پس مشکلات معرفتی و اخلاقی خویش برآید.او در حقیقت با تبیین عقلگرایی،بنیاد انسانباوری۱را استوار کرد.ارزش دادن زیاد کانت به انسان و عقلانیت او منجر به نظریه انسانباوری(اومانیسم)در مدرنیته گردید که دیدگاهی افراطی دربارهء انسان دارد. از نظر کانت عقلانیت«عقل عملی»به منزلهء خاستگاه بنیادی رفتار اخلاقی در انسان است که در همهء موجودات عقلانی مشترک است و به همین دلیل انسان یک غایت محسوب شده و هرگونه سوء استفاده از وی مذموم و غیر اخلاقی است؛به همین دلیل، کانت در یکی از قانونهای اخلاقی خود میگوید:«چنان رفتار کن که بشریت را چه در شخص خود و چه در دیگری همواره در حکم یک غایت به شمار آوری،نه همچون وسیلهای»(عنایت و قیصری،۱۳۷۹).در تفکر اومانیستی مدرنیته،انسان به دلیل برخورداری از توانایی عقلانی مرتبه بسیار بالایی یافت،به طوری که به خود جرأت داد که مغرورانه بر اریکه خدایی تکیه کند و خود را بینیاز از خدا بداند.نیچه فیلسوف آلمانی جسارت را به جایی رساند که با صراحت«مرگ خدا»را اعلام کرد و انسان را به دلیل برخورداری از عقل،جانشین خداوند دانست.به این ترتیب در تفکر مدرن خداوند از زندگانی بشر حذف و عقل کلید اصلی پیشرفت دانسته شد.
۴.رویکرد تربیت اخلاقی کانت سکولار است:کانت تربیت اخلاقی را مستقل از تربیت دینی میداند و منشاء قانون اخلاقی را عقل میداند نه مذهب.به باور وی فرامین اخلاقی را نه به مثابه حکم الهی،بلکه در حکم تکلیف باید در نظر گرفت و نسبت به آن احساس وظیفه کرد،یعنی از نظر او ریشه و مبنای اخلاق«خرد»است که منشاء صدور قوانین اخلاقی است و اراده نیز به پیروی از عقل به انجام دادن فرامین اخلاقی مصمم است.به گفتهء کانت،اگر بنا باشد خدا و مذهب را مبنای اخلاق بدانیم،خودآیین بودن اخلاق معنایی نخواهد داشت،یعنی انگیزه عمل به قانون اخلاقی پاداش یا ترس از مجازات خواهد بود و چنین اخلاقی«دیگر آیین»محسوب میشود و ارزشی ندارد. (۱). Humanism
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۲)
عمل اخلاقی«خودآیین»که اراده در آن نقش دارد،از امر مطلق ناشی میشود و جنبه عقلانی دارد،در صورتی که انسان برای آگاه شدن از تکلیف نیازی به دین ندارد،البته به گفتهء کانت قانون اخلاقی سرانجام به دین منتهی خواهد شد.از منظر کانت«تربیت اخلاقی را نباید با آموزشهای دینی درآمیخت و بدتر از آن اینکه اخلاق را به صورت تابعی از دین تعلیم دهیم بلکه برعکس متعلم را باید با یک تعلیم اخلاقی ناب مواجه کنیم،یعنی اصول اخلاقی باید حاصل کوششهای خود عقل باشد»(صانعی،درهبیدی ۱۳۸۳).پیامد چنین دیدگاهی ظهور سکولاریسم در مدرنیته بود،اخلاق سکولار ریشههای اخلاق را نه در شریعت که در عقلانیت جستجو میکند و دین عملا از قلمرو زندگی اجتماعی و سیاسی حذف و به قلمروهای فردی رانده میشود.
