نکته ها از کتابها

نکاتی از کتاب مکتب در فرآیند تکامل و نقدهای وارده

 

گفت‌وگوی فصلنامه هفت آسمان با مدرسی طباطبایی
گفت‌وگوی بین ادیان
اشاره: متن زیر پاسخ پرفسور حسین مدرسی طباطبایی به پرسش‌های «فصلنامه هفت آسمان»، با مدیریت سید ابوالحسن نواب است. این مصاحبه در دوم مهرماه ۱۳۸۵ صورت گرفته است.

فصلنامه هفت آسمان: اساسا ً چه نسبتی میان اسلام و ادیان قبلی وجود دارد: نسخ یا تأیید یا تفصیل؟
حسین مدرسی طباطبایی: به این شکل که سؤال را مطرح می‌فرمایید پاسخ آن خیلی روشن است. آیه مبارکه در سوره‌ی مائده که می‌فرماید «وانزلنا علیک الکتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه»؛ تکلیف را روشن می‌کند.

«مهیمن» را از هر ریشه‌ای که بگیرید به حاکمیت نهایی قرآن در موارد اختلاف، اشعار دارد. پس در بخشی تأیید و در بخشی دیگر تعدیل است، که ظاهراً منظور جنابعالی از «تفصیل» همین است.

قرآن به عنوان مرجع نهایی و پیام واپسین، نسخه کامل و نهایی اصول و دستورالعمل‌هایی است که خداوند برای سعادت بندگان خود صادر نموده است. پس سؤال شما به این گونه که بیان می‌کنید جوابی روشن دارد. ولی همین سؤال را به دو شیوه‌ی دیگر هم می‌توان مطرح کرد که آن وقت جواب، به این سر راستی نیست.

یکی اینکه آیا ادیان دیگر – که طبعاً باید منظورتان برابر استعمال قرآنی کلمه، ادیان الهی ابراهیمی باشد – هنوز حداقل لازم را برای سعادت و رستگاری انسان‌ها واجد هستند یا اقتضای آنها محدود به زمان خاص بوده و تاریخ انقضا داشته که اکنون به سر آمده است؟

دوم اینکه در هر یک از دو فرض بالا، آیا قرآن و اسلام پدیده‌هایی کاملاً مستقل و بریده از ماسبق خود بودند. به عبارت دیگر خدا با فرو فرستادن قرآن، آغازی نو و طرحی نو در جهان در افکند، یا آن که این دو ناظر به ماسبق و در ظرف آن و در زمینه‌ی همان فرهنگ دینی ابراهیمی بودند که در زمان ظهور اسلام نزدیک به دو هزار سال سابقه‌ی تاریخی و در صحنه فرهنگ و اجتماع، حضور و وجود و واقعیت داشت؟

لازمه‌ی فرض دوم آن است که فرهنگ دینی متقدم بتواند در موارد اجمال و ابهام، به عنوان شارح و مفسر مورد استفاده قرار گیرد.

سؤال اول همچنان که می‌دانید ازقدیم مطرح بوده و آثاری مانند «فیصل التفرقه» غزالی به تفصیل در مورد آن بحث کرده‌اند. اما امروزه بازار بحث گرم‌تر شده و بسیاری از نویسندگان مسلمان، یا دوستدار مسلمانان، دراین سوی دنیا تلاش می‌کنند برای عرضه کردن چهره‌ای دوستانه‌تر و دنیا پسندتر ازاسلام، نوعی پلورالیسم دینی از قرآن استخراج کنند.

عمده استدلال اینان به آیاتی است از قبیل «لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا»، مخصوصاً با توجه به این حقیقت که پیش از این جمله، محتوای تورات و انجیل را «هدایت و نور» خوانده و با فاء تفریع نتیجه می‌گیرد که پس یهودیان و مسیحیان باید از تعالیم کتاب‌های آسمانی خود پیروی کنند.

می‌گویند ظاهر این تفریع آن است که این کتاب‌ها به آن شکل که در روزگار پیامبر وجود داشتند هنوز محتوی نور و هدایت بودند.

می‌دانیم که این متون از آن زمان به بعد، دیگر دستخوش دگرگونی نشده‌اند. مفهوم نسخ و تعدیل الهی نسبت به پیام‌های پیشین هم باید فقط در بخش احکام باشد؛ چه در بخش معارف کلامی و دستورات اخلاقی و قصص انبیاء و از این قبیل نسخ اصلاً قابل تصور نیست.

تازه در بخش احکام هم به صریح قرآن، گاه قوانین متقدم اصولاً برای مردمی خاص و به دلایل مقطعی بود که از آغاز نیز شامل دیگران نمی‌شد. چنان که در «وعلی الذین هادوا حرمنا کل ذی ظفر…»

وانگهی قرآن در آیاتی از سوره‌ی مائده که مورد سخن ماست مفهوم نسخ در معنی ابطال و الغاء را به کار نبرده؛ بلکه خود را تأییدی بر پیام‌های پیشین می‌داند (پس در قدر جامع، حاوی همان معارف و تعالیمی است که بر گذشتگان فرو فرستاده شده بود)، اما می‌گوید که برآن پیام‌ها حاکمیت دارد.

