در باره معلم

معلمان چند منظوره

نویسنده : تقدیسیان، شکوه
اشاره

همه‏ی ما در زندگانی نقش‏های متفاوتی را به عهده می‏گیریم.گاهی به‏ عنوان یک پدر،گاه یک دوست،گاه یک همسر،گاه یک همکار،گاهی‏ فرزند و…

معلمی از آن شغل‏های بسیار دشوار است که برای تربیت درست، باید نقش‏های متفاوتی را بپذیرد.این یادداشت توسط معلمی نوشته شده‏ است که پس از سی و چند سال معلمی،حالا برای بچه‏ها می‏نویسد. بسیار خوشحال خواهیم شد،از شما نیز یادداشت‏هایی در این زمینه‏ داشته باشیم.از نقش‏های متنوع و ماندگار شما.

سردبیر مجله‏ی رشد نوآموز

دوستم گفت:عجب کار مشکلی است‏ این کار معلمی!

کنایه زدم که،کار انبیاست.

-انبیاء کارشان فقط هدایت بود. خداوند در قرآن کریم به پیامبر می‏فرماید: «تو فقط دستورات مرا ابلاغ می‏کنی و ضامن کارهای آنان نیستی».ما کجا و انبیاء کجا!قیاس مع الفارق است.

-گله‏های تو را کم‏تر دیده‏ام،کار تو هم هدایت بچه‏های معصوم است.

-کاشکی فقط این‏طور بود ما معلم‏های دوره‏ی ابتدایی،معلمان چند منظوره‏ایم،هم یاد می‏دهیم و هم باید یاد بگیریم.خبره بودن در موضوعات‏ گوناگون درسی،از ویژگی‏های ماست. ما گاهی قاضی و گاهی دادستانیم. بعضی وقت‏ها در قالب یک هنرمند،روی‏ صحنه،ایفای نقش می‏کنیم.می‏خندیم‏ و می‏خندانیم.گاهی قیافه‏ی عصبانی به‏ خود می‏گیریم و بعد در قالب مهربان‏ترین‏ انسان‏ها،شاگردان خود را نوازش می‏کنیم‏ و به آن‏ها امید می‏دهیم.با این‏که‏ سناریوی روش‏های تدریس را می‏دانیم، در لحظه‏هایی باید خلاق و حاضر و آماده‏ باشیم تا،رویدادهای پیش‏بینی نشده‏ی‏ کلاس و مدرسه را مدیریت کنیم و قادر به ایفای نقش‏های متفاوت باشیم. وظایف تربیتی ما با تغییر فضای آموزشی‏ تغییر می‏کند.

رشد معلم » شماره ۲۱۴ (صفحه ۲۵)


یک روز«فراشناخت»مد می‏شود و همه‏ی ما،در پی شناخت«فراشناخت» کنجکاو می‏شویم.کتاب و جزوه مطالعه‏ می‏کنیم،تا آستانه‏ی شناختمان از «فراشناخت»بالا برود و ما از قافله‏ی‏ رشد و پیشرفت،عقب نمانیم.یک روز از فرضیه‏های دانشمندان«رفتارگرا» پیروی می‏کنیم و مدتی بعد از تئوری‏های‏ «ساخت‏گرایان»پیروی می‏کنیم.مدتی‏ می‏گذرد و الگوهای تدریس مطرح‏ می‏شود و ما خلاقیت خداداد و نهفته‏ی‏ خود را به مدد می‏طلبیم.از کتاب‏ها و جزوه‏ها کمک می‏گیریم.از توصیه‏های‏ استادان دوره‏های ضمن خدمت و تربیت‏ معلم و…،یاری می‏طلبیم و مشتاقانه، داوطلب شرکت در این رویداد فرهنگی‏ می‏شویم.روی سن می‏رویم و نقش بازی‏ می‏کنیم.گاهی جایزه می‏گیریم و آفرین‏ می‏شنویم و دل‏گرم می‏شویم و گاهی‏ هم هیچ اتفاقی نمی‏افتد؛حتی یک‏ «اتفاق ساده»!

او همین‏طور می‏گفت و من گوش‏ می‏کردم.نفسی تازه کرد و ادامه داد؛

-مدیر ما گفته است که باید در مراسم‏ صبح‏گاهی،سر صف بچه‏های کلاس‏ خودمان،حاضر باشیم.موقعیت و نقش‏ من در این مرحله تغییر می‏کند.مبصر صف می‏شوم.بچه‏ها از دیدن معلم‏شان‏ خوش‏حال می‏شوند و لب‏هایشان به‏ خنده باز می‏شود.یکی سعی می‏کند کیفم را لمس کند.آن یکی،گوشه‏ی‏ کتم را می‏گیرد و چشم‏های پرمحبتش‏ را به من می‏دوزد تا پاسخ نگاهش را از من بگیرد.

این بچه‏های معصوم،آن‏قدر مهربان‏ و حق‏شناسند که حتی،دست زدن‏ به لباس معلم،برایشان،فرصت ابراز محبت،صمیمیت و حق‏شناسی است. صف را دنبال می‏کنم.بچه‏ها به کلاس‏ می‏روند و من و معلم کلاس چهارم،توی‏ راهرو مدرسه توقف می‏کنیم.یک گپ‏ دوستانه است.دور از چشم ناظم و مدیر مدرسه؛سر دردودل باز می‏شود؛اما بچه‏ها منتظرند.صحبت نیمه‏کاره می‏ماند و ما به‏ کلاس می‏رویم.برپا و برجا می‏شنویم، بعد همه‏ی گرفتاری‏ها،مشکلات، قسطها،بیماری‏ها،هزینه‏های تحصیل‏ بچه‏ها،اجاره‏ی خانه،اداواصول‏های‏ صاحب‏خانه و کارآگاه‏بازی‏های‏ طلب‏کارها را،فراموش می‏کنیم؛گویا همه‏ی این‏ها در برق نگاه معصومانه‏ی‏ شاگردان کلاس،حل می‏شود.درس‏ شروع می‏شود؛اما چهره‏ی غمگین و رنگ پریده‏ی دانش‏آموز ردیف دوم، خبر از جسمی نحیف می‏دهد که هنگام‏ تقسیم«روزی»در خانه سهم کم‏تری‏ داشته است.خون توی قلبم می‏جوشد. داغ می‏شوم.انگار رگ‏هایم منبسط می‏شوند.به پتانسیل خلاقه‏ام متوسل‏ می‏شوم،که چگونه می‏توانم دور از چشم‏ اغیار و نگاه کنجکاو شاگردان،در آغاز صبح،مشکل او را حل کنم.حضور معصومانه‏ی او،مخّل درس و کتاب و یادگیریست.

بچه‏ها کتاب‏ها را باز می‏کنند و من در نقش مادری که به نیاز مبرم فرزندش‏ فکر می‏ند،دوروبر او می‏پلکم؛کنارش‏ می‏ایستم و سعی می‏کنم ذهن پراکنده‏اش‏ را از فضای خانه به فضای مدرسه بیاورم، تا در زنگ تفریح و در خلوت کلاس، نقش مادریم را ایفا کنم و به رفع مشکل‏ او بپردازم.بچه‏های کلاس مثل فرزندان‏ من هستند.یا غصه‏هایشان غمگین‏ می‏شوم و با خنده‏هایشان غم دنیا را فراموش می‏کنم.او سکوت کرد.گویا فضای دیگری کلاس احاطه‏اش کرده‏بود.تا مدتی صورتش گرفته و منقبض‏ بود.

شاید در آن لحظه به نقش مادر بودنش‏ فکر می‏کرد و این‏که در طول سال‏های‏ خدمت،همیشه در خدمت بچه‏ها بوده‏ است.با خنده گفتم:خوب ادامه بده.تو که در بازی کردن نقش مادری مهارت‏ داری!در پاسخ گفت:گفتنش آسان است. احساسی که در درون تو شکل می‏گیرد قابل توصیف نیست؛اما در همان حالت، ما دوباره به نقش معلمی برمی‏گردیم و انجام‏وظیفه می‏کنیم.

معلم ریاضی هستیم.باید به قواعد ریاضی مسلط و آماده باشیم.کوچک‏ترین‏ اشتباه،بچه‏ها را به بیراهه می‏کشند.معلم‏ تاریخ هستیم.توصیف تاریخ گذشته و تجزیه‏وتحلیل رویدادها،مهم‏تر از حفظ تاریخ است؛بنابراین معلم تاریخ باید از هنر نقادی،برخوردار باشد.

معلم ادبیات هستیم.باید از حال و هوای ریاضی و تاریخ و علوم خارج‏ شویم و به تلطیف روح و ذهن بچه‏ها بپردازیم.آن هم در دوره‏ای که،ادبیات‏ کلاس نوجوانان و حتی بچه‏ها،تغییر کرده است.

معلم قرآن و شرعیات هستیم.تدریس‏ مفاهیمی که به نهایت ایمان و عنایت‏ ادراک دین و قرائت صحیح آن نیاز دارد تا،شاگردان به مسیر رشد و تعالی،هدایت‏ شوند و بیراهه نروند.

می‏بینی!معلم ابتدایی باید یک هنرمند کامل باشد تا بتواند در مسئولیت خطیری‏ که دارد و در قالب نقش‏های متفاوت و گاهی هم متضاد،به تعهد سنگینش در مقابل یک نسل عمل کند.

با تصدیق حرف‏هایش بی‏اختیار گفتم: «راست می‏گویی.عجب کار مشکلی‏ است این کار معلمی!»

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا