دکتر کریمی رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در گفتگو با اطلاعات :
* آموزش و پرورش وزارتخانهای است که به دلیل اهمیت و دربرگیری گسترده، حتماً براساس یک تفکر عاقلانه، باید تمامی تصمیمات و برنامههای آن «پیوست پژوهشی» داشته باشد تا از آزمون و خطاهای پرهزینه جلوگیری شود. نظام تعلیم و تربیت ما چقدر به این پیوست معتقد است؟ شما برای نهادینه شدن این مهم چه کردهاید؟
وزارت آموزش و پرورش جزو وزارتخانههایی است که حتماً باید فعالیتهای آن مبتنی بر پژوهش و تحقیق باشد. امروز آموزش و پرورش برای مقوله پژوهش و پژوهشمحوری اهمیت قایل است. ما هم در پژوهشگاه تلاش کردیم که زمینههای تحکیم و گسترش این باور را فراهم کنیم. یکی از فعالیتهای مهم آموزش و پرورش در چند سال اخیر، فعالیتهای مربوط به حوزه سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است که به عنوان یک میثاق جمعی برای ارتقاء و تحول آموزش و پرورش به سطحی از کیفیت که بتواند پاسخگوی نیازهای جامعه باشد، مورد قبول سیاستگذاران قرار گرفته است.
در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، شاهد شش زیر نظام هستیم که یکی از آنها به حوزه پژوهش و ارزشیابی مربوط میشود.این مهم را هم نباید از نظر دور داشت که ما در چارچوب زیر نظام پژوهش، به دنبال آن هستیم از نتایج پژوهشها در راستای اصلاح سیستم استفاده کنیم. در کنار این محورها، یکی از مهمترین تاکیدات زیر نظام پژوهش، تهیه و تنظیم پیوستهای پژوهشی برای طرحهای اجرایی کلان آموزش و پرورش است. من معتقدم تلقی ما از پژوهش نیازمند تعدیل است. برخی از طرحهای نظام آموزش و پرورش حتماً نیازمند طرحهای پژوهشی گسترده هستند. برخی نیازمند شور و مشورت نخبگانی و خبرگانی و برخی از تصمیمات از جنس آینده پژوهی است که هنوز به آن ورود نشده است. با توجه به اینکه تصمیمگیری در نظام تعلیم و تربیت به دنبال تصمیمات شورای عالی آموزش و پرورش انجام می شود و این شورا به عنوان مجلس قانونگذار در آموزش و پرورش عمل میکند، به نظرم این شورا باید بتواند مصوبات خود را بیش از پیش به نتایج پژوهشی مزیّن کند.
* اما به نظر می رسد در حال حاضر، بسیاری از تصمیمات آموزش و پرورش دارای پیوست پژوهشی نیست. به طور مثال، داشتن بیش از ۱۷ نوع مدرسه که از نظر همه متفکران آموزش و پرورش در هر جایی از دنیا، آسیبهای بزرگی به دنبال خواهد داشت ؟ جدا کردن بچهها از همان کودکی از یکدیگر و یکی را بر دیگری باهوشتر، پولدارتر یا شایستهتر دانستن، دارای آسیب های جدّی است که هم اکنون جامعه از آن رنج می برد. آیا این موضوع در پژوهشهای شما آسیبشناسی شده و نتایج آنها در اختیار برنامهریزان آموزشی قرار گرفته است؟
هر پدیدهای محصول عواملی است. همه این مدارس از طرق قانونی تاسیس شدهاند. مدارس غیردولتی مصوبه مجلس، مدارس سمپاد مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی و هیات دولت، مدارس هیات امنایی هم مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش را دارد. باید دید چرا به این سمت حرکت کردهایم. دلیل این است که آموزش و پرورش به قدر کافی برای مدیریت مدارس، منابع مالی در اختیار ندارد. یعنی هر کدام از انواع مدارس میخواهند به نحوی خود را از جرگه مدارس دولتی خارج کنند تا سرویس بهتری ارائه کنند. البته این حرف به این معنی نیست که همه مدارس خاص، سرویس کامل ارائه میدهند.