ظاهر این سخن آن است که قرآن نسخه کامل و نهایی کلام الهی است، نسخه حداکثری از حقایق و معارف و دستورات خدا در آن حد که بشر خاکی مادی در ظرف محدود وجودی خود می‌تواند دریافت نماید، اما نه این که تعالیم ادیان پیشین الغاء و ابطال شده باشد. (البته سخن در آن بخش است که اصیل است و نه آنچه متولیان دین‌ها برآن افزوده بودند تا پیروان، احبار و رهبان خود را به جای خدا قرار داده و به عنوان یک فریضه دینی، اطاعتی از سنخ اطاعت خدا را نسبت به آنان انجام دهند).

پس کسی که ازچنین مجموعه دستورات و معارف پیروی کند بالمره بیراه و گمراه نیست، هرچند شاید در وادی سیر و سلوک متکامل دینی، عقب افتاده و وامانده از قافله تکامل باشد.

درست مثل این که کتاب فیزیک درسی دبیرستانی را با متن مورد استفاده در بالاترین مقطع درسی دانشگاه پرینستون یا ام آی تی یا هاروارد که محتوی جدیدترین و پیشرفته‌ترین تحقیقات و اکتشافات در این رشته است مقایسه کنید.

در متن کتاب درسی دبیرستانی اگر دست برده نباشند، چیزی برخلاف و نادرست گفته نشده، هرچند آنچه هست شکل بسیار نازل و گزارش بسیار کوتاهی است از آنچه این علم تا کنون کشف کرده و موجب دگرگونی جهان معاصر با روزگاران پیش شده‌ است.

البته این سخنان بر این فرض استوار است که پیام آسمانی پیشین و میراث معرفتی و دینی متقدم، دست نخورده باقی مانده باشد؛ چنان که یک نظر در تفسیر مفهوم «تحریف»، تغییر پیدا شده را در تفسیر کتاب مقدس می‌دانست و نه در متن آن.

در برخی آثار تازه‌تر که صبغه فلسفی و کلامی دارد همین مدعا را از راه مسأله‌ی حسن و قبح عقلی و استناد احکام الهی به مصالح و مفاسد نفس‌الامری و دائمی پیگیری کرده‌اند. واقع آن است که هیچ جای قرآن نگفته ‌است که همه‌ی افعال و مفاهیم، مصلحت یا مفسده ذاتی دائمی دارند و همه‌ی احکام خدا، مثل حقوق طبیعی توماس اکویناسی مبتنی بر مصالح و مفاسد ذاتی دائمی افعال است.

به صراحت قرآن در مقاطعی، مصالح مقطعی و ثانوی علل تشریع بوده است. هم در مورد یهود دارد که «فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم»، و هم درباره‌ی مسلمانان دارد که «علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم فتاب علیکم و عفا عنکم».

و این یعنی تغییر حکمی که پس از رسمیت یافتن و تنفیذ، غیرقابل اجرا شود. بلا تشبیه مثل استدلال شورای خاخام‌ها در اوایل قرن پیش که سیگار کشیدن را از این باب مجاز کردند که کسی گوش به فتوای تحریم آن نمی‌دهد، پس آدم عاقل نباید بی‌جهت خود را سبک کند.

همچنین است دستورات انضباطی مانند: «واخذهم الربا و قد نهوا عنه» یا «قالوا انما البیع مثل الربا، واحل الله البیع و حرم الربا» که دراین گونه نمونه‌ها خدا عملاً می‌گوید برای فلسفه حرمت چیزی همین بس که اینجانب آن را ممنوع اعلام کرده‌ام.

حالا می‌خواهد از نظر عقلی و اقتصادی و اجتماعی، قدر معقولی از ربا مجاز (یا حتی مفید) باشد یا نه، و می‌خواهد مشکل متصور آن در باب بیع سَلَم هم وجود داشته باشد یا نه، من خدا در مقایسه میان امکانات متصوره این یک را حلال کرده‌ام و آن یک را حرام، والسلام. این بحثی دامنه‌دار است که مجالی بیشتر می‌خواهد.

سؤال دوم به نوعی در مبحث «استصحاب حجیت قول کتابی» در اصول فقه ما – معادل مبحث «شرع من قبلنا شرع لنا» دراصول فقه اهل سنت – مطرح شده که اختلاف انظار، هم میان دانشمندان ما و هم میان اهل تسنن را در مورد احکام شرایع متقدم به روشنی آشکار می‌سازد. ولی ریشه‌ی مسأله عمیق‌تر از این است.

حرفی که اخیراً مطرح شده ‌این است که قرآن کتاب مبین الهی است و به زبان روشن نازل شده تا مؤمنان خود آن را بخوانند و درک کنند و در آن اندیشه و تفکر کنند.

نتیجه منطقی این سخن، لزوم آشنایی مخاطبان قرآن با وقایع و مسائل و تاریخ و سنت ادیان ابراهیمی متقدم است که فی المثل بدانند «رفعنا فوقکم الطور» اشاره به چه واقعه‌ای است؟

و «ادخلواالباب سجداً» مربوط به کدام است؟ و «الذین خرجوا من دیارهم وهم الوف حذر الموت» چه کسانی بودند و حرف حساب‌شان چه بود؟ یا تابوتی که «فیه سکینه من ربکم» چه بوده است؟ وگرنه با غمض عین از مجعولات و اسراییلیات کعب الاحبار و امثال او درتفاسیر اهل سنت، و ضعاف روایات بی‌سند و بی سر و ته قصص الانبیاء راوندی و امثال او در سنت شیعی، که همه در بهترین حالت، نسخه‌های مغلوط دست و پا شکسته‌ای از مندرجات متون یهودی هستند، خواننده مسلمان قرآن چه چیزی از این آیات می‌فهمد.

