سیستمها و فلسفه تعلیم وتربیت

تبیین نظریه اخلاق در فلسفه مدرن (کانت) و پست مدرن (فوکو)

به اعتقاد کانت عقل واحد است،اما اطلاقهای آن دوگونه‏اند که شامل عقل نظری‏ و عقل عملی می‏شود که به زعم او منشاء دستورات اخلاقی عقل عملی است؛به‏ عقیدهء او هر انسان به دلیل برخورداری از قوهء عقل،احساس وظیفهء اخلاقی می‏کند و عمل اخلاقی انجام می‏دهد.فوکو مخالف اخلاق عقل باور کانت است.از نظر او اخلاق مدرن متأثر از گفتمان است که ساختاری اجتماعی و زبانی دارد و ساخته و پرداخته صاحبان قدرت است.وی آزادی کانتی را نوعی توهم و فریب می‏داند و آن را اخلاق مقرراتی نام می‏نهد ودر مقابل او معتقد به اخلاق زیبایی‏شناسانه است‏ که نوعی اخلاق عملی است.

رویکرد تربیت اخلاقی کانت(مدرن)عقل‏گرا و خردباور است.در دیدگاه او عقل‏ انسانی به عنوان یک قاعده‏گزار مطلق و جهان شمول مورد توجه است،اما فوکو به‏ عنوان فیلسوف پست مدرن مخالف کلیت،جهان شمولی و قاعده‏گزار بودن عقل‏ است و تربیت اخلاقی مدنظر وی،تربیت محلی خاص و متفاوت و فاقد بنیانهای‏ ثابت و جهانی است.کانت هدف تربیت اخلاقی را پرورش انسان آزاد می‏داند. فوکو نیز معتقد به آزادی اخلاقی است،اما نه از نوع کانتی؛به عقیدهء او آزادی‏ کانتی به دلیل پیروی از دستور العمل و مقررات اخلاقی نوعی بردگی و محدودیت‏ محسوب می‏شود.آزادی حقیقی را فرد باید خود به طریق درونی تجربه کند.

 

تبیین نظریهء اخلاق در فلسفهء مدرن(کانت)و پست مدرن‏ (فوکو)و نقد تطبیقی دلالتهای آن برای تربیت اخلاقی

دکتر سید مهدی سجادی*

ابو الفضل علی‏آبادی**

مقدمه

در دنیای امروز اندیشه‏های نو به سرعت در حال گسترش‏اند که یا قصد صحه‏ گذاشتن بر اندیشه‏های پیشین دارند یا با هدف و رویکردی نقادانه به عرصه آمده‏اند؛از جمله آنها پست مدرنیسم است که اساسی‏ترین وجه آن نقد است و لبه تیز این نقد متوجه اصول و مبانی مدرنیته است.ظهور این رویکرد گواه این حقیقت است که‏ مدرنیسم به عنوان جنبشی فلسفی-اجتماعی علی رغم ادعاهایش،در طراحی یک نظام‏ منسجم معرفتی و اخلاقی ناکام بوده است.

ریشه‏های تفکر مدرن در نظرات افرادی چون دکارت و کانت نهفته است.«مدرنیته‏ یا تجدیدگرایی جریانی است که در تاریخ غرب رخ داده و پیشینهء آن به گذشته‏های دور و به فیلسوفانی چون هگل،دکارت و کانت و جریانهایی چون انقلاب صنعتی و رنسانس بازمی‏گردد»(باقری،۱۳۷۵).

امانوئل کانت نماینده و فیلسوف بزرگ مدرنیته است«به طوری‏که یاسپرس معتقد است از زمان افلاطون تاکنون هیچ‏کس انقلابی این‏چنین در اندیشه غرب نیافریده‏ است»(یاسپرس،۱۳۷۲).عده‏ای بر این باورند که کانت عمیق‏ترین اندیشمندی است که‏ تاکنون نوع بشر پرورده است(راسل،ترجمهء دریابندری،۱۳۷۳).اکثر متفکران غرب که‏ پس از کانت آمده‏اند،به نوعی وام‏دار کانت و اندیشه‏های او هستند.

میشل فوکو۱نیز برجسته‏ترین متفکر پساساختارگرایی فرانسوی است که دیدگاههای‏ وی نزد صاحب‏نظران پست مدرن به کرات مورد استفاده قرار گرفته است(نوذری، ۱۳۷۹).وی از سرسخت‏ترین منتقدان مدرنیته بالا خص کانت محسوب می‏گردد که آرای‏ اخلاقی کانت را به نقد کشیده است.این نوشتار با هدف نقدوبررسی آرای اخلاقی این‏ دو اندیشمند و استنباط دلالتهای آنها برای تربیت اخلاقی انجام شده است.

