمود که نارساییهای موجود در نظریهء بعضی از فقهاء را مدلّل سازد؛فقهائی که به اعمال بدنی و رفتار عمومی انسان صرفا
از دیدگاه جنبشهای ظاهری و بیرونی آنها مینگریستند.علوم مکاشفه دربارهء نفس با این برداشت به بررسی و مطالعه میپردازد که نفس موجودی است قائم بالّذات که دارای اصل و ریشه و سرشت ویژه و مسیر و فرجامی مخصوص میباشد.۳
غزالّی در اینگونه مطالعات به تقلید و پیروی از سبک فلاسفه گرایش دارد؛زیرا مایل بود نظام و سیستم اینگونه بررسیها بر جای بماند چنانچه گفته شد،فعالیّتها و جنبشهای روانی، مووضع«علم معامله»را تشکیل میدهند.
غزالّی در بررسیهای مربوط به جنبشهای روانی به هیچوجه کوشش خود را به بررسی تجلّیات درونی و ذاتی نفس محدود نمیسازد؛بلکه علاوه بر آنها،تجلّیات و نمودهای ظاهری و برونی نفس را نیز تحت مطالعه میگیرد که این روش تا حدود زیادی به روش علمی یا تجربی که امروزه در روانشناسی جدید به کار گرفته میشود،نزدیک است.
دیدگاه غزالّی دربارهء پدیدههای روانی
پدیدههای روانی از نظر غزالّی همچنانکه گفته شد،عبارت از هرگونه تغییر و دگرگونی است که بر نفس عارض میگردد و نمایانگر جنبش و حیات او میباشد،اعّم از اینکه این تغییر و دگرگونی،دینی یا دنیوی باشد.
غزالّی صرفا به مطالعه و بررسی سلوک و رفتار دینی و اخلاق بسنده نمیکند،بلکه وی صرفنظر از صورت ذهنی رفتار که در نفس پدید میآید.رفتار عمومی انسان را بهعنوان فعّالیّت و جنبش روان و پدیدهء روانی مورد تحقیق قرار میدهد.از سوی دیگر چون رفتار آدمی مظهر و نمایانگر شخصیّت اوست،بنابراین به عقیدهء او رفتار هر فرد با فرد دیگر متفاوت میباشد.بدینسان غزالّی علاوه بر اعتقاد به تفاوتهای فردی،به انسان بهعنوان یک ارگانیسم پویا و دینامیک مینگرد و نه به صورت یک موجود غیرمتحّرک و راکد و جامد که محکوم نیروهای درونی خویش باشد.
غزالّی در مورد این بخش از روانشناسی،در نقش یک کاوشگر و محقّق پسیکولوژی چهره مینماید که با آمیزهای از دقّت و موشکافی علمی به فعّالیّتها و رفتارهای انسان مینگرد و این دقّت و باریکبینی وی تا بدان پایه است که به حق وی را میتوان همگام و همپای روانشناسان صاحب نام عصر نوین روانشناسی بشمار آورد.۴
روش مطالعات بررسیهای روانی از نظر غزالّی
باوجود آنکه بافت عقلی و نظری فلاسفه بر مطالعات و تحقیقات اولّیه غزالی سایه افکنده است،معهذا نوآوریهای او در آثار تحلیلی و تألیفات بعدی وی،جلبنظر میکند؛ تا جایی که غزالّی را باید پایهگذار روش نوین و ابتکاری بررسیهای روانی بشمار آورد.
غزالّی روش مطالعات روانی را طّی سه مرحله زیر بکار گرفته است:
۱-تأّمل و مطالعه باطنی و درونی
غزالّی در راستای مطالعات مربوط به فعّالیتهای روانی،سبک جدیدی را ابداع نمود که میتوان آن را بر نوعی تجربهء نسبی و تأمل درونی و همچنین مطالعه و تحلیل رفتار دیگران و نیز تحلیل پدیدههای مختلف روانی مبتنی نمود.در این مورد باید گفته شود که اساسا اهمیّت نفس یا روان انسان ماهیّتی است که تنها از درون و نه از بیون وجود آدمی قابل مطالعه و بررسی میباشد.
این روش بررسی و مطالعهء درونی پدیدههای روانی،همانگونه که از گفتههای خود غزالّی برمیآید،در مقایسه با دیگر روشها از اهمیّت و ارزش ویژهای برخوردار است که نشانهء آنرا میتوان در مجاهدتهای روانی و ریاضتهای نفسانی به منظور آگاهی و پی بردن به عیوب نفسانی و نابهنجاریهای روانی جستجو کرد.