از سوی دیگر در سیاست رسمی و عمومی کشور در حوزه «نخبهپروری» شاهد یک سیاست اعلام شده هستیم. همان سیاستی که از شورای عالی انقلاب فرهنگی عبور کرده و به مدارس استعدادهای درخشان مجوز فعالیت داده است. پس با نوعی تفرّق و تنوع در سیاستگذاری مواجهیم، مدارس متنوع حاصل سیاستگذاریهای متنوع است. اگر میخواهیم شاهد یک یا نهایت دو نوع مدرسه در کشور باشیم، باید کانالها و مجراهای سیاستگذاری در آموزش و پرورش را محدود کنیم. نمیتوانیم از سویی از مجاری مختلف برای آموزش و پرورش تصمیمگیری کنیم و از سوی دیگر، مدعی باشیم که آموزش و پرورش باید یک نوع مدرسه داشته باشد. در واقع قانونگذار چون نتوانسته نیازهای کشور را از طریق اختصاص منابع مالی دولتی تامین کند، مجبور شده به سمت تنوع مدارس حرکت کند .
بحث دیگر این است که چرا نتوانستیم از طریق مدارس دولتی نیاز خود را برآورده کنیم. معتقدم این مسأله که چرا شاهد انواع و اقسام مدارس هستیم و چرا هر گروهی از جامعه خواستار نوع خاصی از تعلیم و تربیت برای فرزندان خود هستند؛ خود نیازمند یک طرح پژوهشی گسترده است و از نظر من، دلیل آن بحث «نخبهپروری» است.
در ایران شاهد آن هستیم که همه به دنبال ایجاد «طبقه خاص» و «تربیت خاص» برای خود و در حال تضعیف جامعهگرایی هستند. در تربیت اجتماعی و در فرآیندهای تربیت خانوادگی به طور خاص به دنبال آن هستیم که «فردیت» را تقویت کنیم. این کلونیها و مجمعالجزایری از فرهنگ و قومیتها سبب شده است تا کماکان در عین حال که در یک کشور دارای تکثر فرهنگی زندگی می کنیم، به دنبال «فردیتهای خودمان» باشیم. به نظر من نوعی نگرش جامعهشناختی و تاریخی بر این قضیه استوار است و به راحتی نمیتوان با آن مقابله کرد مگر آنکه ریشههای این نگرش را از اساس از بین ببریم.
* آموزش و پرورش برای تغییر این نگرش چه اقدامی میتواند انجام دهد؟آیا آموزش و پرورش به سهم خود به عنوان نظام رسمی تعلیم و تربیت کشور نمیتواند در اصلاح تفکر فردگرایی کمک کند؟
وزارت آموزش و پرورش یک پنجم تعلیم و تربیت کشور است. نهاد خانواده، مذهب، رسانه، حکومت و دولت همگی در امر آموزش و پرورش دخیل هستند. نهاد حکومت، بزرگترین منبع تزریق ایدههای تربیتی به جامعه است. ما بیشترین آموزشهای خود را به طور رسمی و غیررسمی از نهاد حکومت دریافت میکنیم. وزارت آموزش و پرورش در واقع وزارت رسمی برای آموزش و پرورش مدرسهای است. طبیعی است که اگر برنامهای برای اجرا در سطح کشور داشته باشیم باید همه نهادهای درگیر در آموزش و پرورش ورود کنند. در واقع آموزش و پرورش بحث فرهنگ و خلقیات و روحیات یک جامعه است. ما تا زمانی که به دنبال تقویت «فردیت» هستیم، به دنبال فردیت در همه حوزهها خواهیم بود. اساسا پدیده «خاص گرایی» یکی از حوزه های مهم و قابل بحث در جامعه است.
تصور کنید والدین پس از ثبتنام فرزندانشان در مدارس دولتی با این مسأله مواجه شوند که قادر به تامین نیازهای فرزندشان از طریق این مدارس نیستند، به دنبال رفع نیاز از طرق دیگر برمیآیند. البته گاهی هم ممکن است «خلق نیاز» و در واقع جامعه یک نیاز تصنعی ایجاد کرده باشد، اما در نهایت آنچه به عنوان پدیده تنوع مدارس شاهد آن هستیم، موضوعی است که حتماً باید مدیریت شود.باید به تدریج مدارسی که در شاخصهای مدارس باکیفیت نمیگنجد، آرامآرام حذف شوند و شاهد کمتر متنوع بودن مدارس باشیم .