(۱). Michel Foucault

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۳۹)


پیشینهء علم اخلاق

سه شاخهء اصلی فلسفه شامل متافیزیک،۱معرفت‏شناسی‏۲و ارزش‏شناسی‏۳است و ارزش‏شناسی خود شامل دو زیرشاخه اخلاق‏۴و زیبایی‏شناسی‏۵است و اخلاق در دو شاخه پیگیری می‏شود:

۱-اخلاق هنجاری‏۶

۲-فرااخلاق‏۷

محور این مقاله فلسفه اخلاق است که با«اخلاق»فرق دارد.ریشهء فلسفهء اخلاق به‏ واژهء یونانی (Ethos) به معنای منش بازمی‏گردد و ریشه اخلاقیات‏۸از (Mores) اخذ شده است.فلسفهء اخلاق شامل دو بخش است:

الف)اخلاق هنجاری یا دستوری ب)فرااخلاق

در فلسفهء اخلاق هنجاری،سؤالاتی مطرح است که معیار اخلاقی درست را از نادرست نشان می‏دهد مثل،خوب چیست؟من چه باید انجام دهم؟و…در واقع اخلاق‏ هنجاری سعی دارد به مجموعه‏ای از قواعد و معیارها دست پیدا کند که به افراد در تشخیص خوب و بد کمک کند،اما فرااخلاق در پی آن است که مفاهیم و واژه‏هایی را توضیح دهد که در اخلاق به کار رفته است.اخلاق هنجاری نیز خود شامل دو دیدگاه‏ است:الف)دیدگاه غایت‏گرا۹ب)دیدگاه وظیفه‏گرا۱۰

براساس دیدگاه غایت‏گرا،فرد باید عملی را انجام دهد که بیشترین نتیجه خوب را در پی داشته باشد و در مقابل وظیفه‏گرایان معتقدند که نتیجه و پیامد عمل مهم نیست، (۱). metaphysics

(۲). epistemology

(۳). axiology

(۴). ethics

(۵). aesthetics

(۶). normative ethics

(۷). meta ethics

(۸). morality

(۹). teleological

(۱۰). deontological

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۰)


بلکه انگیزه و ارادهء فاعل اخلاقی مهم است و بیشتر تأکید بر صورت عمل دارند تا پیامد عمل.(دایره المعارف فلسفهء تعلیم و تربیت،۱۹۹۶)

دیدگاه فلسفی و اخلاقی کانت

برخلاف تجربه‏گرایانی همچون لاک‏۱که ذهن را لوحی سفید می‏دانستند،کانت‏ ذهن را عنصر فعالی می‏دانست و در تحقق یافتن فرآیند شناخت اهمیت بسیار برای آن‏ قائل بود.انقلاب کپرنیکی کانت در معرفت‏شناسی با نوشتن کتاب«نقد عقل محض»۲ آغاز شد.موضوع خاص این کتاب تحقیق در شرایط پیشینی‏۳دانش است و سخن از اصولی است که ضرورت و کلیت را برای همهء موضوعات تجربی لازم می‏داند.مطابق‏ نگرش عمومی کانت،شروع تحقیق در شرایط دانش با این گفته او آغاز می‏شود که‏ «هیچ نوع دانش تجربی بدون امر پیشین ممکن نیست».(واتسون،۱۹۷۶).کانت فلسفهء نقادی خود را با مطالعهء قضایا و احکام آغاز می‏کند.مسئلهء تفکیک احکام برای کانت‏ یکی از مباحث محوری و بنیادی است که از طریق آن می‏تواند به تأسیس نظام فلسفی‏ خویش همت گمارد(۱۹۲۹).به‏طور کلی حکم یا تحلیلی‏۴است یا تألیفی‏۵و حکم تالیفی دو حالت دارد،یا پسینی‏۶است یا پیشینی.

احکام تحلیلی

احکامی هستند که محمول به‏طور ضمنی در داخل موضوع نهفته است.حکم‏ تحلیلی بدون ارجاع به عینیت خارجی قابل فهم است(اسمیت،۱۹۲۹).در حکم«باران‏ مرطوب است»مرطوب که محمول این حکم است،در باران مندرج است.این نوع‏ احکام بسیار کلی است و استدلالات عقلی آن را صورت می‏دهد و به هیچ‏گونه تجربه و آزمایشی نیاز ندارد.

(۱). J.Locke

(۲). critique of pure reason

(۳). apriori

(۴). analytic

(۵). synthetic

(۶). posteriori

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۱)


احکام تألیفی

احکامی هستند که محمول درون موضوع نیست و تنها استدلال عقلی برای اثبات آن‏ کافی نیست و نیازمند تجربه و آزمایش‏اند،مانند این قضیه:«هر جسم وزن دارد».