فوکو و تربیت اخلاقی
از نظرات و گفتههای میشل فوکو به ویژه در باب اخلاق چنین استنباط میگردد که وی بهطور کلی مخالف هرگونه نظامسازی و نظریهپردازی است و ارائه نظریه را به منزلهء صدور حکم میداند که این به معنی ایجاد سلطه و انحصار خواهد بود.در نتیجه عملا مخالف تربیت اخلاقی به شکل آموزشی و برنامهای است و معتقد است که این خود فرد است که در یک موقعیت کاملا آزاد و غیر انحصاری و با توجه به علاقه و تمایلش اقدام به انجام فعل اخلاقی مینماید و در یک ارتباط درونی و عقلانی به تربیت نفس همت میگمارد.در زیر دلالتهایی از آرای این فیلسوف برای تربیت اخلاقی ارائه میشود:
۱.تربیت اخلاقی موردنظر فوکو مخالف عقلگرایی و انسانگرایی است
فوکو با طرح مباحث گفتمان و نظام دانایی سوژه آگاهیبخش یا به تعبیری انسان مدرن کانت را به چالش کشاند و اعلام کرد«چنانکه دیرینهشناسی اندیشه انسان نشان میدهد،انسان ابداع دوران اخیر است که به پایان خود نزدیک شده است»(فوکو ۱۹۷۳).او در حقیقت عقلگرایی استعلایی کانت را زیر سؤال میبرد.فوکو سوژه آگاه و
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۳)
عقل او را آنگونه که مدرنیته مدعی است،انکار میکند و آن را اختراع گفتمان مدرن میداند.به نظر او این شرایط گفتمانی است که به عقلگرایی معنا میبخشد و انسان سوژه سخن نیست،بلکه در یک بستر گفتمانی معنای مییابد؛او وجود انسان را فناپذیر اعلام کرد و مدعی شد که انسان چیزی جز محصول گفتمان عصر خویش نیست.«فوکو از محو انسان همچون نقشی که بر شنهای دریا کشیده میشود،سخن میگوید»(جان لچت،۱۳۷۷).در حقیقت او با این گفتهها از محوریت مفهوم سوژه کاست و فاعلیت انسان را که از اصول مسلم فلسفه مدرن بود،مورد تردید قرار داد و انسان را محصول شرایطی دانست که بافت و ساختار گفتاری اجتماع تعیینکنندهء نقش اوست.به این ترتیب به حکومت انسان و عقل او پایان داده شد.بنابراین میتوان استنباط کرد که تربیت اخلاقی موردنظر او عقل ستیز و ضد انسانگرایی مدرن است و مبتنی بر شرایط گفتمانی است.
۲.تربیت اخلاقی موردنظر فوکو،فردی،محلی و خاص۱است
فوکو با مبانی مدرنیته در مورد حقیقت و اخلاق مخالف است.از نظر او حقیقت بیرونی،ثابت و جهانی وجود ندارد که بتوان با آن معیاری برای قلمرو اخلاق تعیین کرد. حقیقت و اخلاقی که مدرنیته در مورد آنها ادعای جهان شمولی دارد،به اذعان فوکو محصول وضعیت تاریخی مدرن است که مدرنیته با خلق آن قصد اعمال سلطه را دارد. او در اینباره میگوید:«حقیقت به این جهان وابسته است و به شکل سلطه و اجبار تولید میشود.هر جامعه رژیم خاص خود را از حقیقت دارد،حقیقت مانند ثروت تولید میشود»(فوکو ۱۹۷۲).
فوکو مخالف هرگونه کلیت و جهان شمولی است،به همین دلیل به عقلگرایی کانتی به شدت مخالفت میورزد.او همچنین با فرهنگ عقلگرای مدرن که خود را یگانه و غالب میدانست،سخت مخالف است.فوکو اعتقادی به نظامهای یکپارچه و (۱). Kocal and Special
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۴)
متحد الشکل اخلاقی ندارد.به گفته فوکو«ما باید در مقابل تمایلات مرکزگرایانه مربوط به جهانی کردن تئوریها مقاومت کنیم و به جای آن تحقیق در دانش تحت انقیاد درآمده و محلی و خاص را جایگزین آن کنیم»(سجادی،۱۳۷۹).فوکو هر نوع کلیتگرایی از جمله عقلانیت مطلق،فرهنگ غالب و اخلاق جهانی را نفی میکند،اخلاق مدرن از نظر او یگانه الگوی واحد اخلاقی نیست و شکلهای دیگری از اخلاق نیز میتواند وجود داشته باشد.به گفته فوکو:«هیچ شکلی زندگی اخلاقی نمیتواند به مسائل همگان پاسخ دهد،اکنون ناگزیریم به شکلهای«محلی»،«کوچک»و«جزئی»روی آوریم».(احمدی، ۱۳۸۴).بنابراین رویکرد فوکو در تربیت اخلاقی فردی،محلی و خاص است،همچنین میتوان گفت،رویکرد اخلاقی او رویکردی نسبیتگرا۱و چندگانه است که نظریات و عقاید اخلاقی گوناگون افراد را وقع مینهد.
