امر به معروف و نهی از منکر از نگاه استاد مطهری
منبع کتاب حماسه حسینی جلد دوم با دخل و تصرف
امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقاء اسلام است . به اصطلاح ، علت مبقیه است . اصلا اگر این اصل نباشد ،اسلامی
نیست . رسیدگی کردن دائم به وضع مسلمین است . آیا یک کارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دائمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی
دارد ،قابل بقا است ؟ اصلا آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد ،هیچ درباره اش فکر نکنیم و در عین حال به کار خود ادامه دهد
ابدا جامعه هم چنین است . یک جامعه اسلامی اینطور است بلکه صد درجه برتر وبالاتر . شما کدام انسان را پیدا میکنید که از پزشک بی نیاز باشد یا
انسان باید خودش پزشک بدن خود باشد ، یا باید دیگران پزشک باشند و اورا معالجه کنند
آنوقت نظارت و بررسی نمی خواهد ؟ ! جامعه رسیدگی نمی خواهد ؟ ! آیا چنین چیزی
امکان دارد ؟ ! ابدا . حسین بن علی ( ع ) در راه امر به معروف و نهی از منکر ، یعنی در راه
اساسیترین اصلی که ضامن بقاء اجتماع اسلامی است ، کشته شد ، در راه آن
اصلی که اگر نباشد ، دنبالش متلاشی شدن است ، دنبالش تفرق است ،
دنبالش تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است . بله ، این اصل
، این مقدار ارزش دارد . آیات قرآن در این زمینه بسیار زیاد است .
قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد میکند و میگوید اینها متلاشی و
هلاک شدند ، تباه و منقرض شدند ، می فرماید : به موجب اینکه در
آنها نیروی اصلاح نبود ، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود ، حس
امر به معروف و نهی از منکر در میان این مردم زنده نبود .
حال ببینیم امر به معروف و نهی از منکر چه شرایطی دارد و چگونه ما
میتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم ؟ اولا معروف یعنی چه ؟ منکر
یعنی چه ؟ امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه ؟ اسلام از باب اینکه
نخواسته موضوع امر به معروف و نهی از منکر را به امور معین ، مثل
عبادات ، معاملات ، اخلاقیات ، محیط خانوادگی و . . . محدود کند ، کلمه
عام آورده است : معروف ، یعنی هر کار خیر و نیکی . امر به معروف لازم
است . نقطه مقابلش : هر کار زشتی . نگفت شرک یا فسق یا غیبت یا دروغ
یا نمیمه یا تفرقه اندازی یا ربا یا ریا ، بلکه گفت : منکر: هر چه که زشت و پلید است .
” امر ” یعنی فرمان ، ” نهی ” یعنی باز داشتن ، جلو گیری کردن .
اما این فرمان یعنی چه ؟ آیا مقصود از این فرمان ، فرمان لفظی است ؟ آیا
امر به معروف و نهی از منکر فقط در مرحله لفظ است ؟ فقط باید با زبان
امر به معروف و نهی از منکر کرد ؟ خیر ، امر به معروف و نهی از منکر در
مرحله دل و ضمیر هست ، در مرحله زبان هست ، در مرحله دست و عمل هم
هست . تو باید با تمام وجودت آمر به معروف و ناهی از منکر باشی
علی بن ابی طالب علیه السلام سئوال کردند اینکه قرآن در مورد بعضی از
زنده های روی زمین میگوید اینها مرده اند ، یعنی چه ؟ میت الاحیاء مرده در
میان زنده ها کیست و چیست ؟ فرمود : مردم چند طبقه اند ، بعضی
وقتی که منکرات را میبینند در ناحیه دل متاثر میشوند ، تا مغز
استخوانشان میسوزد ، زبانشان به سخن در میآید ، انتقاد میکنند ، میگویند
، ارشاد میکنند ، به این مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل میشوند ، با
هر نوع عملی که شده است ، با مهربانی باشد ، با خشونت باشد ، با زدن
باشد ، با کتک خوردن باشد ، بالاخره هر عملی را که وسیله ببینند برای
اینکه با آن منکر مبارزه کنند انجام میدهند . فرمود این یک زنده به تمام
زنده است . بعضی دیگر ، وقتی که منکرات را میبینند دلشان آتش میگیرد ،
به زبان میگویند ، داد و فریاد میکنند ، استغاثه میکنند ، نصیحت میکنند
، موعظه میکنند ولی پای عمل که در میان میآید ، دیگر مرد عمل نیستند .