متفکران پیش از کانت بیشتر به این دو نوع حکم قائل بودند،اما کانت به آن بسنده‏ نکرد و احکام نوع سومی را قائل شد که نام آنها را احکام تألیفی ماتقدم‏۱گذاشت،این‏ نوع احکام نه بر تجربه صرف مبتنی است و نه بر تحلیل صرف؛در واقع او می‏خواست‏ ثابت کند که حکم تألیفی،همیشه براساس تجربه نیست و امکان دارد حکم هم تألیفی‏ باشد و هم ماتقدم.مثلا در حکم معروف،«هر حادثه علتی دارد»نه محمول در دل‏ موضوع است و نه باتجربه کردن تمام حوادث به این حکم کلی رسیده‏اند؛یعنی در حالی که همه حوادث عالم آزموده نشده‏اند،اما چنین حکم کلی صادرمی‏شود و به‏ سهولت تعمیم داده می‏شود.اینجا این سؤال پیش می‏آید که چنین کلیتی از کجا می‏آید، از تجربه که برنمی‏آید،زیرا چنین توانایی را ندارد،بنابراین باید برآمده از ذهن باشد. کانت می‏پرسد،ذهن چه خصوصیتی دارد که چنین عمل می‏کند؟پاسخ او این است که: «ما مجهز به سرمایه‏هایی پیش از تجربه هستیم و مفاهیمی از قبل داریم که قادر به‏ شناخت می‏شویم.این مفاهیم،مفاهیم محض فاهمه شرایط ضروری تحقق شناخت‏ هستند.اساس معرفت‏شناسی کانت متمرکز بر مقولات و اصول پیشین فاهمه محض‏ است».(کاپلستون،۱۳۷۲)پس مقصود از اجزاء پیشین،عناصری از معرفت است که‏ پیش از تجربه در ذهن تحقق دارد و ذهن انسان برای شناخت این مفاهیم را از پیش‏ ساخته و نزد خود دارد و اشیاء در قالب‏های از پیش ساخته برای انسان معلوم می‏شود که کانت آنها را داده‏های استعلایی‏۲می‏نامد.البته تصریح می‏کند که تا انسان با عالم‏ خارج تماس پیدا نکند و تجربه‏ای حسی صورت نگیرد،این مفاهیم عقلی زاییده‏ نخواهد شد.«کانت معتقد است که احکام اخلاقی نیز از نوع احکام تألیفی ماتقدم‏ (۱). apriori synthetic judgment

(۲). transcendenual

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۲)


هستند،مثلا این حکم که«ما باید راست بگوییم»یا«باید وفای به عهد کنیم»سخن از بایدهاست،درحالی‏که در حوزه تجربه سخن از«هست»هاست و احکام تجربی احکام‏ امر واقع هستند،پس نمی‏توانند از تجربه اخذ شده باشند»(واتسون،۱۹۷۶).یعنی‏ نمی‏شود گفت،چون معدود انسانهایی راستگو هستند،پس همه باید راست بگویند. یعنی از«هست»نمی‏توان«باید»ها را نتیجه گرفت،اما می‏بینیم که در عالم واقع انسانها به سهولت چنین احکام اخلاقی را صادرمی‏کنند.کانت می‏پرسد،این بایدهای اخلاقی‏ از کجا می‏آیند؟پاسخ او این است که آنها از جانب ذهن عرضه می‏شوند و پیشینی‏ هستند و ربطی به تجربه ندارند،هرچند با تجربه تجلی می‏یابند.یعنی تا تجربه‏ای‏ اخلاقی نباشد،این‏گونه احکام اخلاقی صادرنمی‏شوند؛اما وابسته به تجربه نیستند.«پس‏ از نظر کانت شناخت اخلاقی مانند شناخت علمی مبتنی بر احکام پیشینی است.از نظر وی ریشهء تکلیف را نباید در طبیعت انسانی یا شرایط جهانی جستجو کرد،بلکه باید آن‏ را به صورت پیشین در مفاهیم عقل کاوید.به نظر کانت این حکم اخلاقی که«ما باید راست بگوییم»،مانند این احکام علمی که«هر تغییر علتی دارد»،بر اصول مساوی‏ استوارند و آنچه آنها را برابرمی‏سازد،این است که هر دو نوع حکم از عقل انسان ناشی‏ می‏شود».