۳.تربیت اخلاقی فوکو مقاومتگرا و سلطهستیز است
فوکو در کتاب«مراقبت و مجازات»تبارشناسی قدرت را در دستور کار خویش قرار میدهد.او در این کتاب توضیح میدهد که مجازاتها چگونه از حالت تنبیه جسمانی به تنبیه روحی و روانی تغییر شکل داده است،که هدف آن ایجاد بدنهای مطیع و فرمانبردار است و در نهای منجر به ایجاد انضباط در جامعه میشود.به اعتقاد او این نظام کنترل به نهادهایی همچون زندان و مدرسه،…سرایت میکند و قدرت به طور پنهان اعمال میشود.«به اعتقاد فوکو قدرت در اشکال سنتی مانند قدرت پادشاه قال رؤیت است و در ملا عام ظاهر میگردد و دائما به نمایش گذاشته میشود،اما قدرت انضباطی این روابط را معکوس میسازد»(دریفوس و رابینو،۱۳۷۸).فوکو همچنین با طرح نظام سراسر بین۲در واقع عملکرد خودکار قدرت را بیان میکند و نتیجه چنین سیستمی را اطاعتپذیری اتوماتیک افراد میداند،یعنی هرکس به طریق درونی خود را کنترل میکند و دیگر مثل قدیم زور و اجبار ضرورتی ندارد.در واقع فوکو هدفش نشان (۱). relativism
(۲). pan option
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۵)
دادن چهرهء پنهان قدرت است،از نظر او مدرنیته دارای چنین شیوهء عملی است.به عقیدهء او«مهمترین ویژگی جامعهء مدرن این است که نظام قدرت در اینجامعه اغلب خود را به شکل علم و حتی رهایی مینمایاند»(حقیقی،۱۳۷۸).یعنی قدرت همیشه با توجیه علمی اعمال میشود.فوکو اخلاقی را که معمار مدرنیته یعنی کانت ارائه کرده است، نظامی تحمیلی میداند که هدفی جز سلطه ندارد.اخلاق عقلانی مدرن که انسان مدرن آن را پذیرفته و تقدیس میکند،در واقع یک جریان تحمیلی و اجباری است(سائول نیومن،۲۰۰۳).فوکو معتقد است که انسان همواره در چنبرهء قدرت اسیر است.«از آنجا که مقاومت در برابر قدرت سلطه همواره محلی۱است،نقاببرداری نیز مبنای محلی دارد»(حقیقی،۱۳۷۸).بنابراین مقاومتگرایی و مبارزه با سلطه یکی از مهمترین رویکردهای او برای تربیت اخلاقی است.
۴.تربیت اخلاقی موردنظر فوکو دموکراتیک و غیر اقتدارگرایانه۲است
فوکو نظام اخلاقی کانت را نظامی خشک و کلیتگرا میداند که هدفش یکسانسازی اخلاقی به منظور سهولت در اعمال سلطه است.از نظر فوکو در صورت تحقق یافتن کامل اخلاق عقلانی و خودفرمان کانتی شکلی از فریب و سلطه ناشی از قدرت-دانش وجود دارد.«جنین جامعهای در معنای کانتی خودفرمان و آزاد است،اما در حقیقت از آزادی خبری نیست.در چنین جامعهای ما را با فریب توجیه میکنند که موجودات آزادی هستیم در صورتی که چنین نیست و ما تحت سلطه و استیلاییم» (حقیقی،۱۳۷۸).فوکو میگوید:در چنین نظام اخلاقی که قدرت حاکمیت دارد،چگونه میتوان سخن از آزادی گفت.او معتقد است:«قدرت همواره محدودیتی برای آزادی بوده و هست و سخن گفتن از اخلاقی مطلق و مستقل که کانت مدعی است،توهم و فریبی بیش نخواهد بود»(سائول نیومن،۲۰۰۳).دستور العملهایی ذهنی که کانت به اسم اخلاق منتشر کرده در واقع آزادی انسان را محدود کرده است.به زعم فوکو یک (۱). local
(۲). non-authoritarian
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۶)
عمل در صورتی میتواند یک فرمان اخلاقی و آزاد باشد که از بیرون بر انسان تحمیل نشود و از درون خود انسان بجوشد،یعنی آنچه را فردفرد انسانها آزادانه و از روی اختیار و با رغبت و تمایل در جهت تربیت نفس انجام دهند،اخلاقی است؛یعنی عملی اخلاقی است که در شرایطی غیر تحمیلی و آزادانه انجام شود.بنابراین میتوان گفت، رویکرد فوکو برای تربیت اخلاقی دموکراتیک و غیر مقتدرانه است.