این را هم باید اضافه کنم که طبیعی است در نظام آموزش و پرورش با تنوع و گوناگونی استعدادها مواجهیم، اما مدارس میتوانند ظرفیت تربیت همه استعدادها را در خود داشته باشند و لزوماً وجود استعدادهای متفاوت به معنی ایجاد مدارس خاص نیست. اکنون بسیاری از کشورها به همین سبک و سیاق عمل میکنند. تنوع دادن به مدارس به عنوان یک بحث تربیتی و پژوهشی مقوله قابل دفاعی نیست. ما در نظام آموزش و پرورش رسمی باید در کنار هم زندگی کردن را به بچه ها یاد بدهیم، این اصل اساسی آموزش است. تنوع مدارس یک نوع آسیب است و این آسیب باید حتماً جبران شود.
*تربیت دانشآموزان پژوهشگر، علاقهمند به کار گروهی، پرسشگر، آشنا به حل مسأله و در یک کلام آشنا به متدولوژی یادگیری در معنای واقعی آن، حتماً هدف اصلی نظام تعلیم و تربیت مترقی است. براساس پژوهشهای شما با وجود سیستم آموزشی کنکور محور چگونه به این هدف میتوان رسید؟در سیستم آموزشی چه اتفاقی افتاده که متأسفانه علیرغم صحبت بسیار از معلمان پژوهشگر، بسیاری از آنها تدریس شان وابسته به کتابهای تستزنی و کمک درسی است؟شما از معلمان پژوهشگر صحبت میکنید، اما متأسفانه بسیاری از خانوادهها گلایه دارند که روش تدریس درصد قابل توجهی از معلمان به دلیل نظام آموزشی کنکور محور، وابسته به کتابهای تستزنی و کمک درسی است.
کنکور در قالبی که اکنون دارد، یکی از موانع پرورش دانشآموزان خلاق به شمار میآید، اما این همه داستان نیست. یعنی در شرایط حاضر هم شاهدیم، مدارس، پژوهش سراها، جشنوارههای جوان و نوجوان خوارزمی و جابر ابن حیان، محصولات خوبی را تولید کردهاند .
* ما در مورد کلیت نظام آموزشی و در مورد همه دانشآموزان در انواع مدارس در هر نقطه از جغرافیای کشور صحبت میکنیم. در مورد تعداد محدودی از دانشآموزان صحبت نمیکنیم. در این کلیت چقدر دانشآموز و معلم پژوهشگر داریم؟
آمارها در مورد دانشآموزان پژوهشگر، نسبت قابل قبولی را نشان میدهد. ما هر سال در هفته پژوهش با خیل آثار دانشآموزان پژوهشگر مواجهیم. بین ۵ تا ۱۰ درصد دانشآموزان آثارشان را میفرستند و این واقعاً عدد قابل توجهی است. در مورد معلمان پژوهنده هم، ما معمولاً بالای ۳۰ هزار تا ۴۰ هزار معلم شرکتکننده در مسابقات را داریم. اینها خارج از معلمانی هستند که در فعالیتهای درسپژوهی مشارکت دارند.
آنچه تجربه کردهایم، نویددهنده افقهای خوبی است، اما اینکه بتونیم این ظرفیت را گسترش دهیم قطعاً نیازمند حرکت در راستای توسعه مدارس پژوهنده است.
من هم با شما موافقم که کنکور به عنوان یکی از ابعادی که میتواند آموزش را به دنبال خود بکشد، عملاً ظرفیت نظام تعلیم و تربیت را کاهش میدهد، اما این به آن معنا نیست که کنکور همه ماجراست. البته به شخصه با کنکور به این شکل که هم استقلال دانشگاه و هم توانایی دانشآموزان ما را در خلاقیت و پرداختن به ایدههای جدید محدود و هم استرس زیادی را تولید میکند، کاملاً مخالفم، اما باید به دنبال ایجاد روشهای دیگری برای سنجش متقاضیان ورود به دانشگاه بود.
به اندازه کافی درباره مضرات کنکور در مرکز پژوهشهای مجلس، در سازمان سنجش، با صدا و سیما و شورای عالی آموزش و پرورش صحبت کردهایم. کنکور امر حکومتی است که باید بخشهای درگیر اصلی مانند وزارت علوم، بهداشت، آموزش و پرورش، مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی دور هم جمع شوند و در مورد آن تصمیم بگیرند. کنکور به موضوعی تبدیل شده است که بخشهای ذیر بط از حل آن، شانه خالی میکنند. از طرف دیگر شاهد آن هستیم که کنکور به این روش، منافع عدهای را تأمین میکند. کنکور با وضع موجود باعث ایجاد انحصار و تک قطبیگرایی در برخی مشاغل مانند پزشکی شده است. باید تحلیل شود که چه دستهایی وجود دارد تا این انحصار شکسته نشود، اما آنچه در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش میبینیم، آن است که در کنکور وجود ندارد و معلم در برای طراحی آموزش با کیفیت، آزادی عمل دارد.