کانت در آغاز کتاب«بنیاد ما بعد الطبیعه اخلاق»می‏نویسد:«هیچ‏چیز را در جهان و حتی بیرون از جهان نمی‏توان در اندیشه آورد که بی‏قیدوشرط خوب دانسته شود،مگر ارادهء خیر،ارادهء خیر در همهء شرایط خیر است و وابسته به نتایجی نیست که از آن‏ حاصل می‏شود»(عنایت و قیصری،۱۳۷۹).از نظر کانت تکلیفی،اخلاقی است که از هر گونه شرط آزاد و منطبق با قانون اخلاقی باشد.کانت همچنین از اصلی ذهنی به نام‏ (ماکزیم)۱سخن می‏گوید،یعنی اصلی که تعیین می‏کند که عمل شخص اخلاقی است یا خیر(واکر،۱۹۸۹).وی عمل اخلاقی را عملی می‏داند که مطابق با امر مطلق‏۲باشد.«امر (۱). maxim

(۲). imperative categorical

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۳)


مطلق مستقیما در رابطه با ماکیزیم‏هاست و در رابطه با عمل نیست،ماکزیم‏ها اصولی‏ ذهنی هستند عمل اخلاقی با وسیلهء ارجاع به امر مطلق مورد آزمون قرار می‏گیرد» (همان).کانت در همهء قانونهای اخلاقی که ارائه می‏کند،به امر مطلق ارجاع می‏دهد که‏ مرجع و خاستگاه امر مطلق را عقل می‏داند.یعنی عقل را منبع و سرچشمهء اخلاق و تکلیف اخلاقی می‏داند.او معتقد است که اصول اخلاقی را تمام موجودات عقلانی به‏ کار می‏برند و برای همه معتبر است،چرا که غایت این اصول در درون خودشان قرار دارد.کانت از کشوری آرمانی تحت عنوان«کشور غایات»سخن می‏گوید.«چنان عمل‏ کن که به واسطهء ماکزیم‏هایت عضو قانون‏گذار کشور غایت باشی»(واتسون،۱۹۷۶). در این کشور عقل‏ها حکومت می‏کنند و همه موجودات عقلانی هم عضو و هم‏ قانون‏گذار این کشور آرمانی محسوب می‏شوند.«موجود عاقل نه تنها از قوانین اخلاقی‏ تبعیت می‏کند،بلکه خود مقنن قانون اخلاقی است»(کورنر،ترجمهء فولادوند،۱۳۶۷). کشور غایات سیستم یک‏پارچه‏ای از موجودات عقلانی است که به وسیله قانون مشترکی‏ که از درون هریک نشأت می‏گیرد،عقلانی عمل می‏کنند.یعنی همدیگر را وسیله قرار نمی‏دهند.

بعد از کانت انسان ارزش والایی یافت و دورانی جدید در غرب آغاز شد که به‏ اومانیسم‏۱معروف شد.سکولاریزم‏۲نیز به تأثیر از نظرات کانت متولد شد که پیامدش‏ برای غرب‏زدودن جنبه‏های معنوی از اخلاق و تقدس‏زدایی از دین بود.

دیدگاههای فلسفی میشل فوکو

میشل فوکو۳در اکتبر سال ۱۹۲۶ میلادی،در فرانسه متولد شد،او متفکری بزرگ و فراتر از مرزها بود و از همان اوان کارش ناسازگاریش را با فلسفهء رسمی شروع کرد و با نوشتن تاریخ جنون که در انگلیسی به دیوانگی و تمدن‏۴ترجمه شده است، (۱). humanism

(۲). secukarism

(۳). Michel Foucault

(۴). madness and civilization

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۴)


مخالفتهایش را آشکار کرد.فوکو آثار بسیاری خلق کرد.آثار او را از نظر محتوا به سه‏ بخش اساسی تقسیم کرده‏اند:بخشی که تحت تأثیر هرمنوتیک هایدگری است که روح‏ این گرایش در کتاب«تاریخ جنون»آشکار است.بخشی که دیرینه‏شناسی نامیده می‏شود و شامل کتابهای«نظم اشیا»و«دیرینه‏شناسی دانش»است.آثار تبارشناسانه که شامل‏ «انضباط و مجازات»و«تاریخ جنسیت»است»