به نظر فوکو«عمل یا تجربه آزادی باید اخلاقی باشد و اخلاق چیزی نیست جز تجربه آزادی،آن هم تجربه آگاهانهء آزادی»(فوکو،۱۹۸۴).به نظر فوکو«رفتار آدمیان چیزی نیست به جز سلوک واقعی آنها،اما مقررات اخلاقی چیزی است که به آنها تحمیل میشود»(ضیمران،۱۳۷۸).یعنی رویکرد فوکو در اخلاق رویکردی عینی و تجربی است که فرد طی یک ارتباط درونی،آزادانه عملی را تجربه میکند و در جریان این عمل نفس را کنترل میکند که حاصل آن سلامت جسمانی و روانی اوست و کنش و عمل فردفرد انسانها دارای اهمیت است.به باور فوکو رابطهء درونی با نفس رابطهای عقلانی است و او نام آن را آفرینش هنری میگذارد.به تعبیر او فرد با این کار به آفرینش هنری دست میزند و زیباترین چهرهء زندگی را برای خودش ترسیم میکند. یعنی به خلاف کانت که در تربیت اخلاقی رویکردی وظیفهگرا دارد،فوکو نتیجه گراست.
۵.غایت تربیت اخلاقی از نظر فوکو تربیت انتقادی است
فوکو مهمترین کارکرد فلسفه را هشدار دادن نسبت به خطرات قدرت میداند و فلسفه از نظر او چیزی است که سلطه را در همه اشکال سیاسی،اقتصادی و…زیر سؤال میبرد(فوکو،۱۹۸۴).فوکو به خلاف آنکه ابتدا پایان انسان را اعلام کرده بود،سرانجام به انسان و نقش اثرگذار او در اجتماع برمیگردد؛البته منظور وی انسان آگاه،روشنفکر و دارای بلوغ فکری است.به گفته او«روشنفکر خاص به خلاف روشنفکر عام،خود را سرمشق خوب نمیداند و مدعی جنگ یا بیعدالتی نیست و در مقابل کسی است که از
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۷)
توان محدودش برای مبارزه با قدرت استفاده میکند»(حقیقی،۱۳۸۱).فوکو همچنین رسالت فیلسوف را نشان دادن فریبها میداند و سعی دارد انسانها را به داشتن نگاهی عمیق و انتقادی برانگیزد.انسانی که گفتمان غالب زمان خویش را بشناسد،گرفتار امواج گفتمانی نخواهد شد.چنین فردی به درجات بالایی از آگاهی رسیده است و میتواند به نقد بپردازد و فریبها را نشان دهد.در واقع او انسانی فراخاندیش و به دور از جزمگرایی است و میتواند به نقادی آگاهانه۱بپردازد.بنابراین رویکرد او رویکردی انتقادی است و تربیت اخلاقی موردنظر او جنبهء آگاهیبخشی و نقادی دارد.
بنابراین:
الف:از نظر کانت عقل در حکم یک قاعدهگزار مطلق و جهان شمول مورد توجه است،یعنی رویکرد تربیت اخلاقی مدرن(کانت)عقل باور و خردگراست،اما فوکو به عنوان فیلسوف پست مدرن مخالف جهان شمولی و قاعدهگزار بودن عقل است،به زعم وی تکیه زیاد بر عقل،اقتدار در پی دارد.در تربیت اخلاقی موردنظر فوکو مهم فردفرد انسانها هستند و هدف رسیدن به نتیجهء مطلوب و خوشایند است.بنابراین تربیت اخلاقی فوکو مبتنی بر علایق افراد و عاطفهگر است.
ب:کانت اصولگراست و بر مطلق بودن عقل به منزلهء مرجع و مبنای تربیت اخلاقی تأکید دارد،اما فوکو مخالف اقتدارگرایی عقل است و در حقیقت اخلاق موردنظر او فاقد بنیانهای ثابت و جهانی است،او نسبیگرا و طرفدار تفاوتهاست.
ج:هر دو فیلسوف در تربیت اخلاقی بر آزادی تأکید دارند،با این تفاوت که کانت هدف تربیتی اخلاقی را پرورش انسان آزاد و تحقق یافتن آزادی را در پیروی از فرامین عقل مطلق میداند،اما فوکو این نوع آزادی را برنمیتابد،به زعم او آزادی کانتی به دلیل پیروی از دستور العمل و مقررات اخلاقی،نوعی بردگی و محدودیت محسوب میشود و آزادی حقیقی را فرد باید خود به طریق درونی تجربه کند.
(۱). Consciousness critique
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۸)
د:تربیت اخلاقی کانت وظیفهگراست که در آن مهم عمل کردن به وظیفه عقلانی است و خوشایند یا ناخوشایند بودن نتیجهء عمل چندان اهمیتی ندارد.اما تربیت اخلاقی فوکو نتیجهگراست که هدفش رسیدن به سلامت روانی،زیبایی جسمانی و بهطور کلی بهتر زیستن است.
ه:پیامد تربیت اخلاقی و عقلگرای کانت،تربیتی سکولار و انسانگرا بوده و پیامد تربیت اخلاقی فوکو تربیتی انتقادی و نسبیگرا است.
نتیجه
کانت با مبنا قرار دادن عقل عملی به منزلهء خاستگاه اخلاق در حقیقت به عقل بشری ارزشی غایی بخشید و انسان را به دلیل بهرهمندی از موهبت عقلانی مستوجب حرمت شمرد.هرچند این اندیشهها قابل ستایشاند.اما آنچه مدینه اخلاقی او را به پرسش میکشاند،افراط در بنا کردن اخلاق بر عقل است.کانت اخلاق را به برکت عقل عملی محض از دین بینیاز میبیند و معتقد است که سعادت نهایی انسان را باید در عقل جستجو کرد نه چیز دیگر(کانت،۱۳۸۱).کانت صدور امر اخلاقی را ویژگی خاص عقل محض عملی میداند که میتواند بهطور مستقل و بدون استعانت از خدا و دین به قانونگذاری بپردازد.به زعم کانت،برای عمل به اخلاق نیازمند به خداوند نیستم،اما باید خدا را باور داشته باشیم،یعنی مبنای عمل اخلاقی،عقل مستقل است و دینی بودن اخلاق مرحله بعد از آن است.وی حتی در مورد آموزههای کتاب مقدس معتقد است که «ما محتویات کتاب مقدس را تنها هنگامی در حکم وحی معتبر لحاظ میکنیم که تعلیم اخلاقی آن بتواند با قواعدی هماهنگ باشد که قبلا صحت آنها را براساس دلایل کاملا عقلانی شناخته باشیم(همان).این به این معنی است که قوه عقل در انسان بر آموزههای الهی رجحان دارد و این مفهوم تنزل دادن اخلاق از امری الهی به مرتبهای انسانی است. درحالیکه از منظر تفکر دینی،اخلاق جزئی از دین است و تربیت دینی کامل و در
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۹)
برگیرندهء تربیت اخلاقی نیز هست.درحالیکه کانت تربیت اخلاقی را مقدم بر تربیت دینی دانسته است.