برای حل مشکل کنکور، این موضوع باید مورد توجه قرار گیرد که سوابق تحصیلی تأمینکننده حداقل بخشی از ملاحظات مربوط به تعیین آینده شغلی بچهها باشد. اگر بخواهیم به روشهای جایگزین کنکور هم توجه کنیم میتوان از روشهای تشریحی استفاده کرد که در بسیاری از کشورها مورد استفاده است. در این صورت کنکور به فعالیت توأم با یادگیری تبدیل میشود. ما پیشنهادهایی را به مرکز پژوهشهای مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی ارائه دادهایم. ولی این روشها به دلیل اجرای دشوار و هزینههایی که در بر دارد، شاید اجرای آنها برای مسئولان به صرفه نباشد، اما در مجموع اگر بخواهیم در مورد کنکور جدیدتر تصمیم بگیریم باید دانشگاهها در زمینه انتخاب دانشجو، آزادی عمل بیشتری داشته باشد. اصلاً چه لزومی دارد ما برای همه دانشگاهها، آزمون متمرکز برگزار کنیم.
این نکته هم مهم است که از سویی آموزش و پرورش درصدد خروج از «تمرکزگرایی» است و از سوی دیگر، در بسیاری از مسائل کشور تمرکزگرایی وجود دارد. حتی کنکور دکتری و کارشناسی ارشد هم به صورت متمرکز برگزار میشود. شاید با این تفاسیر زیادی به آموزش و پرورش ایراد میگیریم، اما طبیعتاً در نظام آموزشی پیشرفته باید دانشگاه و مدرسه دارای آزادی عمل و توانایی تصمیمگیری باشند.
نکته دیگر اینجاست که یکی از مهمترین ابعادی که تعلیم و تربیت را شکل میدهد، خانواده است. سلایق پدر و مادر، نحوه رفتار با خودشان در کودکی و جلوهگری تمنیات و آرزوهای خود در کودک، نقش زیادی در تربیت بچهها دارد. برای همین معتقدم برای تعلیم و تربیت موفق در کنار اصلاح مدرسه، باید حتماً سراغ خانواده هم برویم. حتماً باید خانوادهها از روشهای تربیتی مؤثر، آگاه باشند، اما متأسفانه بسیاری از آنها به دنبال کلاسهای کنکور و تقویتی هستند. من در شورای عالی انقلاب فرهنگی شنیدم که دانشآموزی در پایه هفتم مدارس استعدادهای درخشان پذیرفته شده و خانواده یک هفته برای او جشن گرفتهاند! تصور میکنم این نوع نگرش و رفتار با فرزند، نیازمند یک تحول است. نتایج یک پژوهش بینالمللی نشان میدهد هر قدر منابع فرهنگی و یادگیری بیشتری در خانواده داشته باشیم، بهطور مستقیم در افزایش پیشرفت تحصیلی دانشآموزان حتی در دروس ریاضی و علوم تأثیر دارد. پژوهشگرانی مانند «کلمن» معتقدند آنچه ما در مدرسه به دست میآوریم، بیشتر محصول خانواده است، حداقل در دوره ابتدایی چون در دوره متوسطه کمکم تأثیرات مدرسه افزایش پیدا میکند. قصد ندارم مسئولیت آموزش و پرورش را کم اهمیت جلوه دهم، اما تربیت در مدرسه باید با تربیت در خانه هماهنگ باشد، الآن ما شاهد دو قطب متضاد هستیم .
* اتفاقاً به نظر میرسد که هر دو در راستای هم و به عنوان اهرم فشار روی دانشآموز عمل میکنند.
از آن حیث بله، ولی بحث بر این است که مدرسه حداقل در دوره متوسطه بیشتر پیرو حرف خانوادههاست. بیشتر هم مدارس خاص به این شکل عمل میکنند. البته مدارس خاص شاید از لحاظ کیفیت قابل قبول عمل کنند، اما الگوی خوبی برای نمونهگیری نیستند. فکر میکنم در این زمینه باید به این سمت حرکت کنیم که مدارس دولتی الگوی مناسبی را از روشهای تربیتی در خودشان شکل دهند. این همان بحث مدرسه محوری برای ارتقاء کیفیت مدارس دولتی است.