فرمود : این هم دو سه خصلت از حیات را دارا است ، ولی یک خصلت از
حیات را ندارد .
صنف سوم : دلش آتش میگیرد ، اما فقط جوش میزند ، فقط ناراحت میشود
ما مدعی هستیم
این وظیفه بزرگ ( امر به معروف و نهی از منکر ) دو رکن ، دو شرط
اساسی دارد : یکی از آنها رشد ، آگاهی و بصیرت است . حالا که من گفتم
امر به معروف و نهی از منکر ، لابد همه ما خیال کردیم که خوب از اینجا
برویم و امر به معروف و نهی از منکر کنیم . از شما میپرسیم اصلا من و شما
میفهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود ؟
تا حالا که امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس و بند
کفش مردم بوده است ، در حول و حوش موی سر و دوخت لباس مردم بوده
است ! ما اصلا معروف چه میشناسیم که چیست ؟ منکر چه میشناسیم که چیست ؟
ما گاهی معروفها را به جای منکر میگیریم و منکرها را به جای معروف .
بهتر اینکه ما جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم . چه منکرها که
به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد آگاهی و بصیرت .
میخواهد ، خبرت و خبر و یت میخواهد ، دانایی ، روانشناسی و جامعه شناسی
میخواهد تا انسان بفهمد که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند ، یعنی
راه معروف را تشخیص بدهد ، ببیند معروف کجاست ، منکر را تشخیص بدهد
، ریشه منکر را به دست بیاورد ، از کجا آن منکرسرچشمه می گیرد .
: جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند . چرا ؟ و لهذا ائمه دین فرموده اند
« لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه »
چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می کند ، می خواهد بهتر
کند بدتر میکند . و چقدر در این زمینه مثالها زیاد است .
شاید شما بگوئید ما جاهلیم ، پس امر به معروف و نهی از منکر از ما ساقط شد !
قرآن میفرماید : « لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد
الرسل » . از یکی از معصومین میپرسند : بعضی از مردم جاهلند ، در
روز قیامت با اینها چگونه عمل میشود ؟ میفرماید : در آن روز عالمی را
می آورند که عمل نکرده است ، میگویند چرا عمل نکردی ؟ جواب ندارد ، باید
به سرنوشت ننگین و سهمگین خود دچار شود . شخصی را میآورند و میگویند :
تو چرا عمل نکردی ؟ میگوید نمیدانستم ، نمیفهمیدم ! میگویند :
« نمیدانم ، نمیفهمم هم عذر شد ؟ ! خدا عقل را برای چه
آفریده است ؟ برای اینکه بفهمی ، موشکافی کنی ، بروی کاوش کنی ، تحقیق
کنی . تو باید از آن کسانی باشی که نه تنها اوضاع زمان خودت را درک
بکنی ، بلکه باید آینده را هم بفهمی و درک بکنی . امیرالمومنین فرمود :
، مردم ما نادان شدهاند ، بلایایی را که به آنها رو میآورد ، تا رو نیاورده تشخیص نمیدهند ، پیش بینی ندارند .
باید پیش بینی کنند . نه تنها باید به اوضاع زمان خودشان آگاه باشند
بلکه باید آنچنان جامعه شناس باشند که مصائبی را که در آینده میخواهد
پیش بیاید تشخیص بدهند و بفهمند که در پنجاه سال بعد چنین خواهد شد .
« و لقد اتینا ابراهیم رشده ».
یکی از چیزهایی که به نهضت حسین بن علی ( ع ) ارزش زیاد میدهد روشن بینی است
روشن بینی یعنی چه ؟ یعنی حسین ( علیه السلام ) در آنروز
چیزهایی را در خشت خام دید که دیگران در آینه هم نمیدیدند . .
علمای اسلامی برای امر به معروف و نهی از منکر مراتب و درجات و همچنین اقسامی قائل شدهاند
گفته اند اولین درجه و مرتبه نهی از منکر هجر و اعراض است ، یعنی وقتی
شما فرد یا افرادی را میبینید که مرتکب منکراتی میشوند ، مرتکب کارهای
زشتی میشوند برای اینکه او را از کار زشتش باز دارید ، از او اعراض میکنید ، وی را
مورد هجر قرار میدهید . یعنی با او قطع رابطه میکنید .
به عنوان مثال ، شخصی رفیق و دوست شماست ، با یکدیگر صمیمی و محشور و
معاشر هستید ، روابطتان با یکدیگر دوستانه است ، رفت و آمد دارید ، با
هم گرم میگیرید ، مسافرت میروید ، میانتان هدایایی مبادله میشود . یک
وقت اطلاع پیدا میکنید که همین رفیق و دوست صمیمی شما دچار فلان عمل زشت
شده است ، فلان کار زشت را مرتکب میشود ، فلان گناه قطعی و مسلم را
مرتکب میشود . یکی از درجات و مراتب امر به معروف و نهی از منکر و در
واقع یکی از اقسام تنبیه که در مواردی باید اجرا شود اینست که شما نسبت
به او سردی نشان دهید ، بی اعتنایی کنید و آن صمیمیتی را که سابقا به او
نشان میدادید بعد از این نشان ندهید . این خود ، نوعی تنبیه است . البته
انسان باید در باب امر به معروف و نهی از منکر منطق به کار ببرد ، عمل
او منطبق با منطق باشد . این در موردی است که اگر شما به آن شخصی که با
او صمیمیت دارید قطع رابطه کنید و نسبت به او سردی نشان دهید ، این عمل
شما نسبت به او تنبیه باشد و تنبیه تلقی شود.
درجه دومی که علما و دانشمندان برای نهی از منکر ذکر کرده اند ، مرحله
زبان است ، مرحله پند و نصیحت و ارشاد است . یعنی بسا هست آن بیماری
که دچار منکری هست و عمل زشتی را مرتکب میشود ، به خاطر جهالت و
نادانی او است ، تحت تاثیر یک سلسله تبلیغات قرار گرفته است ،
احتیاج به مربی دارد ، احتیاج به هادی و راهنما و معلم دارد ، احتیاج به
روشن کننده دارد ، احتیاج به فردی دارد که با او تماس بگیرد ، با کمال
مهربانی با او صحبت کند ، موضوع را با او در میان بگذارد ، معایب و
مفاسد را برای او تشریح کند تا آگاه شود و باز گردد . این مرحله نیز یک
درجه از ” نهی از منکر ” است ، به این معنی که در مواردی که کسی با ما
تماس دارد و نیز به یک عمل منکر و زشتی ابتلا دارد و ما میتوانیم با
منطقی روشنگر او را به ترک آن عمل قانع کنیم ، بر ما واجب است که با
چنین منطقی با آن شخص تماس بگیریم .
مرحله سوم ، مرحله عمل است . گاهی طرف در درجهای و در حالی است که
نه اعراض و هجران ما تاثیری بر او میگذارد و نه میتوانیم با منطق و بیان
و تشریح مطلب ، او را از منکر باز داریم ، بلکه باید وارد عمل شویم .
اگر وارد عمل شویم ، میتوانیم . چطور وارد عمل شویم ؟ وارد عمل شدن
مختلف است . معنای وارد عمل شدن تنها زور گفتن نیست ، کتک زدن و
مجروح کردن نیست . البته نمیگویم در هیچ جا نباید تنبیه عملی شود
مواردی هم هست که جای تنبیه عملی است . اسلام دینی است که طرفدار حد
است ، طرفدار تعزیر است ، یعنی دینی است که معتقد است مراحل و مراتبی
میرسد که مجرم را جز تنبیه عملی چیز دیگری تنبیه نمیکند و از کار زشت
باز نمیدارد . اما انسان نباید اشتباه کند و خیال کند که همه موارد ،
موارد سختگیری و خشونت است .
علی علیه السلام درباره پیغمبر اکرم میفرماید : او طبیب بود .
پزشکی بود که بیمارها و بیماریها را معالجه میکرد . بعد به اعمال اطبا
تشبیه میکند که اطبا ، هم مرهم مینهند و هم جراحی میکنند و احیانا داغ
میکنند . میگوید پیغمبر دو کاره بود ، پزشکی بود هم مرهم نه و هم جراح و
داغ کن . مقصود اینست که پیغمبر دو گونه عمل میکرد . یک نوع عمل پیغمبر
، مهربانی و لطف بود . اول هم « احکم مراهمه » را ذکر میکند . یعنی عمل
اول پیغمبر همیشه لطف و مهربانی بود ، ابتدا از راه لطف و مهربانی
معالجه میکرد ، با منکرات و مفاسد و مبارزه میکرد . اما اگر به مرحلهای
میرسید که دیگر لطف و مهربانی و احساس و نیکی سود نمیبخشید ، آنها را
به حال خود نمیگذاشت . اینجا بود که وارد عمل جراحی و داغ کردن میشد .
هم مرهمهای خود را بسیار محکم و موثر انتخاب میکرد میگوید : هم درشتی باید باشد
و هم مهربانی ، مثل رگزن که هم جراحی میکند و هم مرهم مینهد . این در مورد مبارزه با منکرات .
ولی در مورد امر به معروف چطور ؟ به چه شکل و نحوی باید انجام شود ؟
امر به معروف هم عینا همین تقسیمات را دارد با این تفاوت که امر به
معروف یا لفظی است یا عملی . امر به معروف لفظی اینست که انسان با
بیان ، حقایق را برای مردم بگوید ، خوبیها را برای مردم تشریح کند ، مردم
را تشویق کند و به آنها بفهماند که امروز کار خیر چیست .
امر به معروف عملی اینست که انسان نباید تنها به گفتن قناعت کند ،
گفتن کافی نیست . . هر یک از امر به معروف لفظی و امر به معروف عملی به
دو طریق است : مستقیم و غیر مستقیم . گاهی که میخواهید امر به معروف یا
نهی از منکر کنید ، مستقیم وارد میشوید ، حرف را مستقیم میزنید یعنی اگر
میخواهید کسی را وادار به کاری کنید میگویید من از جنابعالی خواهش میکنم
فلان کار را انجام دهید . ولی یک وقت هم به طور غیرمستقیم به او تفهیم
میکنید ، که البته موثرتر و مفیدتر است . یعنی بدون آنکه او بفهمد که
شما دارید با او حرف میزنید ، از کسی که فلان کار را کرده است تعریف
میکنید ، کار او را توجیه و تشریح میکنید ، میگویید فلانکس در فلان مورد
چنین عمل کرده ، اینطور رفتار کرده و . . . تا او بداند و بفهمد . این ،
بهتر در او اثر میگذارد ، کما اینکه عمل هم به طور غیرمستقیم موثرتر است .
یکی از آقایان خطبا نقل میکرد که مردی در مشهد اصلا با دین پیوندی
نداشت ، نه تنها نماز نمیخواند و روزه نمیگرفت ، بلکه به چیزی اعتقاد
نداشت ، یک آدم ضد دین بود . ایشان میگفت ما مدت زیادی با این آدم
صحبت کردیم تا اینکه نرم و ملایم و واقعا معتقد و مومن شد و روش خود را
به کلی تغییر داد ، نمازش را میخواند ، روزهاش را میگرفت ، و کارش به
جایی کشید که با اینکه اداری بود و پست حساسی هم در خراسان داشت ، مقید
شده بود که نمازش را با جماعت بخواند . میرفت مسجد گوهر شاد ، پشت سر
مرحوم آقای نهاوندی ، لباسهایش را میکند ، عبایی هم میپوشید . در جلسات
ما هم شرکت میکرد . مدتی ما دیدیم که این آقا پیدایش نیست . گفتیم لابد
رفته است مسافرت . رفقا گفتند نه ، او اینجاست و نمیآید . حالا چطور
شده است که در جلسات ما شرکت نمیکند ، نمیدانیم . بعد کاشف به عمل
آمد که دیگر نماز جماعت هم نمیرود . تحقیق کردیم ببینیم که
علت چیست ؟ این مردی که آنطور رو آورده بود به دین و مذهب ، چطور
یکمرتبه از دین و مذهب رو برگرداند ؟ رفتیم سراغش ، معلوم شد قضیه از
این قرار بوده است :
این آقا چند روز متوالی که رفته نماز جماعت و در صف چهارم ، پنجم
میایستاده ، یک روز یکی از مقدس مابهایی که در صف اول پشت سر امام
مینشینند و تحت الحنک میاندازند و نمیدانم مسواک چه جوری میزنند و
همیشه خودشان را از خدا طلبکار میدانند ، در میان جمعیت ، موقع نماز ،
از آن صف اول بلند میشود ، میآید تا این آدم را پیدا میکند . روبرویش
مینشیند و میگوید : آقا ! میگوید : بله . یک سؤالی از شما دارم .
