انحلال وزارت آموزش و پرورش ایالات متحده آمریکا؟
تصمیم دونالد ترامپ رِِِِِییس جمهور آمریکا برای انحلال وزارت آموزش و پرورش ایالات متحده، در نگاه نخست برای بسیاری جنجالی بهنظر میرسد، اما اگر این اقدام را با نگاهی مستند و تحلیلی مورد بررسی قرار دهیم، میتوان آن را یک گام اصولی در راستای اصلاح بنیادین نظام آموزشی آمریکا تلقی کرد.

تصمیم دونالد ترامپ رِِِِِییس جمهور آمریکا برای انحلال وزارت آموزش و پرورش ایالات متحده، در نگاه نخست برای بسیاری جنجالی بهنظر میرسد، اما اگر این اقدام را با نگاهی مستند و تحلیلی مورد بررسی قرار دهیم، میتوان آن را یک گام اصولی در راستای اصلاح بنیادین نظام آموزشی آمریکا تلقی کرد. وزارت آموزش و پرورش که در سال ۱۹۷۹ تأسیس شد، علیرغم بودجهای بالغ بر ۷۹ میلیارد دلار و بیش از ۴۴۰۰ کارمند، نتوانسته در چهار دههٔ گذشته کارنامهای قابل دفاع ارائه دهد. با وجود این حجم از هزینه، ایالات متحده در آزمونهای بینالمللی مانند PISA، بهویژه در زمینههای ریاضی و علوم، عملکردی پایینتر از میانگین کشورهای صنعتی داشته و نارضایتی از کیفیت آموزش در بسیاری از ایالتها همچنان پابرجاست. این در حالی است که حدود ۹۰٪ بودجه مدارس دولتی آمریکا توسط ایالتها و دولتهای محلی تأمین میشود و عملاً وزارت آموزش نقش اجرایی مستقیم در آموزش روزمره ندارد، بلکه بیشتر به یک لایه بوروکراتیک در سیاستگذاریهای مرکزی و تحمیل الزامات یکسان به مناطق متفاوت تبدیل شده است.
در کشوری با ساختار فدرالی مانند ایالات متحده، تمرکز قدرت آموزشی در یک نهاد مرکزی فدرال نه تنها با روح قانون اساسی در تضاد است، بلکه ناکارآمدی عملی آن نیز در طول زمان اثبات شده است. جوامع محلی بهتر از هر نهاد فدرالی در واشنگتن میدانند که دانشآموزانشان به چه نوع آموزش، محتوا و روشهایی نیاز دارند. حذف این وزارتخانه به معنای بازگرداندن اختیار به مدارس، خانوادهها، و دولتهای محلی است؛ حرکتی در جهت افزایش انعطاف، پاسخگویی و کارایی. این تصمیم همچنین میتواند منابع مالی را بهجای هزینه در ساختارهای اداری متمرکز، مستقیماً به کلاسهای درس و دانشآموزان اختصاص دهد و باعث رشد و توسعه انواع الگوهای جایگزین آموزشی مانند مدارس چارتر، خصوصی و آموزش خانگی شود که کارایی آنها در سالهای اخیر به اثبات رسیده است.
علاوه بر ناکارآمدی اجرایی، وزارت آموزش در سالهای اخیر به بستری برای نفوذ ایدئولوژیهای سیاسی خاص در نظام آموزشی تبدیل شده است؛ موضوعاتی مانند جنسیت، نژاد، یا بازنویسی تاریخ آمریکا بهشکلی یکجانبه، سبب بروز اعتراضات گستردهای در میان والدین و فعالان اجتماعی شده است. حذف این وزارتخانه میتواند موجب جلوگیری از تحمیل چنین محتواهایی از سوی نهادهای متمرکز شود و تصمیمگیری در این زمینه را به جوامع بومی واگذار کند.
اگرچه برخی از منتقدان نگراناند که این تصمیم به افزایش نابرابری میان ایالتها منجر شود، اما تجربه نشان داده که وجود وزارت آموزش نیز نتوانسته مانع این نابرابریها شود. در حقیقت، عدالت آموزشی بیش از آنکه به تمرکزگرایی وابسته باشد، نیازمند ساختارهایی پاسخگو، انعطافپذیر و متناسب با نیازهای محلی است. در مجموع، اقدام ترامپ نه بهمنزلهٔ تضعیف آموزش، بلکه بهعنوان حرکتی برای بازگرداندن کنترل به دست مردمی که مستقیماً درگیر تربیت نسل آیندهاند، قابل دفاع است. تمرکززدایی، کاهش بوروکراسی، بازگشت به اصول فدرالیسم، و ایجاد فضای باز برای نوآوری آموزشی، میتوانند زمینهساز تحولاتی مثبت و پایدار در نظام آموزش ایالات متحده باشند. این تصمیم نه تنها عقلانی و مستند است، بلکه پاسخی به خواست بسیاری از والدین و معلمان آمریکایی برای بازپسگیری اختیار از دولت فدرال و شکلدادن به آیندهای بهتر برای فرزندانشان است.
منبع : تحلیل اخبار آمریکا