گفتمان‏۱و معرفت‏۲

فوکو مخالف فاعل‏شناسا و سوژهء معنابخش بود.وی معرفت‏شناسی را رها کرد و به‏ بحث گفتمان پرداخت.فوکو معتقد است که در هر دورهء تاریخی قواعد کلان و اصول‏ مشخصی حاکمیت دارد و هم‏چنین نوعی نظم گفتاری مرتبط با این قواعد کلان وجود دارد که افراد ناآگاهانه تحت سیطره این چارچوب‏های کلان و ناگزیر به رعایت این نظم‏ گفتاری هستند.هرکس بنای سخن گفتن علمی را دارد باید در چارچوب نظم گفتاری‏ حاکم سخن بگوید.او می‏نویسد:«همه به خوبی می‏دانند که کسی حق ندارد همه‏چیز را بگوید و از هرچیز در هر اوضاع و احوالی سخن بگوید»(نظم گفتار،پرهام).فوکو در توضیح«گفتمان»می‏گوید:مجموعه‏ای از قواعد تاریخی ناشناس است که همیشه در هر زمان و مکان معرف یک دوران معین می‏شود و کاربرد ارتباط کلامی در یک محدودهء اجتماعی،اقتصادی،جغرافیایی یا زبانی معین مشروط برآنهاست؛این قواعد ناشناسند، یعنی قواعدی نیستند که گویندهء خاصی آگاهانه از آنها خبر داشته باشد(ماتیوز،نوذری، ۱۳۷۸)،پس سوژه آگاهی در پشت قضایا نیست که کنترل‏کنندهء این گفتار باشد،اما ناآگاهانه این نظم حاکمیت دارد.به نظر فوکو حقیقت مطلق مستقلی وجود ندارد و همه‏ چیز متأثر از گفتمان است.تولید دانش براساس قاعده‏ها و هنجارهای یک گفتمان‏ صورت می‏گیرد.به این طریق در چارچوب یک گفتمان،واقعیت ساخته و پرداخته‏ می‏شود و حقیقتی فراتر از گفتمان که انسانی مستقل از شرایط گفتمانی آن را شکل دهد، (۱). discourse

(۲). episteme

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۵)


توهمی بیش نخواهد بود.فوکو مثالی را در این زمینه در کتاب«نظم گفتار»نقل می‏کند. او می‏نویسد؛«گرگور مندل»وقتی که نخستین‏بار از قوانین وراثت سخن گفت،درست‏ می‏گفت اما چون سخنانش در راستای حقیقت گفتمان زیست‏شناسی دورانش نبود، مورد پذیرش واقع نشد.لازم بود قواعد و مفاهیم زیست‏شناختی حاکم بر دوران او تغییر کند،تا سخنانش مورد پذیرش واقع شود که چنین هم شد و از سخنان مندل در گفتمان‏ جدید به خوبی استقبال گردید(پرهام،۱۳۸۴).

گفتمان و اعمال گفتمانی متفاوت با یک چارچوب کلی که فوکو نظام دانایی می‏نامد، تنظیم می‏شود.به گفته فوکو«نظام دانایی،مجموعه روابطی است که در یک عصر خاص‏ می‏توان میان علوم یافت،به شرطی که علوم را در سطح قاعده‏بندی گفتمانی تحلیل کنیم‏ [اپیستمه‏]اقتدار یک‏پارچه یک موضوع،یک روح و یک عصر را بیان می‏کند و آن‏ مجموعه روابطی است که در یک دورهء خاص میان علوم آشکار می‏شود»(فوکو، ۱۹۷۳).

تبارشناسی،قدرت

در تبارشناسی‏۱مسئله قدرت و ارتباط آن را دانش در دستور کارش قرار می‏دهد و همچنین مسئله جنسیت را در پرتو قدرت و دانش بررسی می‏کند.«تبارشناسی در واقع‏ جنبه‏ای از روش‏شناسی فوکو است،گرانیگاه اصلی تبارشناسی،روابط متقابل میان‏ نظامهای حقیقت و وجوه قدرت است،یعنی شیوه‏ای که از آن طریق یک سامان سیاسی‏ تولید حقیقت موجودیت می‏یابد»(کوزنروی،۱۳۷۳).فوکو در آثار پایانی خود از جمله‏ کتابهای انضباط و مجازات‏۲و تاریخ جنسیت‏۳به ارتباط قدرت و دانش و اخلاق‏ پرداخت.او در کتاب انضباط و مجازات«تکنولوژی انضباطی»۴را مطرح ساخت و با طرح«نظام سراسر بین»به توضیح و تبیین مقوله قدرت پرداخت.«اثر اصلی سراسر بین‏ (۱). Genealogy

(۲). Discipline and Punish

(۳). History of Sexuality

(۴). Disciplinary Technology

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۶)


عبارت است از ایجاد حالتی پایدار در فرد محبوس شده که از رویت‏پذیری خود آگاه‏ باشد،حالتی که عملکرد خودکار قدرت را تضمین کند»(سرخوش و جهاندیده،۱۳۷۸). نتیجهء چنین سیستمی اطاعت‏پذیری و انضباط خودکار و اتوماتیک‏وار است،به طوری که‏ هر فرد خود ناظر خود می‏شود و به این طریق با کمترین هزینه بیشترین قدرت اعمال‏ می‏شود.