مگر آن که برای فهم این اجمالات به متون اصلی رجوع کنیم و نقل آن متون را در تفسیر و شرح اجمال قرآن، معتبر و مستند و حجت بدانیم.

می‌گویند این مسأله در مورد داستان‌های خلق جهان و انسان هم صادق است. این داستان‌ها در قرآن، با اختلاف جزیی، در چهارچوب و با همان اصطلاحات سفرخروج است که قرآن در مواردی نقل آن را تصحیح نموده است. پس در مواردی که تصحیحی نشده، قرآن تلویحاً نقل تورات را تأیید می‌کند.

این مبنا حتی در مباحثی مثل مبحث حقیقت شرعیه اصول هم اثر مهم دارد. اگر احکام فقهی قرآن در ظرفی آمده که بخش قابل توجهی از مردم جامعه مدینه یعنی یهودیان – که ذهنیت و گفتمان آنان به طبع بر باقی جامعه هم اثرگذار بود – برخی از مفاهیم مطرح شده در قرآن را در سنت تلمودی خود داشته و به گونه‌ای خاص می‌فهمیده‌اند. حالا اگر منظور قرآن از مشابه آن مفهوم، متفاهم یهودی آن نبود انتظار آن بود که برای رفع اشتباه توضیح داده می‌شد. چنان که در برخی موارد شده ‌است.

همان حرفی که مرحوم امام در مورد حجیت خبر واحد دارند که چون سیره عقلاء بر عمل به موجب آن است اگر شارع نظری جز این داشت باید بوق و کرنا برمی‌داشت و همه را خبر می‌کرد. و این مسأله در بسیاری از مسائل فقه، از عبادات و معاملات تا اطعمه و اشربه و حدود و دیات جاری است.

ارزیابی شما از گفت‌وگوی ادیان چیست؟ یک سنت زنده و جدی دین‌داری چگونه می‌تواند با یک سنت دینی دیگر تعامل داشته باشد؟تا گفت‌وگو به چه هدفی باشد و تعامل به چه منظوری. اصل گفت‌وگو و تعامل مشکلی ندارد به شرطی که مجال سوء استفاده به طرف دیگر ندهد و تعامل به تقابل نینجامد، یا اگرانجامید، آمادگی لازم برای آن وجود داشته باشد.

شما خود می‌دانید که برای مسیحیان که خواه نا خواه عدیل و هماورد اصلی ما در این میدان هستند، این گفت‌وگوها فقط ارزش تبشیر دارد، راهی جدید برای رسانیدن پیام خود به درون جهان اسلام.

از پاره‌ای شواهد چنین به نظر می‌رسد که کلیسا، در هر دو شاخه‌ی کاتولیکی و پروتستانی، با تکیه بر این استدلال که تنها راه شناخت مکتب راستین، مقایسه تمدن‌ها و انسانیت‌هایی است که مکاتب مختلف به وجود آورده‌اند (همان حرف اقبال لاهوری، با این فرق که می‌گویند در این مورد، ملاک وضع موجود هر مکتب است، چه ما نمی‌دانیم چه مقدار از منقولات تاریخی واقعیت دارد و چه مقدار را ناقلان و مورخان تحت تأثیر عقاید و حب و بغض‌ها وارونه جلوه داده‌اند) با نوعی اعتماد به نفس به میدان آمده و درصدد تقابل با ماست.

حتماً می‌دانید که در این چند دهه، تحولات مهمی در فکر کلامی یهودی و مسیحی پیدا شده و حتی بوداییان و دیگران هم گفتمان‌های نوینی برای خود پیش گرفته‌اند. بهاییان هم که تمام میراث عرفانی اسلامی را ازحلاج تا مولانا، یک جا به عنوان محتوای پیام خود ثبت داده‌اند و با این محتوای جدید تبلیغ می‌کنند و کتاب‌ها و جزوه‌ها پخش می‌کنند، چنان که سی سال پیش بسیاری از مبانی و تحلیلات معتزله را هم به عنوان میراث کلامی‌ خود گرفتند و معرفی کردند.

واقع آن است که مجموعه این کارها برای آن مکاتب ثمرات خوبی داشته و بی سر و صدا، قربانیان نسبتاً زیادی هم از جامعه‌ی مسلمان گرفته ‌است. از طرف دیگر تحقیقات دور و دراز مستشرقان، که بسیاری از آن از آغاز برای همین هدف بوده، ا کنون زمینه‌ی مناسبی برای مذاهب دیگر فراهم کرده که مسلمانان را به چالش و مناظره بکشند.

بنده در این قریب سی سال که در این سوی دنیا بوده ام، گه گاه به این‌گونه مباحثات کشیده شده و بد نیست یکی دو یافته‌ی خود را در این باب برای شما نقل کنم.

یک مطلب که مکرر از هوشمندان یهودی و مسیحی شنیده‌ام و حرفی دور از انصاف هم نیست این است که می‌گویند ما هم می‌دانیم که افسانه‌های هزار و یک شب و حکایت ابی القاسم بغدادی و ماجراهای زندگی خلفاء و ملوک و مترفین و امثال اینها که خودتان ثبت کرده‌اید، ربطی به اسلام ندارد و مظهر بخشی از جامعه است که گرچه مسلمان بوده ولی این فسادها را به عنوان یک متدین انجام نمی‌داده ‌است. اما حاضر نیستیم شما از اسلام، یک موجود انتزاعی و ایده آلیستی بسازید که هر طور دل‌تان می‌خواهد کم و زیاد کنید و به یک کلام، خود را جای اسلام بگذارید و برای مسلمانانی که در طول چهارده قرن آمده و رفته‌اند تصمیم بگیرید.

اسلامی که ما به رسمیت می‌شناسیم فرهنگی است که سواد اعظم مسلمانان در طول چهارده قرن به نام اسلام شناخته و با آن زندگی کرده و براساس آن با دیگران سلوک کرده‌اند. پس نه اسلام انتزاعی که نظر اجتهادی یک فرد یا گروه باشد و نه زندگی غیراسلامی یک مسلمان، بل روش عملی و معتقدات دینی متشرعه در طول تاریخ.

حالا ممکن است در این میان، یکی دو نفر هم در هر قرنی با برخی از عناصر این فرهنگ مخالفتی کرده و چیزی گفته باشند، ولی اصل معتبر برای ما همان فرهنگ مشترک جامعه اسلامی در طول تاریخ است.

در تشخیص این مفهوم از اسلام هم، همه‌ی ما مشترکیم چون دانش آن چیزی نیست که بخواهد با وحی والهام یا فوق تخصص در فهم متون حاصل شود. مدارک تاریخی و ادبی و دینی و غیره شما، همه در دست است بلکه متخصصان کلام و تاریخ اسلام در غرب بسیار دقیق‌تر و بهتر با این متون آشنا هستند (تا جایی که به اعتراف خودتان، اغلب از راه ترجمه آثار این متخصصان غربی به اهمیت محتوای منابع فرهنگی و مواریث علمی ‌خویش واقف شده و می‌شوید).

از این منابع، ذهنیت‌های شما و روش سلوک فردی و اجتماعی‌تان، با خود و با دیگران، از درون خانه گرفته تا صحنه اجتماع، به خوبی به دست می‌آید.

فتاوای شما و نظرات اسلاف شما هم که آن فرهنگ را شکل بخشیده است، همه چاپ شده و در دست است و فهمیدن متون سرراست عربی هم چنان تخصصی نمی‌خواهد که ازعهده محققان ما بر نیاید.

مطلب دیگری که به خصوص مسیحیان به گونه‌ی انتقاد مطرح می‌کنند (و من مجبورم برخلاف میل قلبی خود به عین الفاظ بگویم تا آمادگی و محاسبات لازم را برای سؤالاتی که در آینده با آن مواجه خواهید شد فراهم کرده و از غافلگیر شدن به دور مانید) این است که می‌گویند شما مسلمانان در مجادلات مذهبی خود به شکل انتخابی و غیرعادلانه عمل می‌کنید و تصویری خیالی از ایده‌آل اسلامی را – براساس مقداری دستورات دست‌چین شده و عمده کردن چند نقطه و نمونه‌ی محدود درخشان در تاریخ چهارده قرن خود – مقایسه می‌کنید با رفتار خشن مسیحیان در برخی ادوار.

مثل روش خشمگین جنگجویان صلیبی که به گفته‌ی آنان چهار قرن تمام، تحقیر و تحریک مسلمان‌ها علیه خود، و دعوت جهاد و حملات مداوم به قلمرو روم، و اشغال روزافزون سرزمین‌های خود را بوسیله‌ی مسلمانان، تحمل کرده و حالا دیگر خون‌شان به جوش آمده بود، یا انکیزیسیون فاتحان مسیحی اسپانیای جنوبی که آن بخش از دست رفته اروپا را (که می‌گویند اعراب مسلمان فقط به عنوان یک نیروی اشغالگر خارجی در دست داشته و مثل هر استعمارگر دیگر، مواهب آن سرزمین را استثمار می‌کردند و اصلاً علاقه‌ای هم نداشتند که مردم بومی را به پذیرش دین خود تشویق کنند) سرانجام به مام مسیحی باز گرداندند و چون از بقایای اشغالگران پیشین که بالقوه ستون پنجم دشمن بودند می‌ترسیدند آنان را زیر نظر و فشار می‌گذاشتند، یا فی‌المثل جنایات نازی‌های آلمان.

در حالی که شما مسلمانان در عرصه‌ی نظری مجموعه‌ی بس بزرگ‌تری از دستورات خشونت‌آمیز را در متون مقدس خویش، و در عرصه‌ی عملی نمونه‌های بسیار بیشتری از قتل و خشونت و گاه تغییر اجباری مذهب را در کارنامه اعمال خود دارید که همواره با تأیید و دعای بزرگ‌ترین مقامات مذهبی هر عصر همراه بوده و حتی عاملان چنان خشونت‌ها را غازی و مجاهد فی سبیل الله می‌خوانده‌اید.

اگر امروز شما مسلمانان می‌خواهید باز هم انتخابی و به روش دست‌چین عمل کرده و در تفسیر مفاهیمی چون جهاد، بخش اعظم تحلیلات و تفسیرات بزرگان چهارده قرن پیشین اسلام را کنار گذارده و از پذیرفتن مسؤلیت روش عملی قرون متمادی خود – خواه به بهانه اختلاف مذهبی و خواه با متهم کردن نسل‌های گذشته خود به بدفهمی و امثال این – شانه خالی کنید کور خوانده‌اید.

این را همین چند روزه، اسقف ارشد کاتولیک استرا لیا در دفاع از پاپ به صورت خیلی روشن و صریح مطرح کرد. نخست وزیر اسپانیا هم گفت چرا همیشه مسیحیان باید معذرت بخواهند در حالی که احدی در جهان اسلام هرگز به خود زحمت نداده ‌است از ۹۰۰ سال اشغال اسپانیا بوسیله‌ی مسلمانان که درسراسر این دوره بیگانه بودند و بیگانه ماندند عذرخواهی کند؟ (البته ایشان یک اشتباه تاریخی- ریاضی کرده چه تمام مدت حضور مسلمانان در آن سرزمین ۸۰۰ سال بود نه ۹۰۰ سال).

از این سخنان بوی تقابل به مشام می‌رسد نه تعامل. این بار ظاهراً می‌خواهند از موضع مدعی، ما را وادار کنند که در موضع دفاع از مکتب خودمان، و نه از موضع شریکی با حقوق مساوی، به گفت‌وگو بنشینیم. بحثی که به تصور آنان، وسایل کار آن را مستشرقان، به خصوص در چند دهه‌ی اخیر، با تحقیقات خود در مورد مسائل مختلف، از حقوق زن و احکام جزیه و روش سلوک با غیرمسلمانان گرفته تا برده داری و غیره، فراهم کرده‌اند.

مزید بر علت، از زمان واقعه ۱۱ سپتامبر که تابوی توهین و بی‌حرمتی به اسلام شکسته شد، رادیو تلویزیون‌ها و مطبوعات به شکل سازمان یافته و منسجم، گاه حتی به عنوان معرفی و آشنایی، شروع کرده‌اند به پروپای اسلام و فرهنگ اسلامی پیچیدن، و همزمان شدت بخشیدن به تحقیقات جهت دار، عمدتاً با استفاده از نرم‌افزارهایی که خود مسلمانان تولید کرده‌اند به خصوص درباره‌ی احکام فقهی و قرآن و حدیث، به زبان روان و با تبلیغات وسیع که عامه ببینند و بخوانند.

مجموعه اینها دارد به مرور، ذهنیت جمعی ناپسندی از اسلام و مسلمانی در جوامع غربی به وجود می‌آورد که روز به روز در تزاید است.

در همین یک هفته که دیروز پایان آن بود چهار مورد از این دست را خود بنده درجریان قرارگرفتم که برای شما اجمالاً بیان می‌کنم تا نمونه سؤالاتی را که در صورت نشستن بر سر میز مباحثه جدی با این حضرات باید انتظار کشیده و برای آن جواب درست و حسابی در آستین داشته باشیم بدانید.

جالب است که بیشتر اینها مطالبی است که سال‌هاست مسلمانان جواب داده‌اند ولی حضرات از نو تجدید مطلع می‌کنند:

اول هفته مقاله‌ای از یک بانوی آلمانی دیدم درنشریه‌ای محترم درباره‌ی مسائل بهداشتی فقه (از ابوال الابل و احکام انعام موطوئه و نجاست غیرمسلمانان وغیره گرفته تا مشکلات طبی خفض دختران و وجوه استمتاعات زوجین و استمتاع به صغیره ومسائلی ازاین دست)، با مقدمه‌ای در تحلیل آیه مبارکه سوره‌ی انعام که تحریم الهی چربی حیوانی را بر یهود، نتیجه بغی و سرکشی آنان و از باب تنبیه و مجازات می‌شناسد، در برابر ذهنیت موجود در روزگار ما علیه چربی حیوانی که آن را از مضرترین چیزها برای سلامت انسان می‌داند.

 

کاری پیگیر و متتبعانه بود که درآن نقصی از جهت استقصاء و فهم نویسنده ندیدم، اما مآلاً چهره‌ای بسیار نا خوشایند از فرهنگ مذهبی اسلامی، علی‌الاخص شیعی، به خواننده می‌داد. مؤثرتر از مقاله‌ای که ارنست گلنر، جامعه شناس و انسان شناس معروف، بیست و پنج سال پیش درباره‌ی توضیح المسائل امام نوشت.

بعد از آن تجدید چاپ مقاله کیستر را درباره‌ی غزوه بنوقریظه دیدم که مثل آثار دیگر او خیلی متتبعانه است، اما اثر بسیار بدی نسبت به پیامبر و اسلام در خواننده می‌گذارد.

بعد مقاله‌ای درباره خدا از دیدگاه قرآن در یک مجله الهیات که نویسنده در پایان نتیجه می‌گیرد که خدای قرآن، مخلوقی است زمینی، انسان، مرد، و عرب. وگرنه خصوصیت‌هایی مثل این که سگ زبان خود را در می‌آورد یا خر از فهم کم بهره است، همانی است که خدا خود به آن حیوانات داده و برای همین خلق شده‌اند. پس اگر نگارنده قرآن، خالق واقعی آنها بود هرگز نمی‌بایست به تحقیر مخلوقی که نقش خود را در عالم وجود به درستی انجام می‌دهد اقدام کند. واضح است که نویسنده میان تحقیر و تمثیل فرق ننهاده است.

آخرهفته هم مقاله‌ای ازیک همکار معروف پرینستونی خودمان دیدم که در جایی از آن می‌نویسد: ببینید این مسلمان‌ها تازه وقتی معتدل و لیبرال‌منش می‌شوند از تولرانس یعنی «تحمل» کردن ما صحبت می‌کنند. یعنی نه این که به ما به چشم یک انسان با حقوق مساوی نگاه کنند؛ بلکه ما را در بهترین حالت مثل یک درد و زخم و بدبختی و مصیبت می‌دانند که به هر حال باید آقایی و تحمل کنند!

مورد پنجمی هم امروز صبح توسط ایمیل یکی از شاگردان مسلمان خودم مطلع شدم که یک کشیش کاتولیک یکی دو روز پیش در مراسمی در نیویورک گفته بود: پیامبر مسلمانان برای ازدواج با همسر فرزند خوانده خود، آیه‌ای آورد که مسلمانان می‌گویند برای از بین بردن سنت‌های غلط اجتماعی بود. حالا فکر می‌کنید چند نفر در جامعه بشری تا آخر دنیا می‌خواهند با زن پسر خوانده خود ازدواج کنند که خدا به خود زحمت داده برای این مسأله آیه مخصوص فرستاده، ولی برای نهی از روش همیشگی یهودیان که با برادرزاده و خواهرزاده خود ازدواج می‌کنند، و حتی ازدواج با برادرزاده را برای خاخام مستحب مؤکد می‌دانند، توبیخی نفرستاده است.

 

ازآن مهمتر این که مسلمانان می‌گویند درمسائلی مثل بردگی یا حقوق زنان، اسلام به واقعیت زندگی آن روز توجه داشت که مثلاً نفی بردگی امکان پذیر نبود. آیا این مسائل به قدر «جواز» ازدواج با همسر پسر خوانده که شاید تا آخر دنیا صد بار هم مورد حاجت نمی‌شد ارزش نداشت که خدای مسلمان‌ها در یک کنج و گوشه‌ای از قرآن یک کلمه بگوید که حالا خوب، ولی هر وقت شد این نظام غلط‌تان را عادلانه و عوض کنید.

 

ببینید یک چنین ایراد هزار ساله را که قرن‌هاست دعات اسلام پاسخ داده و از عهده برآمده‌اند، این حضرات هنوز رها نمی‌کنند. روشن است که حالا در نظر دارند همه‌ی این حرف‌ها و مشابهات آن را علی‌رغم آزمون‌های گذشته و احتجاجات دانشمندان مسلمان، از نو عَلَم کنند، و سخن هفته پیش پاپ در آلمان شاید آغاز این روند باشد که چه بسا اول به سبک دیپلماتیک با ابراز تأسف و استمالت و جنگ و گریز به عنوان امری اتفاقی تلقی کنند، ولی بعداً گام به گام جلو آمده و مسلمانان را نخست به عنوان رفع سوء تفاهم به «مباحثاتی دوستانه و روشنگر» و سپس به چالشی جامع بکشند.

 

البته این یک حقیقت است که ما در جهان امروز در بسیاری زمینه‌ها با استفهامات و چالش‌های واقعاً جدّی مواجهیم. از نظام عقیدتی و سیاسی و اجتماعی گرفته تا اخلاق و احکام و شعائر، همه جا نیازی فراگیر و ناگزیر به عرضه تحلیلات و پاسخ‌های نو و حتی نوسازی و بازسازی کامل داریم.

 

در داخل سنّت می‌توان سؤالات را ناشنیده گرفت و به سکوت گذراند و آنچه را که دشوار است پاسخ نداد، یا حریف را با مغلطه و جنجال به سکوت کشانید و گریبان خود را از چنگ او رهاند، مفهومی که ما معمولاً از مناظره، به خصوص مناظره کلامی در ذهن داریم.

 

امّا در مجامع علمی جهان امروز، آن شیوه‌ها کاربرد ندارد. این جا دیگر جای تبیین و تحلیل و پاسخ روشن قانع کننده در چهارچوب اصول پذیرفته شده بحث علمی است نه اسکات و الزام. پاسخ مشخص به پرسش مشخص طلب می‌شود و مجال زبان بازی و کلی گویی و حکم به توقف و امر به تأمل نیست.

 

پس سخن در اصل گفت‌وگو نیست؛ بلکه در محتوا و چگونگی آن است و اینکه اگر گفت‌وگوها به تقابل کشید، ما چه آمادگی‌هایی باید برای چنین تقابل که شاید درآینده بر ما تحمیل شود داشته باشیم و انتظار چه بحث‌ها و سؤالاتی را بکشیم و چه جوابی در برابر استناد به آنچه در متون مورد احترام به خصوص احادیث و کتب فقهی هست فراهم داشته باشیم.

 

در این دنیا پاسخ‌هایی از این دست که این حدیث در متون سنی است نه شیعه، یا این که آن خلیفه را شیعیان قبول ندارند، یا این فقیه بی‌خود چنین چیزی گفته بود، برای ما دفاع و جواب نخواهد شد. استناد به چند مورد دست‌چین شده هم دردی را دوا نخواهد کرد.

 

حرف اینها این است که هر مکتبی را از راه بررسی همه‌ی اجزاء و عناصر که فرهنگ خاص آن را به وجود آورده‌اند باید شناخت و نه تنها براساس ستایشی که احیاناً در یک یا چند مورد از عدالت اجتماعی می‌کند و امثال آن.

 

این کتاب‌ها و نوشته‌های تند و موهن نسبت به اسلام و مسلمین را که سال‌ها بدان بی‌اعتنایی کرده و نخواسته بودیم که «اراجیف» آن خواب ما را آشفته کند، حالا باید دید و خواند تا بدانیم دنیا با چه ذهنیتی با ما روبرو می‌شود و آمادگی لازم را برای رویارویی داشته باشیم.