طرح ایدهء آرمانی کشور غایات کانت با توجه به پیامدهای آن دربردارندهء نوعی تناقض است؛به این معنا که کانت با مبنا قرار دادن عقل به منزلهء خاستگاه مطلق اخلاق، خویشتن را مطلقگرا دانسته است.درحالیکه در کشور آرمانی او هر وجود اخلاقی ارزش و اختیار تام دارد و میتواند هم قانونگذار و هم مطیع باشد.افراد مختارند قانون وضع کنند،اما تجربهء بشری نشان داده است که به دلیل اختلاف سلایق قوانی متفاوتی وضع شده است و این با آنچه کانت دربارهء ایدهء کشور غایات میگوید،در تعارض است.در بسیاری موارد موجودات خردورز نه تنها اشتراک عقلانی نداشتهاند،بلکه گاهی مستبدانه قانون اخلاقی و شخصی خویش را صائب دانستهاند.بنابراین آیا اتکا بر عقل مستقل و خودمختار خطر سقوط در دام نسبیگرایی را به دنبال نخواهد داشت؟
از دیگر شبهات نظریه کانت،مفهوم آزادی است.کانت عالم را به دو بخش الف) پدیداری ب)ذات معقول تقسیم میکند و آزادی را مرتبط با عقل عملی و در حوزه عالم معقول مطرح میکند.به گفته استاد مطهری این میتواند به معنای تحقیر عقل نظری باشد،«درحالیکه اتفاقا به وسیله عقل نظری آزادی و اختیار انسان،بقا و خلود نفس و وجود خدا را میتوان اثبات کرد»(مطهری،۱۳۷۷).یعنی اثر عملی یک تصمیم اخلاقی که از عقل عملی ناشی میشود،اثراتش را در عالم حقیقی(پدیداری)نشان میدهد و کانت با منحصر کردن آن به عالم معقول مفهوم آزادی را بسیار ذهنی و نظری کرده است.
کانت صورتبندیهایی از قوانین اخلاقی ارائه کرده است که جای بحث دارد.در یکی از این صورتبندیها از ماکزیمها و انگیزهء عمل سخن میگوید و صورت عمل را بر پیامد آن ترجیح میدهد.به این نظر او اشکالاتی وارد است؛به عنوان مثال کمک به یک نیازمند در حالت عادی ارزشمند است،اما این خود میتواند مشکلاتی دیگر از جمله گداپروری و تنآسایی را به دنبال داشته باشد.همچنین در قواعد اخلاقی کانت
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۶۰)
دروغگویی به هر شکل که باشد،غیر اخلاقی است،درحالیکه ممکن است گاهی یک دروغ مصلحتآمیز جان بیگناهی را نجات دهد.استاد مطهری در انتقاد از این دیدگاه مینویسد:«از کانت بسیار عجیب است که معتقد باشد،راست را باید گفت حتی اگر فلسفه خودش را از دست داده باشد و در دنیا منشاء جنایت شود»(همان).
میشل فوکو از متفکران برجستهای است که مدرنیته و کانت را شدیدا به انتقاد گرفته است.اخلاق و آزادی کانتی از نظر وی معنایی جز تحت سلطه درآمدن ندارد.«سوبژ کتیویته اخلاقی کانت چیزی جز بازیچه و خواست قدرت حاکم نیست»(سائول نیومن). این به معنای متهم کردن کانت به اخلاق گفتمانی است،یعنی اخلاقی که در خدمت رژیم مدرنیته قرار دارد و شکلی خاص از سلطه است که با صدور دستور العمل در واقع اقدام به وضع مقرراتی کرده است که همه را به بهانهء یکسانسازی و عدالت،ملزم به اطاعت از خود میداند.از نظر فوکو سوبژ کتیویته اخلاقی حقیقی در بستر اخلاق زیباشناسانه معنا پیدا میکند.از ویژگیهای مثبت کار فوکو،تحلیلهای دقیق و موشکافانه او چه در دیرینهشناسی و چه در تبارشناسی است.نوشتههای او از بسیاری از حقایق پرده برداشته که از جمله اثرات آن کاستن از اقتدار و محوریت مفهوم سوژه بود.تابویی را که مدرنیته از عقلانیت ساخته بود،فوکو درهم شکست.همچنین اقتدار حاصل از پیوند دانش و قدرت را به خوبی نشان داد و به عقلانیت و انسانگرایی مدرنیته را به طور جدی زیر سؤال برد و در پایان کتاب نظم اشیا«پایان انسان»را نوید داد.از نظر او سوژه انسانی اختراع مدرنیته است و سوژه مستقلی در مرکز جهان قرار ندارد و سوژه در واقع محصول شرایط است.«به عقیده مک کارتی واکنش فوکو به سوبژ کتیویسم افراطی است.فوکو در واکنش نسبت به این عقیده افراطی که سوژه یا عامل شعور در مرکز جهان قرار دارد،دچار این زیادهروی میشود که فرد چیزی جز پیامد قدرت نیست» (حقیقی،۱۳۷۸).دیگر اینکه نگاه فوکو به مدرنیته بسیار منفی و بدبینانه است،به طوری که دستاوردهای حاصل از عقلانیتورزی در تمدن غرب را به کلی نادیده گرفته است. در صورتی که«آرمانهای پیشرفت،برابری،کمال بشری دستاورد و حاصل عقلگرایی
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۶۱)
است و در فلسفه مدرنیته،یعنی فلسفه کانت،هگل و مارکس ایمان به مقوله پیشرفت و ترقی است»(نوذری،۱۳۷۹).