قدرت و اخلاق

فوکو این کتاب را در سه جلد منتشر کرد.جلد اول با عنوان«اراده به دانستن»به‏ تبارشناسی مفهوم جنسیت و ارتباط آن با قدرت می‏پردازد.او چنین استنباط می‏کند که‏ جنسیت به عنوان ابزار و روشی برای بسط دادن سلطه و به انقیاد درآوردن افراد به کار می‏رفته است.وی معتقد است که جنسیت همچون معرفت و حقیقت محصولی تاریخی‏ و ساخته گفتمان است که در هر مرحله از تاریخ تعاریف متعدد داشته است،زمانی آزاد بودن مسائل جنسی ارزش محسوب می‏شد،اما در دوران مدرن جنسیت به احاطهء عقلانیت درآمد؛فوکو این را دلیلی برای گفتمانی بودن آن ذکر می‏کند.فوکو در مجلدات بعدی تاریخ جنسیت با نامهای«کاربرد لذات»و«صیانت نفس»به تحلیل‏ مسئله جنسیت در یونان و روم می‏پردازد و به این ترتیب وارد مقولهء اخلاق می‏شود.

فوکو می‏نویسد:شکل‏گیری شخصیت انسان در حوزه معیارهای اخلاقی در یونان و روم شکلی خاص داشت و برمبنای خاصی استوار بود.در یونان باستان مشغلهء اصلی‏ ذهن و پرسش مرکزی شکل‏گیری و خودآفرینی نفس بود و حکومت بر خود و کنترل‏ بر نفس کم‏کم شکلی منظم و ماهیتی اخلاقی پیدا کرد(فوکو،۱۹۸۶).حکومت بر خود، یعنی ارتباطی که فرد با خود برقرار می‏سازد و از این طریق نفس خویش را در کنترل‏ می‏گیرد که این برای یونانیان عملی اخلاقی محسوب می‏شده است.فوکو در واقع سعی‏ داشت،بداند که چگونه شد که این سلامت نفسانی یونانی-رمی به هدف مسیحی یعنی‏ انکار نفس تغییر یافت.او به‏طور کلی دو نوع اخلاق را از هم تفکیک می‏کند:اولی

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۷)


اخلاق زیباشناسانه است که مقصودش آرمانهای اخلاقی یونان باستان است،ویژگی این‏ نوع اخلاق اهمیت دادن به سلامت و سعادت نفس است.یونانیان لذت جنسی را به‏ هیچ‏وجه سرکوب نمی‏کردند،بلکه کنش جنسی را با ادب نفس مرتبط می‏دانستند. «ادب نفس یا فرهنگ فردی از هنر زیست که با مضامین فلسفی،آموزش و پزشکی‏ آمیخته بود،نشأت گرفت و در اینجا بود که مفهوم«گوهر اخلاقی»مطرح شد.فوکو یادآور می‏شود که در یونان باستان ارتباط میان لذت جنسی و سلامت فرد پیوسته‏ موضوع اخلاق بود»(ضیمران،۱۳۷۸).یونانیان عقیده داشتند که افراط در عمل جنسی‏ ناپسند است،به این دلیل که پاکی و زیبایی درونی آدمی را زایل می‏کند و سلامت فرد را به خطر می‏اندازد.در این نوع اخلاق ارتباط و تجربه فردی شخص با خویشتن‏ اهمیت دارد،تجربه فردی به معنای ارتباط درونی فرد با خودش است.به این معنی که‏ چگونه فرد قادر است،از خود مراقبت و نفس خویش را کنترل کند و به این طریق‏ ارباب خویشتن گردد،تا به سلامت و سعادت دست یابد.از نظر یونانیان فردی که‏ بتواند بر این مهم دست یابد،در حقیقت زیباترین چهرهء زندگی را برای خویش ترسیم‏ نموده و صاحب گوهر اخلاقی شده و به هنر«بهتر زیستن»دست یافته است.رسیدن به‏ این مرحلهء آخرین آرمان اخلاقی آنها بود.