*یکی از مهمترین مسائل آموزش و پرورش، رواج آسیباجتماعی در مدارس است که متأسفانه اخبار آنها با سانسور خبری زیاد همراه است. چقدر نتایج پژوهشهای شما در این ارتباط و برای جلوگیری از گسترش هر چه بیشتر آن، در قالب مهارتهای «خود محافظتی»، مهارت «نه گفتن»، کنترل خشم و مهارتهایی از این دست وارد کتابهای درسی شده یا به معلمان آموزش داده شده است؟ کدام یک از سرفصلهای درسی والدین و معلمان را نسبت به نشانههای بروز این آسیبها در دانشآموزان آگاه می کند و راهحلهای مقابله با آن را آموزش میدهد؟
در پژوهشگاه، مطالعات دورهای را در خصوص آسیبهای اجتماعی بیشتر با تمرکز بر مواد مخدر داریم. اطلاعات نشاندهنده آن است که با چالشهایی در این زمینه مواجهیم. البته آموزش و پرورش در این موضوع، یک طرف ماجراست. آموزش و پرورش را مجموعهای از ویژگیها و شرایط محیطی، احاطه کرده است و مداخلات نهاد تعلیم و تربیت را در تصمیمگیری ها محدود میکند. به عنوان مثال در آموزش و پرورش برخی از مفاهیم در طول زمان دچار محدودیت در عرضه و ارائه میشوند. یعنی دیگر نمیتوانیم به طور مثال از بحث «خودمحافظتی» حرف بزنیم چون مشمول تابوهایی میشویم، اما این مسائل نباید مانع اجرای برنامههای مداخلهای شود. در طول چند سال اخیر، با توجه به شرایط مالی کشور، با کاهش نیروهای کیفیتبخشی در مدارس مانند مشاوران و نیروهای پرورشی مواجه بودهایم. خود این مسأله آسیبهای را ایجاد میکند. از سوی دیگر در نظر داشته باشید اکنون در حوزه پیشدبستان باید کارهای بیشتری را انجام دهیم. اکنون در این حوزه، جزو کشورهای متوسط دنیا هستیم و حدود ۲۱ درصد دانشآموزان بههیچ عنوان تجربه گذراندن دوره پیشدبستانی را نداشتهاند که اتفاقاً بیشتر در مناطق محروم هستند. جامعه ما، جامعه پویایی است که نیازمند برنامهریزیهای شدیدتر اجتماعی است. عوامل مختلفی مانند چند فرهنگی بودن و گسترش فضاهای مجازی در بروز آسیبهای اجتماعی نقش دارند. آنچه آموزش و پرورش در آن میتواند ایفای نقش کند، ظرفیتهای مدیریت ما بر این حوزه در مدرسه است. برای این منظور طرح نماد (طرح مراقبت از آسیبهای اجتماعی در مدارس) را داریم، اما این طرح کافی نیست. از آن سو، بخش قابل توجهی از ظرفیتهای عملیاتی مربوط به آسیبهای اجتماعی در آموزش و پرورش وجود ندارد و در جاهای دیگری است.
باید در زمینههای حوزه خانواده، جمعیت و تربیت جنسیتی ورود جدیتری داشته باشیم. اهمیت موضوع آسیبهای اجتماعی به اندازهای است که مقام معظم رهبری هم به آن ورود داشتهاند. آنچه باید در مجموعه آموزشوپرورش در آن فکر باشیم، سنجشهای دورهای است. نیازمند سنجشهای گستردهتری از میزان ابتلای جامعه به آسیبهای اجتماعی هستیم. این سنجشها مستلزم ظرفیتهای پژوهشی و جاافتادن تفکر پژوهش در مدیران است.
*اکنون به اندازه کافی این تفکر در ذهن مدیران و برنامهریزان نهادینه شده است؟
در پاسخ به این سئوال باید بگویم، نمیتوانیم بر اساس اطلاعات جسته و گریخته تصمیم بگیریم. به طور مثال، بر اساس اطلاعات و نتایج پژوهش ها به شما میگویم که بیش از ۴۰ درصد پیشرفت تحصیلی بچهها در خانواده شکل میگیرد یا اگر دوره پیشدبستانی را اجرا کنیم، پیشرفت تحصیلی بچهها در دروس ریاضی و علوم حداقل ۵ نمره افزایش مییابد. باید مطالعهای بهطور جدی، دقیق و آزادی عمل در خصوص آسیبهای اجتماعی داشته باشیم. البته این مطالعات مثلاً در خصوص مواد مخدر و روانگردانها وجود دارد اما به عنوان آموزش و پرورش مرجع اجرای تصمیمات اجرایی لازم، حداقل به تنهایی نیستیم.
* به همان اندازهای که مربوط به آموزش و پرورش است چقدر نتایج پژوهشها در خصوص آسیب های اجتماعی در کتابهای درسی آورده شده یا هشدارهای لازم به اولیاء مدرسه و خانه داده می شود؟
نتایج پژوهشها از طریق چند مرجع میتواند به مدارس تزریق شود. یکی از آنها بحث کتابهای درسی است. البته نمیتوانیم خیلی از مباحث را در کتابهای درسی به صورت مستقیم مطرح کنیم زیرا هم بدآموزی دارد و هم اینکه عرضه برخی اطلاعات به صورت عریان، خود آسیبهایی را به دنبال دارد، مراجع دیگری مثل مجلات رشد داریم. بخشی از نتایج پژوهشها در قالب آموزشهای ضمن خدمت به معلمان و بخشی به انجمن اولیاء و مربیان ارائه یا در مجله پیوند منتشر یا در قالب مشاورههای روان شناسی ارائه می شود، اما اینها بُرد محدودی دارند. البته با اتفاقاتی که اخیراً تحت عنوان بستههای تحولی در آموزش و پرورش در حال انجام است. اتفاقات خوبی در خصوص کنترل آسیبهای اجتماعی و اطلاعرسانی پیرامون آن انجام میشود. ما هم به عنوان یک مرکز پژوهشی محدودیتهایی داریم. به دلیل ظرفیت و بُرد محدود که اخیراً با تغییر ساختار پژوهشگاه انجام شد، ما باید ظرفیت ایجاد سنجشهای ملی را در کشور نهادینه کنیم.
باید به سراغ پروژههای بزرگ ۴ و ۵ ساله برویم. باید هر چند سال یک بار وضع آسیبهای اجتماعی را از منظرهای مختلف و با نشانگرهای مختلف بررسی کنیم . ما به سنجشهای ملی از این حیث نیازمندیم که آنها بتوانند آینههای تمامنمایی از وضع کشور برای برنامهریزیهای مناسبتر و بهتر در اختیار ما قرار دهند. ما به این سنجشها در مورد مدیران، معلمان و حتی خود مدارس در خصوص فرهنگ سازمانی مدارس احتیاج داریم. در آموزش و پرورش میتوانیم با اختصاص مشاوران بیشتر، ایجاد تعاملات بیشتر بین معلمان و دانشآموزان و مشاوران، ظرفیتهای جدیدتری را برای ارتقای مهارتهای زندگی برای بچهها در نظر بگیریم. لازم است در آموزشها، در ارتباط با خانوادهها و مقوله پرورش شخصیت دانشآموزان کارهای جدیتری از حیث تمرکز فعالیت معلمان روی این زمنیهها و تقویت ابعاد حسی و عاطفی معلمان در این
حوزه ها انجام شود.
* یکی از مهمترین آسیبهای اجتماعی، کودکان بازمانده از تحصیل هستند. شما آماری از تعداد این کودکان یا بچههایی که در میان پایهها، مدرسه را رها کردهاند، به تفکیک سن و جنس و مناطق جغرافیایی دارید؟ ضمن آنکه چه عواملی بر اساس پژوهش های شما، سبب عدم ورود به مدرسه یا ترک تحصیل بچه ها می شود؟
ما در پژوهشگاه در خصوص میزان کودکان بازمانده از تحصیل یا ترک تحصیل در سطح کشور مطالعه نداشتهایم چون در سطح ملی پژوهشهایی در این زمینه ارائه شده است. در این زمینه، گزارشهای تحلیلی در خصوص انسداد مبادی بیسوادی و راهکارهای آن را داریم. از مهمترین موانع در این زمینه، می توان به عدم دسترسی کودکان به آموزش مناسب به دلیل ممانعت خانواده ها از دسترسی به مدرسه یا نبود مدرسه، خانواده های دارای بدسرپرست و بیسرپرست و جذابیت نداشتن مدرسه برای دانشآموز اشاره داشت. از طرف دیگر در نظر داشته باشید ما در زمینه مشوقها برای ایجاد تمایل در بچهها برای رفتن به مدرسه هم کاری نکردهایم یا کمتر به آنها توجه شده است.چون اجرای مشوقها هم نیازمند ظرفیتهای مالی و بودجهای است. نکته مهم دیگر این است که ما در مجموعه کشور دچار نوعی پراکندگی متعدد و متنوع هستیم. بر اساس آمارها، بالای ۲۰ هزار مدرسه در کشور وجود دارد که تعداد دانشآموزان آنها به ۵۰ نفر هم نمیرسد یا فقط صد مدرسه یک دانشآموزی در کشور داریم. از سویی، مرتب در آموزش و پرورش در حال کاهش بودجه هستیم یا مشکل عدم تأمین معلم خوب و کارآمد را داریم. ظرفیتهای آموزشوپرورش در حال حاضر در حد ایران بزرگ نیست. در حال حاضر ۹۸ درصد بودجه آموزش و پرورش، بودجه پرسنلی است و این فاجعه ملی است. ما به دلیل محدودیتها به دنبال خرید خدمات آموزشی یا سرباز معلمان رفتیم. البته با روی کارآمدن دکتر حاجی میرزایی و ارتباطات وی با دولت امیدواریهای زیادی برای حل برخی مسائل وجود
دارد.
* با شیوع هر چه بیشتر کرونا به نظر میرسید که ما ناگریز باید حداقل در سال تحصیلی آینده از آموزشهای مجازی استفاده کنیم. گفته می شود که یکی از مهم ترین اتفاقات مثبت این آموزش ها، نزدیک تر شدن به عدالت آموزشی با گسترش آموزش های تلویزیونی است. آیا پژوهش های شما این موضوع را تایید می کند؟
ما سال ۹۸ قبل از شیوع کرونا، پژوهشی را انجام دادیم که نشان میدهد وضعیت معلمان ما به لحاظ دسترسی و به لحاظ مهارت در خصوص استفاده از رسانههای دیداری ـ شنیداری و فناوری اطلاعات خوب نیست، در حد ۵۰ تا ۶۰ درصد قابل قبول است. معلمان باید حتما در این خصوص آموزشهای بیشتری ببینند. از سوی دیگر در کشور نیاز داریم که پهنای باند الکترونیک و دسترسی به اینترنت را افزایش دهیم. از سوی دیگر، آموزشهای مجازی نیاز به ابزارهایی مانند موبایل و تبلت دارند که در اختیار همه دانش آموزان نیست. نهایتاً باید ظرفیتی ایجاد کنیم که دانشآموز بتواند امن، راحت و سریع با معلمش در فضای مجازی ارتباط برقرار کند. کرونا یک واقعیت جدی است و ما باید با آن مواجه شویم اما نه با تعطیلی آموزش بلکه با شیوههای درست. ما ناگریزباید به سمتی حرکت کنیم که معلمان ما معلمان چند مهارتی باشند. اخیراً نشستی را درباره تجارب کشور فنلاند در آموزش های مجازی به عنوان پیشروترین کشور جهان در امر آموزش داشتیم. در آنجا مطرح شد که معلمان فنلاندی از سال ها پیش، بحث های مربوط به تولید محتوا در آموزش های الکترونیک و استفاده از انواع نرم افزارها را آموخته و الان به راحتی در زمینه تبادل اطلاعات با استفاده از اپلیکیشنها و نرم افزارهای متفاوت با دانش آموزان ارتباط دارند. فنلاند از جمله کشورهایی است که اصلا مدارس غیر دولتی و خاص ندارد و ما هم باید سعی کنیم به سوی رایگان شدن آموزش در کشور حرکت کنیم.
من در پایان باید تاکید کنم که آموزش و پرورش بزرگ در این کشور پهناور، حتما نیاز به مرکزی دارد که مستقل از بخش های دیگر فکر کند و من معتقدم که آموزش و پرورش اگر بخواهد رشد کند باید از مسیر پژوهش عبور کند. ما نمی توانیم در نظام تعلیم و تربیت تصمیمات یک شبه بگیریم و بعد از آنها دفاع کنیم. کما اینکه پیش از این چنین کردیم و چوب آن را هم خوردیم. در مورد آموزش و پرورش باید حتما با تامل و تدبیر عمل و از هرگونه شتابزدگی پرهیز کرد.
گفتگو از سمیه میرزایی