مجاهدتهای غزالّی و اتکاء وی بر تأمل باطنی و دروننگری از طریق مطالعهء پدیدههای روانی را میتوان در حالت عزلتطلبی و انزواجویی غزالّی که به مدّت ده سال ادامه یافت،کشف نمود و همینرویداد نمایانگر توانایی شگرف او بر تحلیل روانی است و همین عامل بدو فرصت داد تا رفتار خویش را تحت بررسی و کنترل قرار دهد و با رفتار دیگران مقایسه و تحلیل نماید.۵
۲-مطالعه و تحقیق در رفتار دیگران
روش دیگری که غزالّی در بررسیهای روانی خود بکار میبست،عبارت بود از مطالعهء رفتار دیگران.وی چنانکه خود میگوید،مدّتها به بررسی موردی برروی افرادی که دچار سرگشتگی و انحراف فکری بودند،پرداخت و شبهات و ایراداتی را که در افکار آنان راه یافته بود و همچنین عقاید و افکار درونی آنها را مورد کنکاش و کاوش قرار داد.وی در این رهگذر،بررسیهای خویش را عمدتا برروی افرادی که نسبت به آیین الهی کم اعتنا و یا لاابالی بودند و این کمبود و نارسایی اعتقادی موجب پریشانی خاطر و کجاندیشی ایشان شده بود،متمرکز نموده بود.نمونههای فراوانی از این نوع بررسی روانی،یعنی مطالعه و تحقیق در رفتار دیگران را در کتاب(احیاء)میتوان ملاحظه نمود.
تماس و ارتباط با دیگران به طرق گوناگون،از قبیل،برخورد دائم با شاگردانش، کسب اطّلاعات رفتاری دیگران توسّط دوستان و معاشرانی که در بین مردم داشت همچنین حشر و نشر بیواسطه و مستقیم با تودهء مردم،او را به مطالعه و تحقیق دربارهء رفتار آنها واداشته است.۶
۳-تحلیل و تجزیهء روانی
چهرهء غزالّی در عرصهء مطالعهء روانی و تحلیل و تجزیهء روانی بهعنوان شخصیّتی مبرّز و اندیشمندی پیشتاز خودنمایی میکند.در بین دانشمندان و فلاسفهء پیشین اسلامی در این زمینه همتایی برای غزالّی نمیشناسیم تا همانند وی به تحلیل روانی پرداخته باشد.
۱-تحلیل رفتار فردی انسان.۲-تحلیل وظایف روانی.
غزالّی در کتاب«احیاء»نمونههای فراوانی از روش تحلیل روانی را که قابل انطباق با هردو نوع تحلیل یاد شده میباشد؛ذکر نموده است.از این نمونهها(تحلیل و تجزیهء مفاهیم باطنی)است که در اثناء نماز بهم میرسد.این تحلیل در مورد مفاهیمی همانند،حضور قلب،درک،فهم،تعظیم،احترام،هیبت و رجاء،مصداق پیدا میکند که وی به تجزیهء و تحلیل و تفسیر آنها پرداخته و عوامل و اسبابی را که موجبات تحقّق این مفاهیم عالیه را فراهم میکنند و نیز دستورالعملها و رهنمودهایی را که موجب طرد عوامل مزاحم و مفسد میگردند،ارائه کرده است.از نمونههای دیگر روش تحلیل روانی،تحلیل و توجیه غزالّی دربارهء ریا و تظاهر و چگونگی پیشگیری از این حالت روانی است.
و باز نمونهای دیگر،تحلیل وی دربارهء تعارضات و کشمکشهای حاصله بین انگیزههای شهوانی و تمایلات نفسانی از یکسو و انگیزههای عالی از سوی دیگر و پیش بینی او دربارهء سرانجام این درگیریها و پیروزی و شکست یکی از دو طرف مخاصمه میباشد.۷
اثبات وجود نفس از نظر غزالّی
گرچه بیشتر دانشمندان روانشناسی جدید کسانی هستند که در مورد نفس و روان، جز به حیات و حرکت مادّی به چیز دیگری اعتقاد ندارند و گروهی از آنان نفس و روان را تابع وجود مادّی بهویژه وجود مغز آدمی میدانند و به هیچ حقیق روحانی و مجّرد از مادّه اعتقادی ندارند.و باوجود چنین نظریّهای،بدیهی است که روانشناسی جدید خود را سرگرم این مسأله نمیکند؛زیرا اساسا منکر وجود نفس بهعنوان وجودی روحانی و مجرّد از مادّه میباشد؛امّا غزالّی را بهیچوجه در ردیف چنین روانشناسانی نمیتوان قرار داد، زیرا وی از زمرهء محقّقان و روانشناسانی است که به وجود نفس و روان ایمان دارند و نفس را جوهر و حقیقتی روحانی و مجرّد از مادّه میشناسند که طبیعت و سرشت ویژهای دارد.۸
غزالّی به حکم اعتقاد به وجود نفس در مقام اثبات وجود نفس برآمده و در این مسأله با فلاسفه یونانی و اسلامی همچون افلاطون و ابنسینا،همدل و همرأی است.
وی در این زمینه میگوید:اگرچه این جوهر روحی را نمیتوان با چشم دید و با
هیچیک از حواّس دیگر نیز وجود آن قابل احساس نیست،ولی برای اثبات وجود هر حقیقتی،احساس آن توسّط حواّس ظاهری،ضروری نمیباشد.او سپس مطلب را چنین توجیه میکند:اساسا حالات و صفات هر موجودی از دو صورت خارج نیست یا این حالات و صفات ذاتیاند و یا عرضیاند.
از بین حالات و صفات لازم برای یک موجود،صفت وجود و هستی داشتن در مقایسه با دیگر صفات و حالات آن موجود،صفت ذاتی آن موجود میباشد.بنابراین محسوس بودن و یا مرئی بودن موجود نسبت به آن یعنی نسبت به خود وجود و هستی،امری عرضی است و به همین دلیل برای اثبات هستی و وجود داشتن هر موجودی،نیازی به اقامهء دلیل نمیباشد.۹
باتوجه به آنچه گفته شد،مسأله نفس نیز بالاتر از آنست که توسّط حواّس پنجگانه ظاهری ما احساس گردد؛زیرا نفس جوهری است روحی که صرفا به وسیلهء عقل قابل ادراک میباشد لذا میتوان وجود آن را از راه آثار و افعال آن احساس کرد.
نکتهء مهم دیگری که در اینجا باید بدان توجّه داشت،آنکه چرا غزالّی در مسأله اثبات وجود نفس از راه برهان عقلی وارد شده،زیرا همانگونه که میدانیم وی شخصا این مسأله را از جمله قضایایی که مربوط به حدس و ایمان میباشد،میشناسد و لذا جایی برای اثبات عقلی وجود نفس باقی نمیماند،زیرا اینگونه قضایا نزد کسانی که آنها را شهود میکنند، قطعی و یقینی میباشد.پاسخ این ایراد را چنین میتوان داد:که او در توجیه این مسأله با صاحبان افکار و اندیشههای متفاوتی مواجه بوده و در نقش یک معلّم خود را با مخاطبین گوناگونی مواجه میدیده است و خویشتن را موظّف میدانسته تا خواستهء کسانی را که خواهان استدلال بر وجود نفس هستند،از طریق برهان عقلی و دلیل منطقی برآورده سازد.۱۰
غزالّی در مسأله اثبات وجود نفس و استدلال بر آن از نظریّه ابن سینا متأثّر بوده و تابع وی میباشد به همین جهت براهین و دلایل وجود نفس را که در عرصهء وسیع روانشناسی مطرح است،از ابنسینا نقل و بازگو میکند و آنگاه با سایر فلاسفهء اسلامی همگام و همرأی میگردد و به مسایلی مانند:حقیقت نفس،وحدت و بساطت نفس و…میپردازد.براهینی که وی در اثبات وجود نفس ارائه نموده،چنانچه اشاره شد،عمدتا همان براهینی است که از جانب دیگر فلاسفهء پیشین و یا فیلسوفان هم عصرش اقامه گردیده که عبارتند از:
۱-برهان طبیعی.۲-برهان پسیکولوژی عقلی.۳-برهان استمرار.۴-برهان رجل طائر(برهان انسان معلّق).۵-این برهان که نفس جایگاه معقولات است.که شرح این براهین موضوع بحث جداگانهای میباشد.
در بخش بعدی این گفتار،به اجمال نظریّات تربیتی غزالّی را باتوجه به دیدگاه روان شناختی وی بازگو میکنیم.