فوکو نوع دوم اخلاق را«اخلاق آیین‏نامه‏ای»می‏نامد.به گفته او با ظهور مسیحیت‏ نگرش اخلاقی زیباشناسانه جای خود را به آیین‏نامه‏ها و مقررات کلی اخلاقی داده‏ است،دستوراتی که به صرف ناشی شدن از ارادهء خداوند پیروان مسیح از آنها اطاعت‏ می‏کنند.از نظر فوکو این نوع عمل ارزش چندانی ندارد و اخلاقی محسوب نمی‏شود. در واقع فوکو میان مقررات اخلاقی و عمل اخلاقی فرق می‏گذارد و مکاتبی را که اقدام‏ به تهیه و تجویز دستور العمل‏های عام و قوانین مطلق می‏کنند،از نوع اخلاق مقرراتی‏ می‏داند و مخالف آن است و بیشتر طرفدار عمل اخلاقی است.به دید او اخلاق یونانی‏ مصداق حقیقی اخلاق زیباشناسانه است و اخلاق عقلانی مدرنیته به دلیل پیروی از دستور العمل،از نوع اخلاق آیین‏نامه‏ای محسوب می‏شود.او می‏نویسد:«تاریخهای رایج

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۸)


اخلاق بیشتر بر آن دسته از دستگاههای اخلاقی تکیه دارند که شامل مجموعه‏ای از دستورها و ارزشهای اخلاقی هستند و در دوران ما نوع اول اخلاق یعنی اخلاق یونانی‏ کم‏وبیش فراموش شده است»(حقیقی،۱۳۷۸).فوکو معتقد است که اخلاق‏ آیین‏نامه‏ای اجباری و تحمیلی است،چرا که فرد باید تابع مقرراتی گردد که از بیرون‏ وضع شده و خودش هیچ نقشی در آن نداشته است،اما در مقابل در اخلاق زیباشناسانه‏ فرد آزادانه و با اختیار در یک ارتباط درونی اقدام به کنترل سرکشیهای نفس خویش‏ می‏کند و از تسلیم شدن در برابر تمایلات نفس سر باز می‏زند.چنین فردی دیگر بردهء خواسته‏هایش نیست و به زعم فوکو این معنای حقیقی آزادی است.به اعتقاد او«مراقبت‏ از خود فرد را قادرمی‏سازد تا موقعیتی مناسب را دربارهء دیگران اشغال کند.مسئله‏ برقراری ارتباط با دیگران از طریق رشد مراقبت از خود متجلی می‏شود و هدف ادارهء خود همیشه خوشی و سلامت دیگران است.حکومت بر خود در پیوند با حکومت‏ دیگران قرار می‏گیرد و بدون چنین حکومتی،اخلاقیاتی در کار نخواهد بود»(فوکو، ۱۹۸۶).بنابراین اخلاق فوکویی اخلاقی تجربی،درونی و نتیجه‏گر است که رسیدن به‏ سلامت فردی و زیبایی درونی،غایت و آرمان نهایی آن است.

دلالتهای دو نظریه برای تربیت اخلاقی‏ کانت و تربیت اخلاقی

فلسفه اخلاق کانت در کتابهای«بنیاد ما بعد الطبیعه اخلاق»و«نقد عقل عملی»آمده‏ است،اما نظرات تربیتی‏اش را در کتاب«تعلیم و تربیت»آورده است.نکته قابل توجه در این کتاب تأکید زیاد او بر تربیت اخلاقی است،تا جایی که معتقد است:«تربیت اخلاقی‏ فرد را از ارزشی نسبت به تمام نوع بشر برخوردار می‏سازد»(شکوهی،۱۳۶۸).

ویژگیهای تربیت اخلاقی کانت

۱.پرورش انسان آزاد از اهداف تربیت اخلاقی کانت است:کانت از پیشگامان‏ بحث آزادی است و آزادی نخستین و اساسی‏ترین فرض نظام اخلاقی اوست که تحت

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۴۹)


عنوان خودمختاری‏۱از آن نام می‏برد.هرچند کانت نمی‏تواند وجود آزادی را اثبات‏ نماید،اما قائل به امکان آزادی در عالم معقول می‏گردد.او در برابر جبرگرایان که جهان‏ را منحصر در چارچوب علی و معلولی می‏دانند،عالم را به دو بخش الف)عالم‏ پدیداری‏۲که قلمرو بیرونی و تجربی محسوب می‏شود و ذات معقول‏۳یا قلمرو درونی‏ تقسیم می‏کند،طبق نظر وی عالم پدیداری گرفتار نظام علی و معلولی و تابع قوانین‏ مکانیکی است و آزادی در این عالم معنا ندارد.این عالم،عالم نمود اشیا است و حقیقت‏ اشیا غیر قابل شناخت است.در این عالم ما مقید به تجربه‏های حسی و محدودیتهای‏ زمانی و مکانی هستیم.یعنی ما انسانها به ظاهر موجوداتی پدیداری هستیم و جزئی از نظام علی و معلولی محسوب می‏شویم و نمی‏توانیم در مورد پدیده‏های عالم دخل و تصرفی داشته باشیم،اما عالم دیگر عالم درونی یا ذات معقول است و انسان در حکم‏ یک ذات فی نفسه در این عالم از آزادی برخوردار است.«انسان به عنوان ذات معقول، اختیار داشته که جز آن‏طورکه عمل کرده است،عمل کند.اختیار در سطحی از هستی‏ آدمی اعمال می‏شود که مربوط به ذات معقول است»(کورنر،۱۳۶۷).در حقیقت کانت‏ رد پای آزادی را در عقل عملی می‏جوید و گسترهء عقل عملی را عالم معقول می‏داند.در این قلمرو هر انسان به دلیل داشتن اراده،امکان آزادی و اختیار دارد.

انسان اخلاقی کانت همچنین تکلیف دارد،تکلیفی که از عقل عملی برآمده است و هر انسانی را به یک سلسله«باید»هایی ملزم می‏کند.«حضور یک«باید»اخلاقی به ما می‏آموزد که آزادی هست؛«باید»دلیلی است بر«توانستن»،ازاین‏رو آزادی هست» (نقیب‏زاده،۱۳۶۷).انسان اخلاقی کانت به‏طور ارادی اقدام به فعل اخلاقی می‏کند و در زمان تعارض میان امیال و اخلاق است که آزادی تجلی می‏یابد.در کتاب«تعلیم و تربیت»پرورش انسان آزاد از اهداف مهم تربیت اخلاقی کانت است؛از نظر کانت‏ «تربیت اخلاقی تربیتی است که انسان آزاد بپرورد»(نقیب‏زاده،۱۳۷۲).بنابراین در (۱). autonomy

(۲). Phenomenon

(۳). nomenon

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۰)


فراگرد تربیت باید فرد را هدایت کرد تا آگاهانه قانون اخلاقی را به کار برد و در انجام‏ دادن افعال اخلاقی خودمختار عمل کند.یعنی آنچه را وجدان به او نهیب می‏زند، تکلیف بداند و خویشتن را به انجام دادن آن فرمان،مقید نماید.بنابراین کانت آزادی را بنیان کردار و تربیت اخلاقی قرار می‏دهد.

۲.تربیت اخلاقی کانت خود آیین و وظیفه‏گر است:هنگامی که آزادی بنیان کردار اخلاقی قرار گیرد،هر امری که این آزادی را محدود کند در حکم عاملی است غیر اخلاقی و نابودکنندهء اخلاق و آزادی محسوب می‏گردد.کانت از این عوامل تحت عنوان‏ «دگرآیینی»یا«دیگر پیروی»نام می‏برد.میل و حس و سود و زیان را به منزلهء خاستگاه‏ «دیگر آیینی»می‏شناسد،چون در اخلاق خودپیرو که بنیاد آن در خرد عملی است،بحث‏ سود و زیان مطرح نیست و نتیجه چندان اهمیتی ندارد،بلکه مهم خود عمل و انگیزه آن‏ است.اگر عملی تابع سود و زیان باشد،دیگر آن عمل خودآیین نیست و«دیگر آیین» است،یعنی تحت اجبار و تحمیلهای بیرونی است؛در صورتی که اگر قانون حاکم بر ارادهء خودآیین نباشد و دیگر آیین باشد،آزادی معنایی ندارد.بنابراین قوانین اخلاقی‏ خودجوش و تابع خرد عملی و وجدان اخلاقی هستند.در اخلاق خودپیرو کانت،فرد خود را ملزم به اجرای قانونی می‏داند که خودش و با تکیه بر عقل عملی صادر کرده‏ است و شرف و برتری آدمی از نظر کانت به دلیل صدور اصلهای اخلاقی و به کار بستن‏ آنها در زندگی است.به گفته کانت«چیزی را حسب الوظیفه انجام دادن به معنی پیروی‏ از عقل و منطق است»(شکوهی ۱۳۶۸).بنابراین تربیت اخلاقی کانت وظیفه‏مدار است‏ و فرد به دلیل پیروی از خرد که خاستگاه وجوان اخلاقی است،احساس وظیفه و تکلیف می‏کند و بدون هیچ‏گونه الزام و اجبار بیرونی اقدام به انجام دادن فعل اخلاقی‏ می‏کند.در تربیت اخلاقی وظیفه‏مدار،نتیجه عمل اهمیتی چندانی ندارد،بلکه مهم‏ صورت عمل یا کردار است که برحسب احسا وظیفه انجام می‏شود.

۳.تربیت اخلاقی کانت انسان‏گراست:کانت با اهمیت دادن به عقل در واقع به‏ انسان مرتبه و مقام شامخی بخشید.به زعم کانت آدمی با سلاح عقلانیت می‏تواند از

تعلیم و تربیت (آموزش و پرورش) » شماره ۹۳ (صفحه ۱۵۱)

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا