آزادی عقیده- ازکتاب پیرامون انقلاب اسلامی
یادداشتها سخنرانیها و مصاحبهها
استاد شهید مرتضی مطهری
پیرامون انقلاب اسلامی
انتشارات صدرا
چاپ نهم : تابستان ۱۳۷۲
یکی از انواع آزادیها که از انواع آزادی اجتماعی شمرده میشود ، به
اصطلاح امروز آزادی عقیده و تفکر است انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید
آزاد باشد یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد ،
سدی برای پرورش هیچیک از استعدادهای او در کار نباشد یکی از مقدسترین
استعدادهایی که در بشر هست و شدیدا نیازمند به آزادی است ، تفکر است و
فعلا عرض میکنیم فکر و عقیده که بعد میان ایندو تفکیک خواهیم کرد
ما میخواهیم این مسئله را از نظر اسلام بررسی بکنیم که از نظر اسلام آیا
آزادی فکر و عقیده صحیح است یعنی اسلام طرفدار آزادی فکر و عقیده است یا
طرفدار آن نیست ؟ اینجاست که ما باید میان فکر و آنچه که امروز غالبا
عقیده نامیده می شود فرق بگذاریم فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده
تفکر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن انسان چون یک موجود عاقلی
است ، موجو د متفکری است
اسلام در مسئله تفکر نه تنها آزادی تفکر داده است بلکه
یکی از واجبات در اسلام تفکر است ، یکی از عبادتها در اسلام تفکر است ما
چون فقط قرآن خودمان را مطالعه میکنیم و کتابهای دیگر را مطالعه نمی کنیم
کمتر به ارزش اینهمه تکیه کردن قرآن به تفکر پی میبریم شما هیچ کتابی نه
مذهبی و نه غیر مذهبی پیدا نمی کنید که تا این اندازه بشر را سوق داده
باشد به تفکر ، هی میگوید فکر کنید ، در همه مسائل : در تاریخ ، در خلقت
، راجع به خدا ، راجع به انبیاء و نبوت ، راجع به معاد ، راجع به
تذکرات و تعلیمات انبیاء و که در قرآن کریم زیاد است تفکر حتی عبادت
شمرده میشود
در اسلام ، اصلی است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما
و هر مذهب دیگری مخصوصا مسیحیت همین است اسلام میگوید اصول عقائد را جز
از طریق تفکر و اجتهاد فکری نمی پذیرم یعنی جنابعالی باید موحد باشی ،
خداشناس باشی اما چرا خداشناس باشم ، به چه دلیل ؟ میگوید دلیلش را
خودت باید بفهمی ، این یک مسئله علمی است ، یک مسئله فکری و عقلی
است
آیا اگر کسی واقعا به فکرش
از نظر منطقی یک چیزی میرسد در باب خدا ، در باب قیامت ، در باب
نبوت ، فکر میکند و یک اشکال به ذهنش میرسد ، حق دارد این اشکال را به
دیگران بگوید که برای من در این مسئله شبهه ای پیدا شده است ، بیائید
این شبهه را برای من حل بکنید ؟ البته آزاد است ، اشکالش باید حل بشود
سؤال کردن در مسائل اصول دین ، امر واجب و لازمی است از پیغمبر اکرم
سؤال میکردند ، از علی ( ع ) سؤال میکردند ، از سایر ائمه اطهار سؤال
میکردند ، زیاد هم سؤال میکردند و آنها هم جواب می دادند این کتابهای
احتجاجاتی که ما داریم ( و غیر آنها ) نشان میدهد در زمینه اصول دین در
اسلام چقدر حق آزادی بیان و حق آزادی سؤال داده شده است تا وقتی که انسان
روحش روح تحقیق و کاوش است و انگیزه اش واقعا تحقیق و کاوش و فکر
کردن است ، اسلام میگوید بیا فکر کن ، هر چه بیشتر فکر و سؤال بکنی ، هر
چه بیشتر برایت شک پیدا شود ، در نهایت امر بیشتر به حقیقت میرسی ،
بیشتر به واقیت میرسی این مسئله را ما مسئله فکر مینامیم
اما عقیده چطور ؟ عقیده البته در اصل لغت اعتقاد است اعتقاد از ماده
عقد و انعقاد و است ، بستن است ، منعقد شدن است بعضی گفته اند حکم
گرهی را دارد دل بستن انسان به یک چیز دو گونه است ممکن است مبنای
اعتقاد انسان ، مبنای دل بستن انسان ، مبنای انعقاد روح انسان همان تفکر
باشد در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است ولی گاهی انسان به چیزی
اعتقاد پیدا میکند و این اعتقاد بیشتر کار دل است ، کار احساسات است
نه کار عقل به یک چیز دلبستگی بسیار شدید پیدا میکند ، روحش به او
منعقد و بسته میشود ، ولی وقتی که شما پایه اش را دقت میکنید که این
عقیده او از کجا پیدا شده است ؟ مبنای این اعتقاد و دلبستگی چیست ؟ آیا
یک تفکر آزاد این آدم را به این عقیده و دلبستگی رسانده است یا علت
دیگری مثلا تقلید از پدر و مادر یا تأثر از محیط و حتی علائق شخصی و یا
منافع فردی و شخصی ؟ ، [ میبینید به صورت دوم است ] و اکثر عقائدی که
مردم روی زمین پیدا میکنند ، عقائدی است که دلبستگی است نه تفکر .