بفرمائید . شما مسلمان هستید یا نه ؟ این بیچاره در میماند که چه جواب
بدهد . میگوید این چه سؤالی است که شما از من میکنید ؟ میگوید : نه ،
خواهش میکنم بفرمایید شما مسلمان هستید یا مسلمان نیستید ؟ این بدبخت
ناراحت میشود ، میگوید من مسلمانم ، اگر مسلمان نباشم ، در مسجد گوهرشاد در صف جماعت چکار میکنم
اگر مسلمانی ، چرا ریشت را
اینطور کردهای ؟ از همانجا سجاده را بر میدارد و میگوید این مسجد و این
نماز جماعت و این دین و مذهب مال خودتان . رفت که رفت .
این هم یک جور به اصطلاح نهی از منکر کردن است بیزار کردن مردم از دین . برای مخالف تراشی ، برای دشمن تراشی ، چیزی از
این بالاتر نیست . این هم یکجور موعظه و نصیحت کردن است یعنی رماندن ، بدبخت کردن مردم و دشمن
ساختن مردم به دین و روحانیت . این ، به طور غیر مستقیم بر ضرر اسلام عمل کردن است .
——————————————————————–
اما در ادامه هم خوب است نظر سعدی شیرازی را هم که بی ارتباط به بحث با لا نمی باشد را هم بدون شرح و تفسیر بیاورم .( این قسمت مربوط به استاد مطهری نمی باشد.). حکایت از بوستان سعدی باب هفتم است
…….
یقین بشنو از من که روز یقین
نبینند بد، مردم نیک بین
یکی را که عقل است و فرهنگ و رای
گرش پای عصمت بخیزد ز جای
به یک خرده مپسند بر وی جفا
بزرگان چه گفتند؟ خذما صفا
بود خار و گل با هم ای هوشمند
چه در بند خاری تو؟ گل دسته بند
کرا زشت خویی بود در سرشت
نبیند ز طاووس جز پای زشت
صفائی بدست آور ای خیره روی
که ننماید آیینهٔ تیره، روی
طریقی طلب کز عقوبت رهی
نه حرفی که انگشت بر وی نهی
منه عیب خلق ای خردمند پیش
که چشمت فرو دوزد از عیب خویش
چرا دامن آلوده را حد زنم
چو در خود شناسم که تر دامنم؟
نشاید که بر کس درشتی کنی
چو خود را به تأویل پشتی کنی
چو بد ناپسند آیدت خود مکن
پس آنگه به همسایه گو بد مکن
من ار حق شناسم وگر خود نمای
برون با تو دارم، درون با خدای
چو ظاهر به عفت بیاراستم
تصرف مکن در کژو راستم
اگر سیرتم خوب و گر منکرست
خدایم به سر از تو داناترست
تو خاموش اگر من بهم یا بدم
که حمال سود و زیان خودم
کسی را به کردار بد کن عذاب
که چشم از تو دارد به نیکی ثواب
نکو کاری از مردم نیک رای
یکی را به ده مینویسد خدای
تو نیز ای عجب هر که را یک هنر
ببینی، ز ده عیبش اندر گذر
نه یک عیب او را بر انگشت پیچ
جهانی فضیلت برآور به هیچ
چو دشمن که در شعر سعدی، نگاه
به نفرت کند و اندرون تباه
ندارد به صد نکتهٔ نغز گوش
چو زحفی ببیند برآرد خروش
جز این علتش نیست کان بد پسند
حسد دیده نیک بینش بکند
نه مر خلق را صنع باری سرشت؟
سیاه و سپید آمد و خوب و زشت
نه هر چشم و ابرو که بینی نکوست
بخور پسته مغز و بینداز پوست