در تحلیلهای فوکو در بهرهگیری از مفاهیم قدرت و مقاومت نیز نوعی تناقض دیده میشود.در بحث تبارشناسی بعد از اینکه از داستان قدرت پرده برمیدارد،وظیفه هر انسان را مقاومت در برابر قدرت میداند.اما با توجه به ناآگاهانه بودن و فاقد فاعل بودن قدرت،مقاومت چه معنایی میتواند داشته باشد.همچنین آزادی مدرنیته را به دلیل گفتمانی بودن بیارزش تلقی کرده است،درحالیکه خود،هدف مقاومت را رسیدن به رهایی و آزادی میداند.به نظر میرسد که تصور او از آزادی در بحث تبارشناسی متفاوت با قبل از آن است.در تبارشناسی اخلاق آزادی را یک کنش و تجربه درونی میداند در صورتی که در بحث گفتمان آزادی را توهم میدانست.اشکال دیگری که به فوکو وارد است،اینکه وی با توجه به فاقد فاعل دانستن قدرت،با چه هدفی از «قدرت»انتقاد میکند؟«اگر هدف این انتقاد تغییر وضع موجود نیست و هدفی جز ابراز و بیان خشم و غیظ منتقد نسبت به وضع موجود ندارد،پس چنین مینماید که نتیجه این انتقاد گونهای سرنوشتباوری و تسلیم یا نهیلیسم پوچگرایی،”هیچانگاری”است» (حقیقی،۱۳۷۸).
به ادعای فوکو صورتبندیهای اخلاقی کانت صدور دستور العملها و مقرراتی برای اعمال سلطه بیشتر است که خواست اصیلش ابژه ساختن به منظور یکسانسازی است که در نتیجه آن تفاوتهای افراد انکار خواهد شد.به عقیدهء او در اخلاق زیباشناسانه افراد آزادی حقیقی را به طرق متفاوت تجربه میکنند که مبتنی بر تجارب و احساسات درونی آنهاست.پرسش این است که آیا بر پایهء چنین تجارب فردی میشود یک نظام اخلاقی ساخت و آموزههای آن را به دیگران انتقال داد؟اصلا با توجه به تجارب اخلاقی متفاوت افراد،آیا این کار شدنی است؟در صورت تحقق یافتن جهان متناقضی از اخلاقیات خواهیم داشت که باورها و ارزشهای فردی حقانیت و اصالت خواهد داشت و پیامد این چیزی جز نسبیتگرایی اخلاقی نخواهد بود.فوکو علی رغم
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۶۲)
اینکه ساختار و گفتمان را بر فرد مسلط دانسته بود و مرگ سوژه را اعلام کرده بود،اما در دهه پایانی عمر با بحث«اخلاق»از نظریاتش عدول کرد که با بحثهای گفتمانی او در تناقض است.«در آثار واپسین او،فرد محصول روندها و نهادهای فرهنگی و تاریخی نیست و میتواند از نظام اجتماعی-فرهنگی پیرامونش فاصله بگیرد»(حقیقی،۱۳۷۸).
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۶۳)
منابع فارسی
احمدی بابک(۱۳۸۴).کار روشنفکری،تهران:نشر مرکز
باقری خسرو(۱۳۸۲).تعلیم و تربیت از دیدگاه پست مدرنیسم،نشریه علوم تربیتی دانشگاه تهران
حقیقی،شاهرخ(۱۳۷۸).گذر از مدرنیته(نیچه،فوکو،لیوتارد…)،تهران:نشر مرکز
راسل،برتراند(۱۳۷۳).تاریخ فلسفه غرب،ترجمهء نجف دریابندی،تهران:پرواز
سجادی،سید مهدی(۱۳۷۹).تربیت اخلاقی از نظر اسلام و پست مدرنیسم،فصلنامه تربیت اسلامی.معاونت پرورشی آموزش و پرورش.ص.۸۳
صانعی درهبیدی،منوچهر(۱۳۸۴).کانت فلسفه فضیلت،تهران:نقش و نگار
فوکو،میشل(۱۳۸۲).دانش و قدرت ترجمه محمد ضمیران،تهران:انتشارات هرمس
فوکو،میشل،(۱۳۷۸).مراقبت و تنبیه،ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده،تهران:نشر نی
فوکو،میشل،(۱۳۸۰).نظم گفتار،ترجمه باقر پرهام،تهران:انتشارات آگه
فوکو،میشل،(۱۳۸۲).اراده به دانستن،ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده،تهران:نشر نی
کانت،امانوئل(۱۳۷۲).کارل یاسپرس،ترجمه میر عبد الحسین نقیبزاده،تهران:کتابخانه طهوری.
کانت،امانوئل(۱۳۶۸).تعلیم و تربیت،ترجمه غلام حسین شکوهی،تهران:انتشارات دانشگاه تهران.
کانت،امانوئل(۱۳۸۱).دین در محدوده عقل تنها،ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی،تهران: نقش و نگار.
کورنر،اشتفان(۱۳۶۴).فلسفه کانت ترجمه عزت اللّه فولادوند:خوارزمی.
کوزنزوی،دیوید(۱۳۸۰).فوکو در بوته نقد،ترجمه پیام یزدانجو،تهران:نشر مرکز.
کاپلستون،فردریک(۱۳۷۳).از ولف تا کانت،ترجمه اسماعیل سعادت؛منوچهر بزرگمهر؛ تهران:سروش.
لچت،جان(۱۳۷۷).پنجاه متفکر معاصر،ترجمه محسن حکیمی،تهران:خجسته
مطهری،مرتضی(۱۳۷۷).فلسفه اخلاق،تهران:صدرا
تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۶۴)
ماتیوز،اریک(۱۳۷۸).فلسفه فرانسه،ترجمه نوذری،تهران:گام نو
نقیبزاده،میر عبد الحسین(۱۳۶۷).فلسفه کانت بیداری از خواب دگماتیسم،تهران:انتشارات آگاه
نوذری،حسینعلی(۱۳۷۹).صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیسم،تهران:نقش جهان
هیوبرت دریفوس و پل رابینو(۱۳۷۹).میشل فوکو،ترجمه بشیریه،تهران:نشر نی
انگلیسی
Chambliss J.j,(ed)(1996)Philosophy of Education:an Encyclo Pedia.New York: Gar land.
Foucault,Michel(1978).The Birth of the Clinic:An Archeology of Medical Perception.Newyork:Vintage Books
Foucault Michel(1972).The Archaeology of Knowledge.Trans.A.M.Sheridon London:Taristock Publications
Foucault Michel.(1980).Power/knowledge,selected interview and other writing 1972-1977 ed.Colin Gordon Newyork:pan thean
Foucault Michel.(1973).The order of thins.Translation of les mets et es chases Newyork:random house.
Foucault.M,(1986).the History of Sexuality,vol 3 New York
Neuman,(2001).Foucault and strine.toward a post-kantian freedom:university of western Australia
Paton.H.j,(1979).Ground work of Metaphysic of morals:the moral law London. Hutchinson university library
Ralph,(1978).kant Immanuel 1724-1804,London:Routledge.
Smith n,(1929).kant Immanuel critique of pure Reason.New York.Mampshire: Education 1 td
Watson john,(1976)The philosophy of kant New York.
پایان مقاله