آیا بشر از نظر دلبستگیها باید آزاد باشد ؟
در اسلام آزادی تفکر هست و آزادی عقیده ای که بر مبنای تفکر درست شده باشد هست
اما آزادی عقیده ای که مبنایش فکر نیست هرگز در اسلام وجود ندارد آن
آزادی معنایش آزادی بردگی است ، آزادی اسارت است ، آزادی زنجیر در
دست و پا قرار دادن است بنابراین حق با انبیاء بوده است نه باروشی که
دنیای امروز میپسندد حق با انبیاء بوده است که اینگونه زنجیرها را از
دست و پای بشر میگرفتند ، پاره می کردند و در نتیجه میتوانستند بشر را
وادار به تفکر بکنند ما میبینیم که اسلام از یک طرف با بت پرستیها به
آن شدت مبارزه میکند ، و از طرف دیگر به همان بت پرست میگوید اگر
میخواهی خدا را بپذیری ، در حالی که بت را پذیرفته ای قبول ندارم باید
خدا را با عقل آزاد بپذیری ، « و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم
افلا تبصرون ». خدا را میخواهی بپذیری ؟ همین جوری قبول نیست ، برو روی
زمین مطالعه کن ، روی مخلوقات زمین مطالعه کن ، در گیاهها مطالعه کن ،
در خلقت حیوانات مطالعه کن ، در خلقت خودت مطالعه کن ، در بدن و
روحت مطالعه کن ، در آسمانها مطالعه کن اینقدر میگوید راجع به توحید
مطالعه کن که انسان باید عالم بشود ، خود بخود یک علمی به دست میآورد
تا از مجرای علم به توحید برسد ، به معاد برسد ، به نبوت برسد
آیه دیگر قرآن میگوید : « لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی
دین و ایمان اجباری نیست راه واضح است ، من فقط از شما تفکر میخواهم ،
دقت می خواهم اساسا ایمانی که اسلام میخواهد ، قابل اجبار کردن نیست ،
امکان اجبار ندارد مگر میشود کسی را آن طوری که اسلام از او ایمان میخواهد
، مجبور کرد ؟
صفحات۱۱۲-۹۱
اسلام آمده
است ایمان ، عشق ، شور و محبت در دلها ایجاد کند ایمان را که نمی شود
به زور به کسی تحمیل کرد آیه « لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی
شاید غیر از آن جهتی که در هفته پیش عرض کردم ناظر به این جهت است که
تو از مردان ایمان میخواهی ، مگر با اجبار هم میشود کسی را مؤمن کرد ؟ !
اینست که قرآن میفرماید مردم را با حکمت دعوت کن : « ادع الی سبیل
ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه »مردم را با دلیل و منطق دعوت کن تا روح
و قلب آنها را خاضع بکنی ، تا عشق و محبت در دل آنها یاجاد بکنی در آیه
دیگر میفرماید : « فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر »ای پیغمبر !
وظیفه تو گفتن و ابلاغ و یادآوری است ، تو که مسلط بر این مردم نیستی که
بخواهی به زور آنها را مؤمن و مسلمان بکنی پس بعضی از موضوعات است که
خود آن موضوعات زور بردار و اجبار بردار نیست طبعا در اینگونه مسائل
باید مردم آزاد باشند ، یعنی امکانی غیر از آزادی وجود ندارد . ص ۱۱۹
به بهانه اینکه مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمی فهمند آزادی را از
آنها بگیرند به حساب اینکه مردم خودشان لیاقت ندارند ، این مردم تا ابد
بی لیاقت باقی میمانند مثلا انتخابی میخواهد صورت بگیرد ، حالا یا
انتخاب وکیل مجلس و یا انتخاب دیگری ممکن است شما که در فوق این
جمعیت قرار گرفته اید واقعا حسن نیت هم داشته باشید و واقعا تشخیص شما
این باشد که خوب است این ملت فلان فرد را انتخاب بکند ، و فرض میکنیم
واقعا هم آن فرد شایسته تر است اما اگر شما بخواهید این را به مردم
تحمیل بکنید و بگوئید شما نمی فهمید و باید حتما فلان شخص را انتخاب
بکنید ، اینها تا دامنه قیامت مردمی نخواهند شد که این رشد اجتماعی را
پیدا کنند اصلا باید آزادشان گذاشت تا فکر کنند ، تلاش کنند ، آنکه
میخواهد وکیل بشود تبلیغات کند ، آن کسی هم که میخواهد انتخاب بکند
مدتی مردد باشد که او را انتخاب بکنم یا دیگری را ، او فلان خوبی را دارد
، دیگری فلان بدی را دارد یک دفعه انتخاب کند ، بعد به اشتباه خودش را
پی ببرد ، باز دفعه دوم و سوم تا تجربیاتش کامل بشود وبعد به صورت ملتی
در بیاید که رشد اجتماعی دارد و الا اگر به بهانه اینکه این ملت رشد
ندارد باید به او تحمیل کرد ، آزادی را برای همیشه از او بگیرند ، این
ملت تا ابد غیر رشید باقی میماند رشدش به اینست که آزادش بگذاریم ولو
در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بکند صد بار هم اگر اشتباه بکند باز باید
آزاد باشد ص ۱۲۲
از نظر رشد فکری هم
باید آنها را آزاد گذاشت اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر
کنند از ترس اینکه مبادا اشتباه بکنند ، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم
یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی مبادا فکر بکنی که
اگر فکر بکنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید ، به سر در آتش جهنم
فرو میروی ، این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینی رشد نمی کند و پیش نمی
رود ص ۱۲۳
….میفرماید مالک ! تو باید به
گونه ای حکومت بکنی که مردم تو را به معنی واقعی تأمین کننده امنیتشان و
نگهدار هستی و مالشان و دوست عزیز خودشان بدانند نه یک موجودی که خودش
را به صورت یک ابوالهول درآورده و همیشه میخواهد مردم را از خودش
بترساند ، با عامل ترس میخواهد حکومت بکند بعد فرمود من این جمله را از
پیغمبر غیر مره شنیده ام یعنی نه یک بار پیغمبر اکرم بعضی جمله ها را که
خیلی به آنها عنایت داشته مکرر میگفته و به یک بار قناعت نمی کرده
است امیرالمؤمنین میفرماید که من این جمله را غیر مره یعنی نه خیال کنی
که یک بار بلکه مکرر از پیغمبر شنیدم که « لن تقدس امه حتی یؤخذ
للضعیف حقه من القوی غیر متتعتع » پیغمبر فرمود هرگز امتی ( کلمه امت
مساوی است با آنچه امروز جامعه میگوئیم ) ، جامعه ای به مقام قداست ،
به مقامی که قابل تقدیس و تمجید باشد که بشود گفت این جامعه جامعه
انسانی است نمی رسد مگر آنوقت که وضع به این منوال باشد که ضعیف حقش
را از قوی بگیرد بدون لکنت کلمه ، وقتی ضعیف در مقابل قوی می ایستد
لکنتی در بیانش وجود نداشته باشد این شامل دو مطلب است : یکی اینکه
مردم به طور کلی روحیه ضعف و زبونی را از خود دور کنند و در مقابل قوی
هر اندزه قوی باشد شجاعانه بایستند ، لکنت به زبانشان نیفتد ، ترس
نداشته باشند که ترس از جنود ابلیس است و دیگر اینکه اصلا نظامات
اجتماعی باید طوری باشد که درمقابل قانون ، قوی و ضعیفی وجود نداشته باشد
ص 82