آراء و نظریّات غزالّی دربارهء تعلیم و تربیت اسلامی
در ابتدا باید گفت تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش،یکی از مهمّترین و اساسیترین موضوعهایی است که در طول تاریخ پیوسته مطمح نظر رهبران و متفکّران جوامع بشری قرار داشته است.در این گذر تاریخی،اندیشمندان،مربیّان و فلاسفهء بزرگ ژرفبین و تلاشگر هریک به سهم خود کوشیدهاند تا راه بهتر شگفتن و بارور شدن استعدادها و تواناییهای بالقوه بدنی و روانی آدمی را نشان دهند و در جهت تحقّق این منظور،هرکدام از آنان به تهیّه و تنظیم نقشه و طرح ویژهای دست زده و به تدوین و تألیف کتب و آثار سودمندی پرداختهاند.
به راستی بایستی اذعان کرد که در سایهء تلاش پیگیر و همهجانبهء این گروه از دانشمندان و رهبران اجتماعی و دینی،روند تکاملی شخصیّت و تربیت انسانها ادامه یافته و زمینه تحوّل و دگرگونی در آنان برای رسیدن به سعادت و کمال واقعی فراهم شده است.
بدونشکّ همهء مکاتب فلسفی،اجتماعی و تربیتی،هریک به نوبهء خویش،با دیدگاههای مختلف دربارهء شناخت انسان و تربیت وی داد سخت داده و رهنمودهایی ارائه کردهاند؛امّا در این میان ادیان آسمانی و مکاتب الهی،گوی سبقت را از دیگر مکاتب دست پروردهء بشری ربوده و پیامبران عظیمالشأن در نقش رابطین با مرکز هدایت و حقیقت مطلق یعنی منبع وحی(خدا)جامعترین نسخهء شفابخش و عالیترین دستورالعملهای تربیتی را برای انسان به ارمغان آوردهاند.
تعلیم و تربیت در اسلام
آیین مقدس اسلام،شامل قوانین،قواعد و احکامی است که تمام نیازمندیهای فردی و اجتماعی بشر را مورد توجّه قرار داده و بنابر مصلحت و متناسب با احتیاجات جسم و روح آدمی،با ارائه طرحها و برنامههای خاصّ خود این نیازها را تأمین و خیر و صلاح او را تضمین میکند.
دین مبین اسلام دربارهء اهمیّت تعلیم و تربیت و تأثیر آن در تقویت مبانی دینی و اعتقادی پیروانش،بیشتر از همهء ادیان آسمانی و برتر از همهء مکاتب تربیتی سخن گفته و پیروان خود را به کسب علم و دانش و تربیت افراد در مسیر خداشناسی و اکتساب فضایل اخلاقی تشویق و ترغیب نموده است.
پیامبر عالیقدر اسلام که آیینهء تمامنمای حقیقت و واقعیت اسلام و شخصیّت بینظیرش،مظهر تام و کمال این دین حنیف است،خود بزرگترین مربّی و معلّم جهان بشریّت و هادی و راهبر مردم سراسر جهان در همهء اعصار،به سوی سعادت واقعی است؛ هماهنگونه که خود میفرماید«بعثت معلّما»من برای تعلیم و تربیت انسانها برگزیده شدهام.
غزالّی و تعلیم و تربیّت
غزالّی در زمینهء تعلیم و تربیت،هم به نگارش جزوات و رسالههای مخصوص مانند، فرزند نامه(ایّها الولد)پرداخته و هم ضمن تألیفات دیگر خود،همچون،کیمیای سعادت و احیاء علوم الدّین،فصل ویژهای را به این موضوع اختصاص داده است.
وی به حقّ در میان محقّقان و مولّفان مسلمان،یگانه دانشمندی است که بیشترین توّجه را نسبت به تعلیم و تربیت از خود نشان داده و بیش از همه در اینباره تحقیق کرده و مطلب نوشته است.
غزالّی شاید اولین کسی است که دربارهء تربیت کودک به تفصیل و به تخصیص سخن گفته و میتوان گفت که او پایهگذار دانشی است که امروزه به نام«روانشناسی کودک» یکی از مهمتّرین رشتههای تعلیم و تربیت یا علوم تربیتی بشمار میرود.غزالّی شیوهء تعلیم و تعلّم رایج در عصر خویش را دگرگون ساخت و از فراگیری علوم و آموختنیهای غیر کاربردی و بیفایدهای که صرفا انگیخته و انگیزندهء حّس تعصّب و خودخواهی افراد بود سخت انتقاد نمود.او فّن مناظره و جدل خلاف را که مهمّترین روش و برندّهترین سلاح علمی آن زمان بود،آنگاه که تنها برای خودنمایی و غلبه بر طرف مقابل بکار گرفته میشد، زشتترین کار میدانست.
غزالّی در کتاب احیاء علوم الدّین(ج-ا)باب جداگانهای را به اهمیّت علم و عالم و آداب تعلیم و تعلّم و ویژگیهای معلّم و متعلّم اختصاص داده که بدونشک انگیزهء اصلی او درهم ریختن ساختار نابهنجار نظام تعلیم و تربیت آن روزگار و پایهریزی شالودهء طرحی نوین به جای نظم موجود بوده است.
مفهوم تربیت از نظر غزالّی
غزالّی مانند بیشتر دانشمندان پیشین،تربیت را امری تکوینی میداند که هدف آن ایجاد خلق نیکو و رفتار شایسته در انسان است.
«مرّبی باید اخلاق بد از وی(آدمی)بستاند و بدور اندازد و اخلاق نیکو به جای آن نهد و معنی تربیت این است که همچون برزگری که غلّه را تربیت کند،هر گیاهی که با غلّه برآمده باشد،از میان غلّه بکند و براندازد و همچنین سنگی و کلوخی که در میان کشتزار باشد، بیرون اندازد و از بیرون آب و سماد بدان آورد تا غلّهء پروردهء نکو برآید.۱۱
غزالّی اعتقاد راسخ دارد که تنها با تکیه به علوم و معارف اکتسابی نمیتوان از تربیت انسان آسودهخاطر شد،بلکه همانگونه که برای فراگرفتن این علوم معلّم و راهنمایی لازم است،برای نیل به اخلاق و معارف حقیقی و کمال معنوی نیز نیاز به مربّی و مرشد میباشد «مرغ جان را دو پر باید،یکی علم و دیگر عمل،مرغ یک پر ه فضایل عالم علوی پرواز نتواند کرد.»۱۲
«ای فرزند بدان لازم است برای پویندهء راه حّق مرشدی و مربّیای،تا دور کند از او اخلاق رذیله را به واسطهء تربیتش و جایگزین کند اخلاق حسنه را و مربّی مثل زارعی است که قطع کند خارها را و برکند گیاهان هرزه را در لابلای زراعت تا پاک کند زرعاش را.چون همانا خدای تعالی فرستاده به سوی بندگانش رسولانی را برای راهنمایی راه خدا،وقتی رحلت فرمود،در دنیا به جایش نشستهاند جانشینانی،تا ارشاد نمایند مردم را به سوی خدای تعالی به خاطر همین مطلب،لازم است برای پویندهء راه حّق مرشدی تا پرورش و رهنماییش کند به سوی راه خدا،و شرط مرشد آنستکه،صلاحیّت داشته باشد تا امانتدار رسول ا…(ص)باشد.و من روشن میکنم مراتب بعضی از نشانههای مرشد را بهطور مختصر تا اینکه هر عالمی ادّعا نکند که مرشد است،پس میگویم که مرشد کسی است که پشت کند از محّبت دنیا و محّبت جاه و پاک شده باشد به ریاضت نفس به واسطهء کمخوری و کمخوابی و کمحرفی و به واسطهء خواندن نماز و زیادی بخشش به واسطهء پیروی از مرشد آگاه که جای او را گرفته،از حیث حسن خلق و سیرت،مثل شکیبایی،شکر،توکّل،یقین،سخاوت، قناعت،متانت نفس،حلم و تواضع،علم و صدق،حیا و وفا و آرامی و امثال آنها.»۱۳
تربیت علمی از دیدگاه غزالّی
در تربیت اسلامی،اساس کار بر پرورش انسان الهی استوار گردیده است.اینچنین فردی که در برابر خداوند حکیم،عادل،قادر و مهربان تسلیم شده و از روی دل،بندگی او را پذیرفته،در حقیقت،عالیترین ارزشهای انسانی را بر وجود خویش حاکم ساخته است.ثمرهء اینگونه تربیت،مآلا،بروز و ظهور فضایل و صفات عالیهای،چون،تقوا،عدالتخواهی، ایثار،فداکاری،خرد و سستی و دانشطلبی از یکسو و روی گردانیدن از پلیدیها، بیدادگریها،هوی و هوسها،خودخواهیها و همچنین آزادی از شّر طاغوتها و قدرتهای اهریمنی از سوی دیگر میباشد.
غزالّی در زمینهء تربیت علمی چنین میگوید:
«ای فرزند همانا نصیحتت میکنم،اوّل اینکه مجادله نکنی با کسی در مسألهای که نمیدانی و توانایی نداری،چون آفت و ضرر زیادی همراه دارد و ضررش بیشتر از نفعش میباشد. دوّم،دوری گزین از وعظ دیگران مگر وقتی که بدانچه میگویی عمل نمایی،بیندیش از چیزیکه به عیسی(ع)گفته شد که نفست را وعظ و اندرز نما،اگر خود اندرز گرفتی بعد به مردم اندرز بده والا از پروردگارت حیا کن.سوم مطلبی که باید از آن دوری گزینی،آن است که با امراء و فرماندهان و سلاطین،مداخله نکنی و اینها را دیدن ننمایی،چون دیدن اینها و همنشینیشان و قاطی شدن با آنها،آفتی است بس بزرگ،و اگر مجبور شدی به همنشینی،ترک کن مدح و تمّلق گویی آنها،چون خداوند رنجیده میشود،هرگاه ظالمی و یا فاسقی مدح و ثنا شود و کسی که برای بقای عمرشان دعا کند،دوست داشته در زمین خدا
عصیان شود.چهارم چیزیکه باید از آن دوری گزینی،آنستکه قبول ننمایی هدیه و عطیّه و بخشش از فرماندهان،هرچند هدیه را حلال بدانی،چون طمع از امراء،دین را فاسد و باطل میکند.چون با قبول هدیهء این گروه تعارف و رعایت جهتشان و راضی بودن در ظلمشان پیش خواهد آمد و اینها همه فساد و خرابی در دین است.»۱۴
تعلیم توأم با تربیت(تلفیق علم و عمل)
غزالّی براساس تعالیم اسلامی،تعلیم را از تربیت و به سخن دیگر علم را از عمل جدا نمیداند و همانگونه که امام صادق(ع)در تفسیر کلمه«علماء»در آیهء شریفه
(سورهء فاطر آیهء ۲۵)فرموده است،منظور از علماء کسانی هستند که عمل آنها سخن ایشان را تصدیق کند و کسی که عمل او با گفتارش اختلاف داشته باشد،عالم نیست.۱۵وی نیز به تبعیّت از نظریّه پیشوایان اسلام و برخلاف رأی دانشمندانی،مثل سقراط و افلاطون که معتقد بودند،همه فسادها از جهل و نادانی برمیخیزد و با آموزش حکمت و معرفت میتوان جامعه را اصلاح کرد،تعلیم به تنهایی را برای تحقّق تربیت،کافی نمیداند؛بلکه این دو را لازم و ملزوم و مکّمل یکدیگر میشناسد.او در اینباره در ولد نامه خود چنین آورده است:«ای فرزند از عمل،مفلس نشو و از حالات خالی نشو،و یقین داشته باش علم تنها دستت را نمیگیرد؛زیرا علم به تنهایی مانند مردی است که در بیابان ده شمشیر هندی و اسلحههای دیگر همراه داشته باشد و آن مرد شجاع نیز باشد و اهل جنگ، بدو حملهور شود شیری با هیبت،چیست گمانت؟آیا اسلحهها بدون استعمال،شرّ شیر را دفع خواهند نمود؟خیر،اسلحهها بدون استعمال و حرکت،دفع شرّ نخواهد کرد.و همچنین اگر مردی یکصد هزار مسألهء علمی را خوانده و یاد گرفته باشد،ولی بدانها عمل ننماید، فایدهای بدو نرساند مگر زمانی که بکار گرفته شود و درست بسان کسی است که بیماری صفرا داشته باشد و علاج بیماریش سکنجبین و…باشد آیا اگر از داروها استفاده نکند، فایدهای خواهد گرفت؟»۱۶
هدفداری و جاودانگی حیات انسان از دیدگاه تربیتی غزالّی
مکتبهای غیرالهی،حیات انسان را به فاصلهء میان انعقاد نطفه و مرگ محدود میکنند. از نظر این مکتبها انسان در شرایط خاصّ به وجود میآید،از ما در تولّد میشود،در بعضی از زمینهها رشد میکند،مراحلی از حیات را میگذراند و سرانجام وارد مرحلهء پیری میشود و مرگ پایان زندگی اوست.
بدیهی است این تصوّر با آنچه در مکاتب الهی از وجود انسان تصویر میگردد، سازگار نمیباشد،بدین معنی که حیات موقتّی،با جنبههای کمالجویی،حقیقتطلبی و
همچنین با آرمانهای اخلاقی و معنوی آدمی توافق ندارد.علاوه بر اینها،موقّتی تلقّی کردن حیات بشر،انگیزهء تلاش را در افراد کاهش داده،زندگی را برای آنها به صورتی بیمعنا در میآورد و آنان را دچار پوچی،بیهدفی،احساس عدم امنیّتخاطر و تزلزل شخصیّت میسازد.امّا اتصّال انسان به مبدأ اعلی و از او بودن و به سوی او حرکت کردن،به زندگی و حیات وی صورتی جاودانه و معنیدار میدهد و همین عامل او را به تلاش و کوشش وا میدارد تا به اقتضای فطرت و خداجوی خود مسیر کمال را بپیماید.
از نظر قرآن کریم،لقا و دیدار خداوند،هدف نهایی انسان را تشکیل میدهد و انسانها چه خوب و چه بد،سرانجام پروردگار خویش را ملاقات میکنند.در این میان امتیاز آدمهای نیکو آنستکه در همهحال به این هدف توّجه داشته و خود را برای چنین دیداری آماده میکنند و در دنیا به کارهای شایسته یا اعمال صالحه دست میزنند و از شرک نسبت به خداوند دوری میگزینند.«پس هرکس امید دیدار پروردگار خود را دارد،باید عمل صالح کند و هرگز در پرستش خداوند،احدی را با او شریک نگرداند.»۱۷
قرآن اعمال مردم کافر را به سرابی که تشنگان بیابان را میفریبد و مایهء سرگردانی آنها میشود،تشبیه نموده است.
«همچون سرابی است در بیابان که آدم تشنه آن را آب میپندارد و به جانب آن میشتابد، چون خود را به آن میرساند،چیزی نمییابد و خداوند را حاضر و ناظر اعمالش میبیند که حساب کارش را تمام و کامل میرسد.»۱۸
از تعبیرات قرآن چنین برمیآید که همه امور به خدا باز میگردد و هدف از آفرینش انسان همانا تحصیل کمال و احراز شایستگی برای باریابی به محضر اوست.
غزالّی با برداشتی عمیق و دقیق از همین معنی در این رابطه چنین میگوید:
«امّا بعد،بدان که آدمی را به بازی و هرزه نیافریدند،بلکه کار وی عظیم است و خطر وی بزرگ،چه اگر وی ازلی نیست،ابدی است و اگرچه کالبد وی خاکی و سفلی است،حقیقت روح وی علوی و ربّانی است،و گوهر وی اگرچه در ابتدا آمیخته و آویخته به صفات بهیمی و سبعی و شیطانی است،چون در بوته مجاهدت نهی،از این آمیزش و آلایش پاک گردد و شایستهء حضرت ربونیّت شود و از اسفل السّافلین به اعلی علیّین همه شیب و بالاکار اوست.و اسفل السّافلین وی آنستکه در مقام بهایم و سباع و شیاطین فرود آید که اسیر شهوت و غضب شود و اعلی علّیین وی آنستکه به درجه ملایکه رسد،چنانکه از دست شهوت و غضب خلاص یابد و هردو اسیر وی گردند و وی پادشاه ایشان گردد.»۱۹
غزالّی در جای دیگر نیز چنین آورده است:«بدانکه دنیا منزلی است از منازل راه دین و راهگذری است مسافران را به حضرت حّق تعالی و بازاری است آراسته بر سر بادیه نهاده، تا مسافران از وی زاد خویش برگیرند.و دنیا و آخرت عبارتست از دو حالت:آنچه پیش از مرگ است و آن نزدیکتر است،آنرا«دنیا»گویند و آنچه پس از مرگ،آنرا«آخرت»
گویند،و مقصود از دنیا،زاد آخرتست که آدمی را در ابتدای آفرینش،ساده آفریدهاند و ناقص،و لکن شایستهء آنکه کمال حاصل کند و صورت ملکوت را نقش دل خویش گرداند، چنانکه شایسته حضرت الهیّت گردد،بدان معنی راه یابد و یکی از نظارهگران جمال حّق باشد.۲۰
نظر تربیتی غزالّی دربارهء پرورش و تعدیل غرایز و عواطف
غرایز و عواطف بهعنوان انگیزههای نیرومندی که انسان را به تلاش و کنش و کوشش وا میدارند،مطرح میگردند.عواطف اگر از سلطه و کنترل انسان خارج شوند،علاوه بر آنکه شخص را دچار مشکلات و تعارضات گوناگون روانی میسازند،مناسبات افراد را با یکدیگر به صورتی نابهنجار و غیرانسانی در میآورند،همانگونه که وجود خشم و نفرت در میان اعضاء یک خانواده و در سطح گستردهتر در یک جامعه،همزیستی آنان را دستخوش اختلال ساخته و زندگی را برای آنان تنگ و غیرقابل تحمل میسازد.به شهادت تاریخ برخوردهای اقوام و ملل و جنگ و ستیزههای بیرحمانه و کشتارهای فجیعانه آنان، غالبا ریشه در عواطف سرکش و مهار نشده آنها داشته است.
بهطور کلّی عواطف هم در زندگی فردی نفوذ دارند و هم حیات جمعی را تحتتأثیر خود قرار میدهند،اگر عواطف نباشند،شوق به حرکت در انسان پدیدار نمیگردد و در واقع،عشق،محبّت،خشم،عداوت و…است که در عرصهء حیات آدمی را به تحرّک و جنبش وا میدارد.بنابراین عاطفه برای رشد و تکامل اجتماعی و فردی انسان پدیدهای ضروری میباشد،لیکن حرکتی که از عواطف نیرو و مایه میگیرد،نیاز به کنترل و هدایت دارد.
از دیدگاه مربیّان بزرگ اسلامی و پیش از آنان ارسطو،عقل و اندیشه،این نقش مهّم و حیاتی را برعهده دارند و سبب میشوند که حرکات نامطلوب و زیانبخش از انسان سر بزند.بر این اساس آدمی نمیتواند یکپارچه عشق و محبّت یا کینه و عداوت و یا تهوّر و ترس باشد،همهء این خصلتها و تظاهرات،در جای خود لازماند،امّا همانگونه که گفته شد بایستی زیر سلطه عقل درآیند.
در تربیت اسلامی به مسألهء عواطف و غرایز و چگونگی پرورش و نحوهء تعدیل و تلطیف آنها،کاملا توجّه شده و در قرآن کریم آیات متعّددی به این مطلب اشاره دارند، از جمله در آیهء
در مقام بیان ویژگیهای انسانهای مؤمن و تربیت یافته در مکتب اسلام میفرماید:(مؤمنین کسانی هستند که خشم خود را فرو مینشانند و از خطای مردم چشمپوشی میکنند)۲۱
غزالّی در این زمینه چنین آورده است:
«گروهی از این قوم به ریاضتی مشغول شده باشند،مدّتی پنداشته باشند که مقصود از
ریاضت آن است که از شهوت و خشم و صفات بشریّت یکبارگی پاک شوند و گمان برند که شرع بدین فرموده است.چون مدّتی رنج برده باشند و ریاضت کرده و عاجر آمده از صفات خویش،گفته باشند که این محال است در شرع،خلق را بدین فرموده است که صورت نبندد،آدمی را از صفات بشریّت پاک نتوان کرد،پس کاری که محال است،بدان مشغول نشویم.جواب آن است که،سبب حماقت و جهل این کس که پندارند در شریعت بفرمودهاند که باید از شهوت و خشم و صفات بشریّت پاک شود که شرع این نفرموده است: چگونه فرماید که رسول علیه السّلام میگوید:من بشرم خشمگین همچنانکه بشر،و چگونه فرماید که شهوت نباشد که رسول علیه السّلام زن داشت،لیکن فرمودهاند که شهوت و خشم را زیر دست دارید و نگذارید غالب شود،بلکه چنان باید که در فرمان عقل و شرع،که اسب و سگ در فرمان صیّاد.»۲۲
او باز در جای دیگر تحت عنوان قوای انسانی و ضرورت ایجاد تعادل بین آنها بر همین نکته تأکید ورزیده است«صورت باطن نیکو نبود تا آنکه چهار قوّت اندر وی نیکو نبود،قوّت خشم،قوّت شهوّت و قوّت عدل میان این هر سه.امّا قوّت علم بدان زیرکی میخواهیم که نیکویی آن بدان حدّ باشد که به آسانی راست از دروغ بازداند گفتارها و نیکو از زشت باز دارند اندر کردارها،و حّق از باطل باز داند اندر اعتقادها.چون این کمال حاصل شود،دل آدمی را آنجا که حکمت پدید آید که سّر همهء سعادتهاست،که حّق و عزّ و جّل فرمود:و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا.۲۳
و نیکویی غضب آن بود که اندر فرمان حکمت و شرع بود،به دستوری وی بنشیند و به دستوری وی برخیزد،و نیکویی قوّت شهوّت هم بدین بود که سرکش نبود و به دستوری شرع و عقل بود،و نیکویی قوّت عدل آن باشد که غضب و شهوّت را ضبط همی کند،اندر تحت اشارت دین و عقل،و معنی عدل آن باشد که این هردو اندر طاعت عقل و دین دارد، گاه شهوت را بر خشم مسلّط کند تا سرکشی وی بشکند و گاه خشم را بر شهوت مسلّط کند تا شره وی بشکند.»۲۴