 

در همان حد نیز مهم است که حداقل به همان اندازه و با همان عمقی که طرف ما راجع به ما مطالعه و بررسی کرده و از فرهنگ و مواریث و مکتب ما اطلاع دارد، ما هم با مکتب او از راه منابع دست اول و مورد قبول خودش آشنا باشیم تا توپ همیشه در زمین ما نباشد و ما همیشه در موضع دفاع نباشیم (واقع آن که ما هیچ وقت نباید اجازه دهیم که ما را در چنین موضعی گیر بیندازند).

 

اگر بخواهیم درِ گفت‌وگو با ادیان را بگشاییم هیچ گریزی از این شرط متقدم نیست و این، تا آنجا که من اطلاع دارم، خدمتی است که مرکز شما یعنی مرکز ادیان درصدد آن است و خدمتی بزرگ است.

 

نسبت قرآن و عترت را چگونه تبیین می‌کنید؟

 

ظاهراً سؤال از مطلبی می‌کنید که دو سال پیش در جمع کوچک دوستان مرکز ادیان گفتم. می‌دانیم که حدیث ثقلین از دیر زمان، از قوی‌ترین مستندات شیعه بوده است.

 

مخالفان از همان روزگاران قدیم، متنی مشابه آن ساخته‌اند که مسلمانان را به جای ارشاد به کتاب خدا و عترت طاهره، به پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می‌کند.

 

در برخی از این آثاری که سعودی‌ها در ربع قرن اخیر درهمه‌ی زبان‌ها علیه تشیع نشر کرده و مجدداً امسال، پس از یک فترت دو سه ساله، توزیع آن گونه نشریات را در سطح بسیار وسیع – به خصوص درمدارس و مساجد و انجمن‌های اسلامی امریکا و اروپا – از سر گرفته‌اند، بر نسخه اصیل شیعی حدیث ثقلین ایراد می‌گیرند که قرار دادن قرآن و عترت در کنار هم، برج در برابر بارو ساختن و بندگانی را که فضیلتی اضافه بر نخبگان دیگر امّت جز در رابطه نسبی با پیامبر ندارند در عرض کلام خدا قراردادن است.

 

بعد هم می‌گویند مگر نمی‌گویید که درمورد دوران امر میان دو حدیث یا دو نسخه از یک حدیث باید آن را گرفت که بر آن شاهدی از قرآن باشد؟

 

بر درستی نسخه قرآن و سنت همین «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» و «هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» کافی است، چه سنت، چیزی جزمجموعه همان تعالیم نبوی نیست. در حالی که بر لزوم مورد ادعای پیروی ازعترت، چیزی درقرآن نیست مگر آن که شیعه مثل همیشه بخواهند با سریشم روایات، که ولو در متون سنی هم رخنه کرده باشد هیچ ضمانتی متناً و سنداً بر درستی آن نیست، مستمسکی بسازند.

 

بنده در برابر این ادعا – که بی‌تاثیرهم نبوده است، به دلیل این که دیده‌ام در نوشته‌های انگلیسی برخی نومسلمانان هم تکرار شده – استظهار کردم که ارجاع به کتاب و عترت درواقع، بیان مصداق از سوی پیامبر برای آیه مبارکه سوره‌ی حدید بود که می‌فرماید: «لقدارسلنا رسلنا بالبینات و ارسلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط.»

 

میزان یعنی وسیله‌ی سنجش، یعنی استاندارد مطلوب، یا در تعبیر عربی معاصر «مَثَلِ اعلا».

 

در هر انقلابی رسم است که یک مانیفست دارد و یک نمونه‌ی کامل و ایده‌آل که نمونه‌ی انسان‌سازی آن مکتب و تعلیمات آن است.

 

فی‌المثل انقلاب کوبا یک مانیفست مدون دارد که فقط ایده و حرف است، و یک چه گوارا، که نمونه‌ی ایده‌آل انسان ساخته شده‌ی آن انقلاب و مدل پیشنهادی آن است.

 

درواقع انقلاب کوبا می‌گوید این مدل انسانی است که من می‌خواهم بسازم.

 

متن ملفوظ را هم می‌شود در آن دست برد و هم می‌شود تفسیرمختلف کرد، اما نمونه مجسم، مجال بحث نظری و لفظی ندارد. پیامبر می‌گوید این کتاب من است که از سوی خدا آورده‌ام و این علی و فرزندانش نمونه انسانی که من می‌خواهم بسازم.

 

حالا «یطهرن» می‌خواهد بی‌تشدید باشد یا با تشدید، یا «ارجلکم» به نصب باشد یا به جرّ، شما باید خودتان را با این میزان و الگو بسنجید و ببینید اگر از او جلو افتاده‌اید سرعت‌تان را کم کنید و اگر عقب افتاده‌اید خود را به او برسانید.

 

من این مدل را از شما می‌خواهم، دیگر خود دانید. این است که در زیارت امیرالمؤمنین هم می‌گوییم: «السلام علیک یا میزان الاعمال.»

 

ای علی ای آن که نور دیده‌ای
شمه‌ای بر گو ازآن چه دیده‌ای

 

تو ترازوی احد خو بوده‌ای
بل زبانه‌ی هر ترازو بوده‌ای

 

پس ارجاع به عترت طاهره، برج در برابر بارو ساختن نیست. ارجاع به روش عملی اهل بیت است که مصادیق آن در ذیل همین نسخه از حدیث در صحیح مسلم بیان شده و با نظریه قرآنی طهارت ائمه اطهار براساس اتفاق نظر مسلمانان در شأن نزول آیه‌ی «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» نیز دقیقاً منطبق است.

 

این تحلیل با تحلیل «عترت به مثابه مصدرموثق سنّت پیامبر» هم که گاه در جمع میان دو متن مطرح می‌شود سازگار است. درست است که برمبنای هواداران گرایش عقلی در قرون اولیه اسلام، ازجمله اعلام متقدم شیعه مانند شیخ مفید و شریف مرتضی، که علی‌الاصول قائل به عدم حجیت اخبار آحاد بودند، حجت نقلی فقط در قطعیات و متواترات بود و بس، و متواترات هم یعنی حافظه جمعی جامعه اسلامی (به عبارت دیگر «ما اجمعت علیه المسلمون عملاً و اعتقاداً» که در مورد شیعه «ما اجمعت علیه الشیعه» بر آن افزوده می‌شود) نه متون منقول از راه اسانید.

 

این گونه متون حتی اگر به صد سند هم نقل شود آحاد هستند و غیرمعتبر (مگر آن که امارات و قرائن صحت داشته باشند چنان که مطلبی که کسی برخلاف مبنای مذهب خود نقل کند موجب نوعی وثوق و اطمینان نفس در مخاطب شود از راه انتفاء، یا حداقل تقلیل، احتمال جعل به انتفاء اهم دواعی آن).

 

آحاد یعنی افراد. اخبار آحاد یعنی آن چه افراد نقل می‌کنند بالغاً عددهم ما بلغ. بر این مبنا، منقولات مجامیع حدیثی برای کشف از حجت شرعی فقط تا جایی که بتوان وضع عملی جامعه را در ادوار متقدم از راه آن کشف کرد مفید می‌افتند (هرچند در بررسی‌های تاریخی و جز آن، ارزش بی‌مانند دارند و در یک سخن می‌توان گفت که قباله و سند هویت جامعه اسلامی هستند).

 

حافظه جمعی جامعه اسلامی آن است که نسل‌های اقدم آن را متواتر می‌خواندند، هر چند بعداً اهل حدیث فریقین، معنی این اصطلاح را دگرگونه کردند.

 

متواتر چیزی است که جامعه به خاطردارد، در برابر آحاد یعنی نقل زید از عمرو. متواتر چیزی است که نسل معاصر پیامبر در حافظه جمعی خود از او و تعلیمات او دارد و به همان صورت به نسل بعد که در دامن نسل قبل پرورش می‌یابد منتقل می‌کند.

 

مقتضای تحلیل بالا درمیزان بودن ائمه، توسعه در منبع دانش است پس از پیامبر، از راه معتبر شناختن آنچه شیعیان در حافظه جمعی خود از ائمه طاهرین دارند.

 

درباره‌ی چگونگی چنین انتقالات حافظه جمعی، سخنان زیادی در روش شناسی علوم اجتماعی گفته شده که اینجا مجال آن نیست. درباره‌ی اصل سؤال که چگونگی نسبت میان قرآن و ثقلین باشد نیز چند تحلیل دیگر قابل طرح است که الآن دیگر حال و مجال تفصیل آن را هم ندارم.

برگهٔ قبلی 1 2 3 4 5 6 7 8 9برگهٔ بعدی

Mahmoud Hosseini

من یک معلم هستم. سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد‌ه‌ام. با توجه به علاقه فراوان درزمینه فعالیتهای آموزشی و فرهنگی واستفاده از تجربه های دیگران و نیز انتقال تجربه‌های شخصی خودپیرامون اینگونه مسایل درمهر ماه ۱۳۸۸ وبلاگ بانک مقالات آموزشی وفرهنگی را به آدرس www.mh1342.blogfa.com   راه‌اندازی نمودم. خوشبختانه وبلاگ با استقبال خوبی مواجه شد و درهمین راستا به صورت مستقل سایت خود را نیز با آدرس http://www.eduarticle.me فعال نمودم. اکنون سایت با امکانات بیشتر و طراحی زیباتر دردسترس مراجعه کنندگان قرار گرفته است. قابل ذکر است کلیه مطالب و مقالات ارایه شده در این سایت الزاما مورد تایید نمی‌باشدو تمام مسؤولیت آن به عهده نویسندگان آنها است.استفاده ازیادداشتها و مقالات شخصی و اختصاصی سایت با ذکرمنبع بلامانع است.مطالبی که در صفحه نخست مشاهده می‌کنید مطالبی است که روزانه به سایت اضافه می گردد برای دیدن مطالب مورد نظر به فهرست اصلی ،کلید واژه‌های پایین مطلبها و موتور جستجو سایت مراجعه بفرمایید.مراجعه کنندگان عزیز در صورت تمایل می توانند مقالات و نوشته های خود را ارسال تا با کمال افتخار به نام خودشان ثبت گردد. ممکن است نام نویسندگان و منابع  بعضی از مقاله ها سهوا از قلم افتاده باشد که قبلا عذر خواهی می‌نمایم .در ضمن باید ازهمراهی همکار فرهنگی خانم وحیده وحدتی کمال تشکر را داشته باشم.        منتظرنظرات وپیشنهادهای سازنده شما هستم. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا